منو

یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun 04 28 2024

A+ A A-

لحظه به لحظه همسفر با روح نماز بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه رمضان پر باری را پشت سر گذاشتیم، قرار بود در ماه میهمانی پروردگار بر سر سفره اطعام خدای خود بنشینیم، هر روز یکی از سیاهی های ذهنمان، گفتارمان و رفتارمان را در این میهمانی نور الهی از خودمان جدا کنیم، امید است که همه ما چنین کرده باشیم ،چرا که در این روزگار که همه چشمها و قلبها در انتظار ظهور آخرین منجی بشر هست، به همین دلیل یکی از حرکت های اساسی و بنیادی در این روزگار از سوی شیعیان صدیق مولا این است که برگردیم و حالا که از قید و بند عنکبوتی گذشته مان جدا شدیم از الف تا ی تعالیم دینی و بحث های اعتقادی را باید از اول آغاز کنیم، وجه روشن و شفاف این مباحث را برای خودمان انتخاب کنیم، می پرسید چه طوری؟ عرض می کنم؛ در بدو تولد زمانی که ما بدنیا آمدیم یعنی وقتی که از محیط تنگ و تاریک رحم مادر جدا شدیم، به این عالم وسیع قدم گذاشتیم، پدر و مادر ما در گوش ما اذان گفتند تا به این وسیله ما را انسانی مسلمان و تابع خداوند و دین خدا اعلام کنند، خداوند به آن ها رحمت و مغفرت بسیار عنایت کند، این سهم پدر مادرها، چون کار خودشان را به نحو احسن و در جایگاه درستش انجام دادند و ما را بعد از آن همراهی کردند تا به سن بلوغ و سن یادگیری همه احکام دین رسیدیم، حالا ما باید برگردیم، آن چه را که آموخته ایم باید بازیابی کنیم، من با اذان شروع می کنم؛ الله اکبر، اذان با الله اکبر شروع می شود، حالا تعدد الله اکبر به چه دلیل است، نمی خواهم در این مقوله فعلا وارد شوم، الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا بزرگ است، بزرگتر از آن چیزی است که وصف می شود، بعد از آن می گوییم اشهد ان لا اله الا الله، یعنی ابتدا گفتیم خدا بزرگ است، خیلی بزرگتر از تصور ما، و بعد شروع کردیم شهادت دادن به این که، هیچ خدایی نیست جز همین خدایی که الان گفتم که خیلی بزرگ است، در طول عمرتان چند بار تا به حال الله اکبر گفتید؟ در نمازهایمان گفتیم، در اذان ها از مساجد و تلویزیون و رادیو شنیدیم و هرجا هم که یک چیزی خیلی تعجب آور بود گفتیم الله اکبر، نگفتیم؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده با گفتن یا شنیدن الله اکبر حالتان عوض شود؟ آیا تا به حال شده الله اکبر بشنوید یا بگویید بعد احساس کنید یک طور دیگری شدم، تکان خوردم، قلبم یک طور دیگری شد، اگر نه، پس شما هیچ وقت در فضای خدایی که اقرار به بزرگی اش می کنید قرار نگرفتید شما به منِ بنده، طوری ابراز محبت می کنید که محبت شما از چشمانتان عین رودخانه روی من می ریزد، من گاهی اوقات در خانه هستم و مشغول کار هستم، یک دفعه بی دلیل حس می کنم که مثلاً خانم فلانی یا آقای فلانی پیش من است، همان موقع می فهمم که او به من فکر کرده و چنان محبتی در درونش نسبت به من جوشیده است که این جاری شده و به سمت من آمده است و من آن را حس کردم، چون اگر محبت نباشد، نفرت باشد، دلخوری و دلگیری، این ها از جنس سیاهی است، این ها چسب دارند، همان جایی که طرف فکر کرده است، می چسبند، او در خانه اش فکر کرده، در همان خانه اش می چسبد، به من نمی رسد، وقتی ما بنده ها نسبت به هم با ابراز محبت مان، چنین احوالی را به طرف مقابل ایجاد می کنیم ، خدایی که بالای سر ما است و دمادم به من و تو محبت ابراز می کند، دمادم ما را دوست می دارد، دمادم ما را می بیند، ما را می شنود، حتی ما را صدا می کند، چه طور ممکن است اسمش را می برم حالم عوض نشود؟ باید این اتفاق بیفتد، پس ما از الله اکبر درک درستی نداریم، برای همین هم نماز می خوانیم، تمام برنامه ریزی زندگی مان، در نماز یادمان می افتد؛ یادم باشد نمازم که تمام شد این کار را هم بکنم، به فلانی هم زنگ بزنم، حال فلانی را هم بپرسم. چرا؟ چون اصلاً در آن فضا نیستی. حالا وقتی نمی دانید که در ارتباط با چه ماهیتی حرف می زنید، وقتی در فضایش نیستیم، یعنی این که با خداوند هیچگونه ارتباطی نداریم، وقتی شما نمی دانید با چه ماهیتی حرف می زنید یا می شنوید، فکر می کنید اقرار کردن تان به چگونه بودن او، درست است؟ الله اکبر، یعنی خدا بزرگ است؟ تو اصلاً نمی دانی آن الله ی که داری می گویی بزرگ است کیست، چیست، چه طوری است؟ حالا این اقرار من، وقتی می گویم اشهد ان لا اله الا الله، اقرار صحیحی است؟ قابل پذیرش است؟ از وکلا و حقوق دان ها بپرسید، آیا اقرار به چگونگی یک ماجرا یا اتفاق در قانون، وقتی از ماهیت قانونی آن بی خبریم، قابل پذیرش قانون هست؟ این شهادت شما درست است یا نه؟ راجع به یک قتلی دارند حرف می زنند، می گویند تو می دانی؟ می گوید آره من هم می دانستم، می گویند خب چه چیزی را می دانی؟ می گوید مگر ماجرا چی بود؟ این شهادت تو از لحاظ قانون قابل قبول است؟ تازه این جا، روی سخن در مورد مسائل و موارد موجود در دنیا است، نه در مورد چگونه بودن خالق یکتا، که زمینه گفتگو را کاملاً تغییر می دهد. ما دین را به صورت یک لایحه کاملاً قانونی و خشک دیدیم، همان طوری هم پذیرفتیم، با همان رسمیت و خالی از هرگونه درک و حسی از دین، ما فقط دین را اجرا می کنیم، درحالی که در دنیا، قوانینی که توسط مجلس یا قانونگذارانی که خودشان از جنس آدمیزاد هستند را می شنویم، تلاش می کنیم بفهمیم، قبل از این که آن ها را اجرا کنیم، چگونگی انجام آن دستور و آن قانون و آن چیزی که وضع شده و چرا اصلاً باید اجرا شود را باید بفهمیم. مالیات این طوری می گوید، برای چی؟ حجاب این طوری، برای چی؟ فلانی این کار را کرده، گرفتند و زندان بردند، ما قبل از هر کاری، اول می خواهیم بدانیم برای چی باید این طوری شود، قانون دنیا را می خواهیم در حیطه درکمان بسنجیم، وارد کنیم و اگر نتوانستیم در درون و حیطه فهم مان به ماهیت آن برسیم، تازه دچار دوگانگی می شویم، سر به عناد و اعتراض بر می داریم، که الان هزار ماشاالله نمودارهای واضح آن در مملک ما بسیار است و با هر شکلی که بتوانیم از آن تخطی می کنیم، در انتها اگر زورمان نرسید، مجبور شدیم آن را انجام بدهیم، با غرولند، با تلخی گفتار، رفتار و با نارضایتی بسیار زیاد انجام می دهیم، غیر از این است؟ مگر می شود، من باید بفهمم چرا این قانون وضع شده است؟ درحالی که دنیا با همه زیبایی اش، وقتی برای انسان جای زیبا و پر از صلح و آرامش می شود که آدمی هر کاری را که باید انجام دهد، (نه می خواهد انجام دهد)، بفهمد، چرایی انجام آن را درک کند، تا با طیب خاطر انجام دهد، حالا تا چه رسد به رابطه انسان با خدایی که او را با دو چشم سرش نمی بیند، صدای خدا را نمی شنود، حتی در عصر ما، آدمی که احکام خدا را بازگو می کند، او را هم نمی بیند، ما پیغمبر می بینیم؟ ما امام می بینیم؟ تا لااقل با شناخت آن، قلب را حاضر به پذیرش کند. آن چه که امروز بشر را به سرگردانی و بی محتوایی و آشفتگی محض رسانده است، همین یک دانه نکته ظریف است. عالمان، عارفان، آن هایی که در قلب شان با نور خدا آشنا شدند، می بایستی انسان ها را تشویق کنند به این که مبانی اولیه دین را به قلب شان هدیه کنند، بگردید در قلب خودتان، جایگاه آن ها را پیدا کنید تا قلب تان برای پذیرش کامل آماده شود. پس بر می گردیم؛ از اذان نمازها یا به عبارتی از اقرارها شروع کنیم، هرچیزی را که ما داریم اقرار می کنیم، چون هر اذانی ما را یادآور می شود که می بایستی باید به چه چیزی اقرار کنیم، اذان که شروع می شود یعنی چی؟ یعنی بدو بدو، تو باید چه چیزهایی را اقرار کنی و اگر توانستیم اقرار کنیم، اقرار صحیح، بعد از آن می گوید چه کنیم تا این اقرارهای ما، محکم و محکم تر شود، چون یک بخشی از آن این است که اقرار می کنم من قبول دارم، اشهد ان لا اله الا الله، من قبول دارم الله اکبر، خدا خیلی بزرگ است، من نمی توانم بزرگی او را اندازه بگیرم، اما این باید در جان من محکم باشد، بعد از آن می گوید چه کار کن تا جانت محکم باشد، بعد از اقرارها به یگانگی خدا و این که برای هدایت نسل بشر، انسانی را پیغمبر فرستاده است، انسانی را ولی فرستاده است، امام، شاخص، راهنما و تعیین کننده، فرستاده است و پذیرش این آدم ها در این عصر آوارگی، پرتشویش و پر از اضطراب، بسیار کار مشکلی است، به زبان آسان است، نگویید من که دارم هر روز اذان می گویم و نماز می خوانم، هیچ مشکلی هم ندارم، اکثراً تا می گویی این را می گویند. خوب دقت کنید، ما دیگر آن جا نیستیم که داریم به بچه 10-12 ساله یاد می دهیم که نماز بخواند! اگر نماز تو سبب شده است که از ریزترین و ظریف ترین کارهای خطا دوری کنی، حق با شما است. اذان تو درست است، نماز تو درست است و تو هیچ مشکلی نداری، من به شما تبریک می گویم که لیاقت عبدالله بودن را کسب کردید، اما اگر این طوری نیست، برگرد به اقراهایتان برگردید که بر پایه های لرزان شَک، ناباوری و بی توجهی استوار است. به وقت اذان ها توجه کنید، شما را بعد از اقرارهای بزرگ و عظیم دعوت می کند، به چی؟ تازه به نماز، حی علی الصلاۀ، تازه بعد از این اقرارها، می گوید بیا جلو، قبول کردی؟ فهمیدی؟ حالا اگر فهمیدی بیا نماز بخوان. بعد از این دعوت به نماز، دعوت می کند به رستگاری، حی علی الفلاح، اگر رستگاری را فهمیدی چیست و کجا به دست می آید، تازه به تو می گوید حی علی خیر العمل، به کار خیر بپرداز. تو که رستگاری نمی دانی، خیرت هم به درد نمی خورد، امتحان کنید، کارهای خیر می کنیم، همه جا جار می زنیم، کارهای خیر می کنیم، منت می گذاریم، کارهای خیر می کنیم، دائم سراغ یارو را می گیریم و هزارتا شکل دیگر، اما دقت کنید، چرا اول به برپایی نماز دعوت می کند؟ می گوید حی علی الصلاة. نمی گوید حی علی خیرالعمل، حی علی الفلاح، حی علی الصلاة، برعکس است! نماز پرونده وسیع و بازی دارد، چرا؟ چون در هر حرکت نماز و هر گفتگوی نماز، رازهای بزرگ نهفته است. عزم جزم کنیم تا برویم و بیاموزیم، تا وقتی که در دنیا هستیم بیاموزیم و با آموخته هایمان راهی دیار آخرت شویم. در اصول کافی جلد 8 آمده است؛ موسی بن بکر واسطی می گوید: امام موسی بن جعفر (ع) به من فرمودند: اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیز دیگری ندارند، اگر آن ها را تصفیه کنم از هر هزار نفر، یک نفر خالص بی غل و غش پیدا نمی کنم، اگر غربالشان کنم، جز خواص و نزدیکانم کسی را پیدا نمی کنم. فراوانند افرادی که بر پشتی ها تکیه می زنند و می گویند ما شیعه علی هستیم، باد به غبغب می اندازند، بال هایشان را هم باز می کنند، افتخار هم می کنند که شیعه هستند! شیعه علی کسی است که کردارش، گواه رفتارش باشد، همین و بس.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید