منو

پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1403 - Thu 05 09 2024

A+ A A-

با اصول دین بگونه ای متفاوت آشنا شویم بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه عید غدیر خدمت دوستان عرض کردم با توجه به اهمیت بسیار بالای خطبه غدیریه آقا رسول الله (ص)، طی جلساتی در ماه محرم، فرازهایی از این خطبه را که مزین به آیات قرآن است گفتگو کنیم. واقعه غدیر آغازگر مبحث امامت و ولایت است، بحث امامت از مبانی و اصول دین اسلام است، خب، این جا که رسید یک ترمزی کردم و ایستادم. اصول دین توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت است، اهل تسنن به توحید، نبوت و معاد معتقد هستند و ما شیعیان عدل و امامت را بر آنها افزون داریم. می خواهیم راجع به توحید صحبت کنیم؛ یکی از اشکالات امروز جامعه مسلمین این است که مبانی را نمی دانند و با مبانی دین آشنا نیستند، اگر هم می دانند، تیتر می دانند. دین، تیتر نیست. دین، مخلوط هم نمی شود گفت، با تمام زندگی انسان ها کاملاً یک تجمیعی دارد که غیر قابل از هم جداکردن است. توحید یعنی چه؟ به هر کدام از کتاب ها که مراجعه می کنید اکثراً توحید را این گونه معرفی می کنند: توحید اولین گام در دین داری و مسلمان بودن است که عبارت است از اعتقاد به یگانگی پروردگار عالم. می خواهیم به زبان ساده راجع به توحید حرف بزنیم که جوان ها نیایند و بگویند که یک طور دیگر می گفتید برای ما قابل تفهیم باشد؛ شیخ صدوق در کتاب توحید که نوشته این موجود نازنین علیه الرحمه است، خودش می گوید: از صفات الهی چه بگویم، نه قدرت آن را دارم و نه می توانم درکش کنم؛ ایشان می گوید: بهتر است به کلام آقا امیرالمؤمنین (ع) رجوع کنم. درس است، در همه موارد زندگی مان، همه چیزهای بزرگ، ما باید به اهل بیت پیغمبر و کلامشان رجوع کنیم، قرآن و اهل بیت پیغمبر. شیخ صدوق می گوید من نمی توانم تعریف کنم، زبانم عاجز است، پس سراغ آقا امیرالمؤمنین (ع) می روم. خیلی جالب است، خوب دقت کنید؛ آقا امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: ستایش مخصوص خداوندی است که هرکس به نوعی در جنس خود اول است، باید بداند قبل از او کسی بوده که او را آفریده است، مثل حضرت آدم (ع) که اولین بشر است اما خداوند از او هم اول تر می باشد. ببینید آقا امیرالمؤمنین (ع) کجا را نگاه می کند. من بعد از خواندن این جمله در دل شب در یک سکوت عجیبی فرو رفتم. جمله، اما خداوند از او هم اول تر است، خیلی بزرگ است، جمله کمی نیست، آسان نیست، وقتی ما می رویم اماکن متبرکه، دیدید از در ورودی که داخل می شویم همه دیوارها را دست می کشیم و می رویم، چرا؟ چون فکر می کنیم متبرک است، می بوسیم، تازه یک امامزاده است، گاهی ما امامزاده هایی را می رویم که نمی شناسیم، حالا امام رضا را می شناسیم،کربلا می رویم، می شناسیم، بعضی از این امامزاده ها در شهرهای مختلف، حتی نمی دانیم آن چه کسی است، ولی بازهم دست به ضریح اش می کشیم . دست به در و دیوارش می کشیم . چون فکر می کنیم یکی این جا خوابیده است که خیلی بالا است، خیلی بزرگ است، حالا تصور کنید هرچی در عالم هستی وجود دارد، ما می بینیم و از آن بهره می بریم، قبل از آنها هم خدا اول تر است. یک چیزی شما نام ببرید که قبل از خدا وجود داشته است؟ حالا می گوییم، تعریف توحید یعنی خداوند یگانه است، مثل و مانند و شبیه برای او وجود ندارد، خداوند احد است. تمام این ها درست است، همه این ها قابل قبول است، هیچ کدام مردود نیست، اما وقتی کلام مولا را خواندم و به آن فکر کردم دیگر قرارم از دستم رفت، دیگر نمی توانم توحید را آن طوری که حس می کنم تعریف کنم، شما چه طور؟ می توانید بعد از این تعریفش کنید؟ دیگر وقتی گفتند توحید یعنی چه؟ فوری می گویید توحید یعنی خداوند یگانه است؟ فراتر از یگانه بودن است، این عالم با همه عزمتش که در چشم ما جلوه گری می کند از خدا است، با کلام مولا قبل از این عالم، خدا بوده است خدا اول تر است، اگر بلد هستی مرغ اندیشه خود را بال بدهی، بالا بفرستی، بالا، خیالات را نمی گویم، یک تعقل درست، بالا بفرست، همه چیزهایی که در این دنیا می بینی، طبیعت های بکر، جانواران،گیاهان، انسان ها، همه این هایی که میشود دید از خدا هستند، خداوند نسبت به همه این ها اول تر است، قبل از همه ی این ها بوده است. اگر من را متهم به جنون نکنید، نگویید دیوانه شده، می گویم همه چیز خدا است، می گویم همه کس خدا است، چرا که قبل از هست ما، خدا اول بوده است، پس این پهنه وسیع هستی که امروز در حد فهم ما هست، خدااست، این یعنی توحید. پیدا کنید و به من بگویید اشتباه می کنم و اثبات کنید غلط می گویم. من همه دیشب را نخوابیدم، دیدم با این چیزی که دارم می فهمم، شروع شده و شعله کشیده، نمی توانم بخوابم. پس این پهنه وسیع هستی که در حد فهم ما هست، تازه آن چیزی که فقط در حد فهم ما هست، خداست، این یعنی توحید، این فراتر از یگانه بودن، یکی بودن، مثل و مانند نداشتن است، شما چی فکر می کنید؟ صد البته، آن چه که من امروز حس می کنم که این حس فراتر از اندیشه است، حتماً در مقابل آن چیزی که نمی دانم، ماهی بعد، سالی بعد، سال هایی بعد، حسش خواهم کرد، با همه عظمتش، باز هم چیزی به حساب نمی آید، همان طوری که در بحث خداشناسی سال هایی را که پشت سر گذاشتم، امروز برای من مثل یک رویای کودکانه است، برای من یک رویای خنده دار و بچگانه است که خدا را این چنین می شناختم. سال 84 حج تمتع قسمت شد، رفتم و برگشتم، سینه سپر کردم، خداشناسی می خواهید، مکه بروید، خانه خدا بروید، برو جلوی خانه خدا بنشین، تا خداشناسی را درک کنی، خیلی هم خوشحال بودم. سال 92 حج عمره رفتم و برگشتم، با یکی از دوستان صحبت می کردم به او گفتم تا این حج، خدا را نشناخته بودم، تازه خدا را شناختم. همه بزرگان اهل تفکر و اندیشه می گویند ما برای یک تکلیفی یک مسئولیتی پا به این دنیا گذاشتیم، تا قبل از پایان یافتن مهلت دنیا، باید به این مسئولیت دست پیدا کنیم، آن تکلیف را باید انجام بدهیم. نمی دانم شاید آن چیزی که خدمت شما عرض کردم، بخشی از همین تکلیف رسیدن به آگاهی است. در طی سال هایی که عمرکردم همیشه رابطه خودم را با خداوند این طوری می دیدیم که، خداوند پس از آن که نفخه الهی را برا آدم علیه السلام دمید وجودش که نور مطلق بود در هاله ای از ابهام قرار گرفت؛ نه این که از نور او کم بشود؛ تا چه اتفاقی بیفتد؟ تا این که هر کدام از ما به نقطه ای برسیم که آن نفخه الهی درون مان را به یک بخش نوری تبدیل کنیم و بعد از برگشت به سوی خدا، نوری که دریافت کرده بودیم و جدا شده بودیم، دوباره به پروردگار برگردانیم. شما صاحب این نور شدید؟من که خیلی کار دارم، من که این را می فهمم، الان به جای این که خوشحال بشوم، بیشتر می لرزم و می ترسم، شما را نمی دانم. باید این نور را برگردانیم، نه این که ما نوری که گرفتیم جای آن خالی است، اشتباه نکنید، ولی باید این نور را برگردانیم و بگوییم ما فهمیدیم از کجا جدا شدیم و رفتیم، ولی در دنیا سخت تلاش کردیم به این نور برگردیم. ای وای نمی دانم چه بگویم، نمی دانم حرفهای من قابل درک است، برای خود من هم سخت است، ان شاءا... جنون آمیز جلوه نمی کند. خداوند خودش باید راه رسیدن به توحید را برای تک تک ما باز و روشن کند
صحبت از جمع: در قرآن آمده است: «هُوَ الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن» .
استاد: همیشه خواندیم اول، اما هیچ وقت نفهمیدیم یعنی چه؟ الان وقتی که امیرالمؤمنین می گوید: این که آدم به دنیا آمده، خدا قبل از آدم بوده، نسبت به آدم اول تر بوده است، در حالی که آدم اولین موجود است. فهم آن خیلی مهم است.
صحبت از جمع : آیه ای که دوستمان فرمودند، یعنی اگر اول تر است آخر تر هم هست، اگر ظاهر تر است باطن تر هم هست ،ولی چشم ما نابینا است، دلیل آن این است که ساکن است تغییر نمی کند، اگر خورشید همیشه در یک جایی از آسمان بود و هیچ تغییری نمی کرد ابری جلوی آن نمی آمد و نمی رفت ما متوجه نمی شدیم که خورشید منبع نور است، تغییر باعث شناخت ما می شود هر چیزی را با ضد آن می شناسند، فلسفه این که ما نمی فهمیم چرا هم ظاهر و هم باطن است چون تغییر نمی کند. در نهج البلاغه دیدم بی زمان و بی مکان است خوب این چه اولی ست که اول تر است و چه آخری ست که آخر تر است که بی زمان و بی مکان است؟ به خاطر بی زمان و بی مکان تر آن است که هم می تواند از همه چیز اول تر باشد هم می تواند از همه چیز آخر تر باشد. ابو علی سینا رفت جایی که آنها سر تراشیده بودند و دعوی داشتند برای خودشان، از آن استاد سوال کرد که قبل از حدوث جهان به چه کار بوده است خداوندی؟ یعنی قبل از این که این دنیا را به وجود بیاورد خدا چه کار می کرده؟ خدایی نمیکرده؟ آن بنده ی خدا جامه درید و می خواستند ابو علی سینا بکشند خلاصه پدرش فراریش داد ولی فرض سوال غلط است چون امیرالمؤمنین (ع) فرموده که لا زمان و لامکان است یعنی قبل از حدوث برای خدا معنی ندارد. اگر در ذات خدا بخواهیم فکر بکنیم گمراه می شویم اگر بخواهیم فکر کنیم چه طور اول تر است، چه طور آخرتر است، گمراه می شویم چون خداوند فرموده من از رگ گردن به شما نزدیکترم، تیر فکر ما همه طرف می رود، الا از رگ گردن نزدیک تر، الا آنکسی که می گوید من بین انسان و قلبش حائلم، او که خداوند است، امام زمان، اُذُن الله یعنی شما اراده می کنید در دل خودتان نسبت به من نیتی بکنید قبل از این که در دل خودتان آن نیت بخواهد جاری بشود خداوند شنیده، امام زمان هم که اُذُن الله است شنیده، یعنی این قدر نزدیک است پس شما هرجایی را که فکر بکنید باز دور است، می فرماید که در آلاء من فکر بکنید،‌ امام صادق (ع) در کتاب توحید مفضل، اسم کتاب توحید است، یعنی توحید را درس می دهد برای شخصی به نام مُفَضل، تمام نعماتی که از این بدن از این مو تمام امحا، احشا، اعضای بدن، دانه دانه این ها را امام صادق (ع) به مفضل توضیح داده که اگر این نبود چه می شد و ببین چه خدایی تو را آفریده یعنی توحید را با شکافتن نعماتی که خداوند به انسان داده به مفضل یاد داده و ما اگر آن را ببینیم، شما سالیان زندگی کردید و از این نعمت غافل بودید، حضرت اباعبدالله (ع) در دعای عرفه می گوید تمام شمارندگان عالم جمع شوند که نعمات شما را بشمارند نمی توانند تازه اگر هم بتوانند باز هم نعمتی ست که تو دادی که بتوانند شکر کنند. مبحثی که الان باز شده، با خودم گفتم این چه ربطی به حضرت حسین (ع) دارد؟ بعد با خودم دیدم که اگر حسین (ع) موحد نبود هرگز نمی توانست در کربلا این کار را بکند، او باید می دید که او اول و آخر و ظاهر و باطن است، حضرت زینب ظاهر و باطن و اول و آخر را باهم می بیند که می گوید غیر از زیبایی چیزی ندیدم ما چون کثیر می بینیم جسم اربا اربای حضرت علی اکبر را می بینیم، ما ظاهر را می بینیم فقط، در آن لحظه باطنی نمی بینیم ولی اگر حضرت زینب باشد او جمیل می بیند، او اولش را می داند، آخرش را می فهمد ظاهرش را می داند، باطنش را هم می داند.
استاد: من هم همین را می خواستم، فقط که نباید من بگویم، این قدر می گویم، این قدر فشار می گذارم تا صدایتان بعد از این همه سال در بیاید، خیلی سال است با هم هستیم، باید کار کنیم، اگر از ما پرسیدند ۲۰ سال در حسینیه امام زمان نشستید، آخرش چه؟ چه خواهیم گفت؟ من هر شب که می خوابم، این را به خودم می گویم که دست کم از سال 72 شروع به کار کردی آخرش چه؟ ناراضی نیستم چون امروز فقط سعی می کنم فکر نکنم، اگر یک لحظه فقط فکر کنم، دیوانه می شوم. من چند سال پیش به آقایان که جلوی من نشستید می گفتم، فاصله بین من و شما پُر است، یکی باید پیدا می شد می گفت،‌ یعنی چه؟ یعنی خدا. اگر ما ۱۰ سال جلوتر به نقطه امروز می رسیدیم، امروز خیلی فراتر از این حرکت می کردیم، هم برای خودمان، هم برای انسان های گرفتاری که دور و بر ما قرار گرفتند. باید به خودمان بیاییم، می خواستم خطبه غدیریه را ادامه بدهم، بعد گفتم توحید را اول درک کنیم، دیگر فکر نمی کردم خودم را بگیرند، مثل بچه گربه ای که پس گردنش را می گیرند و نمی داند کجاست و چه می شود، دیشب این طور شده بودم، نمی دانستم در خانه راه بروم؟ پا ندارم راه بروم، بنشینم، قرارم نیست، بخوابم، نمیتوانم، هر طرفی می چرخم خداست،‌ شما چه می بینید؟ نسل جوان ما خیلی نیازمند است، نسل جوان ما در شناخت خداوند فقیر است، نه به صورت آن چه که در منبر می گویند، در آن چه که در زندگیش جاریست. جوانی که می فهمد، هرکجا می رود خدا هست‌، اگر با تو نباشد این را نمی توانی حس کنی، اگر این را بفهمد دست به دزدی نمی زند، دست به کار کثیف نمی زند، رفتار زشت نمی کند و خیلی اتفاقات بد که الان در جامعه ما جاری است. این اتفاقات بد که جاری است بخش عظیم آن ما مقصر هستیم، دیرجنبیدیم.
صحبت از جمع: آقای صمدی آملی می گفتند: ما می گوییم خدا یکی است و جز آن نیست، واحد و احد است، به خداوند نباید عدد نسبت بدهیم، این هم برای من قابل فهم نبود که امروز شما فرمودید و الحمدلله باز شد. در رابطه با بحثی که فرمودید که همه چیز خداست و آن چیزی که ما می بینیم و حس می کنیم خدا هست .مستحضرید که علامه حسن زاده در واقع توحید را،توحید صمدی تعریف می کند.می گویند آنچه که موجود است فقط خدایی است که بی نیاز است.در رابطه با این موضوع ،این جمله ای که عرض می کنم برداشت من از فرمایشات ایشان است.نقل مستقیم نیست.می گویند آن چیزی که هست با تمام موجودیتش خدا است ،اما در محدودیتش خدا نیست.
ادامه صحبت:محدودیتش خدا نیست چون خدا محدود نیست اما موجود است در هر شکل و قیافه ای،در هر شیئی،درهر چیزی که شما تصور می کنید خدا هست.اما آن محدودیت هایی که اجسام ،حیوانات،گیاهان و انسانها دارند در آن محدودیت،خدا نیست.
استاد:امام امیرالمومنین وقتی فرمودند آدم (ع)آفریده شد به عنوان اولین انسان،ولی خدا اول تر بود. آدم اولین انسان است ولی خدا اول تر بود یعنی چی؟یعنی همین..مگرآدم(ع) از دنیا نرفت. مگر پیامبران از دنیا نرفتند. همه از دنیا رفتند اما فی الواقع از همه ی اینها خدا اول تر است. راجع به این طور چیزها بحث نکنید .بفهمید. اگر ما بتوانیم بفهمیم و با فهممان با مسائل روبرو شویم کمتر احتمال خطا به وجود می آید. باز هم می گویم منتهی عقل باید سالم باشد.تربیت یافته باشد .عقلی که تربیت نیافته باشد به طور حتم انسان را به بیراهه می برد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید