منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره صد و ششم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 856

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: فردا می خواهم به محیطی وارد شوم چه برخوردی با طرف مقابلم که به هیچ عنوان به حرف من گوش نمی کند داشته باشم؟
استاد: من هفته پیش مراقبه ای برای شما در جلسه نگذاشتم قصد من نشان دادن این بود که نگاه کنید آب را وقتی رهایش می کنید از آسمان سرازیر می شود پایین می آید و به زمین می رسد وقتی روی زمین رها می شود این آبی که از ابرها پایین آمده است هیچ نقشه ای نداشته که کجا بروم کجا بنشینم کجا جاری بشوم به کدام قسمت بروم اینجا بروم بهتره آنجا بروم بهتره، نکند آنجا کثیف بشوم نکند آنجا حرام بشوم اصلاً همچین کاری را ندارد آب هیچ نقشه ای نمی کشد و جاری می شود و بر اساس جایگاهی که باریده و ریخته است آنجا می رود تا جای میگیرد و بعد هم آن چیزی که دارد به آن شکرانه می کند اگر انسان بخواهد در امنیت زندگی کند باید مثل این آب باشد اشکال ما این است که دائم در حال نقشه کشیدن هستیم چه کار کنم؟ اتفاقاً یکساعت پیش موضوعی برای خود بنده پیش آمد یک مقدار اینطرف آنطرف کردم بعد به دخترم گفتم فکر من مشغول شده است گفت برای چی مامان؟ گفتم فلان موضوعی که گفتیم ذهن من را درگیر کرده است و حالا چی می شود من را بر و بر نگاه کرد و گفت هرچی بشود، دیدم بهترین جواب ممکن را داد راست می گوید هر چه که می شود. ما نمی توانیم نقشه بکشیم چه کار کنیم،‌‌‌‌‌‌ ببینید شما می توانید نقشه بکشید که اگر بخواهم از اینجا تا فلان جا بروم آنقدر زمان می خواهم من ‌اینقدر زمان را ایجاد می کنم حالا گاهاً هم همین اینقدر زمان باز هم دیرتر میرسید چون اتفاقات بین راه دست شما نیست یک تدوین برنامه می کنید اما بقیه چیزها دست من و شما نیست و تمام استرس شما نگرانی های شما برای این است که دائم بخواهید نقشه بکشید بهترین کار را بکنم این بهترین را کی به شما معرفی می کند؟ بهترین شما امکان ندارد بهترین من هم باشد امکان ندارد بهترین خانم بغل دستی شما باشد و چون این چنین حالتی هست در دنیا پس بهتر است نقشه نکشید، من هر کاری که میخواهم بکنم می گویم؛ خدایا آنچه که بهترین است و رضای تو در آن است سر راه من قرار بده؛ حالا ممکن است بهترین این باشد من دارم میروم سر من به ستون بخورد حتماً یک دلیلی دارد که سر من به آن ستون بخورد اما به خود او سپردم پس دل نگران نیستم. بیایید از نقشه کشیدن برای امورات دنیایی تان دست بردارید از تعیین و تکلیف کردن آن دست بردارید یک مقدار خودتان را به خدا بسپارید هرکس خلاف جریان آب شنا می کند به طور حتم صدمه میخورد بی برو برگرد، در مسیر آب خودش را بسپارد اگر هم به جایی بخورد با شدت زیاد نمی خورد چون آب آن را حمل می کند به همین دلیل هفته ی پیش آب را مطرح کردم شاید نگاه شما به آب کلی به شما کمک کند خیلی چیزها به شما یاد می دهد، می دانید که اولین بار هم که خداوند خلقت زمین را آغاز کرد همه ی این کره ی خاکی آب بود اصلا تصور آن برای من غیر ممکن است این آب چطوری روی زمین می ماند؟ کار خدا است من نمی توانم تعیین کنم. برای اینکه از این همه استرس نجات پیدا کنید برای هیچی از قبل نقشه نکشید بگو خدایا می روم چشمم زبانم گوشم اعضای بدنم در اختیار تو، آن طوری که اراده ی شما هست از آن استفاده کن، بعد می روید و چشم شما یک چیزهایی را می بیند اصلاً هیچ وقت نمی دیده است گوش شما کلماتی را می شنود که قبلاً هیچ وقت به آن توجه نکرده اید بعد جمله هایی را بکار می برید که هیچ وقت به آن فکر نکردید ما فراموش کردیم که از آن خدا هستیم به همین دلیل هم گرفتار هستیم.
صحبت از جمع: سلام شما فرمودید هرچه به طبیعت بیشتر توجه کنید بیشتر یاد می گیرید؛ در نیمه ی دوم بهمن ماه بود هنوز درخت ها جوانه نزده بودند به باغچه ی پشت پنجره ی آشپزخانه نگاه میکردم توجه ام به دو کلاغ جلب شد و دیدم با دو تا نوک بدون هیچ ابزار مهندسی و کمکی لانه می‌ساختند درحالیکه ما برای انجام یک کار کوچک و ساده کلی ابزار احتیاج داریم، با نوک شان شاخه ها را گره میزدند و یک لانه ی کاسه مانند درست کردند تا نزدیک عید تمام شد یواش یواش که جوانه ها در می آمدند دیدم با نوک شان به جوجه ها غذا می دادند، رفتیم سفر و برگشتیم برگ ها درآمده بود و لانه یک مقدار مخفی تر شده بود چهار تا جوجه نوک هایشان به سمت بالا باز بود و اشعه خورشید پشت نوک اینها می خورد و رنگ خیلی جالبی به نوک آنها می داد چقدر صبورانه یکی می رفت یکی غذا می آورد و در دهان آنها می‌گذاشتند و دوباره پرواز می کرد مرتب و منظم، یواش یواش سرجوجه ها از لانه پیدا شد و رشد کردند روز دیگری دیدم همه ی آنها به ترتیب بیرون آمده بودند عین پدر و مادرشان روی یک شاخه نشسته بودند و مثل بادبزن بال های خودشان را تکان می دادند فکر کنم آموزش پرواز آنها بود، فقط من خدا را می دیدم و می گفتم چطور میشود با چوب چنین آشیانه ای بسازند؟ چطور شش تا در این فضا جا می شوند؟ فضولاتشان کجا می رود؟ چطوری می خورند چطوری سیر می شوند؟ چطور موقع آب دادن به جوجه ها لانه ی آنها خیس نمی شود؟ الان چند روز است نگاه می کنم میبینم رفتند و یاد سخن شما افتادم که فرمودید همین طور که آدم می تواند مخلوق باشد می تواند خالق هم باشد و چه زیبا اینها در عرض سه ماه عین خودشان را خلق کردند آموزش دادند و پرواز دادند و فهمیدم صبر و ساده زیستی را باید از این طبیعت و از این پرنده ها بیاموزیم و به جز خدا نبینیم.
استاد: کاملاً گفت و گوی شما متین بود برای من که خیلی خوب بود چون با این پرنده های شما ذره ذره لانه ی شان را ساختم بعد جوجه های آنها را قشنگ تماشا کردم خیلی برای من فرح بخش بود شما که حرف می زدید من هم نگاهشان می کردم و واقعیت این است اینها آن چیزی را انجام می دهند که براساس آن آفریده شدند نقشه نمی کشند، این است فرق ما انسان ها با این موجودات، ما بر اساس آنچه که آفریده شده ایم رفتار نمی کنیم، و عمل نمی کنیم در نتیجه در بسیاری از امورات زندگی ما نامرادی هست ناکامی هست سختی هست استرس اضطراب های پی در پی و به دنبال آن ناسلامتی بدن های ما هست و این تقصیر هیچ کسی نیست جز خودمان. خداوندی که آن پرنده را بر آن اساس آفریده و این چنین با این کیفیت هم لانه می سازد هم جفت گیری می کند هم بچه های خود را بزرگ می کند هم بچه های خود را آموزش می دهد غذا می دهد آب می دهد خدایی که این پرنده را آفریده که آنقدر زیبا از آنچه که برای او آفریده شده استفاده می کند و پیش می رود، من و شما را هم آفریده، پس چرا وضع ما این شکلی است؟ فرق ما با آنها در این اراده ای است که به ما داده است ما اراده می نماییم غیر از آن چیزی که باید باشیم باشیم و متضرر می شویم سخت متضرر می شویم چون خداوند برای همه ی مخلوقاتش یکسان محبت گذاشته است رحمانیت به خرج داده است ای کاش ما بتوانیم این را درک کنیم .
صحبت از جمع: هفته پیش که شما در مورد آب صحبت میکردید من در روستایمان در طبیعت نشسته بودم، به صدای آب گوش میدادم به درختان و برگهای سبز، کوهها و پرنده های آوازخوان نگاه میکردم که خدا چه نعمات فراوانی برایمان آفریده که ما قدرش نمیدانیم و حس بسیار قشنگی و هفته ی خوبی داشتم ولی چند روزی بیقرار بودم چون چند تا از دوستان برایشان مشکلی پیش آمده بود و از من خواستند برایشان دعاکنم، خدا کارشان را درست کرد من کاره ای نبودم ولی آن طبیعت باعث شد دعایشان کنم و پاسخ بگیرند، و به خدا میگویم ممنونم که این نعمتها را به ما دادی ، من هر چقدر هم که تو را شکر کنم نمیتوانم شکرت را به جا بیاورم .
استاد : خیلی عالیست محو طبیعت شدن ما را به خدایی میرساند که خالق این طبیعت است اما یادتان نرود که در هر ثانیه و در هر لحظه با دیدن هر زیبایی در خلقت جهان هستی فراموش نکنید که اینها را خالقی آفریده و خالق میخواهد که ما همانگونه که او در سلولهای ما با ما همراه است این همراهی متقابل را هم ما ارائه کنیم و با خدا همراه بشویم و اگر آن طور بشویم این جور میشویم که به ما بگویند دعا کن ، دعا میکنیم و دعای ما مستجاب میشود . میدانید یکی از مزایای شکرگزاری چیست؟ چون آدم دائم در حال شکرگزاری و تشکر کردن است یاد میگیرد که متوقع نباشد. یکی از چیزهایی که در جامعه بشری ما را به سوی دشمنی و سختی سوق میدهد توقعات بیجاست، وقتی ما با خدا گفتگو میکنیم و دائم شاکر خدا هستیم یاد میگیریم که توقع نباید داشته باشیم و این یادگیری در تعامل ما با انسانهای دیگر خیلی جایگاه دارد و زندگی را برای ما آسان میکند.
صحبت از جمع: مرحوم علامه طباطبائی در کتاب شیعه در اسلام می گوید شما وقتی که دارید رانندگی می کنید و به یک چراغ راهنمایی می رسید چه چیزی را می بینید؟ اگر سبز باشد چه چیزی را می بینید؟ اگر قرمز باشد چه چیزی را می بینید؟ مضمون چیزی که من از این کتاب فهمیدم؛ سبز باشد یعنی حرکت کن و وقتی که قرمز باشد یعنی که بایست میگوید این یک نشانه است شما هیچوقت چراغ راهنمایی و رانندگی را در موقع رانندگی با جزئیاتش مثل لامپ و شیشه و مدار تحلیل نمیکنید اگر کسی یک چنین تحلیلی در حین رانندگی کند از رانندگی کردنش جا می ماند . بعد می فرماید که این جهان آیه است یعنی وقتی که این جهان را می بینید این نشانه ای از خداست این جهان باید شما را یاد خدا بیندازد در طبیعت هم همینطور هنگام دیدن گل یا پرنده اگر زیبائی هایش که جلوی چشم ما هست کنار برود و آن آیه بودنش یک دفعه جلوی چشم ما بیاید شاید در کل این دنیا و درک ما از همه این جهان هستی به این صورت شاید واقعاً سخت باشد
استاد: کاملاً با شما موافق هستم حالا فقط این نکته را بگویم که شما می گویید خیلی سخت است من به شما می گویم که خیلی آسان است چرا؟ چون اگر انسان ذهن یا افکارش را از روی مسائل جانبی بردارد خیلی سریع طی طریق می کند و در کوتاهترین زمان به مقصد می رسد. حالا چطوری؟ وقتی که شما آب را می بینید مثلاً در رودخانه حرکت می کند شما نمی آیید توجه کنید که این آب از چه ساخته شده است؟ مولکولها ش چی است شما می دانید که قطعاً این سیر دیدن آب و رسیدن به منشاء آب، که این آب از ابری که متراکم شد و به هم فشرده شد بصورت قطرات آب شد و به پایین سرازیر شد شما این را در کمترین زمان ممکنه طی می کنید و این خیلی جالب است اما مهم این است که آن ابر سازنده ای داشته و همه این طی طریق شما از آب تا به آن ابر را خیلی سریع بروی و خیلی سریع سازنده اش را ببینی. ما می گوییم خدا را نمی شود دید درست هم می گوییم چون اگر خدایی را بتوان دید دیگر خدا نیست اما آثارش، آیه هایش همیشه گواهی است بر وجود خدا فقط به شرط اینکه ما در زوائد ماجرا باقی نمانیم. رفتیم جنگل داریم درختها را تماشا می کنیم خب خیلی زیباست اما در عین اینکه به طبیعت نگاه می کنیم بر زمین این طبیعت هر چه دلت بخواهد آشغال ریخته شما اگر عادت کنید به زوائد توجه کنید قطعاً از این سیر الهی جا می مانید اصلاً شک نکنید اما مفهومش این نیست که توجه به آن محیط و تمیز کردنش نکنید سیرتان را بکنید بعد از آن وقتی که شما دیدید طبیعت به این زیبایی را خدا برای من وشما آفریده و قدردان و شاکر شدیم کیسه نایلون می گیریم ادای حق می کنیم چگونه؟ آشغالها را جمع می کنیم غر هم نمی زنیم بد و بیراه هم نمی گوییم که چقدر این آدمها بی کلاسند، چقدر نفهمند، اصلاً شعور ندارند، اصلاً یک سیستم حکومتی باید باشد اینها را آدم کند ... از این جور کلمات هم نداریم. من در طبیعت یک سیر خیلی سریع را رفتم به خدای خودم رسیدم شکرانه می کنم حقش را ادا میکنم چگونه؟ یک کیسه دستم می گیرم دستم تا جایی که می توانم جمع و جور کنم آشغالها را جمع می کنم خدایا طبیعت تو را در وسعم تمیز کردم والسلام. خیلی سخت نیست فقط یک تمرین مداوم برای انسانها می خواهد که از زوائد چشم بپوشند، از زوائد که چشم بپوشند خیلی زود آیات الهی را در جهان هستی مشاهده می کنند و از آیات به خداوند می رسند. امتحان کنید ضرر ندارد. دیدید در این فضاهای مجازی می نویسند دردها و رنجها معلمین شما هستند خود دردها و رنجها را اگر یک نگاه عمیق رویش بگذارید متوجه می شوید که اولا چه حرفی با شما دارند و شما کجا اشتباه کردید که مجبور شدند برای تذکر دادن به شما یک چیزی را سر راهت بگذارند. آن هم آیه است.
امروز در فضای مجازی یک تصویری را دیدم که یک آقایی بود که می گفت به اصطلاح خودمان من را لایک کن که من سرطان را شکست دادم وقتی این را نگاه می کردم گفتم که می شود واقعاً می شود به شرط اینکه مطیع باشی به شرط اینکه هر چیزی را که شروع می کنی تا آخرش بروی. ما دکتر می رویم دستور را اجرا نمی کنیم، بخشی را اجرا می کنیم و بخشی هم اجرا نمی کنیم، گاهی اوقات هم می گوییم حالا ولش کن یکبار که ده بار نمی شود نباید این را بخورم ولی می خورم و خیلی کارهای دیگر و از این بابت متأسفم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید