منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه پرسش و پاسخ معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


با نام و ياد حضرت دوست جلسه معرفت سه شنبه اول تير ماه سال 89 را آغار مي کنيم .امروز را اختصاص دادم به گفتگو يا به عبارت ديگه به شنيدن صحبتهاي شما. معضلاتان را بگوييد ،بگيد که در ارتباط با کلاس هاي معرفت و حرکتي که شروع کرديم کجا به تضاد برخوردين؟ کجا گير کردين؟ بعضي ها کاملا يک جايي ايستادين هيچ تکاني نمي خورين .خوب حرف بزنين ببينم چرا تکان نمي خورين مشکلتان چيه ؟خيلي از مشکلات شما تنها براي يک فرد نيست شامل حال همه مي شه.پس حرف بزنيد بشنوم اگه مي تونم چيزي را حل بکنم، امروز به اذن الهي و لطف آقا امام زمان و آقا امام جواد بلکه بتوانيم بازش کنيم يا علي

سوال:

من در اين ايام فرصت کافي داشتم و در مسير رفت و آمد در مترو جلسات معرفت را مطاله مي کردم و در هايي هم برام باز شد ولي مشکلي که دارم اينه که اون دوام و ثبات را ندارم. ما در مدرسه هم به اصطلاح شب امتحاني بوديم ولي در اين مسير نمي شه با مطاله صرف در قبل جلسات به نتيجه رسيد بلکه بايد در هفته با اين مسائل درگير بود اين مشکل منه

جواب:

براي حل اين مشکل با ساده نگري شروع مي کنيم. شما اگر بخواهيد جملات به هر حال درشت و الفاظ درشت داخل جلسات معرفت را بياييد در خودتون پياده کنيد باهاش کمي در گير مي شويد. شما با ساده نگري حرکت کنيد. ساده نگري يک چيز را مي گه يک بچه را وقتي ما تعليم مي دهيم چي مي گيم؟يک بچه کوچولو. دست نزن اين کثيفه، دست نزن اين دست و مي سوزونه، اين را نخور دلت درد مي گيره ،آخ آخ اين حرف زشت بود گفتي.ما خيلي از کلمات اون جوري را ما بزرگتر ها به کار مي بريم ولي بچه که به کار مي بره فوري مي گيم زشته بده بده نگو. مگه نه؟مي دانيد که ما همه در درونمون يک کودک داريم که اشکال اصلي ما اينه که اون کودکمون رشد نکرده. اون وقت نه تنها رشد نکرده چون مانده در ما سمج، لجوج بد اخلاق و بد رفتار شده بيام کودک مون را تربيت کنيم. خيلي هم ساده.

به خوردنمون نگاه کنيم حي کودک مي گه پفک بخور ، پفک بخور. دو تا خوردي رفع هوست شد ديگه بسه. بهش بگو نه نه بسه ديگه نخور، ديگه نخور. يک بچه خوب و عاقل زياد نمي خوره. تو بحث حرف زدنت کلماتي را که ميايي بگي به قول خودمان قر قره کن ببين که صحيح بيانشان کني يا صحيح نيست. جاهايي که مي خواهي بري، چشمت چيز هايي رو که مي بينه

ببين تمام اينها را با ساده شروع کن شما هيچ وقت نمي توني که يکدفعه يک چيز بزرگ را رفع رجوع و اصلاح کني، پس با کودکت کودکانه رفتار کن و کودک را ياد بده لجبازي نکنه بي ادبي نکنه پر خوري نکنه کار هاي غلط را انجام نده و خوب و بد را از زير بنا ياد بگيره اون وقت هرچي اين تعليم با لا مي آيد، کودک شما هم رشد مي کنه و يک روزي مي رسه که مي بيني بزرگ بزرگ شده و منطبق بر شما اون موقع ديگه مشکل نداري

ادامه سوال:

در واقع شما اشاره کرديد به نفس و کم کردن فاصله عقل و نفس؟

جواب:

بله

سوال:

بسم الله رحمن الرحيم من با کسب اجازه از جمع مي خواستم يک نکته ي کوچک را اشاره کنم درمورد کلاس هاي معرفت اونطوري که من جمع بندي کردم 75 يا 76 جلسه تا به حال ما کلاس داشتيم تمام اينها درس زندگي و براي بهتر شدن ماست و مي گوييم مراقبه کنيم لحظه به لحظه مراقب اعمال خودمان باشيم ولي ما چيز هاي کوچک را نتونستيم از خودمان دور کنيم مثل خاموش کردن موبايل که اين قدر تاکيد مي شه. اين امواجش که انسانها را اذيت مي کنه يک گناه، اين که ما به خودمان اين اجازه را نمي دهيم که هفته يک بار چهار ساعت من مال خودم باشم حالا چه وکيلم چه وزيرم و ... يا مراقبه در هنگام ورود به جلسه و نماز امام زمان که فرمودين ولي اکثرا وقتي من وارد شدم ديدم اينقدر سر و صدا زياده که من نماز امام زمان را که مي خوانم تند مي خوانم که حواسم پرت نشه.

ما يک چيز هاي کوچک را نمي تونيم تغيير بدهيم از يک موبايل کوچک واقعا حيف است تا برسه به چيز هاي بزرگ. يا وقتي ما اصرار مي کنيم شما را دوست داريم اين همه شما براي ما وقت مي گذارين من اگر سوال مهمي داشتم با تلفن در زمان هاي مربوطش سوال کنم اگر زياد مهم نيست من نيام هر جلسه بيام مزاحم وقت شما بشم اينها همه دوست داشتن است تمام اينها کنترل و مراقبه است.

استاد :

بله شما اشارتون کاملا بجا بود من حتي گاهي اوقات بر مي خورم به دوستاني که علي رغم حتي تذکر خيلي شديد که مي دم تو حيطه آقايون نيايين، يا صبر کنيد يا بعدا با من تماس بگيرين متاسفانه اصلا رعايت نمي کنند و باز همان طوري حرکت مي کنند همان طور که شما گفتين يا بحث موبايل در زماني که موبايل ها زنگ مي زنه حتي اگر در جمع جوابش را نمي دهين و پا مي شين و با عجله از ميان جمع خارج مي شين باعث بهم ريختگي بقيه مي شين خوب از کجا مي خواهيم شروع کنيم پس؟ کي مي خواهيم شروع کنيم ؟خوب از همين جا شروع کنيم ديگه از همين الان از همين ساعت از همين دقيقه چرا نمي خواهيم حرکت کنيم متاسفانه آدم ها داعيه خوب شدن را دارند، داعيه حرکت کردن را دارند، ولي داعيه عمل کردنش صفر است. صفر صفر است .

همان طور که مطرح شد من واقعا دق مي کنم وقتي مي بينم به حرفهام توجهي نمي شه و اين حرف را دارم مي زنم نه اينکه به شما بگم ، به خانواده خودم هم مي گم، به بچه هام هم مي گم، به همه مي گم، به همه مي گم.گاهي اوقات فکر مي کنم حرف نزنم خيلي بهتره، اصلا حرف نزن ديگه خوب حرفت خريدار نداره، پذيرا نداره.

در حالي که جمعي که شما هستيد جمع فوق العاده اي است هيچ کجا پيدا نمي شه برين بگردين اگر تونستين جمعي پيدا کنيد که زن و مرد با هم بشينند فاميل ها را نمي گم ها،فاميل ها با لا خره عروسي ها و دور از جون عزا ها با هم مي نشينند.

جمع غريبه خانواده ها ي مختلف، فرهنگ هاي مختلف زبان هاي مختلف زن و مرد پير و جوان با هم بنشينند دختر و پسر با هم بنشينند و روابطشان اين قدر صميمانه باشه و اينقدر پاکيزه، اگه پيدا کردين من را هم خبر کنيد من هم مي رم اونجا مي نشينم. خوب اينها تاوان نداره تاوانش اينه که ما روز به روز بهتر بشيم ديگه. همه مي گن عجب اين بچه هاي اين حسينيه فوق العاده اند يکي از يکي بهتر يکي از يکي بهتر. حرف شما را کاملا مي پذيرم انشا الله که توجه ها کاملا جلب شده.

سوال:

دعايي که الان شما کردين جديدا بزرگترين معزل من همينه. زمان هاي ايراد هاي داشتم که خيلي اساسي و کلي بودند که سعي کردم رفعشون کنم. مثلا يک موقع از کمي همت مي ناليدم و چيز هاي ديگه و الان مثل آدمي شدم که شمشير را کشيده و مي خوام به سمتي حمله کنم ولي نمي دانم کدام حرکت درسته و پروردگار راضيه

استاد:

مطلب اينجا نيست که بگيم اگه ما محلات رو انتخاب مي کرديم کار بدي را انجام داده بوديم. ولي مطلب اينجاست که اگه شما همان طور که در مطلب قبل اشاره شد شروع کنيد ريز ريز عاداتت رو جمع کني ،نگرش ها تو تميز بدي کودک درونت را تربيت کني ادب يادش بدي، مطيعش بکني به مرور هرچي پيش مي ري به محض اينکه همچنين دو راهي پيش مي آيد خود به خود تشخيص مي دهي لازم نيست کسي بهت بگه، خودت تشخيص مي دي خودت احساس مي کني چرا ؟ چون شما راهنمايي شدي چون شما از درون تربيت شدي بين خوب و خوب تر زود تشخيص مي دهي که خوب تر کدام است .

خوب و بد نمي گم ها بين خوب و خوب تر خيلي سريع تشخيص مي دي خوبتر کدام است اگه يک جايي هم اشتباه کني و خوب را برگزيني ضرر نکردي يک پله پايين تر ماندي بالا تر نرفتي فقط حکايتش اينه اما اگر بين خوب و بد تشخيص ندادي چي خوبه چي بده؟ اين وحشتناکه.

دونه دونه از درون پاکيزه کن حل کن ،کودکت را تربيت کن. ما کودکامون تربيت نشده است. لجام گسيخته است اکثر مون اينجوري هستيم.

سوال:

با سلام و خسته نباشيد و تشکر از زحمات شما دو تا سوال اساسي داشتم يکي اينکه من خودم، خودم را نمي توانم باور کنم که در چه حدي بودم و کجا رسيدم. يعني به قول دکتر شريعتي که خدا رحمت کنه مي گه از بودن به شدن. الان با توجه به وضيعتي که اول داشتم و الان دارم بايد خودم را محک بزنم اين سوال بنده است که اگر بتونم اين را جواب گو باشم مي تونم در حقيقت پله هاي ارتقا را سريعتر برم بالا تر

سوال دوم اينکه ضمن پوزش از کليه خواهران و برادران تازگي ها به مطلبي رسيدم که نمي تونم از قرآن در حد زندگي خودم استفاده کنم يعني احساس مي کنم قرآن را مي خوانم ولي بيهوده مي خوانم و کسي را ندارم که بتونم ازش کمک بگيرم حالا شايد اين برداشت اشتباهي هست که به اين شکل مطرح مي کنم بالا خره استفاده هاي درحد يک کلمه هست مانند بحث دروغ گفتن يا از بدي هاي کسي حرف نزدن اينها را رعايت مي کنم ولي احساس اين را ندارم که در حد انتظار خودم استفاده کنم .

جواب:

دو تا سوال شما در اصل يک دونه سوال بود ما اگر اولي را بتوانيم پاسخ بدهيم کمک کرديم به پاسخ سوال دوم شما .

آدم هاي که ايده آل گرا هستند يا به عبارت بهتر در کل زندگي شان هميشه همه چيز را در سطح بالا ترين نگاه کردند وخواستند معمولا مشکل شما را پيدا مي کنند چرا که هرکي که به اينجا وارد مي شه، تو هر سطحي که قرار داره عملا ما يک فروپاشي بهش مي دهيم. بدون اينکه خودش متوجه مسئله بشه، يک فروپاشي بهش مي دهيم. يعني زير بناي همه اونهايي که ساخته بود يک عمارت برج مانند شده بود پي اش را مي زنيم همش با هم مي ياد پايين و وقتي اين اتفاق بيافته و غير از اين هم راهي نداره ساختماني را شما ساختيد و ناقص است اشکال داره، اشکال پي داره وقتي اشکال پي داره هيچ راهي نداره مگه خرابش کنيم و دوباره بسازيم ما اصول مهندسي جديد. پس ما از اين فروپاشي ناگزيريم بايد انجام بديم شکي توش نيست.

بعضي ها هستند که من يک موردش را سراغ دارم که وقتي يک همچنين بلايي سرش آورديم و يک همچنين اتفاقي افتاد و خيلي هم استقبال کرد چون نتونست همگام با ما پيش بياد بعد از مدتي آمد و ابنجوري کرد: يک روزي فکر مي کردم که تو باغ و بستان زندگي مي کنم- با لحن تند مي گفت معترض و عصباني و ناراحت شده بود و قرمز شده بود-يک روزي به شما دارم مي گم ها يک روزي فکر مي کردم تو باغ و بستان زندگي مي کنم، اومدي بهم نشان دادي که همش علف هرزه بهت گفتم چه کار کنم؟ گفتي زير و رو کن بکن حالا همه را کندم جز خلواره و خار و خاشاک هيچي ندارم حالا بيا بگو چي توش بکارم؟

من نگاهش کردم لبخندي زدم گفتم خوب مبارکت باشه ضرر نکردي چون تو علف هرز زندگي کردن و فکر کردن باغ و گلستان چيزه خوبي است ؟بالا خره يک روز مي آيد و آدم مي فهمه و شايد اون يک روز ديگه هيچ کاري نتونه بکنه قدرت تغيير نداشته باشه اما اين که عزيز من چي بکاري توش الا ن زمين تو حاضر است ،آشغالش بيرون رفته، خلواره هاش کنده شده علف هاي هرزش کنده شده، زمينت آماده کاشتن و بهره وري است خوب بکار. چي بکارم ؟گفتم هيچي همان طور که در ابتدا گفتم از خوردن و آشاميدنت شروع کن. نه به موقع مي خوري نه به موقع مي آشامي نه به اندازه مي خوري. کمي من را بر و بر نگاه کرد گفتم خودت را تو آينه نگاه کن تو آينه ببين من دروغ مي گم.شما صبح تا غروب زندگي ات را بخش کن چه مقدارش کاره چه مقدارش استراحته يک روز نخواب تا 12 ظهر بعد مي ري بيرون و از 12 ظهر تا 4 صبح يک سره کار مي کني قبل از اينکه از خونه بري 8 تا تخم مرغ با هم نيمرو نکن بخور. به وقت بلند شو صبحانه بخور 3 ساعت کار کن بعد برگرد يک ناهاري بخور نمازي بخوان يک خواب قيلوله ي کوچولو بکن، بعد دوباره برو دنبال روزي 8 يا 9 شب بيا کنار زن و بچه ات بخور بياشام ويادشون بده که به اندازه توقع کنند به اندازه از تو بخواهند .

ببينيد آقاي شاگردي اکثر آدم ها و حتي خود شما خصلت تون اين طوري است يا يک يا هيچ بين اين دو تا مفهوم نداره پذيرش نمي شه در حالي که ما اين را نداريم.ما از هيچ شروع مي کنيم آرام آرام قدم قدم پيش مي ريم و اصلا دليل نداره ما تو اين عالم يک باشيم.مي خواهيم که باشيم ولي دليل نداره که حتما الان باشيم. بعد نگاه کنيد ما خيلي از مواقع آنچه را که انجام مي دهيم بزرگ مي بينيم آنچه را که مي گيريم کوچک مي بينيم و اين تضاد ما را به اشتباه مي اندازد در حالي که من هميشه آنچه را که انجام مي دهم کوچک مي بينم و آنچه را که بدست مي آرم بزرگ مي بينم.

فکر مي کنم هفته پيش بود يک مطلبي پيش آمد که راجع به قسم خوردن بود با خودم بررسي کردم ديدم ما وقتي که قسم مي خوريم، من بنده من نا چيز قسم مي خورم به چيز هاي زنده اگر بخوام به شما بگم حرفم درسته نمي گم به جان اين ميز مي گم به جان همسرم من درست مي گم ها به جان پسرم من درست مي گم ها يعني به آن چيز هاي که زنده اند حيات دارند حي هستند قسم مي خورم .چطور مي شود خدا عالم به چيز هاي غير حي قسم بخوره خدا قسم مي خوره مي گه ولعصر قسم به زمان.

وقتي ديدم زمان زنده است يک موجود زنده است من با يک موجود زنده سر و کار دارم نمي دانيد چه شعفي داشتم که من نمي دانستم خدا را سجده کنم چقدر سجده کنم ولي هيچ وقت فکر نکردم اين واقعيت را که فهميدم خوب حقم بود مي دوني من کار چند نفر را راه مي اندازم، مي بيني من حرف چند نفر را گوش مي دهم مي دوني من چقدر براي آدم ها وقت مي گذارم

من اصلا به اينها فکر نمي کنم وهيچ وقت تو زندگيم فکر نکردم.

خيلي از مواقع تو خونه به من مي گويند تو خيلي کار مي کني، تو خيلي بار بقيه را به دوش مي گيري من حالا فقط سر تکان مي دهم لبخند مي زنم ولي هميشه به دل خودم مراجعه مي کنم اينها چي مي گويند، اينها چي مي گويند، من چي کار کردم من اگر به همسرم يا به بچه ام يا پدر مادرم يا خواهرم و برادرم يا هر کسي، افراد غريبه کاري کردم هيچ وقت فکر نکردم لطف مي کنم. من يک انسانم يک آدم هستم آفريده شدم براي اينکه خدمت کنم به ديگران. من طبق وظيفه ام انجام مي دهم حالا اگه بقيه نمي کنند اونها وظيفه شان را انجام نمي دهند. من کار اضافه نمي کنم که انتظار قدر شناسي داشته باشم براي همين هم هيچ وقت بازنده نيستم هيچ وقت. ناراحت هم نمي شم تشکر هم نکنند از من ککم هم نمي گزه. چون من تازه وظيفه ام را انجام دادم حالا اون وظيفه داشت قدر شناسي کنه نکرد خودش مي دانه وخداي خودش.

بيايد خارج بشيد ،خارج بشين از دانسته ها تون از اون چيزهايي که يک روزي بهش مي باليدين از اون چيز هايي که يک روزي شما را از ديگران مميز مي کرد ،جدا مي کرد، خارج بشين. بشين همان مشت خاکي که خدا آفريده بود. تا به اون مشت خاک تبديل نشين، هيچ چيزي نمي تواند جلو شما جلوه کند. چون شما آنقدر بزرگ شدين که بر همه جلوه ها سر هستيد براي همين پيش شما رنگي نداره اين جلوه ها بيايين بيرون بشين يک مشت خاک .

مگه خدا نگفته در اراک آياتي که تلاوت کرديم آيات 64 تا انتهاي فرقان بود بندگان خداي رحمان را معرفي مي کرد.

فروتنانه در روي زمين راه مي روند مگه ما با کبر راه مي ريم؟آره ما با کبر راه مي ريم وقتي فکر مي کنيم اين وظيفه اش اين کار را بکنه چرا نکرده ما داريم با کبر راه مي ريم چقدر وظايف ديگران را به رخشون مي کشيم نگين. اگراين قدر تعيين وظيفه نکنيم براي ديگران نتيجتا متوقع هم نمي شيم چون متوقع مي شيم ديگه چيزي معني نداره.

خوب برگرديم به سوال شما اگر شما مي خواهيد که از اين شرايط خارج بشين برگرده مثل آنچه در سوال اول مطرح شد برگرديد به کودک درونتون پيداش کنيد ببينيد کودکتون کجاست.

ادامه سوال:

ببيند بعضي مسائل هست که شغل ايجاب مي کنه وقتي شما در راس يک کاري و يا پروژه قرار مي گيريد لازم است تقسيم وظايف انجام بشود و بازخواست صورت بگيره .اگر نفري اونجا هرز مي ره و کار خودش را بنا بر حقوقي که مي گيره مسئوليت خودش را ادا نکنه من وظيفه دارم و به اين خاطر منسوب شدم که اين کار را انجام بدهم. اگر بيام اونجا خاک بشم بگم اصلا به من ارتباطي نداره من وظايفش را دادم انجام مي خواهي بده نمي خواهي هم نده من هيچ دخالتي نمي کنم رو در رو هم نمي ايستم و هيچ مشکلي هم براي شما ايجاد نمي کنم .

استاد:

نه منظور من اين نبود خاک شدن در مقابل درياي هستي نه در مقابل که اونها را پيش روي ما گذاشتند. شما در يک قسمتي وظيفه دار شدين يک سري امور را رسيدگي کنيد اگر در موقع رسيدگي خودت را برتر مي داني بازنده هستي. اما فقط مامور مي دانيد اشکال نداره. فرد مقابلتون فرد خاطي را بهش تذکر مي دهيد که ديده مي شود ،کاملا مشهود است که شما اين روند کارتون صحيح نيست، بايد عوض بشه حالا بر اساس ديدگاه شما يک هفته 2 روز 5 روز من نمي دانم فرجه مي دهين اصلاحش کنه چون اون با قبلي شما کار کرده ، قبليه شما نبودين، بايد بهش فرجه بدهين که خودش را اصلاح کنه اگر تطبيق داد همان گونه شد که ازش انتظار مي ره تمام شد.اگر تطبيق نداد مطابق قانوني که براي شما تعيين کردند با او برخورد کنيد، ولي هر وقت مقابلش قرار ميگيريد متواضع باشيد، اصلا از سر قدرت برخورد نکنيد، شما صاحب قدرت نيستيد، الان فقط مسئوليت داريد، چون قدرت فقط دست خداست، يادمون باشه همون موقع که مي توانيم زير و رو بکنيم زندگي فرد مقابل را و فکر ميکنيم حق با ماست، يک لحظه اذن الهي قرار بگيره همه چيز را بر عکس ميکنه، اون وقت چه ميشود، اما اگر يادمون باشد که ما هم ماموري هستيم از جانب خداوند براي رسيدگي به امور و فقط به خاطر او رفع نقايص ميکنم اون وقت متواضع ميشويم، اين قدر در تواضع لطف وجود دارد، پيشرفت وجود دارد که حد و حصر ندارد، بعد وقتي که اين همه بسته بودن وجود باز شد، چون شما ديگه مشکل نداري كه بر اساس وظيفه کارت را انجام دادي تذکرت هم دادي، حالا طرف اصلاح شد که جاي خوشحالي است اگر هم نشد مطابق قانون مسائلش را جلوش ميگذاري و انجام ميدهي اما اين وسط شما تعيين کننده چيزي نيستي، طبق اين قوانين موجود باهاش رفتار ميشود. بهش هم تذکر داده شده خدا به خلق خودش تا پيغمبر نفرسته قصاصشون نمي کنه عذابشون نمي کنه، شما کارت را کردي مگه شما ذره اي از خدا نيستي .وجودتون بسته است بايد باز بشود رها شود هر وقت خواستيد ببنيد چه قدر وجودتون بسته است در محيطهايي که کسي با شما کاري نداره و کسي شما را نمي شناسد خودتون را رها کنيد ببيند چه قدر اشک ميريزيد، اگر ديديد نمي توانيد گريه کنيد مراقب خودتون باشيد، فقط آدمهايي گريه نمي کنند که از خودشون خيلي راضي اند و مطمئن هستند هيچ مشکلي ندارند و اين قطعا اولين جا پاي شيطان است که ما را ميگيرد اون وقت اگر باز شويد قرآن بخوانيد راحت مي توانيد و بيشتر مي توانيد درک کنيد چرا با ما تماس نمي گيريد ايميل نميزنيد چرا تنهاييد چرا فکر ميکنيد کسي نيست پاسخ سوالات شما را بدهد من وظيفه ام است لطف هم نمي کنم من وظيفه ام است در خدمت همه دوستان باشم من لطفي به کسي نمي کنم مثل کارمند حقوق بگير اداره ميگويند 8 صبح تا 2 بعد از ظهر بايد اينجا باشي من هم کارم را ميکنم اصلا لطفي به کسي نميکنم من دام وظيفه ام را انجام ميدهم منتها قانون ميگذاريم براي اينکه توانم هرز نرود بتوانم اين ميزان تواني را که دارم به طور سودمند استفاده کنم به همه پاسخگو باشم و هر وقت بخواهيد جواب بدهم، بپرسيد از قرآن مي پرسيد بپرسيد، از کارتون مي پرسيد بپرسيد، مشکل اجتماعي مي پرسيد بپرسيد هر چيزي را كه من وظيفه داشته باشم پاسخ مي دهم.

پاسخ از جمع:از بچگي يادمون دادند که وقتي که نماز ميخوني تو با خدا حرف ميزني وقتي قرآن مي خوني خداوند با تو صحبت ميکنه .من اين پيام را براي خودم وهمه دوستان تکرار ميکنم خداوند با ما صحبت ميکنه و فکر ميکنم تنها چيزي است که آرامش در آن هست حتي گاهي وقتها عزيز ترينهاي آدم آدم را خسته ميکنند ولي در اين شرايط وقتي قرار ميگيري در مقابل قرآن و اون لحظه فکر ميکني خدا داره با تو صحبت ميکنه ،خيلي قشنگه و خيلي بهتر مي توان درک کرد. اما در مورد صحبتي که فرموديد در مورد سوال اول اين کودک درون را در دروس معرفت گذشته شما همان باز معرفي کرديد عقاب، كه همان نفس انسان است و تعريف کرديد چطور اين را تربيت کنيم اون کسي که مي خواهد به او تعليم بدهد چشمان اون را مي بندد به او گرسنگي ميدهد،تشنگي مي دهد،تنهايي بهش مي دهد، به خاطر اينكه از پادشاه بخواهد اون هديه و پاداشش را بگيرد شما نفس را به اون تشبيه كرديد و براي اين يك شرايطي را گذاشتيد و اون همون شرايط سلوك است كه جوع و گرسنگي ،سكوت و شب زنده داري و عزلت بود اينها شرايط سلوك است كه شما فرموديد، ما كداميك از اينها را در زندگيمون در بيست و چهار ساعتي كه ميگذرد برايشان وقت ميگذاريم براي همان شب زنده داري كه اشاره اي هم كرديد همين شبهاي ماه رجب كه مي گويند برابر با شبهاي قدر هستند ارزش و مقام بالايي دارند اگر بتوانيم درك كنيم همين شبها را چه قدر بيدار مي مانيم چه قدر به همان جوع و كم خوري مي پردازيم. من چند شب پيش جايي بودم قدم مي زدم ديدم مردم آمدند از تعداد خودشون بييشتر ظرفهاي غذايي بود كه همراه خودشون آورده بودند و اين باعث تاسف است براي يك ساعت بيرون آمدن چه قدر دنبال خودمون غذا و آذوقه ميبريم كه مي خواهيم يك ساعت بنشينيم و بيائيم واقعا ببنيم تمام اين شرايط را زمانيكه من بتوانم براي هركدام برنامه ريزي كنم يك وقت كوچك بگذارم كه متاسفانه نمي گذارم، بعد مي خواهم ثبات و دوام داشته باشم، اون ثبات و دوام بعد از اون شرايط است يعني اين اركان ثبات و دوام است زماني ميتوان ثبات و دوام داشت كه من اونها را در برنامه زندگيم داشته باشم بگنجانم شما فرموديد در آن زمان حجابها برداشته ميشوند حجابها چي بودند همان حجاب مقام بود، جاه بود، كبر بود، تمام اينها برداشته ميشود در مقابلش مقام مي دهند مقامهاي اخلاق نيك، اعمال نيكو، معارف و .. اينها بدون زحمت نمي شود و ما بايد نفس مون و بازِ درونمون را تربيت كنيم نمي شود از اينها گذشت يعني اين شرايط را من نداشته باشم و خاك نشوم خدا خاكت ميكند پس بهتر است وقتي فهميديم خودمان خاك شويم و هيچ چيز بهتر از خلوتمون نيست و اين پيام براي همه ماست در اين شب ها در خلوت خودمان بنشينيم از بالا بيائيم پائين با قرآن مانوس شويم اين شكستن و خاك شدن را الان تجربه كنيم قبلا از اينكه خاكمون كنند و به قول آقاي حسيني :

قبل ازاينكه كاسه هاي ديگر پر شود ز خاك فكري به حال بي كسي خويش كنيم.

استاد: دست شما درد نكند خيلي خوب و پسنديده مطلب را بيان فرمودند علي الخصوص كه در نماز شما با خدا صحبت ميكنيد و در خواندن قرآن خدا با شما اين را فراموش نكنيد اين را تكرار كنيم تكرار كنيم تا ملكه ذهنمون شود من يكي از چيزهايي كه خيلي با خودم تكرار ميكنم حتي زمانيكه تنها هستم مي گويم " خدايا چنان كن سرانجام كار تو خوشنود باشي و ما رستگار"، اين را براي خودم دائم تكرار ميكنم بلافاصله هم پشت سرش شرط ميگذارم و ميگويم "كريمان جان فداي دوست كردند سگي بگذار ما هم مردمانيم"، تا كي سگي تا كي ،دائم براي خودم تكرار ميكنم دائم دائم خوبه اينها را تكرار كنيم شايد ان شا الله آويزه گوش و روح مان شود و ما را به همراه خودش ببرد.

سوال :درباره توجه به كودك درون وقتي دقت ميكنيم ميبينيم جاهايي به خاطر اينكه به او توجه نكرديم لجباز شده خشمگين شده به خاطر اينكه غورتش داديم و نگذاشتيم خودش را نشان بدهد اين واكنشها را دارد نشان ميدهد پس نتيجه ميگيريم يك جاهايي بايد بهش توجه كنيم، مثل بچه ها اگر هميشه بخواهيم ناديده بگيريمشون جيغ ميزنند، حالا وقتي مي خواهيم به او توجه كنيم من در اينجا به تضاد رسيدم او يك چيزهايي ميخواهد كه ما دقيقا برعكسش را داريم اين جا ميگوئيم، مثلا اون دوست داره ازش قدرداني بشه وقتي كاري خوبي ميكنه تشويق بشه بچه ها تشويق را خيلي دوست دارند.

استاد :خب تشويقش كن وقتي كار خوبي ميكنه ازش قدرداني كن شما به كودك درونتون نگاه ميكني و مي بيني كه كودك دورنت انتظار قدر شناسي داره، خب قدرشناسي كن اما بهش بگو براي كار خوب آخه كار خوب نكردي كه كار خوب بكن قدرداني ميكنم.

ادامه سوال :در مقابل ديگران يك وقتهايي كار خوب انجام مي دهد بقيه ممكن است نبينند توجه نكنند

استاد: نبينند ما شما را با كودك درونت گفتيم قرار نيست به كودك درون تو من توجه كنم، من كاري ندارم ارتباط شماست با او تو بايد ازش قدرشناسي كني، ربطي به ديگران نداره اين همان بخشي است كه ميگوئيم خودتان را دوست بداريد و از خودتان نفرت نداشته باشيد.

ادامه سوال:در بحث تربيتش هم من تجربه كردم اگر بخواهيم خيلي سرزنش كنيم بدتر ميشود به محبت هم نياز داره.

استاد: همين طور است تشويق و تنبيه كنار هم است جدا از هم نيست.

سوال:من شايد هفت سال است حسينيه مي آيم از همان ابتدا كه آمدم و شايد خيلي طول كشيد كه مانوس شدم با اين محيط و تحولي كه اولين جرقه اش بايد خورده شود به لطف خدا اتفاق افتاد و يك جرياني براي من شروع شد. اوايل حمايتها خيلي زياده مثل كودكي كه حركت ميكنه همه براش دست ميزنند انگار از اون عالم هم براي آدم دست ميزنند من ده آيه قرآن ميخوندم اون ده آيه اون قدر برام باز ميشد فقط تصميم گرفته بودم كه من هر شب ده آيه قرآن بخونم به قدري اين درها باز ميشد لطفها زياد بود، يا مثلا يك ذكر كوچك، خيلي كوچك انجام ميدادم و همون موقع عنايتها را ميديدم خب حركت كردم اما ديگه كند شد وقتي كند ميشه آدم حس ميكنه از اون طرف هم از آدم نا اميد ميشوند ديگه اون حمايتها نيست، يعني حس مي كنم همه اين حرفها را داريم ميزنيم بارها شده من تصميم گرفتم حتي نسبت به قبل هم فاصله اي كه تصميم ميگيريم كاري را انجام بدهم تا اون كار را انجام دهم زياد شده نمي توانم انكار حمايت نيست. من يك زماني خيلي از كارهاي لازم را انجام نمي دادم ناآگاه بودم ولي حس كردم از يك موقعي خدا پشت سرم قرار گرفت و تا اون پشت سرم قرار نگرفته بود نمي توانستم انجام بدهم يقين دارم اگر الان هم پشت سرم نباشه همين كارهاي روزمره را هم نمي توانم اصلا شك ندارم و الان هم شك ندارم اگر نميتونم اون حمايته نيست و به خاطر اين است كه من لايقش نشدم فقط خواستن ما نيست فقط اين نيست كه بگوئيم من ديگه نمي خوام دروغ بگم يا من تصميم بگيرم نماز صبحم قضا نشه اگر اراده او نباشد تو نمازت قضات نشه هزاري تصميم بگير هزاري تصميم بگير اين كودك درونت را تربيت كن نمي توني انگار هنوز به اون رشد نرسيدي يعني ميخواهم بگويم هر پله اي كه ما مي آئيم روش مي ايستيم او مي خواهد تو الان اينجا بايستي، آدم وقتي امتحان ميشود اول براي آدم سخت است بعد ميفهمي اين امتحانها خودت را به خودت نشان ميدهد بعد تازه ميفهمي همه اش ادعاست يعني از زمانيكه اون سختي به تو عارض ميشود اين قدر بي تابي ميكني پس اين همه رفتي اومدي كه چي، اين همه رفتي كلاس تو گرما سرما خودت را عذاب دادي به خاطر اينكه يك دقيقه ديرتر نرسي به كلاس اما اون تاثير تو وجود تو نيست، اين امتحان را خدا گذاشت ببينه تو سرافراز مي آيي؟، وقتي بي تاب هستي نرسيدي، اين صحبتي كه فرموديد درباره كودك درون من يادم هست رجب سه سال يا چهار سال پيش بود شما فرموديد آنچه دلتون مي خواهد انجام ندهيد، جلوي خواسته هاتون بايستيد اگر خيلي دلتون مي خواهد چيزي بخوريد نخوريد خيلي چيزها حرام نيست اما اگر خيلي تمايل داشتيد انجام ندهيد الان چهار سال گذشته و شرايط داره روز به روز سخت تر ميشود و نمي دانم بايد چه كنم .

استاد:اونچه فرموديد كه اولين روزهايي كه آمدم ده آيه مي خواندم درها براي من باز ميشد حكايت روزهاي اول و حركتهاي اول مثل دوچرخه سواري بچه هاست براي اينكه بچه ها دوچرخه سواري را ياد بگيرند چرخهاي كمكي ميگذارند كنارش، پدر يا مادر زين و فرمان را دست داره همراه بچه حركت ميكنه تا وقتي كه دوچرخه سواري را ياد بگيره ولي آيا هميشه بايد اين حمايت چه به وسيله اون دو تا چرخ كمكي چه به وسيله دست پدر مادر وجود داشته باشه هرگز . بالاخره يك جايي ميرسه كه ديگه ياد گرفته اصول دو چرخه سواري را بلده اون موقع است كه بايد ولش كنند چون اصول دوچرخه سواري را بلده ولي زمين خوردن با دوچرخه را ياد نگرفته حالا بايد با دوچرخه بره بخوره زمين، چه جوري مي خوره زمين ميآيد يك دفعه نگاه ميكنه ميبينه حالا قرآن را ميخونه ديگه اون حال و حس را نداره بايد اين را تجربه كنه بايد اين را بفهمه كه اگر امروز اون حال و حس را نداره چند دليل ممكنه داشته باشه گناه ميكنه،خطا ميكنه، اشتباه ميكنه، دوست روش را برگردونده، حرف ميزنه ها ولي رو در رو حرف نمي زنه، ديگه اون انعكاس صدا مستقيم بهش نمي رسه ،بايد فوري خودش را جمع و جور كنه ببنيه چه كرده،دوم، هميشه به خاطر حلاوت اون صدا نبايد راه بيفته بلكه بايد تصور كنه كه بزرگي داره كه بايد از دستوراتش پيروي كنه، بايد بخونه، اگر امروز بزرگ بهش با حوصله هم نگاه نكرد اون حلاوت را نداد، نداد، چه اشكال داره حلاوت را اون روزهاي اول بايد بهش ميدادند كه خوشش بيايد، قصه حسن كچل را كه مي داني كه سيبها را تا كجا چيديند تا در كوچه، تو كوچه هم سيب چيدند؟ نچيدند پس خيلي عجيب نيست، حالا ديگه ياد گرفته قرآن خودن را، ياد گرفته درست و غلط را، بايد بره تصادف كنه با چيزهاي غلط و برگشت كنه، اينها را بايد تجربه كنه،جهان زمين يعني جهان تجربه هيچ ايرادي هم نداره بعد يك خرده توقعاتون را بالا گرفتيد شايد هم گناه من است من هي گفتم حرف نزنم من راجع به خيلي چيزها گفتم حرف نزنم و حرف زدم اين حلاوت حرفهايي كه زدم و شيرينيش به كامتون زيادي شيرين اومده، دنبال اون ميگرديد و چون به اون نمي رسيد خيلي نا اميد مي شوديد برگشت مي كنيد توقعت زياد است دوست قبلي كه سوال كرد همه عمرش سعي كرده بهترين باشه تمام تلاشش را كرده چه اشكال داره، بهترين باشه قرار نيست از او تشكر كنند تلاش كرده بهترين باشه تازه وظيفه اش را انجام داده من كه تلاش نكردم بهترين باشم من سستي كردم من توبيخ مي خواهم اما ايشون تشويق نمي خواهد، چون كار زيادي نكرده وظيفه اش را انجام داده اما چون مقايسه ميكنه با جهان اطرافش انتظاراتش بالا ميره چون انتظاراتش بالا ميره ديگر جهان اون طرف و سير و سلوك پاسخ انتظارات كسي را نمي دهد، شما تا آستانه سير و سلوك اينها را داشتيد وقتي پا به مسير سير و سلوك گذاشتيد ديگر خبري از اين تشويقها نيست، اصلا و ابدا ، شما را بردند ديگه بردند گذاشتند توي جاده گفتند برو، پات زخمي ميشه، زمين ميخوري ،كله ات ميشكنه، تشنه ات ميشه، گشنه ميشوي، لباست پاره ميشود نمي تواني تهيه كني، باكي نيست،مگه پيغمبر خدا تو جنگها سختي نكشيد، مگر پيغمبر خدا گرسنگي تحمل نكرد، مگه صحابه اش گرسنگي تحمل نكردند، مگر ياران پيغمبر خانه هاشون را در مكه ول نكردند آمدند مدينه، آمدند تو مسجد مدينه سكني كردند بدون هيچ گونه مال و منالي اونها ديدند و پريدند تو هم ديدي و پريدي، پس چرا گله مندي ؟قرار نبود بپري تو آب راحت بيفتي،تو تشك نرم بيفتي، قرار بود جاي سفت بيفتي، دردت بياد، اذيت بشي خونين و مالين بشي چه اشكالي داره ديدن حضرت دوست سختي در پي داره بايد تحمل كرد .نگران نباش نه ايست کردي نه افت کردي فقط كمي بالهات را پر باد كردي از دريچه رد نميشي بخوابون بادش را بخوابون بگو با همه اينهايي كه تا اينجا آمدم ولي هيچ نيستم من هيچي نيستم من مشتي خاكم اين مشت خاك را بپذير اون وقت ببين چه قدر راحت ميري جلو چه قدر سبك ميري .

جلو من هم اين دوران را گذراندم فكر نكنيد من نگذراندم فقط فرقم با شما اينه كه امروز شما مي گوئيد و من توضيح مي دهم اون موقع كسي نبود به من توضيح بده من هم مينشستم ميزدم تو سرم پس من چي كار كردم نه بابا من كاري نكردم.

خب يا علي مدد تا ديداري ديگر و روزي ديگر همه ر اشما را به خدا مي سپارم و در پناه حضرت حق قرار مي دهم براي شادي مولا امام زمان صلوات.

 

 

 

نوشتن دیدگاه