منو

چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403 - Wed 05 01 2024

A+ A A-

پرورودگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم بخش دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز سری زدیم به خطبه 176 از کلام آقا امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه حضرت فرمودند: “آگاه باشید آن چه از پیش مقرر شده بود به وقوع پیوست،”

خیلی قشنگ نیست؟ کرونا را از خیلی قبل برای ما تدارک دیده بودند چه کسی؟ چین؟ آمریکا؟ بالاخره هر چیزی یک اسباب دنیایی می خواهد بدون اسباب دنیایی نمی شود. ما در مکه می خواستیم برویم، روز اول منا بود، شب ساعت دوازده شد، گفتیم برویم بلکه بتوانیم نیمه شب از منا خارج شویم، برویم اعمال حج مان را زودتر انجام دهیم، فضا سبک تر باشد در آن جمعیت نیفتیم، هی پیاده آمدیم، من هم از کمر درد داشتم می مردم، حالا می خواهی برگردی جمعیت چنان زور می آورد و شما را می آورد دیگر برگشت هم نداشتیم؛ یک جایی بریدم گفتم یا امام زمان شما به داد من برس، یک ماشینی آمد یک ذره آن طرف تر ایستاد، گفت کجا می روید مکه؟ گفتیم بله، گفت بفرمائید بالا، آن جا هم که رسیدیم یک ذره از ما پول نگرفت. آگاه باشید آن چه از پیش مقرر شده بود به وقوع پیوست، پس برای این که ما برویم مکه یک مقرری از دنیا داشتیم ، روی بال فرشته ها که قرار نبود برویم، مگر ما چنین چیزی داریم؟ اصلا نداریم، خداوند اسباب دنیایی را توسط انسان ها می فرستد، بد نکنید، کار زشت نکنید، این همه جنگ نکنید، این همه توپ و تانک در مردم بی دفاع نکنید، چه می شود؟ آن چه می بینیم الان سه سال است دنیا گرفتارش است،
"آگاه باشید آن چه از پیش مقرر شده بود به وقوع پیوست، خواسته های گذشته الهی انجام شد." این ها زمان امیرالمؤمنین (ع) تفسیر دیگری دارد ولی چه قدر به زمان ما قشنگ است، با حال ما می خواند، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید، "همانا من با تکیه به وعده های الهی و براهین روشن سخن می گویم که خداوند فرمود: کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آن ها فرود می آیند و می گویند، نترسید محزون نباشید که بشارت باد بر شما بهشتی که به شما وعده داده اند". بنا براین کلام خداست و از کلام خدا کسی نمی تواند یک ذره این طرف، آن طرف بگوید. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند، "همانا شما گفتید پروردگار ما خداست،" شما همه این جا نشستید، مگر این را نگفتید؟ مگر گفتید پروردگار ما غیر خداست؟ ما همه گفتیم پروردگار ما خداست، "پس در عمل به دستورات کتاب خدا و در ادامه راهی که فرمان داد و بر روش درست پرستش بندگان او استقامت داشته باشید،" اگر گفتید خدای من این خداست این خدا یک راهی را معین کرده، یک دستوراتی در کتابش داده است که امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: اگر قبول کردید این خدا، خدای توست در عمل به دستورات کتاب خدا و روش درست پرستش بندگان او یعنی بنده هایی که درست حسابی هستند، درست پرستش می کنند استقامت داشته باشید، روی حرفتان بایستید و" پایدار مانید". از جایتان تکان نخورید یا قبول دارید یا ندارید، اگر دارید سر جایتان بایستید" از دستورات خدا سرپیچی نکنید، در آن بدعت گذار نباشید. "ما برای این که خودمان راحت باشیم، در عین حال هم یک ذره وجدانمان راحت باشد برای این راحتی خودمان خیلی از احکام خدا را پشت رو میکنیم می گوییم این جوری هم نیست که تو می گویی، این قدر هم خدا سخت نمی گیرد خدا چه نیازی دارد؟" از آن منحرف نگردید." از این دستوات منحرف نگردید "زیرا خارج شوندگان از دستورات الهی در روز قیامت از رحمت خدا دورند." این تفسیر می خواهد؟ تعبیر می خواهد؟ خیلی ساده آن هایی که از دستورات خدا خارج می شوند در روز قیامت از رحمت خدا دورند. حالا شما بگو نه من می دانم این طوری نیست، باشد. بگو" مواظب باشید که اخلاق نیکو را درهم نشکنید. به رفتار ناپسند مبدل نسازید." من می گویم: با مردم خوش روی باشید، خوش رفتار باشید، حرف نیکو بزنید، می گوید: خدا در قرآن یک جاهایی هم دستور داده بکشید، آن جهاد است، آن کسی است که مقابل دین ایستاده است چه ربطی دارد؟ با مردم سخن نیکو بگویید و اخلاق نیکو را به رفتار ناپسند تبدیل نکنید." زبان و دل را هماهنگ کنید." این از آن بخش هایی هست که من هنوز که هنوز است با آدم های روبه روی خود درگیر هستم، زبان آن ها یک چیزی می گوید، دل آن ها یک جای دیگر است، دل آن ها یک کار دیگری می کند انسان باید زبان خود را حفظ کند، شنیدید؟ تو را به خدا هر حرفی را نزنید، هر کلامی را به کار نبرید ما زبان بد نباید داشته باشیم، زبان خود را باید حفظ کنیم، شیعه امیرالمؤمنین (ع) زبانش حفظ می شود" زیرا همانا این زبان سرکش صاحب خود را به هلاکت می اندازد." امیرالمؤمنین (ع) می گوید: جمله خیلی جالب است باید به آن توجه کنید؛ "پرهیزکاری را ندیدم که تقوا برای او سودمند باشد." آدم خیلی با تقوایی است؛ آدمی است که خود را در مورد گناه ها و خطاها خوب حفظ می کند؛ اما ببین امام چه می گوید: "به خدا سوگند پرهیزکاری را ندیده ام که تقوا برای او سودمند باشد مگر آن که زبان خویش را حفظ کرده بود،" یعنی اولین قدم حفظ کردن این زبان است، از هر کلامی از هر حرفی، اگر دوست دارید بچه های شما نمازخوان باشند، مؤمن باشند شیرین با آنها حرف بزنید، با نوازش با آن ها صحبت کنید. آقا دوست دارد، خانم او نمازخوان باشند، خانم دوست دارد آقای او نماز خوان باشد، باور کنید با فحش و فضیحت نمی شود، اصلاً و ابداً، با کلام نیکو، با قربانت گردم، عزیزم، جانم، در بچه ها هدیه خریدن، کادو دادن، "همانا زبان مؤمن در پس قلب او و قلب منافق پس زبان او است." مومن زبان خود را پشت قلب خویش گذاشته است، اول قلب او حرف می زند که قشنگ حرف می زند، که از جانب خدا صحبت می کند، بعداً زبان او روی کار می آید، دیگر وقتی که آن قلب حرف خود را زد، زبان جرأت نمی کند یک چیز دیگری بگوید، اما منافق، آدم خطاکار، کسی است که قلب او برعکس، پشت زبان او است، اول دهان خود را باز می کند، حرف های خود را می زند، بعد قلب او دور از جان شما می گوید: خاک بر سرت بازهم خراب کردی؟" زیرا مومن هرگاه بخواهد سخنی گوید نخست می اندیشد." هر کسی که اول فکر نمی کند و دهان خود را باز می کند مومن نیست." مومن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود اظهار می دارد، چنان چه ناپسند بود پنهانش می کند" اگر غیر از این حرکت کنید حتماً مومن نیستید، یک جای کار ایراد دارد. "درحالی که منافق آن چه بر زبانش آمد، می گوید و نمی داند چه به سود او و یا چه حرفی به ضرر اوست؟" حتی برای خودش هم این را نمی فهمد چون کسریِ ایمان دارد، "پیامبر اسلام فرموده اند: ایمان بنده ای استوار نگردد تا دل او استوار گردد، دل استوار نشود تا زبان استوار شود." این چه سلسله مراتبی است، کاش من این جا تخته داشتم می نوشتم این ها را با خط فلش به هم وصل می کردمپیغمبر فرمودند: ایمان بنده ای استوار نگردد، استوار نگردد یعنی چه ؟ یعنی پذیرفته نمی شود تا دل او استوار شود تا دل، یک دل پسندیده ای باشد و دل استوار نمی شود تا زبان استوار بشود تا زبان پسندیده باشد. از صبح تا حالا با چند نفر بگو و مگو کردید؟ به چند نفر حرف بد زدید؟ چند تا را رنجانده اید؟ امشب لااقل توبه کنید و از خدا درخواست کمک کنید، "پس هر کس از شما بتواند خدا را در حالی ملاقات کند که دست او از خون و اموال مسلمانان پاک و زبان او از ِعرض و آبروی مردم سالم ماند باید چنین کند. " خلاصه کلام هر کسی بتواند خدا را وقتی که می خواهد ملاقات کند پیش از خودش اعمالی نداشته باشد که ناپاک باشد خون و اموال مردم ازاین ها در امان باشد، زبانش آبروی هیچ کسی را نریخته باشد، که فراوان است. باید چنین کند. یعنی این طور باید رفتار کند ." ای بندگان خدا، آگاه باشید، مؤمن کسی است که حلال خدا را هم اکنون حلال و حرام خدا را هم اکنون حرام بشمارد." هرکسی از من می پرسد چه کار کنم که مثلاً این طوری شوم یا آن طوری شوم یک جمله برای او دارم؛ نه ذکری داریم نه آیه خاصی از قرآن داریم که بنویسید روی کاغذ و توی باغچه چال کنید، از این کارهای زشتی که خیلی ها می کنند، می خواهی به یک جایی برسی؟ حلال خدا را حلال بدان و حرام خدا را حرام بدان، آن چه را که گفته بکن، بکن و آن چه را که گفته نکن، نکن. شما را به خدا کسی تا حالا از من چیز دیگری غیر از این شنیده است؟ من همیشه همین را گفتم. "آن چه را مردم با بدعت ها تغییر دادند چیزی از حرام را حلال نمی کند." پس اگر یکی آمد و گفت نه الان دیگر در این زمانه نماز را می شود این مدلی خواند، زن و مرد بغل هم بایستند و بخوانند، نه از این خبرها نیست، هیچ گونه بدعتی نمی توانیم بگذاریم که بدعت ها نمی تواند حرامی را که خدا اعلام کرده است حلال کند،" زیرا حلال همان است که خدا حلال کرده است، حرام همان چیزی است که خدا حرام کرده است. پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختید، از تاریخ گذشتگان پند گرفتید، مثل ها برای شما زدند و به امری آشکار دعوت شده اید." همه این حرف ها را شنیدید ؟ کسی هست بگوید من نشنیده ام؟ "جز ناشنوایان کسی ادعای نشنیدن حق را ندارد." اگر بین شما ناشنوا داریم حق دارد بگوید من اصلاً هیچ کدام این ها را نشنیدم." جز کوران، (نابینایان) و کوردلان کسی ادعای ندیدن واقعیت ها را نمی تواند کند،" بگوید من ندیدم. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: "آن کسی که از آزمایش ها و تجربه های خدادادی سودی نبرد؛" این ها همه عبرت است ، عبرت ها در دنیا زیاد است و عبرت گیرندگان کم؛ اگر از همه این ها عبرت نگیرد" از هیچ پند و اندرزی دیگر سود نخواهد برد و کوته فکری دامن گیر او خواهد شد. تا جایی که بد را خوب و خوب را بد می نگرد." حضرت کوته فکر را این طوری معنی می کنند. هرچه که خوب است او می گوید بد است و هر چه که بد است او می گوید خوب است. این را آدم کوته فکر می گویند. "همانا مردم دو دسته هستند: گروهی پیرو شریعت و دین هستند، برخی بدعت گذارند که از طرف خدا دلیلی از سنّت پیامبر و نوری از براهین حق ندارند" ولی می گویند نه ، این طوری درست است. تو این را از کجا می گویی ، به چه دلیل می گویی؟ حتی اذکار، اذکار خیلی زیبا تا سند از آن نداشتید، سند معتبر که از لحاظ شیعه کاملاً شناخته شده باشد، منتشرنکنید. "آگاه باشید ظلم بر سه قسم است: ظلمی که نابخشودنی است، ظلمی که بدون مجازات نمی ماند، ظلمی که بخشودنی و جبران شدنی است." پس سه مدل ظلم داریم کدام را دوست می دارید؟ "ظلمی که بخشودنی است؛ ستمی است که بنده با گناهان بر خویشتن روا داشته است." به شما گفتم به حرام نگاه نکن، می گوید حالا یک چند روزی رفتم ترکیه، چه اشکال دارد؟ این یک توفیق اجباری است نگاه کردن به این خانم ها، می روم آنتالیا خب مجبورم دیگر می خواهم بروم کنار ساحل، خانم ها را هم تماشا می کنم. خانم شما هم تماشا نکن چه برسد به شما که آقایی. نگاه بر بدن زن نامحرم، من می گویم، نه زن جایز است و نه مرد، برای هردو آن ها بد است. پس یک سری ظلم ها هست که ما به خودمان می کنیم.. ظلمی که بخشودنی است ظلمی است که انسان با گناهان خود به خودش می کند ولی چون می تواند توبه کند، بخشیده می شود، به شرط این که دیگر آن را تکرار نکند" و ظلمی که بدون مجازات نیست. ستمگری بعضی از بندگان بر بعضی دیگر است که قصاص در آنجا سخت است. مجروح کردن با کارد یا تازیانه نیست،" منظور فقط این ها نیست "بلکه این ها در برابرش کوچک است." ما ظلم به بعضی از مردم می کنیم، می دانید چه طوری؟ تمام عقایدشان را پشت و رو می کنیم، پر و پایه دینشان یک مقدار سست بوده، ما قشنگ تیشه می زنیم و پائین می آوریم. چرا؟ به چه دلیل؟ این ظلمی است که بعضی ها به بعضی دیگر می کنند. این جا قصاص خیلی سخت است . خیلی هم سخت است، یکی، یکی را می کشد باید دیه آن را بدهد ولی اگر که طرف دیه نخواهد و قصاص بخواهد، همان بلایی را که سر او آورده است آن کسی که قصاص می خواهد باید سر او بیاورد. خوب دقت کنید؛" پس مبادا در دین دورویی ورزید که همبستگی و وحدت در راه حق گر چه کراهت داشته باشد، از پراکندگی در راه باطل گرچه مورد علاقه شما باشد، بهتر است." در جمع هایی که دور هم جمع می شوید، گفتگوها و حرف های آدم ها زیاد است، یادتان باشد شما دینتان اسلام است، مذهبتان تشیع است، اولین چیزی که از شما می خواهند همبستگی و وحدت شما است، در دین همبستگی داشته باشید حتی اگر با آن هایی که به اصطلاح می خواهی با آنها در یک جناح بنشینی خیلی هم خوشایند شما نیستند ولی علیه آنها نگو، حرف نزن، مگر گناه آشکار کنند که آن را به هر حال همه می بینند و لازم نیست تو حرفی بزنی و اگر باطلی بود که تو خیلی هم خوشت می آمد، اگر طرف کارهای باطل می کند و خیلی تو دل برو است تو هم خیلی از او خوشت می آید، تو آن را می پوشانی و نمی گویی. مراقب باشید در دینداری دورویی نورزید "زیرا خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه به آیندگان چیزی را با تفرقه عطا نفرموده است." وحدتان را در همه حال حفظ کنید.
نمی دانم این کلام مال مولاناست یا نه ولی قشنگ بود، می گوید: مثل گندم باش، گندم را زیر خاک می گذارند آن را دفن می کنند وقتی بیرون می آید چندین برابر بیرون می آید، پربارتر. می برند لای سنگ آسیاب می گذارند آن را له می کنند آرد می شود و خیلی پربها تر و گران تر. می برند در تنور آتش می زنند نان می شود، مطلوب تر. ذات باید ارزشمند باشد.
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
از خاک چه کسی؟ آن که عاشق حق است.
در مجالس سبعه از مولانا آمده است؛ قصه زیباست؛ قصابی بود که گوشت به مردم به نسیه می داد یعنی افرادی می آمدند پول نداشتند به او بدهند، یک شاگرد یا پسر بچه کوچک هم بغل دست خود گذاشته بود، می گفت هر که نسیه خواست اسم او را بنویس و بنویس مثلا نیم کیلو یا یک کیلو گوشت. یک روز مرغ مُردار خوار گوشت آویزان را به چنگک را دید. آمد و زد و گوشت را برداشت و رفت، قصاب گفت بچه بنویس چارکی گوشت نسیه شد پیش مرغ مُردار خوار، بچه نوشت. یک روز دیگری باز مرغ مُردار خوار یک تکه دیگر گوشت دید و هوس کرد و به هوای بردن یک تکه گوشت آمد و به آن زد، قصاب که از قبل منتظر بود یک حیله ای تراشیده بود یک فکری کرده بود تله ای گذاشته بود، مرغ را به دام انداخت سر مرغ را برید بعد کله مرغ را به آن بالا آویزان کرد که چه شود؟ که مرغ های مُردارخوار دیگر ببینند و عبرت کنند. شاگرد قصاب گفت: استاد آن چه که از پیش تو، مرغ برده بود نوشتم؛ زیرا به او گفته بود بنویس که چارکی گوشت پیش مرغ مُردارخوار؛ آن را، آن موقع نوشتم. حالا آن چه از مرغ پیش توست چه بنویسم؟ بنویسم چه قدر پیش توست؟ قصاب می دانست نسیه یعنی همان قدر که می دهی همان قدر پول آن را بگیری، یک رابطه این شکلی است. استاد قصاب جامه درید و گفت که کار گوشت سهل بود اگر از بهر سَر، سَر بخواهند من چه کنم؟ چون او گوشت برده بود سر قصاب را که نکنده بود این سر مرغ را کند. گفت کار گوشت ساده بود پول آن را بدهد تمام است حالا اگر از سری که من بریدم از من سر بخواهند من چه کنم؟ حواس دهید اگر خطا رفتید برگردید.
سر تا پایم را خلاصه کنند مشتی خاک می شوم. همه ما را اگر جمع و جور کنند، آن هایی که در قبرستان ها خوابیدند خیلی زمان رد شده قبرشان را که باز کنید مشتی خاک است. سرتا پایم را خلاصه کنند می شوم مشتی خاک که ممکن بود خشتی باشم در دیوار یک خانه، سنگی باشم در دامان یک کوه یا قدری سنگ ریزه باشم در کف اقیانوس، شاید هم می شدم یک تکه خاکی از یک گلدان گل یا نه شاید گرد و غباری می شدم روی یک پنجره ای. ببینید ما بیشتر از این نمی ارزیم می دانید . جسممان هم این قدر می ارزد این قدر تیمارش می کنیم و رسیدگی می کنیم و برای آن چیز تعریف می کنیم، این قدر می ارزد. این جسم ما می توانست این هیکل نباشد، آن هیکل نباشد، گرد و غباری روی پنجره یک خانه ای باشد، با یک دستمال نیمه تمیز پاکش کنند و بعد هم ببرند بشورند و بگویند اَه چه قدر خاک می آید اما من را از این میان برگزیدند برای چه؟ برای نهایت، بالاترین بشوم، برای شرافت، برای انسانیت، پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، فهمیدن و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید و من منتخب گشتم برای قرب و نزدیکی خدا، برای رجعت و برگشت به خدا و برای سعادت. من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده به چه؟ به انتخاب، به تغییر، به شوریدن، به محبت. حالا که به شما این فرصت را دادند، خوب است که شب تاسوعا به آن فکر کنید، این همه به شما عنایت شده تا کجا پیش رفتید تا کجا دریافت کردید؟

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید