جلسه سی و هشتم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2070
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه معرفت سه شنبه پانزدهم بهمن ماه سال هشتاد و هفت را با نام وياد دوست آغاز ميکنيم،عنايت بفرمائيد در طول گفتگو و صحبت حداقل تحرک را داشته باشيد دوستان به اين نکته توجه داشته باشند،هر چه قدر آرام قرارگرفته باشيد و حرکت اضافي نداشته باشيد توجهتون بيشتر خواهد بود، به همين دليل خواهش ميکنم در طول صحبت از حرکتهاي اضافي خودداري کنيد،بنشينيد،مکلف کنيد خودتون را به اينکه يک دقايقي هست که هيچ حرکتي نبايد کرد، شما وقتي راديولوژي تشريف مي بريد وقتي که عکس ميگيره راديولوژ گاها حالا الان نمي دونم ولي قديم الايام ما وقتي مي رفتيم اون فرد دستگاه را تنظيم ميکرد ميگفت هر وقت گفتم نفس نکش نکش هر وقت گفتم بکش بکش،بعد ميرفت بيرون ميگفت نفس نکش تو اون لحظه که نبايد نفس مي کشيديم نمي کشيديم طبيعتا تکون هم نمي خورديم چرا چون موظف بوديم نفس نکشيم اگر چيزي را بخواهيم فرا بگيريم طبيعتا بايد از حرکات اضافه خودداري کنيم،هيچ راه گريزي نيست نميشه در آن واحد هم به اطراف توجه کرد نمي شه که در آن واحد به همه کاري پرداخت و کلاس آگاهي کلاسي است که ذره ذره ذهن و روح شما بايد در اختيار مطلبي باشه که بيان ميشه نه در اختيار من، من کاره اي نيستم مرا انتخاب کردند گفتند صداي خوبي داري تو حرف بزن اين هم شد جک سال چون هر چي نگاه ميکنيم جز يک صداي گرفته و خفه چيز ديگري نيست اما گفتند تو بگو پس از من خبري نيست به دنبال من نگرديد ولي به اونچه که گفته ميشه توجه کنيد چون به طور حتم نياز شماست .
در جلسه پيش خدمت دوستان عرض کردم که از اين هفته يعني اين هفته که در اون قرار گرفتيم عالم خلوص و اخلاص را خواهيم گفت عالم خيلي قشنگيه البته اين را بگويم اما ترجيح دادم فعلا وارد اين عالم نشويم در جلسه پيش ترسيم کردم خدمت دوستان که مي خواهيم کجا برويم حتي توضيح دادم مثل اينکه مي خواهيم شهرکي بسازيم ماکتش را ميسازيم در معرض ديد ميگذاريم و توضيح ميدهيم که شهرک ما اين شکليه اما واقعا اون شهرک نيست بلکه ماکته ولي شما مي فهميد تو اون شهرک اگر سکني کنيد چه چيزهايي در اختيارتونه و هدف ما هم همينه که شما اين را درک کنيد که وقتي داخل اين ديار قرار گرفتيد شما را چه خواهد شد ، براي شما هفته پيش دورنمايي را ترسيم کرديم که حالا مي خواهيم تو عالم وا قعيت اون درون نما را به يک نماي نزديک و واقعي برسونيم مسافر الي الله يعني مسافر به سوي خدا، مسافر الي الله بايستي قبل از ورود به عالم خلوص دوازده تا عالم را طي کنه، چه قدر زياد، راست ميگوئيد زياده اما اگر هوشيار باشيد ره صد ساله يک شبه خواهيد رفت، عشق شما را طلب ميکنه خواست شما را طلب ميکنه، چه قدر بخواهيد و چه قدر در خواستنتون مصر باشد .
دوازده عالم اسلام اصغر، اسلام اکبر، اسلام اعظم، تا حالا ما يک اسلام بيشتر نمي شناختيم حکايتمون اين بود حالا که شد سه تا اسلام چي کار ميخواهيم بکنيم ايمان اصغر، ايمان اکبر، ايمان اعظم ،هجرت صغري، هجرت کبري هجرت عظمي، جهاد اکبر، جهاد اکبر، جهاد اعظم از اسمها مشخص است اصغر يعني کوچکتر اکبر يعني بزرگتر اعظم يعني خيلي بزرگ خوشبختانه جمع حاضر تو هر کدوم از اين عوالم مرتبه اصغرش را طي کرديم ما نيازي به اين نداريم که شما را به اين مرحله تازه وارد کنيم شما در اون هستيد اما براي طي کردن اين عوالم مي بايست علائم،خصوصيات و آثارش را بشناسيد تا بتونيد طي کنيد.
هر کدوم از اين عالمها را گفتم قسمت اصغرش را گذرانديد شکر الهي ان شا الله ميخواهيم اين عوالم را ترقي بدهيم به عالمهاي بالاتر اگر خداوند به ما توفيق بدهد اسلام اکبر تعريف را ميکنيم گفتيم بايد دونه دونه تعريف کنيم که هرکدوم اينها چه معني ميده و يعني چي اصلا ، اسلام اکبر را تعريف ميکنيم: اسلام تسليم و گردن نهادن محض معنيش اينه،تسليم و گردن نهادن محض،خب يعني چي يعني ترک کنه انسان هرگونه اعتراضي را،خوب دقت کنيد بارها همين حرفها را در شکلهاي متفاوت گفتم ولي هنوز بهش اونقدر نرسيديم و عيب کار اينجاست همه ما ميگوئيم مسلمانيم، مسلماني يعني چي معني کنيد مسلماني را يعني اينکه تو گوشمون اذان گفتند يعني اينکه در شبانه روز هفده رکعت نماز مي خونيم که اگر بخونيم يک سري هم که اسمشون مسلمونه اين را هم نمي خونند و يک سري کارهاي ظاهري شد صرف مسلمان؟ نه ،اسلام يعني تسليم و اطاعت وگردن نهادن به اين اطاعت به صورت محض بدون هيچ گونه اعتراضي هيچ گونه اعتراضي، سالک الي الله ترک ميکنه معترض بودن به اونچه که از جانب حضرت حق مي آيديعني به پروردگارش اعتراض نمي کنه مي پذيره اونچه که هست و امروز تحقق بوده صلاح بوده هر چه که نيست و اتفاق نيافتاده حتما صلاح نبوده، خلاصه هرگونه گلايه و اعتراضي را بر پروردگار خودش ترک ميکنه.
همين امروز از صبح تا حالا چند دفعه به مشيت هاي الهي معترض شديد ؟چند بار؟ چند بار گفتيد:" قربون خدا برم اين اين شکلي اولاد داره نميفهمه اولاد يعني چي و فلاني در تب يک اولاد ميسوزه و بهش نميده"، ظاهر دلسوزي است اما باطن حرکتي است صد در صد غلط ما بيشترين اعتراض مون در ارتباط با نزديکانمونه همه ما فکر ميکنيم که خيلي کارها را درست انجام داديم و امروز اگر بر ما ظلمي ميره يا مهره اي که ما مي خواهيم سر جاش باشه نيست به ما اجحاف شده و مي گوئيم چرا، سالک الي الله اين چرا را به خداي خودش را ترک ميکنه، خوب دقت کنيد اين چرا و اين اعتراض را به خداي خودش ترک ميکنه ولي اگر امروز آقاي X حرفي به من بزنه که ناگوارم باشه خواهم پرسد چرا حق مسلممه حرف من مفهومش اين نيست که از ايشون نپرسم چرا حرف من مفهومش اينه که اگر من براي اولادم زحمت کشيدم شب نخوابي داشتم سختيهاي بسيار کشيدم او را خوب تربيت کردم او را به ثمر رسوندم به جامعه خوب تحويل دادم خوب تا اينجا که وظيفه ات بود حالا بقيه اش امروز زندگيش اوني نيست که من فکر ميکنم بايد باشه خدايا چرا، شما حق اعتراض نداريد حق چرا گفتن نداريد در حديث مرفوعه برقي کلام آقا امير المومنين اينه که حضرت فرمودند: "ان الاسلام هو التسليم و التسليم هو اليقين" (به درستي که اسلام همانا تسليم است و تسليم يقين)، ما خيلي از جاها ميگوئيم که تسليميم در برابر خدا اما وقتي مرحله يقين ميرسه هم ما پامون لنگ ميزنه ،خيلي از مواقع اجبارا تسليم مي شويم ديديد قبل از شروع جلسه خدمت يکي از دوستان چي عرض کردم گفتم شما صبر کرديد تسليم شديد ،چيزي نگفتيد کار پسنديده اي کردي، اما وقتي درنهادت جنگ ميکني تسليم نشدي که، شما نفاق کردي ريا کردي در نظر ديگرون خودت را نشون بدهي که من تسليمم،گذشت ميکنم ولي در بطنت گذشت نکردي که ،دائم شبانه روز داري جنگ ميکني هي ميگوئي کاش گفته بودم، حيف که من پايبندي دارم به آنچه خدا گفته اگر نه مي دونستم بهش چي بگم، اگر نه من اينجوري ميگفتم ،تو پايبندي به آنچه خدا گفته نداري دروغ ميگي ،پايبندي کسي داره که در پنهان و اشکار اعتراص نمي کنه در پنهان و آشکار حرفي نمي زنه.
اسلام اکبر نه تنها مفهموش اينه که اعتراض را ترک کني،اعتراض نسبت به مشيت و تقديرات و احکام الهي به خصوص خانمها در مسئله حجاب خيلي برخورد تندي دارند ،"قربون خدا برم با اين دستورش جالا چي مي شد مي گفت ما هم مثل آقايون مي گشتيم"، خراب کرد، ضايع کرد،حجابي را که انجام داد ضايع کرد از بين برد.
اسلام اصغر ميگه خب حالا اعتراض نمي کنم،اما اسلام اکبر ميگه نه تنها نبايد اعتراض کرد بلکه بايد کاملا خوشنود بود از آنچه که خدا تقدير کرده و از آنچه که خدا دستور داده. دانه دانه اينها را بايد در خودتون جستجو کنيد ،نکنيد ننشينيد سر کلاس اين سواد نمي خواهد، اين مطالعه نمي خواهد اين کتابهاي مختلف نمي خواهد اين يکجا نشستن و در بستن به روي خو د نمي خواهدتو اتوبوس توي تاکسي فکر کن فکر کن چي کار کردم، امروز صبح که از خونه مي اومدم بيرون با خانمم اين طور صحبت کردم درست بود؟، دمادم خودت را باز بيني کن ،من با سوادهاتون کاري ندارم من نمي خواهم شما عربي بلد باشيد من دنبال اين نيستم که شما قرآن را از حفظ بخونيد من از شما هيچ چيز نمي خواهم من از شما فقط تو را به خدا آنچه را که ميگويم باز هم به خاطر خودتون بهش فکر کنيد و عمل کنيد فکر نکنيد ساده است ها ازش ساده عبور کنيد من که ندارم ها اينطور اين پرده رويي را بلندکن ببين اون زير چه خبره، سند کلام من آيه 65 سوره نسا است ،دانه دانه سند مي دهم از قرآن برويد بخوانيد:" فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يجَِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا"( پس نه، به پروردگارت سوگند، ايمان نمىآورند مگر اين كه در اختلافى كه دارند تو را داور كنند و آنگاه در دلشان از حكمى كه كردهاى ملالى نيابند و بىچون و چرا تسليم شوند)شرط ايمان داره خدا تعيين ميکنه حکم قرآنه ها من از خودم چيزي نگفتم که ، خدا ميگه اينها گفتند ايمان آورديم اگر خواستي ايمان اينها را بسنجي در اختلاف يا در مشکلي که دارند پيش تو مي آيند يا پيغمبر اگر تو داوري کني و حکم تو خلاف خواست اينها بود اگر در دلشون ملالي و دلتنگي وارد نشد و تسليم شدند اون درسته چون خداشون را باورکردند حکم خداشون را باور کردند بارها به مردم گفتم که توکل به خدا کن، ببينيد ديگرون چطور زندگي ميکنند، به من ميگه که من به ديگرون کاري ندارم من همه عمرم اطاعت خدا را کردم شما فکر ميکنيداطاعت کرده اگر اطاعت کرده بود امروز اطاعت را چماقي بر سرخداوند قرار نميداد چون اطلاعت کردن وظيفه اش بوده انجام داده کار زيادي انجام نداده ما چماق وقتي بر ميداريم که اضافه بر وظيفه مون کاري کرده باشيم مگر غير از اينه اما وقتي که تو اطاعتت را از خدا به صورت چماقي بلند ميکني تو اطاعت نکردي، اين کلام بايد در زندگي من و شما جاري شه تا زماني که اين حرکت جاري نشد در زندگيتون حرکت بعدي امکان پذي نيست و نخواهد بود تا وقتي که که ياد نگيري در مقابل پرودگارت تسليم محض باشي حرکت بعدي اتفاق نمي افته من نور ميبينم من اين را ميبينم من اون را ميبينم اينها تمامش موجودت شيطاني است که در جهان برزخ جلو راهت سبز ميشه اگر اين قدم اول را درست برداشتي هر آنچه را که ديدي از عالم ملکوت مشاهده ميکني پس حواسهامون جمع باشه .
همه برخوردها و کنتاکتها ما با جهان اطرافمون از همين نقطه شروع ميشه کنکاش ميکنيم چون و چرا ميکنيم در مسائلي که اصلا در اختيار هيچ بنده اي نيست تا چه رسد به مسائل جزئي که خيلي ساده حل ميشه پس قدم اول از امروز نگاه کردن دمادم به اعمال،افکار، رفتار و نيات روزانه است. بحث مراقبه که پيش ميآيد همه آدمها فکر ميکنند که چه کار بيهودهاي ده دقيقه بنشينم، ده دقيقه حرف نزنم، تلفن جواب ندهم ،علم و اشاره هم نکنم اما اگراستمرار در اين کار باشه بعدا ميبينيد ده دقيقه ها خيلي کمتونه اگر ساعتها هم بنشينيد باز هم لذت خواهيد برد باز هم لذت خواهيد برد و ادامه مي دهيد به مراقبه تون، مراقبه از مسائلي است که فراموش نشود ،هر کس از امر مراقبه دوري جست آخر صف وايسته،وقتي شما مراقبه ميکنيد پايان هر روز آرو آروم مي بينيد اين قدر اين کار زيباست که هر ساعت به اعمالتون نگاه ميکنيد من کسي باورش نمي شه تلفن زياد دارم مراجعين تلفني خيلي زياد دارم گاهي خدا ميدونه با دو تلفن تو دستم صحبت ميکنم دو تا بي سيم با هم، اما امکان نداره که تلفني را به زمين بگذارم و حتي شده پنج دقيقه فکر نکنم که چي گفتم آنچه را که گفتم چه قدر درست بود آنچه را که گفتم کجاش اشتباه کردم کجاش خطا کردم شما بايد برسيد به اينجايي که ساعت به ساعت مراقبت کنيد از اعمالتون و خودتون را محاسبه کنيد تا اگر خط تيره اي تو کار يک ساعتتون بود سريعتر بتونيد پاک کنيد حسابتون را با خدا صاف کنيد شما با خدا يا دوستيد يا نيستيد، في مابين نداره، شما يا با خدا دوست هستيد يا نيستيد اسم ديگري روش نمي گذارم مي گويم نيستيد اگر دوست هستيد در درجه اول در دوستي حرف اول را اعتماد ميزنه، امروز يک خانمي آمده بود براي انجام کاري پنج ميليون پول مي خواست بهش گفته بودم چک بيار پنج ميليون چک حامل امضا شده در اختيار من گذاشت، من هر چي فکرش را کردم خدايا قربون تو برم من، تو به من دادي ها، من عددي نبودم که خانواده اي که دست کاملا تنگه و صفره زير صفره پنج ميليون چک آورده هنوز هم يک قرون پول دستم نيست بهش بدهم تازه شماره حساب بده شايد فردا بريزم به حساب. تو دوستي من و اون حرف اول را اعتماد زده درسته که بر اساس قرآن بهش رسيد دادم او نمي خواست بهش به زور دادم گفتم اين رسيد را بگير ببر هر وقت پول ريختم به حساب فيشت حاضر بود رسيد من را برگردون چون فيشت هست بهت مي دهم، ولي حرف اول را اعتماد ميزنه آيا بين من خدام نبايد حرف اول را اعتماد بزنه، نبايد من باور کنم که او بهتر مي دونه، او کامل تر ميدونه، او بهتر مي تونه اداره کنه، اگر کاري را کرد خوشم نيامد نبايد معترضش بشم ،نبايد بهش ايراد بگيرم، من بارها توصيه کردم به زنها و شوهرها در معرض عموم به هم ايراد نگيريد، عيوب هم ديگر را بيان نکنيد، به هم ديگه اعتمادکنيد، ارج بگذاريد شما چطور خداي خودتون را در حضور ديگران و در خلوتتون مورد اعتراض قرار مي دهيد و بعد چه قدر هم جالب هميشه ام اوني که تنها ميره قاضي راضي برمي گيرده از خودتون راضي بر ميگرديد ،با خودتون نگوئيد اين حرفها که حرفهاي تازه اي نيست اين هم دلش خوشه واسه خودش حرف ميزنه ها بارها گفتيم بارها شنيديم ولي شنيديم عمل نکرديم خيلي از شکايتهايي که من مي شنوم از مردم ناشي از تسليم نبودنه.
روز گذشته دو نفر را داشتيم براي درمان و کارمون را که انجام داديم ايراد گرفتم ايراد که چه عرض کنم من در مقامي نيستم از کسي ايراد بگيرم، پيشنهاد کردم به يکي از اين دو تا که روي سخنم با او بود که بهتر نيست کار را به خدا واگذار کني؟ اون يکي خيلي سريع گفت همه اشکال کار ما اينه که توکل نميکنيم همه مشکل ما اينه که باور نمي کنيم همه مشکلات ما اينه که خدا را قبول نداريم ما هممون اينجوريم، نخواستم بگويم که تو چه قدر باورداري تو چه قدر باور داري؟ شما چه قدر باور داريد؟ خداتون را چه قدر باور داريد؟ اين قدر باور داريد که يک دونه قلاده بندازيد گردنتون سرش را بدهيد دستش بگوئيد هر کجا که تو مي بري ببر؟ نداري ،پاش بيفته که بگم صبر کن ببين خدا چي مي خواهد ميگوئي:" بله البته ولي حالا پيش فلاني هم برم؟ حالا ميشه به فلاني هم بگوئيد؟" مي گويم عزيز صبر کن دورش تموم ميشه به خدا پناه ببر ميگه "بله البته شما درست ميگوئيد راستي پيش حاج آقا برم؟" من حاج آقا چشممه چطوري بگم نرو خودم را ول کنن هر روز مي روم پيش حاج اقا راهش را ندارم، پاش را ندارم برم پيش حاج آقا نه اينکه برم مشکلاتم را بپرسم براي اينکه برم از اين وجود نازنين حظ ببرم لذت ببرم .خب خدات را چه قدر باور کردي ؟اما خب بعضي ها هم هستند الحق و النصاف وقتي گردنش را ميذاره ميگم ميزنم ها ميگه بزن بزن ،آيه 65 سوره نسا را بنويسيد بزنيد آينه خونه تون امروز به بچه ها گفتم تخته وايت برد براي من بخريد بزنم توي خونه اولا پيامهاي روز را بدهم چون يواش يواش دارم به جايي مي رسم به يکي سه دفعه يک چيزي را ميگويم به يکي اصلا نمي گويم بعد هميشه هم اينها از من طلبکارند شما اينکار را کرديد و ما نبايد بدونيم، خب من چي کار کنم يادم نبود اون موقع که تعريف کردم شما نبوديد اولا پيامهاي روز را بنويسم و کدوم پيام قشنگتر از اينها بنويسم روي تخته وايت بردم "خدات را چه قدر قبول داري؟" هي ميرم ميام چشمم مي خوره هي مي رم ميام چشمم ميخوره آخر خجالت مي کشم خب آخر خجالت ميکشم خودم را اصلاح ميکنم اين آيه را بنويسيد بذاريد روي آينه تون چون خيلي ها از آينه خوششون ميايد مدام مي روند جلوي آينه خودشون را تو آينه نگاه ميکنند اين قدر خودتون را با اون سنجش کنيد تا براي شما ملکه ذهنتون بشه اون وقت ميتونيد بگويئد که من به مرحله اسلام اکبر يا تسليم اکبر رسيدم، تو را خدا شوخي نگيريد عمل کنيد دقيق نگاه کنيد وقتي بنده اي به درجه اي اسلام اکبر ميرسه اون وقته که دلش به نور تسليم محض منور ميشه، روشن ميشه و چه زيبا نوري است. در اثر اين نور گاه و بي گه بهش حالي دست ميده در اثر اين نوري که بهش دست داد منورش کرد يک احوالاتي بهش دست ميده بعد تو اين احوالات مي فهمه که هر چه هست از اوست ، بعد به خودمون ميگوئيم ما که در کلاممون دائيم مي گوئيم که هر چه هست از خداي تعالي است تازه خيلي از هم قشنگ تر تميز شيک اتو کشيده ميگويم به نام آنکه هر چه هست از اوست ما که اين را سر لوحه صحبتهامون قرار داديم ديگه چي ولي سر لوحه سخن قرار دادن کجا و به حقيقت معناش رسيدن کجا، اينها با هم خيلي فرق ميکنه که سالکي خدا را هر دم ناظر و حاضر بر اعمالش مشاهده کنه اين همون مرحله شهود و اسلام اکبره ولي چون هنوز به سر حد کمال نرسيده، آخه ميدوندي وقتي اين حالت اين احوال به آدم دست ميده بايد اين به تمامي اعضا و جوارح ما سرايت کنه هم را بگيره هم را بگيره اما متاسفانه در برخورد مسائل مادي آثار مشغوليتهاي مادي از اين حالي که بنده بهش دست داده خارج ميشه و در حال اشتغال بکار يا مانعي،اون شهود را از دست ميده شهود را که از دست داد داون احوالات را که از دست داد دچار غفلت و فراموشي ميشه پس بايد سالک عزمش را راسخ کنه و ايستادگي کنه تا اين حال به حد ملکه ذهنش برسه.
من يکي از کارهايي که دمادم دارم به عهده ام هر که هر حرفي ميزنه مثلا فردا ميرويم فلان جا فوري پشتش مي گويم ان شا الله، خيلي هم آروم ميگويم اين قدر کنار اينها آروم مي گويم بعد اوني که با شور و حرارت داره حرف ميزنه ان شا الله من را اين جوري ميکنه ان شا الله، اين قدر ميگويم اين قدر ميگويم تا اونهايي که دور و بر من هستند هيچ وقت کار يکساعت بعد را مي خواهند اعلام کند برنامه يکساعت بعد را ميخواهند اعلام کنند بدون ان شا الله نگويند، اين ديگه ملکه ذهن ميشه، باورتون ميشه توي روياها گاهي اوقات گفتگو و صحبت دارم مثل همه آدمها که رويا مي بينند که تو رويا ميگويم يک چيزهايي را انجام بدهيم و يا مي خواهد بشود من هميشه مي گويم ان شالله چون عادت کردم ملکه شده با منه هميشه با منه بايد اين احوالات هميشه با شما باشه ديگه نبايد از شما دور بشه ديگه مشغوليتهاي خارجي نبايد بتونه مسير شهودي يک سالک را عوض کنه به حال او غلبه کنه به عبارت بهتر مقام اسلام يا تسليم از مقام دل به مقام روح بايد ترقي پيدا کنه يا جريان پيدا کنه تا اونچه را که گفتيم اتفاق بيفته به امر روح همه اين احوالات تمام قواي ظاهري و باطني را فرا مي گيره، وقتي به روح جريان پيدا کرد به امر روح تمام قوا تحت نفوذ اين احوالات قرا ميگيرند از حال به ملکه بودن تبديل ميشه اين مقام همونيه که خيلي از عرفا تعبير به "احسان" کردند ،حالا چرا گفتند احسان ،خداوند عالم تو آيه 69 سوره عنکبوت فرموده: وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنهَْدِيَنهَُّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(و كسانى كه در راه ما مجاهدت كنند، به يقين آنها را به راههاى خود هدايت مىكنيم، و بىترديد خدا با نيكوكاران است.)با کساني که به اون مقام رسيدند، بنابراين مجاهده راه خدا تا به مرحله احسان نرسه نمي تونه باعث بشه که به راههاي هدايت الهي دستيابي پيداکنيم از پيامبر اکرم پرسيدند يا رسول الله معني احسان چيست فرمودند:" ان تعبد الله کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه يراک "(آنچنان خدا را بپرستيد که گويا او را مي بينيد اگر اين توان در تو نيست که او ببيني اينطور پرستش کن که او تو را ميبيند )
دو روز پيش توفيق بود رفتم امامزاده صالح خانمها وقتي مي آيند تو قسمتي که ضريح است چادرهاشون افتاده بود با خيال آسوده زيارت ميکردند و هيچ کس هم چيزي نمي گفت بعد مقايسه کردم با امام رضا خادمين دمادم راه مي روند ميگويند خانم دوربينها داره شما را ميگيره ها، دوربين داره چون دوربين داره هر کي به هر شکلي خودش را مي پوشونه دوربين خدا دمادم من و شما را ميبينه، من و شما دوربينهاش را نمي بينيم خب ناقصيم نمي بينيم ،سعي کن ببيني ها مي توني ببيني حتما مي توني ببيني، اگر پيغمبر خدا گفته مگه پيغمبر دروغ ميگه آخه پيغمبر دروغ نمي گه اگر پيغمبر گفته پس ميشه ديد، اما اگر حالا هنوز نقص داري نمي توني بيني ولي باور کن که اون از اون دوبينهاش داره تو را ميبينه، پس درست حرکت کن .تا زماني که اسلا م اکبر يا تسليم اکبر انسان به مقام ايمان اکبر نرسه گاه و بيگاه اين حال به انسان دست ميده، عباداتش را با شوق و رغبت فراون انجام ميده ديدي گاهي اوقات جانمازهامون را خوشگل ميکنيم، حموم ميکنيم لباسهامون را مرتب ميکنيم تسبيح خوشگل ميذاريم تو جانمازمون اصلا يک احوالاتي داريم يک چند روزي بعد آروم آروم ولش ميکنيم جانمازمون چروک ميشه حالا عيب نداره خانمها به خاطر اينکه چادر سرشون ميکنند مرتبتر از آقايونند اما آقايون ميآيند از راه حالش را نداره يک دونه مهر از سر تاقچه اي جايي پيدا ميکنه ميذاره جلوش برو بالا بيا پائين برو بالا بيا پائين وظيفه اش تموم شد، اين هنوز به اون مرحله اسلام اکبر نرسيده،اما وقتي به ايمان اکبر برسه از حال احسان يعني گاه و بيگاه اين شوق و رغبت ها، به حال محسنين ميرسه، ملکه محسنين، اون موقع ديگه جزئيات،کليات افعال سالک از سرچشمه ميل و رغبت مي جوشه، همه را با علاقه فراون انجام ميده وقتي مي خواهد نماز بخونه مي دود، مي دود، وقتي مي خواهد بره وضو بگيره مي دود کيف ميکنه همچون بچه اي که آب را دوست داره مادر که کنارش نيست مي دود براي لب حوض دستش را بکنه تو آب شالاپ شالاپ کنه کيف کنه. در اين موقع ايمان به روح سرايت کرده روح هم سلطان و فرمانرواي همه اعضا و جوارح است همه را به کار وا مي داره، اون وقت کار به همه آسون و سهل ميشه همه اعضا و جوارح مطيع روح ميشوند و از دستوراتش سرپيچي نمي کنند .خداوند عالم در حق اين طايفه که از حال احسان به ملکه محسنين رسيدند تو قرآن فرموده سوره مومنون آيات 1 تا 3: " قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1)الَّذِينَ هُمْ فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ(2)وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ(3)"( به راستى كه مؤمنان رستگار شدند(1) آنان كه در نمازشان خاشعاند(2) و آنان كه از بيهوده رويگردانند(3))
روي کلمه بيهوده خيلي بحث دارم، خيلي صحبت دارم، امروز وقت نمي کنم بازش کنم کار بيهوده را بايد تعيين کرد به چي ميگويند کار بيهوده ،جلسه پيش من البته هميشه مي گويم راجع به آدامس خوردن گفتم کار لغوه من نمي کنم ،يکي از بچه ها ديشب با اجازه شما يکساعتي مخ من را تليت کرد هي توضيح داد،هي توضيح داد که نگوئيد اين را پس هر کي آدامس بخوره کار لغو کرده آدامس اينجا ممکنه به درد بخوره آدامس اونجا ممکنه به درد بخوره گفتم من هم قبول دارم گفت اين ها را مجزا کن، راست ميگه کار لغو را بشناسيد برويد کار لغو را براي خودتان معني کنيد جدا معني کنيد ما مي گوئيم کار لغو نکنيد آخه اگر ندوني کار لغو چيه کار بيهوده چيه چطوري مي خواهي ازش روي گردون بشي برويد براي خودتون معني کنيد که کار بيهود چيه از بچه مدرسه اي بپرس کار بيهوده چيه ميگه مشق نوشتن جدي ميگويم هر کي با تفکر خودش معني ميکنه برويد با تفکر خودتون معني کنيد کار لغو را ، سالکي که به مرتبه ايمان اکبر رسيده يعني به مرتبه احسان رسيده ،احسان ملکه اش شده ديگه ابدا ميل و رغبتي به لهويات نداره چون مي دونه توي دل دو تا محبت نمي گنجه باز من نمي گويم خدا ميگه سوره احزاب آيه 4 " مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَينِْ فىِ جَوْفِهِ"( خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است)
پس تو يک دل يکدونه محبت ميگنجه يا محبت و عشق به لهوياته يا محبت و عشق به عالم ملکوت، دوتاش با هم ديگه يک جا جمع نميشه اگر سالکي تو دلش هم ميل فراوان به لهو و لعب داره هم ميل فراون به امور باطني داره دلش منافقه،کلک ميزنه، دروغ ميگه، حقه بازه تنبيه ش کنيد يادش بده که بايد رو راست بود چون تو يک دل دو تا محبت نمي گنجه، اين نفاق نفاق اکبره در مقابل ايمان اکبره تسليم و اطاعت قلبي اون از رغبت و اشتياق باطني نشات ميگيره در حاليکه در کسي که در دلش دو محبت گنجونده شده اينچنين نيست ، بلکه از عقلش دو دو تا ميکنه، دو دو تا چهار تا اگر بتونه ميکنه پنج تا اما نميشه ميشه چهار تا از عقلش از زائيده هاي خوفش از ملاحظه کاري هايي که درانسان به وجود مي ايد از اين ها نشات ميگره تو اين مورد خداوند درسوره نسا آيه 142 فرموده:
نماز را ميخونه با بي حوصلگي ،با بي ميلي، با بي رغبتي، سالک الي الله وقتي به ايمان اکبر ميره که هيچ درجه اي از درجات اين نفاق تو دلش نمونده باشه خودتون را حسابرسي کند ببينيد کجائيد، هيچ کس به شما نظارت نمي کنه به خدا قسم به همين روز عزيز قسم من با هيچ کدوم شما کار ندارم به هر کي که باورش ميکنيد قسم مي خورم از دور نگاهتون نمي کنم مگه يک جايي مشکلي داشته باشيد از من خواسته باشيد، يا تسليمم از من بخواهند اين کار را بکنم ،من به حريم هيچ کس وارد نمي شوم ولي برويد ببيند در حريمتون چه خبره، سال داره به پايان ميرسه عن قريب آخر اسفند، همه خونه تکوني ميکنند از حالا خانم ها دارند از کارگرها وقت ميگيردند خانم فلاني آقاي فلاني فلان روز ميآئيد خانه ما مي خواهيد چي کار کنيد ميخواهم خونه را تميز کنم از حالا داره براي خونه تکوني برنامه ريزي ميکنه دير ميشه ها ديرميشه ها سال بعد يک سال ديگه است يک شکل ديگه است سال ديگه خب چه شکلي چي کار داريد به هر حال يک شکليه ولي قطعا متفاوته از امسال، خودتون را حاضر کنيد براي وارد شدن بهش.
سالک الي الله وقتي به ايمان اکبر ميرسه که هيچ درجه اي از درجات اين نفاق در اون نباشه، افعالش کارهاش ناشي از استدلالهاي عقلي وصلاح انديشي و مصلحت ميگه که بايد اينکار را بکنيم و محافظه کاري و ناشي از ترس نباشه بلکه صرفا از سر اشتياق محبت و رغبت فراوان انجام بگيره. در اداره حالا الحمدالله من ديگه در ادارات نيستم نمي دونم اون موقع مدارس ما بود مسئولين امور تربيتي وقت نماز دعوت ميکردند اگر شخص نمي رفت به نماز واي نمي ايستاد اون سال ميگذاشتنش دراختيار ادراه، در به در مي شد اگر ناله مي کرد امتيازش را کم مي کردند و خيلي چيزهاي ديگه الان نمي دونم چه خبره الان باز هم اين جوري هست يا نه و خيلي ها که من مي دونستم حتي وضو نمي گيرند چون اصلا نماز نمي خوندند فقط به دليلي اينکه امتيازش کم نشه در اختيار اراه نذارنش مي رفتند تو صف نماز ميايستادند خيلي ترجيح مي دادند خونه شون نماز بخونند نماز خوان بودند فقط به دليل اينکه پيش مدير و امور تربيتي مدرسه جايگاهشون را حفظ بکنند ميرفتند صف نماز، نفاق است،نفاق است حالا من يک مثال کوچک زدم توي فاميل ما زياد داريم توي فاميل توي دوست و الي آخر، با اميد به اينکه همه ما در طي هفته اي که در پيش رو مونه تا سه شنبه ديگه بتونيم آثار نفاقهاي پنهاني را از خودمون پاک بکنيم و حقيقتا به تسليم اکبر و به ايمان اکبر دست پيدا کنيم سخن امروز را به پايان مي برم براي شادي آقا موسي بن جعفر اجماعا صلوات.