منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

هفت شهر عشق را در گذر از کربلا ببینیم بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز اولین روز ماه محرم است ، قدم به ماه محرم گذاشتیم . روز گذشته خدمت دوستان عرض کردم که در میان خواب و بیداری زمزمه می کردم :
هفت شهر عشق را عطار گشت آخر الامر به شهر آغازین برگشت
که طبیعتاً همه دوستان باید اصل شعر را شنیده باشند :
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
ولی من وقتی بیدار شدم این طوری زمزمه نمی کردم . در سیر و سلوک، هر عارفی یک سخنی گفته و یک جوری تعریف کرده اما آنچه که خیلی مهم است شاید اسم ها متفاوت باشد اما عالم ها یکی است . هر کسی بر ظن خودش نامی نهاده اما عالمها یکی است ، فرقی نمی کند . معمولاً هر رهرویی خودش به تنهایی با استادش طی طریق می کند ، هر وقت هم استاد اجازه بدهد با دیگر رهروان گفتگویی می کند والسلام ، نه بیشتر . گرچه که بعضی از رهروان راه گم می کنند ، میانه راه استاد می شوند و شروع می کنند به گفتگو و راهنمائی بقیه اما می بازند ، چون در بیراهه می افتند و با سرعت می روند . رهرو خودش تنهاست برای هیچکس دیگری وظیفه دار نیست ، خودش هست و استادش ، هرجا هم که استادش اجازه داد با بقیه رهروان دیگر در اتصال قرار می گیرد و گفتگو می کند ، این را به خاطر بسپارید ، فراموش نکنید .
دیروز عرض کردم هفت وادی سیر و سلوک عطار با طلب آغاز می شود و گفتیم :
چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تَعَب
تعب یعنی رنج ، سختی ، گرچه که دنیا محلی برای تجربه کردن تعبها و رنجها و سختی هاست . قدیمی ها می گفتند به تُنبک مردم دست نزنید ، دل آدمها را می گفتند تنبک . می گفتند به تنبک آدمها دست نزنید ، همه تنبکها صدا دارند ، هیچ کدام از دو آدم صدای تنبکهایشان یک جور نیست اما واقعیتش این است که وجود دارد . این استثنا هم ندارد ، این تافته جدا بافته است ، از عرش آمده هیچی به او ندادند ما همچنین چیزی نداریم ، ولی در بعضی ها آشکار است همه می بینند ، در بعضیها پنهان است کسی متوجه نمی شود . پس شما رهرو باشی رنج را خواهی داشت ، رهرو نباشی باز هم رنج را خواهی داشت اما نکته مهم این است رنجها را زیر نظر چه کسی ، در پیروی از چه کسی در حال تجربه اید ؟ سختی ها هم خودش کلاس دارد ، باید کلاس های آن را بگذرانیم . هر کلاسی معلم خودش را دارد مهم این است که شما چطور معلم خودتان را انتخاب می کنید ؟ در زندگی معلم نمی خواهید ؟ تمام سختی هایتان باید زیر نظر یک معلم عبور کنید ، یا با معلم می روید یا بی معلم . بی معلم که رفتید به این دیوارمی خورید به آن سنگ می خورید ، راه را گم می کنید باز بلند می شوید و از اول در این دور تسلسل می افتید . اما اگر معلم داشته باشید آرام آرام تو را متوجه می کند ، راهی ندارید باید این گذر تنگ را عبور کنید . می گوید می ترسم ، مثل من ، من از تاریکی می ترسم ، از تنگی و زیر زمین می ترسم ، معلم می گوید مُردید یا ماندید باید بروید ، چرا باید بروم ؟ برای این که اگر نروی به آن طرف که روشنایی هست هرگز نمی رسی ، مطلب را جا انداختم ؟ همه متوجه شدند چه می خواهم بگویم ؟
ما انتخاب کردیم که بر سر سفره مولا حسین بن علی(ع) بنشینیم ، مگر تا حالا نبودیم ؟ چرا بودیم اما فقط جیره خوار بودیم ، هیچ وقت به صاحب خانه و این که چطور سفره پهن کرده و اطرافیانش را اداره می کند و چکار می کند تا یک سفره بسیار بزرگ پُر از مِهر را باز بکند نگاه نکردیم . ما فقط نشستیم سر سفره فقط خوردیم و از خوان آقا منتفع دنیایی شدیم ، یعنی سود دنیایی بردیم ، اما حالا یک جور دیگر می خواهیم وارد این قصه بشویم ، حالا قصه ما فرق می کند.
من در زندگی خود توی حداقل 20 و 25 سال گذشته خیلی گشتم طرق زیادی از سیر و سلوک را پیدا کردم از خیلی ها که حتی نامی از آنها نیست همه را مطالعه کردم و هر بار سعی کردم مثل آن بزرگوار حرکت کنم خوب بود.اصلاً بد نبود اما کافی نبود. من را اغنا و راضی نکرد. گشتم و گشتم چاره جستم حالا هدایت شدم ! کجا؟ به سوی سلطان سیر و سلوک عملی مولای خود حسین بن علی (ع) . به در این خانه نشستم در کوبیدم گفتم آنقدر می نشینم طلب می کنم تا در را بازکنند چرا؟من بارها به این خانه دعوت شدم مثل خیلی از شماها اما فقط جیره خوار بودم حالا نمی خواهم جیره بگیرم الان با صاحب خانه، مجالست و همنشینی می خواهم ، دانستید طلب چی است ؟الان دیگر فقط مجالست و هم نشینی با صاحب خانه را می خواهم در بازشد به درون می روم شما هم با من بیایید.و به تماشا بشینید .در خانه جنب و جوشی است نگرانی هم در آن خانه به چشم می خورد.معاویه مرده است یزید به تخت سلطنت و خلافت بر مسلمین تکیه زده است در حالی که در بغلش میمون است و یک دستش جام شراب ،رهبر مسلمین شده است خلیفه خدا شده است برای خودش مقام قائل شده است بارگاه اش را به سبک رومی ها ساخته اندمن با اینها کاری ندارم اهمیتی هم دیگر قائل نمی شوم ، حاکم مدینه از طرف یزید پیغام گرفت فرستاد دنبال مولا . آقا را صدا کردند ایشان رفتند به کاخ مدینه حالا همه در خانه منتظر هستندکه چه می شود؟چه اتفاقی می افتد ؟ بالاخره بعد از کلی نگرانی آقا برگشتند اما با آرامش آمدند برای خانواده خود و نزدیکان خود شرح دادندکه یزید از من بیعت بی چون و چرا می خواهد و گرنه زندان است مرگ است تهدید است و..........بقیه ماجرا را خودتان بروید و بخوانید . آقا بر سر مزار پیغمبر رفتند بعد از برگشت به خانواده فرمودند آماده شوید در دل شب از مدینه خارج شویم . تا اینجا من تاریخ گفتم هرکجا بروید بخوانید این مطالب گیرتان می آید. از این به بعد خیلی مهم است که دریابیم آیا آقا امر فرمودند به افراد خانواده از کوچک ترین تا بزرگ ترین امریه دادند یالا پاشین حاضر شوید ، طبیعی است زنها و بچه ها دوست ندارند خانه و کاشانه امن خود را ول کنند پا به کوه و بیابان بگذارندحتی بعضی ها با خودشان فکر کردند که آقا جان چطور می شود یک ذره مصالحه کنید ما مجبور به سفر نشویم شاید بعضی ها به زبان آوردند ،اما آیا آقا فریاد کردند ؟ من مرد این خانه ام و بزرگ تر این خانه و خانواده هستم ، لحنم آشنا است برای خیلی ها چون خیلی ها در خانه های خود این کار را می کنند ، پیراهن حسین را می پوشی و با همسر خود برخلاف مرام حسین عمل می کنی ؟ چه می خواهی جواب بدهی ؟سوگ امام حسین می نشینی خلاف آن عمل می کنی چه می خواهی جواب بدهی؟
آیا آقا گفتند من مرد این خانه هستم، من بزرگتر شما هستم، همه باید اطاعت کنند، حرف نباشد؟( خانم ها هم گوش کنند، چون گاهی اوقات جای این دو عوض میشود و زنها به مردهایشان این چنین می گویند).گفتند حرف نباشد، شما نمی دانید، نمی فهمید، خطر ما را تهدید می کند من می دانم، میگویم و شما بدون چون و چرا باید اطاعت کنید؟ آیا اینها گفتگوهایی از آقاست با خانواده که در وقت بحران انجام شده است؟
چون همه در وقت خوشی با کلاسند، شیکند، خیلی مودبند، جنتلمن هستند، وقت بحران خود را نشان می دهند چه خبرند، به نظر شما این گفتگوی آقاست با خانواده در وقت بحران؟ هرگز چنین نبود، شاید همان لحظه اشکهایی از گوشه های چشم روان شد و با گوشه روسریها و دستارهای سر، آرام پاک شد که آقا نبیند، اما همگان عازم شدند، حتی یک نفر از این خانه نگفت آقا من را بگذارید و بروید من بچه شیرخواره دارم ، بچه ام در بین راه تلف میشود، می شنوید همسفری را ، این را هیچ کدام نگفتند راستی چرا اینطوری بود؟ ما امسال می رویم اینها را بفهمیم چرا این طوری بود وگرنه میدانیم امام حسین سیر حرکتش چه بود و کجا رفت و چه گفت و آخرش چه شد، ما مگر اینها را نمی دانیم، طلب کردیم امسال مرام بیاموزیم، امسال مویرگی رفتیم داخل خانه مرام بیاموزیم، یاد بگیریم چرا در جواب امام وقتی فرمودند سبک حرکت کنید، وسایل ضروری بردارید، هیچ کس نگفت آخر اینها را با خون دل جمع کردم، در سالهای عمرم جمع کردم، حداقل آقا اجازه بدهید یک مقدارش را که یادگاری است با خود بردارم؟
شما باید خوب بدانید گذشتن از مال و خانه و جایی که در آن خاطرات یک عمر همراه آدمی است آسان نیست، پس چه شد؟ آدمهای آن خانه همه متدین و مطیع بودند؟ حتما اینگونه است، اما یادمان باشد معصوم نبودند، در اینجا فقط باید برگردیم به عقب نگاه کنیم، سلوک حضرت را با اهل حرمش مشاهده کنیم.
اهل سیر و سلوک، در بیابان سیر و سلوک نمی کنند، درقله کوه هم سیر و سلو ک نمی کنند وسط جنگل هم تنهایی نمی نشینند، سیر و سلوک در خانه های شماست. خانم ها، آقایان؛ سیر و سلوک اصلی شما در خانه های شما ست، همانطور که امامتان در خانه اش بود. باید سلوک حضرت را با خانواده اش نگاه کنیم. در سایه مهر و عشق فراوان و جاری آقا، ستونهایی از اقتدار، بینش، کرم،گذشت و آگاهی چنان به چشم می خورد که حیرت آور است. آدم ها ابتدا به این جریان گرم و شفاف محبت در وجود آقا جذب می شوند اما چیزی که آنها را نگه می دارد اقتدار و بینش، کرم، فداکاری، گذشت و همه آن چیزهایی است که در وجود حضرت قرار دارد، آن وقت پاها سست می شود هر کسی می رود همان جا می ماند، دیگر نمی تواند برگردد و اینجا همان جایی است که عطار گفت :

چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هر چه هست

هر کس که طلب کرد و وارد این وادی شد سختی های آگاهانه اش آغاز می شود، آن وقت می رسد به جایی که از هر آنچه که در دست داشت، لااقل فکر می کرد که دارد، فکر می کرد که صاحبش است، نه فقط پول، آن چیزی که خیلی به آن تفاخر می کند فهم، معرفت، نگاه می کند می بیند دیگر هیچ چیزی ندارد در این حیطه، دیگر چیزی نیست که به آن بنازد، به پوچ بودن آنچه که فکر می کرد از آن اوست می رسد، آن وقت می رسد به این نقطه که برای ماندن در دیار طلب ، می بایستی از صفحه دل هر آنچه را که به آن وابسته بود و برایش مهم بود از دنیا بشوید و ببرد، خودتان را حاضر کنید بدون این نمی شود، ببینید مرد راهش هستید؟ فرقی نمی کند خانم ها را هم می گویم، همه را می گویم، هر آنچه گفته می شود، هم برای خانم گفته می شود، هم برای آقا فرقی ندارد، فقط در اندک مواردی زن و مرد با هم فرق دارند خانم باردار می شود آقا باردار نمی شود، خانم می نشیند راحت و آه ناله می کند، آقا به دنبالش می دود، کار می کند پول میاورد، خرج میکند، رسیدگی میکند، در تمامی حقوق در زمینه معنویت زن و مرد هم پا هستند، هر دو می توانند برسند. این هم شب دوم .

دیدگاه‌ها   

 
0 #1 هاشمی 1396-07-07 11:59
بسیار بسیار سپاسگزارم ، واقعا ممنونم از این همه آموزشهای خوب، اجرتان با امام حسین علیه السلام
نقل قول کردن
 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید