منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

نگاهی به آنچه که بر سرمان آمده

بسم الله الرحمن الرحیم

به آدم ها نگاه می کردم چون برای همه آدم ها دعا می کردم ، مرا یک چیزی به یاد آورد : آن موقع ها که بنده بچه بودم همیشه به خاطر داشتم اواخر شهریور و اوایل مهر که می رسید سوارِ الاغ ، سیب زمینی و پیاز می آوردند و خانم های خانه دار درِ حیاط می رفتند و سیب زمینی و پیاز می خریدند . بچه که بودم مامانم به من می گفتند از این الاغی بپرس (من هم می گفتم چرا می گویی الاغی ، بگو سیب زمینی فروش) پیاز تبریز ، سیب زمینی دماوند داری یا نه ؟ اگر طرف می گفت بله دارم من هم از همان دالان در ، داد می زدم که می گوید دارم ، و مامان می گفت بگو وایستا آمدم . بعد یک لنگه سیب زمینی می خریدند و یک لنگه پیاز ، آن وقت یک دستون هایی در خانه ها بود سیب زمینی ، پیازها را تا قبل از این که باران بزند در آن می ریختند باد می دادند ، جداسازی می کردند و کارهایش را انجام می دادند و انبار می کردند برای زمستان ، چون برف و سرما آن موقع زیاد بود دیگر خانم ها خرید نمی رفتند . این سیب زمینی ها یک ویژگی عجیبی داشت که من امروز برای اولین بار به آن نگاه کردم . این سیب زمینی ها خیلی بزرگ نبود و نه آن قدر ریز که وقتی چاقو دستت می گرفتی در دستت گم شود و این ریزها را می پختند و می خوردند و بقیه را پوست می کندند . وقتی پوست می گرفتند تمام سطح سیب زمینی زرد تخم مرغی بود و وقتی هم پخته می شد بسیار خوشمزه بود . امروز وقتی گفتم آقاجان ! یا رسول الله کمک کن آدم ها خیلی مشکل دارند ؛ این آدم ها خوب هستند ، بد نیستند ولی خیلی مشکل دارند ، این ها چرا این طوری هستند ؟ خیلی جالب بود یک گونی سیب زمینی دماوندی آن موقع و یک گونی سیب زمینی امروزه ریختند جلوی من ، سیب زمینی های آن زمان همه یک دست ، بدون برآمدگی ، بدون زدگی ، بدون فرورفتگی و قشنگ . سیب زمینی های حالا خیلی جالب بود هیکل ها بزرگ ، از یک قسمتش یک دانه دگمه قلمبه آمده بیرون ، از یک طرف دیگر انگار یکی سوراخ کرده و رفته داخل...... بعد سیب زمینی را جلوی چشمم باز کردند دیدم عین پیه گوسفند سفید است ؛ پرسیدم این یعنی چه ؟ در ارتباط با آدم ها یعنی چه ؟ خیلی قشنگ نشان دادند ، گفتند این سیب زمینی است ، آن هم سیب زمینی . آدم های این دوره این سیب زمینی های بزرگ هستند ، باز هم سیب زمینی هستند یعنی آدم هستند ولی آن قدر در بعضی از نقطه های وجودی شان برآمدگی دارند یعنی زیادی است ، اضافه است . فهم است ، اضافه است . سخنوری است ، اضافه است . نادانی است ، اضافه است . خودخواهی است ، اضافه است . غرور است ، اضافه است . ما همه اینها را لازم داریم اگر ما اینها را نداشته باشیم ادامه حیاتمان غیرممکن است اما همه شان به اندازه . آدم ها مثل سیب زمینی های الان هستند . بعد در بعضی از نقاط بخشش باید داشته باشد اصلاً ندارد ، جای بخشش سوراخ شده است . گذشت باید باشد ، ندارد . چشم پوشی باید باشد ، ندارد . دادن و نگرفتن باید داشته باشد ، ندارد . انگار که با نوک چاقو درون این بخش ها را سوراخ کرده اند . آن وقت چه اتفاقی می افتد ؟ سیب زمینی که سیب زمینی است ، آدم یعنی آدم اما فرق آن سیب زمینی با این سیب زمینی این است که قسمتی از مواد خوبش به صورت این برآمدگی قارچی که دور ریخته می شود و خورده نمی شود . آن قسمت ها هم که فرورفته هر چه بوده از آنجا زده بیرون و رفته است ، دیگر هیچی . چه باقی مانده است ؟ فقط قیافه سیب زمینی ، از محتوای سیب زمینی چیزی باقی نمانده است . یک نگاهی به هیکل هایمان بکنیم ، یک نگاهی به هاله هایمان بکنیم . از جلو برآمدگی هایمان را نَبُریم بیندازیم دور ، بلکه بالعکس آرام آرام با محبت و مهربانی نسبت به خودمان فشار دهیم . اول نسبت به خودمان ، اگر جایی زده بیرون با محبت و مهربانی آرام به آن فشار دهم و بگویم تقصیر من بود ، مرا ببخش و خواهش می کنم برگرد سرجای اولت . آن جاهایی که خالی شده آرام آرام به آن نگاه کنم و به آن توجه کنم و با نگاه قشنگ به دیگران و طلب آمرزش از بقیه ، بخشش از بقیه ، که اگر آنها مرا ببخشند خدا مرا خواهد بخشید و این سوراخ ها را پُر کنم که اگر نکنم همچون سیب زمینی این دوره و زمانه بی رگ و بی پی هستم ، هیچی ندارم فقط نقش آدمی دارم ، محتوای آدمی نخواهم داشت . چون امروزه در کلّ دنیا بسیاری از انسان ها فقط نقش آدمی دارند دنیای ما این شکلی شده است . بسیار می خوریم و کمتر لذّت می بریم ، خیلی کم لذّت می بریم . کاسه کاسه آجیل جلویمان است و می گوییم وای خسته شدم ببین این عید همه آمدند ، رفتند و هیچ کسی آجیل نخورد و این ها مانده و باید خودم بخورم . بعد می خوری و می بینی بوی خوبی ندارد ، مزه خوشی ندارد ، چرا ؟ چون آنهایی که این ها را کاشتند ، آنهایی که این ها را عمل آوردند ، آن هایی که این ها چیدند ، آن هایی که حاضر کردند ، آنهایی که برای فروش آوردند ، روی آن ها کارهایی را انجام دادند تا به دست من و شما برسد همه شان از آن طور سیب زمینی ها بودند چیزی نداشتند که به این مواد ببخشند که وقتی من و شما آنها را می خوریم احساس لذّت بکنیم . این است محصول ما به جامعه فردا ؟ ما هنوز محصول جامعه پدر و مادرمان هستیم . جامعه قدیم نه تنها داشته و بخشیده ، هنوز هم دارد و هنوز هم ما داریم از این سرمایه می خوریم اما ما برای بقیه که بعد از خودمان هستند چه گذاشتیم ؟ چیزی داریم که به آنها بدهیم ؟ بله تا دلت بخواهد زمین بایر خریدم ارزش افزوده پیدا کند به عنوان ارثیه برای بچه هایم بگذارم . خدا که زمین را به همه داده است هر کسی عرضه دارد بکارد. حیفم آمد این را به شما نگویم ، من بهره آن را بردم ، من رفتم که از امشب خودم را دوباره نگاه کنم ببینم کجا از جلو برآمده است و کجا سوراخ است . برای خودم را پیدا می کنم اما دلم نیامد به شما نگویم . 100 مرتبه برو پابوس امام حسین(ع) اگر جواب داد ، به خود امام حسین(ع) جواب ندارد ، هیچی ندارد . مشهد هفته ای یک مرتبه برو و بیا اگر جواب داد ، اصلاً جواب ندارد . باید اینها را در خودت اصلاح کنی.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید