جلسه هفتم ره توشه آگاهی 2
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: ره توشه آگاهی 2
- بازدید: 3471
بسم الله الرحمن الرحيم
سوال از جمع : بسم الله الرحمن الرحیم در مورد اینکه خدایا راضی ام به رضای تو سوال داشتم اگر مسئله ای پیش آمد این موضوع به این معنی است که ما نباید حتی دعا کنیم؟
پاسخ استاد:خدایا من بنده تو ام تو من را بهتر از خودم میشناسی بهترینی که به بهترینهایت میدهی به من بده اگر دلت را راضی میکند،من البته دیگر این را هم نمی گویم من یک روزی دعا میکردم چنین میگفتم الان دیگر این را هم نمی گویم اگر لایق بهترین باشم خودش میدهد چه کاری است من بگویم، اما امروز میگویم خدایا... ساکت هیچ چیز ندارم بگویم چون هر چه میخواهم بگویم قبل از خودم او میداند چه بگویم،سخت است من خیلی بها دادم تا اینجا آمدم، خیلی هم سعی میکنم از این حرفها نزم سر کلاس چون بعدا تاوانش جور دیگری از من
کشیده میشود، فلانی که هرگز تلاشی نداشته از هیچ چیز صرف نظر نکرده میگوید من هم میخواهم مثل خانم فلانی باشم چرا پس من نمیشوم، من که این همه ذکر کردم نماز خواندم، خیلی زحمت کشیدی همه نمازهایت را که جمع بکنند به اندازه سالی یک رکعت نماز خاص من نمی شود، سالی یک رکعت خاص میخونم نمیگویم همه سالها، میگویم سالی یک رکعت، ولی اون یک دانه را یک جوری میخوانم که برای همه سال کافی باشد اون هم من نمی خوانم، کار میکنم، زحمت میکشم، میگه خیلی خوب بیا این چند تا پول سیاه دستمزدت امشب مال تو اون وقت اون میشه شب قدرم تو همون یک رکعته همه را میدهند ،نگفتم همه سال، جا نماز آب نمی کشم، همه سال میخوانم مفت گرونه به درد نمی خوره، اما اون یک دونه یک جای به خصوص حالا کی میشود من نمیدانم، کی است که بگویم امشب تو هم با من بیا، او انتخاب میکند یک نقطه یک لحظه یک ثانیه ای که خودش دوست دارد دیگر من و اون نمی شویم همه اش میشود، او اویی که بالای سرم است، اون لحظه جیره یک سالم را میخورم برمیگردم اما شما حاضرید بهایش را بدهید که اون یک لحظه را بدهند؟ به خدا نیستی خب نمیدهند خیلی ها حاضر نیستند بدهند اما وقتی این را میگویم دلش میخواهد بشود من، اما وقت سختی ها نمی خواهد من باشد بعد میگویم نگو بیکاری ها .اگر به این نقطه برسد نمی تواند غیر خیر بیندیشد من شر که میاندیشم پس گردنی میخورم کامل کامل، چند روز پیش از یک چیزی ناراحت شدم سر سجاده نمازم بودم خیلی دلم شکست سلام نمازم را که دادم به همسرم گفتم دعایم را از پشت سرش بر میدارم من همه آدمها را دعا میکنم این یکی را هم نفرین نمی کنم اما دیگر دعا نمی کنم یکساعت نکشید تو آشپزخانه بودم یک دانه از این درهای قابلمه شیشه ای شسته بودیم در جاظرفی بود هیچ چیزی هم در جا ظرفی جز چند ظرف پلاستیکی نبود من هم آن طرف تر داشتم در قابلمه پلوپزم برنج میریختم که صدای مهیبی مثل انفجار بمب آمد در قابلمه شیشه ای در جای خود منفجر شد نه ضربه ای نه فشاری نه کسی بهش تکیه داد تمامش مثل نوک سر نیزه ریز تمام آشپزخونه پر شیشه شد باورتون نمیشود در قابلمه برنج شسته بودم ریخته بودم که حالا این دفعه امشب مهمان دارم با این دستهام که خیلی درد دارند آبکش نکنم کته کنم میخواستم این یکی را موادش را بریزم بروم آن را بذارم روی گاز تمام برنجی که شسته بودم در آن قابلمه دربست خالی کردم و ریختم پشت بام برای پرنده ها جرات نکردم ین قدر ریز بود من بد اندیشی نکردم گفتم دعا نمی کنم شما حاضرید هر وقت حاضر بودید بیا شب جمعه با هم برویم گدایی هر جا تو بگویی میرویم هر جا دوست داشتی میرویم.
سوال از جمع :حتما آن فرد کاری کرده شما را رنجانده از این آدمها زیاد هستند دور و بر ما شاید من هم جزو آنها باشم ولی آیا این باعث نمی شودمن جولان بدهم؟
پاسخ استاد :جولان بدهید چرا من کتکش را بخورم وقتی من بد بخواهم یا نفرین کنم صدمه اش را خودم میبینم
ادامه سوال :درباره رفتا بد مردم ما همچنان باید چه کنیم
پاسخ استاد:کسی که به صلاح ما نیست رفت و آمد نمی کنیم ولی اندیشه بد هم نباید داشته باشیم خدا مشرکین و کافرین را گفت بکشید جایی رسید گفت هر جا گیرشون آوردید بکشید بعد ما نمیخواهیم بکشیم ولی نهایتا رفت و آمد نمی کنیم
سوال :بحث دعا کردن بحث عظیمی است و خیلی از بزرگان هستند که به جایی میرسند دعا نمی کنند فرمایش شما این بود که من راضی هستم به رضای خدا و قبل از دعای من خدا خود میداند واجابت میکند در قرآن آیه ای است که به نظرم تقابل دارد سوره فرقان آیه آخر:بگو اگر دعا و عبادت شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمیکند
پاسخ استاد: دعا فقط به معنی بده بیاد نیست این را میخواهم این را میخواهم برای فلانی این کار را بکن برای فلانی این کار را بکن دعا که این نیست که دعا این است خدای عاقبتم را به خیر کن خدایا به من کمک کن اون جوری بشوم که تو من را دوست داری خدایا یک کاری بکن پیش پیغمبر خدا پیش ائمه معصومت سربلند باشی از وجود یک همچین بنده ای، خدایا یک کاری بکن من جوری بشوم که به فرشته هایت نشانم بدهی و به من افتخار کنی دعا بخش وسعی است این بخشی که الان صحبت میکنم معامله کردن و حاجت طلبی است من فلان کار را میکنم تو هم برای من این کار را بکن من این را نذر میکنم تو هم اون را به من بده همه این ها را یک پوشش دعا گذاشتند روش اما دعا فقط این نیست دعا اذکار فراوان مناجاتهای بسیار ستایشها و تسبیحات فراوان خداست همه این ها دعاست منظور این است
ادامه سوال: اگر بخواهم کلامتان را جمع بندی کنم فرمودید برای طلب حاجت دعا نکنیم؟
پاسخ استاد:نه شما گفتید اگر قرار باشد دعا نکنیم من دعا را معرفی کردم دعا ففط همان مواردی که شما اشاره کردید یا بحث کردیم نیست گفتیم این چیزی که ما میخواهیم خدایا فلان کس بچه نداره بچه بده اینها حاجت طلبی است که زیر لفظ دعا پوشیده شده این هم رفته زیر مجموعه دعا شده اما اون چیزی که خدا در قرآن بهش اشاره میکند بخش اساسیش همان چیزی است که الان گفتم ما وقتیکه میآئیم سر سجاده نماز می نشینیم و شروع میکنیم به تسبیحات حضرت حق که به تسبیحات خانم فاطمه زهرا معروفه در عمل همان کار را داریم میکنیم که خدا میفرماید اگر تا این دعاها نبود به شما پاسخ نمیدادم این اون چیزی است که خدا اشاره میفرماید اما دراین زیر مجموعه اگر شما هم میآیی دعا میکنی مادری در حق فرزندش دعا میکند خدایا بچه من را عاقبت به خیر کن خدایا بهش اولاد خوب بده خدایا به راه راست هدایتش کن این در این مجموعه خودش یک بخش علی حده است و انجام دادنش اشکال ندارد اشتباه نکنید من نمی گویم که اشکال دارد میگویم من این دعا ها را کردم کردم کردم اومدم اما گاهی اوقات نه برای مردم بیشتر برای خودم به نقطه ای میرسم که زبانم بسته میشود ساکت ساکت آخرین جلسه سفر نامه کربلا چه گفتم گفتم یک چیزهایی را آنجا فهمیدم ولی بخش عظیم ترش در سفر هر روزه به کربلا ست چون نه دیگر جون میکنم اتوبوس سوار شوم نه عربها را میبینم نه سختی راه را میشکم راحت نگاه میکنم ثانیه ای برمیگردم اینجا دیگرگل ورچین میکنم راست میروم سر جایش یکی از چیزهایی که گفتم این بود در حرم حضرت ابولفضل زبانها باز است این گریه میکنه آقا قربونت بروم این را بده بچه ام اولاد بهش بده اون میگه خونه بده اون میگه مریض دارم اما حرم امام حسین بروید کربلا نگاه کنید قسمت اعظم آدم ها ساکتند نه گریه ای نه سر و صدایی نه شیونی نه صدای بلندی به اعتقاد من آدمها وقتی اونجا میروند نا خودآگاه یکی میرود مثل من میبیند و میفمد و خیلی ها نا خود آگاه ساکت میشوند چون آنجا مقام رضا خوابیده است مقام رضا در آن گودال قتلگاه هنوز دارد حرف میزند هنوز وقتی میروی کنار آن پنجره فولاد را میگیری مقام رضایی که اونجا زیر پای یک ستمکار و تیغ جلادش خوابیده و نگفت دم آخر خدایا به زن و فرزند من رحم کن گفت خدایا تو چه قدر عظیمی تو چه قدر بزرگی و من چه قدر خوشحالم دارم میایم پیش تو از اینکه من را پذیرش میکنی دارم میآیم چه قدر خوشحالم وممنونم وقتی تو اون صدا را میشنوی نفست میبره چه میخواهی بگویی اصلا روت میشود بگویی خدایا خیلی قرض دارم یا امام حسین قرضهای من را بده یا امام حسین اولادم من را خیلی اذیت میکنه اهلش کن تو که چیز بدی نمی خواهی
ادامه سوال: اگر بخواهیم بحث الان شما را با بحث هفته قبل بحث رضا جمع بندی کنم اگر درست فهمیده باشم اینجا میفرمائید دعا یعنی خواندن بنده باید خود را در جایگاه بنده ببیند و بگوید خدایا من هدفم بندگی است اینجا هم اگر خدا را میخواند بگوید راضی هستم به رضای تو خدایا کمکم کن طوری باشم که تو میخواهی کمکم کن تا بنده تر بشوم و اینگونه خدا را میخواند
پاسخ استاد: قطعا چنین است دعا این قدرادامه می باید که من و تو بشویم فقط او، دیگر نه من نه تو حتی ما نه فقط او اونجا که میرسد دیگر زبانها ساکت است دیگر زبانی کار نمی کند منتها اینها تمامشان پله پله است شاید من اشتباه میکنم حرف میزنم میدانید چرا باید شما در پله اول پایت را گذاشته باشی پله فهمیده باشی که بعد در پله اول نشانت بدهم سفتی و سختی اش و بعد پا بر پله دوم بگذاری. من یک خورده هم هول میزنم شاید چون همه سالهای عمرم معلم بودم عادت کردم و معلم باید در یک زمان مشخص یک کتاب مشخص را تمام بکند و من تلاش کردم همیشه اون موقع ها درست و به موقع عمل کنم الان هم فکر میکنم همانطوری باید عمل کنم بدا به حال شما
ادامه سوال: شما لطف دارید میگوئید به نظر من از کربلا که برگشتیم شما گاها مطالب بسیار ظریف را خیلی سریع اشاره میکنید و گاها نمیگوئید به نظر من مطالب که میفرمائید باید دقیق واکاوی بشود و نباید ساده رد بشویم
پاسخ استاد: من الان سخنرانی نمی کنم سخنران شروع میکند بسم الله را میگوید در نهایت هم الفاتحه اش را میگوید بقیه هم گوش میکند الان من سخنرانی نمی کنم سوال میکنید پاسخ میدهم من همیشه باید یک چیزی بگویم که پشت سرم دنبالش بدویی اگر همه اش را در چند جمله بستم تو دیگر دنبال چه میخواهی بروی من الان سخنران نیستم من الان پاسخ سوالات میدهم بنابراین تو هر چه بپرسی من جوری جواب میدهم که بعد از آن یک باب دیگر باز شود یک سوال دیگر مطرح شود اگر نتوانم این کار را بکنم راهنمای خوبی نیستم حالا من پس من راهنما خوبی هستم پس شما هم شاگرد خوبی باش به آنچه میگویم و پرسشی که آخر توضیحم گنجاندم توجه کن سوال کن توجه نکردی سوال نکردی تو بی خبریش میمانی فقط هوشیاران عالم میفهمند ما از این به بعد با هوشیاران عالم کار داریم همه بیایند بنشینند به قدریکه گوش کردند ببرند اما کار ما با هوشیاران عالم است هر که هوشیار است بسم الله بیاید با هم دیگر برویم اصلا من چرا اینجا بنشینم خب دست هم را میگیریم با هم میرویم، گدایی هم برویم با هم میرویم پادشاهی هم بکنیم با هم میرویم
ادامه سوال :فواصل زیاد است برای شما سخت میشود
پاسخ استاد:نه راه صد ساله را یک شبه پیمودند به عشق اگر جستیدش
سوال :جایی شنیدم که میگفت ما هر موقع دعامیکنیم منتظر جواب نباید باشیم و ما باید همواره در حال دعا باشیم
پاسخ : الهی شکر به اینجا رسیدید کی به شما گفت بگو همونجا هم بگیر، شما به من نگفتی که از من بخواهی بگیری به کسی گفتی که کل عالم را آفریده ولی من دور از جان شما این قدر نادانم فکر میکنم او نمی داند من چه میخواهم
ادامه سوال: بله خدا میداند بنده چه میخواهد صبر میکند تا بنده طلب کند وقتی طلب کرد میدهد .به عنوان مثال هرکس به مادر آدم خدمت میکند آدم دلش میخواهد دو برابر اون خدمت را به او بکند وقتی سر سجاده خدا را به جان چهارده معصوم قسم میدهی به جان مادران چهارده معصوم خدا به این حکم خود را موظف میداند به شما پاسخ دهد
پاسخ استاد:تمام اینها خوب است من هیچ کدام را رد نمی کنم فکرنکنید من رد میکنم تمام اینها پله های نردبانی است به سوی حق اگر کسی در دعایش چنین کرد مفهومش این نسیت مردود است من میگویم این را امتحان کن بچش ولی بدان یک پله بالاتری هم هست هنوز باید اون یکی پله را هم بروی حالا روی پله هم که ایستادم پله بعدی چیست نمیدانم میدانم هست هی نگاه میکنم اما هنوز نمیدانم من وظیفه دارم به شما بگویم پله هست بیائید وگر نه دعا کردن بد نیست درخواست کردن بد نیست در حق دیگران دعای خیر کردن بد نیست هم اینها عالیه هر کدام در حد ظرفیت وجود شما والسلام
سوال:مرزی که اجازه داریم دعا کنیم کجاست شنیده اید که عالمی در ساحل نماز میخوانده وسط نماز میبیند کشتی دارد غرق میشود آن قدر هم مقامشان بالا بوده چند تا از ملائک از عالم بالا پشت ایشان اقتدا کرده بودند نماز میخواندند در نماز دعا میکند خدایا ساکنان کشتی را نجات بده بر میگردد میبیند ملائک نیستند و متوجه میشوند خطا کردند و اجازه نداشتند چون آنها باید عقاب میشدند من دچار این مشکل شدم که گاهی که فلانی را عاجزانه دعا میکنم دخالت در کار خدا نیست با این دعا من در آزمایش او دخالت نمی کنم این مرز را برایم میشود توضیح دهید
پاسخ استاد:باور کنید مداد رنگی داشت خط میکشیدم مرزش را بشناسید باور کنید مداد رنگی ندارد رنگهای به خصوص ندارد بکشم بگویم ازاینجا تا اینجا مال این است از اینجا تا اونجامال اون است من یک بار گفتم باز هم میگویم همه شما زمانیکه مادرم مریض بود و بعد از ایشان خواهر هم مریض شد و هر دو در بیمارستان بودند یادتون هست عید همان سال در سفر بودیم خسته هلاک تازه رسیده بودیم سکنی کرده بودیم دیدم باید متنی بنویسم متنش را هنوز دارم می آورم برایتان میخوانم که از این به بعد مواظب دعا کردنت باش که هر چه بخواهی همان میشود چه خوب چه خوب من هر چه بگویم همان بشود ولی شاید این بدترین چیزی بود که به من گفتند چون پشت سرش این را هم گفتند خواستش را خدا میگذارد به خواست تو میتوانی بفهمی خدا چه را می خواهد چه را نمی خواهد که همان را بخواهی خب معلوم است نمی توانم بفهمم پس نمی توانی بفهمی نخواه چون اگر خواستی و خواست تو خواست خدا نبود کتک دارد توبیخ دارد مثل مار و پله مهره میرسد به نیش مار نیش میزند کل بدن را میآید پائین. سال از نو روزی از نو گفتم خدایا رضایم به رضایت هول و تکون افتاد به دلم همان شد که شد مادر از اون ور دکتر میگفت تکونش ندهید اگر خواستید از این بیمارستان جای دیگری ببرید با برانکارد ببرید چون ممکن است در آمبولانس سکته کند از اون خلاص نشده با سلام و صلوات خانه نیاورده خواهر رفت بیمارستان تازه گفتم آخیش یک ذره خستگی در کنم چه قدر خسته ام شوهرش زنگ زد گریه زاری ما در بیمارستانیم خواهرت حالش بد است یک ماه بیمارستان بود دو سری پانزده روزه یک ماه خانه خودم بستری بود من میبینم داره تمام میکند کی جرات میکند بگوید شما جای من یک خواهر دارید بعد این قدر هم بینش دارید که میبینید دارد می میرد جای من باشید چه میکنید یک ذره بهش فکرکنید شما که حسرت میخورید کاش جای من اینجا بودید حسرتها تون پدر من را در خانه در میآورد حسرتها مثل سرنیزه میماند پدر من را در میآورد شما فکر میکنید من چه کردم حتی یک بار هم نگفتم خدایا نجات بده به همین کلام الهی نگفتم کی باور میکند فقط یک جمله گفتم خدایا تو بنده ات را خوب میشناسی من را طوری نگه دار که پیش تو خجل نشوم این چه معنی میدهد یعنی تو هر چه انتخاب کنی من سر تعظیم فرود میآورم خب شاید مردنش بود خب او انتخاب کرده من چه بگویم مینشینم میسوزم بعد شیطان هم از این طرف اینطوری میکند خوبه بهت ابلاغ کردند هر چی بخواهی همان میشود یک خواهر بیشتر نداری این نباشد کل دست راست تو در حسینیه خوابیده حسینیه امام زمان هم میخوابد شیطون این قدر قشنگ حرف میزنه برات استدلال میکند من نخواستم من هیچ چیز نگفتم یک بحران سخت هم جدیدا گذراندم دو نفر دراین جمع میدانند چون آزمایشها و عکسها را این دو نفر دیدند و هر دو به من گفتند معجزه است کربلا رفتم آمدم یک نفر اشک من را ندید دیدید شما حتی اشک من را ندیدند ،هر چه گفتم در درون خود گفتم من ناراحتم من غمگینم چه ربطی دارد به بقیه یک نفر نفهمید بچه هایم نفهمیدند تمام که شد تازه بهشون گفتم میتوانی این طور باشی؟ بسم الله امتحان کنید کاری ندارد شما هم امتحان کنید ببنید چطوری میشود چطور از حیطه خارج میشوید و چه کار خواهید کرد ان شالله که خدا به هیچ کدام از ما بیشتر از ظرفیتمان ندهد من دعا میکنم برای همه.من همه این مطالب را قبلا گفتم بروید جزوه ها ی قبلی را مرور کنید بیاورید من نشانتان دهم زرنگهایش بروند بخوانند یاد بگیرند
سوال: قبلا در مورد دعا فرموده بودید برای کسی میخواهیم دعاکنیم ما تعیین نمی کنیم میگوییم خدایا عاقبت به خیر دو دنیا کن حالا میخواهد ازدواج کند بچه دار بشود هر چه به خیرش باشد پیش میآید هم ما دعایش کردیم فراموشش نکردیم و هم اینکه در واقع بهترین را برایش خواستیم
پاسخ استاد:تمام شد بارها گفتم من این مطالب را قبلا جواب دادم تمام مطالبی را هم که جواب داده بودم بیاورید یکی دیگری را نقض نمیکند همه مثل جمع از کلاس اول آموختن تا حد دیپلم مگر جمع کلاس اول غلط است ولی کلاس دوم طور دیگری توضیح میدهیم سرعت دیگری دارم کلاس سوم هم همینطور حرفها هم همینطور هیچ کدام یک دیگر را نقض نمی کند چون حرف مال من نیست حرف من نیست مال اون کسی است که مربی شماست راهنمای شماست شاید من خوش صدا بودم که مقرر شده من بگویم مزیت دیگری در خود نمی بینم فعلا که چنین است حالا خوش صدایی هم مبحثی است .
سوال:من میخواهم قبل از سوالم یک درسی را خدمتتان پس بدهم از بابت اینکه ان شالله دعای خیرتان را از کسی برندارید روایت داریم حسنات الابرار سیئات المقربین اگر شما دعای خیرتان را برداشتید و میفرمائید بعدش این اتفاق افتاد شاید به خاطر این است که وجود شما این قدر لطیف است که حتی نباید دعای خیرتان را از پشت سر کسی بردارید کما اینکه پیامبر شکمبه بر سرشان میکشیدند اما احوال پرسی میکردند الان من در مرتبه ای هستم که نفرین میکنم اما به هر حال شما آن طرف صندلی هستید ما این طرف .
پاسخ استاد: حرفت هم خوشحالم میکند هم نگرانم میکند خوشحالم میکند چون احساس میکنم اگر اینطور باشد خدایا خیلی شکرت خیلی بیشتر از ظرفیتم گنجایشم لیاقتم بهم دادی نگرانم میکند خدایا این قدر توفیق دارم حفظش کنم حواسم را جمع کنم دست شما درد نکند من هم درس امروز را گرفتم
ادامه سوال :فرمودند دائم باید در دعا باشیم یک روایت داریم خداوند عبادتش را از بنده هایش روز به روز میخواهد شما هم روزیتان را از خدا روز به روز بخواهید اینکه دائما باید در دعا باشید منتها بحث اصلی من درباره توکل است روایتی که دو هفته پیش یکی از دوستان اشاره کردند که ذهن من را مشغول کرده است و چون فرمایشات معصومین هم مثل آیات قرآن تفسیر و تبیین دارد از باب اینکه مشکل ذهنی خودم حل شود از خدمتتان سوالی داشتم فرمودید شخص به جایی میرسد دعا نمی کند می گوید راضی ام به رضای خدا اگر امر خداست راضی ام به رضای خدا .
خیلی ساده است اما شما یک شرط بسیار ظریف میگذارید میگویید اگر امر خداست راضی هستم این شناخت میخواهد این واقعه در زندگی خواست خداست نه ظلم خودم ،نه کسری و تنبلی خودم .شما که شرط ظریف میگذارید و نتیجه را میگویید نتیجه این قدر خوب است ما هم می پذیریم بعد میرویم در زندگی شروع میکنم تجربه کردن ، میبینم تجربه من با فرمول شما نمی خواند شک تو فرمول شما نمی گنجد حتما فهم من اشتباه است اینکه میفرماید اگر خواست خداست پس راضی هستم به رضای خدا بله بنده اگر به این معرفت برسد اگر فرزندش را از دست میدهد اراده خداست و هیچ نیست سرطان نیست تصادف نیست اونها واسطه اعمال اراده خدا هستند میپذیرد اون خیلی سخت است چطور تشخیص بدهم امسال کل زندگیم را تعطیل کردم درس خواندم اما قبول نمیشوم این تنبلی و نقص جزوات من است یا خواست خداست؟ بدانم خواست خداست میپذیرم.
پاسخ استاد :اتفاقا همینجا اشکال دارد تنبلی خودم است جزوات است شاید پارتی بازی کردن و و تازه اینها در بخش بنده هاست تازه به بخش خدایی هم میرسد شروع میکند به غر زدن که برای چه خواست خدا بود من مگر کار خلاف کردم میخواستم درس بخونم شما شاید مواجه نشوید من مواجهم میآید جلوی من می ایستد میگه برای چه خواست خدا باشد مگه خدا با چیز خوب مخالف است من که میخواستم ارتقا دانش پیدا کنم چرا باید جلوی من را بگیرد چرا باید خواست خدا باشد او نمی داند این ارتقای دانش او یک خط باریک است ولی اونچه در کنارش با او حرکت میکند پهنه وسیعی را به خود تعلق میدهد و در اون پهنه وسیع خانم است آقاست میخواهد تحصیلات عالیه بگذراند داخل کشور خارج کشور که موردش را هفته پیش داشتم از من سوال میکند این اگر بلند شود جوان است میرود خارج از کشور میخواهد ادامه تحصیل بدهد خیلی هم مومن است الان هم هیچ اشکالی ندارد رفتن و دانش اندوختن یک بخش کار است در کنار این دانش اندوزی از دست دادن زیر بنایهایی اعتقادی داخل شدن در تجمعاتی که این اصلا خوابش را هم نمی بیند افتادن در دامهایی که هرگز باهاش آشنایی نداشته یا افتادن در بلایی خانمان سوز چون تصادف زلزله سیل و و و میگوید اینجا بود نمی شد این مقرر او بود اونجا بمیرد اما خداوند عالم به دلیل یک سری مسائلی که حالا پدر دعا کرده مادر دعا کرده کارهایی که خودش کرده که میخواهد اینجا نگهش دارند که در همان زمینه ها ادامه بدهد خداوند عالم مانع میشود حالا بیا این را توضیح بده الان میخواهی خدا را به بچه یاد بدهی خدا کیه و چیه ساده است کی این لیوان را برایت آورده میگه مامانم خریده مامانت برای خرید این چی داده میگه پول ،پول را کی آورده میگه بابام ،بابا از کجا پول آورده میگه رفته سر کار رئیسش داده، او را می کشی میبری بالا راحت بچه را به خدا میرسونی اما من میتوانم شما را اینطوری به خدا برسونم میگی برو برای من شعر میگه من مگر بچه ام هر چه ما در بحث معرفت بالاتر میرویم به شدت گسترده میشود به طوریکه این قدر گسترده است و بینهایت است فکرمیکنیم کوچک است چون ما همیشه کوچکی بزرگی را با ابعاد دور می سنجیم وقتی شما ابعاد دور نداری میشود کوچک فکر میکنی اینقدر کوچک است همین مقداری که با چشمهایت داری می بینی برای همین کار ساده نیست .
ادامه سوال ببنید بحث گسترده است شما هر وقت صلاح دیدید پاسخ بدهید کسی که دیدگاه ایمانی دارد میآید پیش فردی مثل شما میآید این توجیه را میشنود قبول هم میکند اما کسی که نگاه ایمانی ندارد میآید دوره درس خواندش را دوره میکند نقد میکند دوباره سال بعد شرکت میکند نواقصش را برطرف میکند حالا میخواهم بگویم این نگاه ایمانی داشتن در برنامه ریزی زندگی بسیار تاثیر دارد و تشخیص آن بسیار سخت است روایتی دو جلسه پیش یکی از دوستان مطرح کردند که اگر در روزی فردی فقط خود را دخیل بداند که کافر است با خدا شریک بداند مشرک است اما اگر فقط از خدا بداند موحد است یکی از دوستان هم گفت ما یک عمری گفتیم از تو حرکت از خدا برکت با این روایت،یافته ما اشتباه بوده؟واقعیت قضیه چیست؟هر فردی در ارتباط خودش با خدا چون تک تک انسانها تنها هستند خوش به حال کسی که این را زودتر بفهمد تک تک انسانها در برابر خدا چه نسبتی دارند حتما جواب عارفانه اش این است که ما هیچیم واقعیت هم این است اما کسی که این جواب عارفانه را مثل شما میدهد به اون پله رسیده اما منی که این جواب را از شما میشنوم به اعتماد حرف شما قبول میکنم اما تنها که میشویم در مواجهه با ناملایمات زندگی این هیچ برای من معنی نمی یابد سوال پیش می آید قرآن می فرماید دعایم کنید استجابت کنم یا اثرات تقوا که در سوره طلاق آمده تقوا پیشه کند روزی بی حساب دارد خب اثر انسان کجاست ؟ به واسطه تقوایش به روزی میرسد؟ یا داریم آیه ای که سعی شما مشکور است یا داریم لیس للانسان الا ما سعی این سعی جایگاهش کجاست من سعی کنم روزی میگیریم سعی نکنم نمی گیریم طبق این روایت که ما روزیمان مشخص است البته قبلا فرموده بودید برای من اگر در بالا صد میلیون روزی در بالا مشخص شده باشد و من به علت عدم تلاش کافی به 5 میلیون آن رسیدم این با بحث این روایت چطور قابل جمع است.
درمورد تدبیر که باز دو هفته پیش بحث شد یک جوان باید انتخاب کند چه شغلی دارد باید برای آن تحصیل کند بعد باید تجربه کسب کند و همه اینها نیازمند برنامه ریزی است حالا برنامه ریزی میکد تلاش میکند به نتیجه نمی رسد با آن توجیه مواجه است در مرحله ای که من الان هستم نه میشود کاملا واگذار کرد نه میشه کامل از خود دانست نقش من چیه ؟ آنچه در علم الهی وجوددارد قطعا محقق میشود حالا با کمی تفاوت در خصوص و آنچه قطعی است و آنچه قابل تغییر است. اما من به اون علم دسترسی ندارم از طرفی بابت اختیار و وسعم از من تکلیف میخواهند. از هر طرف افراط و تفریط داشته باشیم به مشکل می خوریم یا جبری میشویم که کاملا همه چیزبا خداست و هر اتفاقی می افتد خواست خداست یا ...
نه جمع ما و فرمایش شما ،متاسفانه این ادبیات کلی که اشکالش از دین نیست اشکالش از سو برداشتهای مسلمانان از متن اسلام خیلی جاها به تنبلی مسلمین و جوامع مسلمین منتج شده ما پیشرفت نکردیم البته حتما پیشرفت مادی هم مد نظر است من داشتم جملات چند جلسه قبل شما را می خواندم که شما دنیا را هم چیز بدی نمیدانید بستری است که ما باید در آن تعالی بیابیم پس نیاز داریم خوب زندگی بکنیم جوامع مسلمین هر جا کم کاری هست میگویند خواست خدا این بوده یک شرکت ایرانی ورشکست میشود میگوئیم ما همه کارهامون را کردیم روزیمان بیش از این نبود اما یک شرکت آلمانی ورشکست میشود جلسه میگذارند میگویند چه کریدم ضعفهایمان چیست برطرفشون کنیم حالا مثال زدیم برای اینکه گستردگی تبین موضوع مشخص شود چون اگر این موضوع حل شود و ما با مبانیش آشنا شویم چه قد راحت تر تصمیم میگیریم و بعد نتایج تصیمات و عملکردمان را اگر دید درستی داشته باشیم بدانیم آخرش اگر این خواست خدات اون موقع میپذیریم.
پاسخ: ببنید صحبتها شما مثل حرف دوست قبلیمان که گفتم مداد رنگی نداریم شما و همه آدمهایی که مقداری وارد مباحث دینی و اعتقادی میشوند دقیقا دنبال همین میگردند یک حدود یک مرز یک فرمول یک چیز شناخته و تعیین شده که برای اینها مشخص کنند من به شما میگویم که نه ما فرمول داریم نه یک چیز مشخص داریم تواون بخش مشخص که شما میگوئید وگرنه به اصطلاح حدود تعیین شده خیلی مشخص از جانب حضرت حق در لابای قرآن وجود دارد اصلا ما مشکل نداریم منتها یا د نگرفتیم تلاش کنیم یاد نگرفتیم حرکت کنیم خودمان کار کنیم تا بچه بودیم پدرمادرها با بچه هاشون راه رفتند درس خوندند تا مشکلاتشون حل شده نمراتشوون را حل کردند هی بچه هاشون را زدند زیر بغل این کلاس بردند اون کلاس بردند اینجا بردند اینجا بردند نتیجتا ما همیشه یک چیزآماده ای را از یک جایی دریات کریدم اما بحث یکی آموزه های دینی است و یکی بحثهای اعتقادی و معرفتی اینها محدوده تعیین شده ندارند در عین اینکه بی محدوده نیستند بی حدود نیستند اما حدود عینی که شما مشاهده کنی برای شما تعیین نمی شود.
اما بحث اینکه شما تکلیفتان چیست در این دنیا چطور میخواهید حرکت کنید یک وقت شما مقابل حرف من می ایستی من باید حرفم رابه شما اثبات کنم اما بحث شما این نیست شما میخواهید بدانید من باید چطور زندگی کنم که درست باشد خدا بپسندد پیغمبر خدا بپسندد من همیشه در جلساتم گفتم هر کاری خواستید شروع کنید یادتون باشه واجب خدا را رعایت کند حرام خدا را دوری کنید حلال خدا را به اندازه استفاده کند به خدا اکر این سه تا را آدمها رعایت کنند و واقعا عمل بکند اما نمی کنند واجب خدا را رعایت کند فوت نشود .واجب فقط نماز و روضه نیت نیست.
مسلمانهای خدا خیلی چیزهای دیگر هم هست واجب خدا را رعایت کنید فوت نشود حرام خدا را فرار کنید دور بایستید حلال خدا را هم به اندازه استفاده کنید افراط نکنید افراط و تفریط نه پس میگوید من ماهی یکبار گوشت میخورم
من کی گفتم میگوید نه پس من هر روز گوشت بخورم باز من این را گفتم ؟ آدمها متفاوتند جسمها و نیازهای جسمیشن هم متفاوت است باید اول خودت را بشناسی ببینی جسمت از تو چه میخواهد به هزار زبان گفتم جسم شما یک موجودیت یکپارچه است میگوید نه بابا این دو تا دست این هم دم تا پا دو تا چشم هم از هم جداست اشتباه میکنید اینها کاملا یک پارچه و یک تکه است اگر تو می توانی میتوانی اینمها را از هم جدا کین یک اشکال در دست هست یک اشکال در پاهات است جدا نیست .
به پات بگو خودت بپر .بگو پای راست بپر خودت انتخاب کن بپر میپره؟تا مغزت فرمان ندهد نمی پرد خب آی کمرم آخ آخ این بنددستم درد میند اگر دردش را حس کردی این از تو جدا شده اگر ما اینها را میفهمیدیم امروز این همه مثل من معیوب نبودیم که اولین درد را که حس میکرئیم میرفتیم دنبالش کجا خراب شده فور ی اصلاحش کنیم نذاریم که همه اش خراب بشود از کار بیفتد.
شما جسمتان را باید بشناسید حوائج جسمتان را باید بشناسید خیلی ساده یک چیزی را من میخورم برای من خیلی خوب است همان را شما بخورید همان کار را برای شما میکند اما برای شما خوب نیست یک دارویی است برای من ایده آل است برای خواهرم بلای جون است سازمان انسان را در کل باید بررسی کرد من چه قدر از شما خواهش کردم بروید گوش بدهید بخوانید سخنرانیهای قبلی من را کی شما را به ورزش دعوت کردم گفتم امام زمان سرباز میخواهد گفتم شاید این را بگویم یک خورده به خودتون بجنبید کدامتان رفتید گفتم جسمتان و حوائجش را بشناسید اول جسم را که مرکب و اسب سواری روح شماست تیمار کنید اون دائم مریض است او دائم خواب است او دائم کمرش درد میکند بد تر از من اون یکی سردرد زیاد میکند اگر سردرد میکنی یک جای کارت خرابه میگه بگو کجا اون تو است اون قسمت نا دیدنی است که خراب است تو اون جایی که می اندیشی خراب است من چه قدر اندیشه های شما را کند وکاو کنم به من چه خسته شدم بندازنتون تو یک بازار سبزی که نصفش گندیده چه حالی بهتون میده میگه برو سبزها را جدا کن وردار بیار ای بابا به من چه خودت بگرد تو اینها گندیده هایش را بنداز دور سالمهای شا جدا کن تا بقیه اش نگندیده بشور پاکیزه کن آماده خوراک کن بده بخورند این مال جسمتان .
چه قدر گفتم چهارچوب بنویسید چرا دادم برای اینکه خودتان را بشناسید ببنید شما چه کاره هستی میگویم دروغ نگو میگه الحمد لله دروغ تو بساط ما نیست میخواهی بگویم از صبح تا به حالا چند تا دروغ گفتی میگه اینها که دروغ محسوب نمی شود میخواستم بیایم جلسه امام زمان اگر میگفتم میخواهم بروم حسینیه فلان کس که خانه ما میآمد بهش بر میخورد خب بر بخوره به جهنم چارچوب گفتم بنویسید برای اینکه خودتان را بشناسید شخصیت واقعیتون رابدانید میگویم حسد نکنیدمیگه من اصلا حسد ندارم تو ده بار به خودم حسادت کردی از این ساده تر می خواهی بگویم هر چه میگویم میگوید الحمد لله من ندارم در حالیکه تمام اون عیوب را دارید و کسی که این همه عیب دارد تدبیر کند در زندگی به طور حتم خراب است میتواند اصلا تدبیر کند کسی که سر تا پا خلقیاتش اشکال دارد میتواند تدبیر کند
تدبیر دو بخش است یکی صرفا در امور دنیا یکی تدبیر در کل امور این عالم کبیر در این عالم صغیر. که ما صحبتمان در این دومی است در اولی استادند بگو خانم فلانی پارچه میخواهم برای ملافه میره عبدل آباد عبدل آباد کجاست ولی بلد است میرود عبدل آباد بهترین پارچه را با نازل ترین قیمت میخرد این تدبیر نیست این یک علم و دانش است چیزی است که بلد است باید هم انجام بدهد اما اینکه چطور مشکلاتت را حل کنی باز مشکلات دنیایت را یا دنیا و آخرتت با هم دیگر
ادامه سوال من این را خیلی ا زهم جدا نمی بینیم
پاسخ من جدا میدانم حالا چرا فاضلاب حماممان گرفته یک مشکل کاملا دنیایی است اگر بذارم همسرم درست کنه یکماهی گرفتارم اما اگر یک متخصص خبر کنم ظرف یکساعت درست میشود
ادامه سوال اما عملکرد شما در این مشکل معادل آن طرف هم دارد جدایی نداردآخرت ما در خلا شکل نمی گیرد در لحظه لحظه دنیامون و با برخورد با این مسائل
پاسخ قبول دارم اما صحبت این است الان جمع حاضر به اندازه کافی دانشش بالاست خیلی چیزها را بلد است که البته امروز به اینجا رسیدم که خیلی چیزها را نمی داند خیلی چیزها را متاسفانه نمی داند گاهی اوقات مینشینم یک بحثهایی میکنند که میبنیم ای وای این را هم نمی داند من که گفته بودم تا امروز من که خیلی بالاتر از این ها را گفتم اگر این را نمی داند اونها را چطور فهمیده بعد میگویم خدایا تو بهتر میدانی من که نمی توانم بهت اعتراض کنم چرا من را گذاشتی اینجا حتما حکمتی داشته خودش بهتر میداند من هم راضی ام اما من بلا سر این جماعت باندانستن هایم نیاوردم چون اگر شما نمیدانید یک بخشی اش تقصیر من است من معلم خوبی نیستم دانسته هایم را خوب دست شما ندادم یا ندانستم که میدانستم میدانم که میدانستم یا ندانستم چطور به شما بگویم پس یک بخشش مربوط به من است خدا من را ببخشد اما بخش دیگر مربوط به خودتان است
سوال فرمایش شما متین اما من جواب اخر را میخواهم
پاسخ جواب آخر نمی رسی مگر پله پله بیایی بالا
سوال میفرمایئد جواب من منوط به این است به پله دوازده برسم حالا چطور تا دوازده بیایم
پاسخ به پله اول بیا من پله دوم ببرمت نه یکباره دوازه
سوال من جوابم را نگرفتم
پاسخ هنوز منتظری یک دست بخچه آما ده دست خودت بدهم نمی شود
سوال نه اینگونه نیست این موضوع تعیین کننده ای است ما چه قدر اثر داریم انسانها ذاتا نفع طلبندو معادل نفعی از حرکاتشان میخواهند مومن باشند اخروی میخواهند غیر مومن دنیایی وقتی حرکتی به نتیجه نرسید دنبال علت میگردد من یک فرمول کلی دارم میگویم در حیطه وسع عقلیم تصمیم میگیرم تلاش میکنم نتیجه را واگذار میکنم هر آنچه بیاید خیر است اما این چند تا پیش شرط دارد این را از کجا بدانم نهایت سعیم را کردم یا از کجا بفهمم در وسع عقلیم درست تصمیم گرفتم چون عقل من تحت تاثیر هوس وافکار مختلف هست
پاسخ من چی گفتم این قرآن رااز دست نگذاریم همه ا شکال این است که این از دستمان زمین است
سوال: من از همین سوال دارم قرآن می گوید هر بدی به شما میرسید از خودتان است هر خیری که می رسد از ماست پس هرچه بدی ظاهری برسد چون بدی واقعی ر ا که نمی دانم از آن طرف هم بررسی کنم عملکردم در نظر بگیرم ایراد آن را پیدا کنم یک جایی خیری رسیده این از خداست پس این عملکرد کجاست؟ چون درنهایت هم از عملمان سوال میشود نسبت عمل مادر گرفتن نتیجه چیست؟ چه قدرش با خودمان است شما میگوید همه اش از خداست پس جایگاه برنامه ریزی کجاست؟ آیه های مختلف قران هر نفسی در رهن عمل خودش است یا کسی که تقوا پیشه کند نتیجه عملش را میگیرد پس تقوا پیشه نکند نتیجه نمی گیرد اینجا نتیجه تقواست یا نه بگوئیم خدا توفیق تقوا داد اگر خدا توفیق میداد نتیجه را هم میداد سوال من این است اگر عمل خوبی میکنم توفیقش از خداست اگر خدا توفیق داده من این وسط چه کاره ام؟ من کار خیری انجام میدهم میگویند خدا توفیقش راداد چون شما خواستی اما خواست اون تو فیق هم توفیق میخواهد
پاسخ: خواست توفیق نتیجه عمل کردن بدستورات است تا شما حرکت اول دستور اول را درست انجام ندهی این توفیق اولیه به جهت فرستادن راهنماهاست نعمت الهی است راهنما داده دستور داده شما دستور را دریافت کنی وقتی دستور را دریافت کردی و بر اساس دستور شروع یه حرکت کردی آرام آرم پله های بعدی را میروی شروعش نیت شماست
سوال: نیت آن هم توفیق می خواهد کجاست انسان بدون توفیق الهی مستقلا
پاسخ از جمع: ببینید دغدغه حرف بزرگی است وقتی من دغدغه فکریُ ام حرف این دوستمان نیست ساده از کنارش ردشدن نه هنر است نه بزرگ منشی این نظر من است شاید گستاخانه بگویم این را من بارها و بارها دیدم و این باعث میشود خیلی ها سوالشان را نپرسند خیلی وقتها کوچکترین سوالها دغدغه ای است که در مراحل آخر آخرعرفان برای انسان ایجاد میشوید حدیثی که جلسه پیش خدمتتان ارائه کردم از پیامبر عینا همین را میگوید میگوید آخرین نقطه علم همه را واگذار کردن است پس ببینید چه قدر پیش پا افتاده به نظر میرسد ولی دغدغه آخر آخر راهس است خیلی حرف بزرگی است کاری ندارم من خیلی وقت است به این حرفها فکر میکنم اما این چند هفته به خاطر تکلیف که شده بیشتر کار کردم چند نکته مهم است اول از همه خواست خداست دوم خواست انسان است که تعبیر به دین میشود و سوم عملکرد انسان است خواست را در دین ما بالاتر از عملکرد میدانند این سیر را اگر بخواهیم حرکتش را در زندگی انسان نشان بدهیم مثل حلزون است خداوند میخواهد من میخواهم عمل درست انجام میدهم خداوند بزرگترش را میخواهد من میخواهم عمل درستتر را انجام میدهم خدا از اون بزرگتر را میخواهد من مبخواهم و و و همین سیر تا حدی که انسان به بالاترین مقام برسد هیچ چیزی نداریم هیچ موجودیتی نداریم که ابتدای آن خواست خدا وجودنداشته باشد در بحث روایی من روایات زیادی خواندم اول خواست خدا در زمینه همه اینها آفرینش انسان است که انسان را اجازه میدهد انسان باشد در این سیر قرار بگیرد و نقطه صفر صفر این داستان خواست خداست که پشت بند این داستان به واسطه همان فیض همان توفیق پشت بندش ایجاد میشود ببنید توفیق برای بنده هم بود توفیق برای دیگران هم هست این توفیق را روز اول به واسطه آدم بودن به مادادند عمل خوب میکنم من یک مسیر انتخاب میکنم او یک مسیر دیگر عمل انسان زاویه به این توفیق میدهد
پاسخ: نتیجه میگیریم در تمامی مراحل خواست پروردگار اول است وآن خواست برای همه افعال نیکو برای همه انسانها وجود داردحالا خدا خواست من کاری نیکو انحام بدهم بچه ها فی البداهه دنیا میآیند جانی و دزد و کلاهبردار نیستند من حرکت اول را انجام بدهم و حرکت اول که توفیق الهی یا خواست الهی است که نصیب من شده و خواست من هم بر خواست پروزدگار منطبق شد چون او میخواهد من هدایت شوم من بر اساس اون خواست چه اگاهانه چه ناآگاهانه حرکت کردم اما بعداز اون عمل نتیجه ای که از اون عمل به وجودمیآید آیا دامن میزند به غرایض شیطانی نفسانی که تمایل به شیطان دارددر من یا به سمت حق من را هدایت میکند از اونجا به بعد باز شروع میشود
ادامه سوال:من میمانم اینجا اتفاقی پیش روی من است یک سری توکل توسل خواسته ها نیاز است یک سری عملها هم در کنار همه اینها نیاز است چقدر باید عمل کنم چطور عمل کنم این برمیگردد به اون حرف من که سالهای پیش میگفتم ما زیادی کوچکیم ما را شرمکش میکنند منی که نمی دانم به عنوان مثال آب وضو را از کدام طرف باید بریزم من را می برند توی سیر سموات و .. خیلی بزرگ منشی میکنند ته همه بدبختی ها این است اصلا وظیفه را نمی دانیم مبین این قرآن رسول خداست روایاتی داریم طرف خدمت رسول خدا میرسد میگوید من اینکار را کردم این کار را کردم حضرت میگویند وظیفه شمااین قدر بود چرا این کار را کردید یا در همین قرآن خودمان میبینیم جای جای قرآن کریم به خود رسول خدا اشاره میکنند ای رسول داری خودرا میکشی از وظیفه گذراندن درست است در بعضی موارد استحباب میآورد اما حد وظیفه اولیه را هم در بسیاری از اعمال نمی دانیم این نداستن یک بدی بزرگتر هم دارد من نمی دا نم آیا تلاش خودم را کردم کاری که انجام دادم اصلا درست بود ته همه مشکلات ما این است در این نقطه که من نمی دانم در این لحظه این اتفاق افتاد وظیفه اش چیست که اگر به نتیجه نرسید برگشت کند بفهمد چه قدر به وظیفه عمل کردم یا نکردم
پاسخ در کتاب آقای جوادی آملی به نا م مفاتیح الحیات است خیلی مواقع ماحدود را نمی شناسیم بحث پوشش های پسندیده بود ازامام حسن راوی نقل میکند که وقتی امام حسن برای نماز برمیخواستند بهترین لباس را میپوشیدند علت را پرسیدند فرمودند خدا زیباست زیبایی را دوست دارد پس خودرا برای پروردگارم زیبا میکنم و او میفرماید در هر مسجدی خود را بیارائید از اینرو دوست دارم بهترین لباسم را بپوشم که راجع به همین مطلب خیلی ها از من در باره مسجد سوال کردند که اگر چنین است چرا بحث آرایش و بحث زیبا ساختن را نفی میکنید و اجازه نمی دهید ما این کار را بکنیم بحث وظیفه همین است یکی از مشکلات عمده جوانهای مانشناختن و ظیفه است شما اگر وظیفه را از ابتدای راه میدانستی البته سن و سال دارها هم نمی شناسند اما من سرمایه گذاریم روی جوانترهایم است نه سن و سالهای خودم از من گذشت خیلی چیزها گذشت بحثم جوانتر هاست که در خطر خیلی جدیتر و عمده تری قراردارند شما وظایف را خوب نمی شناسید تا وقتی که وظایف را و محدوده ها راخوب نمی شناسید بحث روی این مقوله که بالاخره خدا میخواهد یا من میخواهم به جایی شمارا نمی برد اینطوری بگویم این قصه، قصه آموزش ها و آگاهی های از شرع تا به عالم بالاتر از عالم مادیات برسیم مثل پرده میماند من میگویم خواست خدا ارجح است میگوئید خواست من اینجا جایی ندارد خدا خواسته من این کار را کردم پس خواست من جایی نداردپس من دیگر نخواهم، پس تعمیم می دهید کار بد میکنم خواست اوست او خواسته، میگوییم نه بیایئد وظایفتان را در محدوده دنیا بشناسید چون هر محدوده را میشناسید و یک لایه برمیدارید ازش لایه بعدی روشتر دیده می شود ما الان میگوئیم خواست خدا اول است و اون خواست خدا خواست این نیست که من این لیوان آب را به شما بدهم یا ندهم خواست او براین واقع است من به عمل خیر دست بزنم اما اینکه من کدام کار خیر را انتخاب کنم خواست من است خواست خدا خیر طلبی خیر اندیشی چه میدانم طلب نیکی هاراه درست و همه این ها برای من و شماست و باز راه نیکی راه های متعددی است اینکه شما کدام نیک را انتخاب میکنید خواست شماست و بعد در این محدوده که شما نیک را انتخاب میکنید تا کجای این نیک حرکت میکنید باز این خود یک مرحله بعدی است این پوسته را برمیدارید مرحله بعدی روشن تر است مثل شیشه ای که شیشه مات کن دارد وقتی از اون شیشه داخل را میبیند سایه هایی در حکت میبینید اما اگر این لایه را بردارید چه میبینید من رادر حال حرکت پس بنا براین خواست الهی مقدم است بر همه خواستها چرا؟ چون خیر و نیکی برای همه بنده هایش طلب میکند اراده میکند و میخواهد مقرر میکند امادر انتخاب نوع نیکی و نوع خیر من و شما آزدیم من یک جورانتخاب میکنم و شما جور دیگر
سوال: ما تا در این مرحله علم این مرحله را کسب نکنیم وارد مرحله بعد نمی شویم در این مرحله من درگیرم
پاسخ: در این مرحله شما وظیفه ات را انجام بده شما بحثت این است که وظیفه ات را نمی شناسی اشکال اینجاست آنچه برای شما نا شناخته است محدوده وظیفه است
سوال: اینکه فرمودید اول خواست
خداست بعد شما انتخاب میکنیدبا روایات دو هفته پیش چطور قابل جمع است که گفتند اگر روزی را از خودمان بدانیم کافر،خودرا شریک روزی بدانیم مشرک و از خدا فقط بخواهیم موحد شما میفرمایئد اول خدا اراده میکند بعد شماانتخاب می کنید این میشود بنددوم شریک میکند
پاسخ: شما را ده تا خیر گذاشته شمابراساس اون نفست یا ذوق درونی ات خودت انتخاب میکنی اصلا فرق نمی کند کدام خیررا انجام بدهی
سوال: پس ما هستیم دیگر پس اون روایت چه میشود؟