منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه هشتاد و پنجم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


با نام و ياد حضرت دوست جلسه سه شنبه يازدهم آبانماه سال هشتاد و نه را آغاز مي كنيم،  دوبيتي ذيل را به خاطر بايد داشته باشيد:
اي دوست قبولم كن و جانم بستان       مستم كن و از هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرار گيرد بي تو                آتش به من اندر زن و آنم بستان
امروز دوبيتي ديگري تقديم ميكنم باشد كه اگر دوست داشتيد آنرا در  منظر چشمانتان قرار دهيد و هر دم آن را بخوانيد
جز با تو به جان و دل تكلف نكنم      دل ملك تو شد در او تصرف نكنم
گر جان به اشارتي بخواهي ز رهي               در حال فرستم و توقف نكنم
و اما بعد، ميگويند سليمان نبي عليه السلام سوار بر مركب باد، مملكت خود را طي ميكرد، ميدانيد كه يكي از  ويژگيهايي كه براي سلطنت سليمان نبي شمردند اين بود كه باد تحت تصرفش بود و با باد هر كجا كه ميخواست سفر ميكرد، در ميانه راه مردي را ديد كه با بيل كار ميكرد و در عظمت ملك سليمان و ممكتش و سفرش با باد اصلا توجه نمي كرد سليمان نبي ديد اين مرد كار ميكند و به هيچ چيز هم نگاه نمي كند و توجهي هم ندارد،سليمان خيلي تعجب كرد چون نديده بود كسي باشد كه او را ببيند، مملكت او را ببيند، سفرش را با عظمت باد ببيند و اصلا تعجب نكند و به او نگاه نكند. با خود گفت اين مرد يا سخت زيرك است و دانا و عارف يا سخت نادان است و جاهل به باد دستور ايست داد پائين آمد و به سوي مرد رفت،گفت اي جوانمرد عالميان شكوه و مملكت ما را در دل دارند -آرزويش را دارند- از سياست ما ميترسند از اين عظمت در تعجبند اما تو هيچ به ما نگاه نمي كني و تعجب هم نمي كني، نكند منظورت اين است كه اين چيزي نيست و بخواهي اين همه عظمت را خوار و خفيف بشماري؟
مرد گفت حاشا يا نبي الله كه كسي در دلش كار مملكت تو را خفيف بشمارد وليكن اي سليمان من در نظاره جل جلاله و آثار قدرتش چنان غرق شدم كه پرواي نظاره ديگران را ندارم.
( به عبارت بهتر ميخواست بگويد همه عظمت مملكت و حكومت تو در مقابل قدرت پروردگار ذره ناچيزي است )
يا سليمان عمر من همين يك نفس است،( بايد اينطوري نگاه كرد تا بتوانيد دور خودتان حصار بكشيد اشكال ما اين است كه عمر خودمان را طويل مي بينيم)، گفت يا سليمان عمر من همين يك نفس است كه ميگذرد اگر به نظاره خلق بگذرانم ضايع كردم، آن وقت عمرم به من تاوان دارد، سليمان گفت خب حالا اگر در دلت حاجتي داري از من بخواه، مرد گفت آري يك حاجت دارم؛ ساليان است به آن فكر ميكنم و در حسرتش هستم، آرزوي من اين است كه من را از اين دوزخ آزاد كني بر من رحمت كني هول مرگ را بر من آسان كني،( يعني در اصل ميگفت من در اين دوزخ ساليان زندگي كردم از هول مرگ هميشه در خوف بودم بيا و به من رحمت كن و  من را از از اين دوزخ و هول مرگ نجات بده)، سليمان گفت:" اي مرد اين نه كار من نيست كه از هيچ آفريده ديگري هم برنمي آيد هيچ كدام از آفريده هاي خدا نمي توانند اين كار را بكنند"، مرد گفت:" پس تو هم مثل من عاجزي ،درخواست از عاجز چه جايي دارد" سليمان دانست كه اين مرد بيدار است و هوشيار به مرد گفت:" حال تو مرا پندي ده"، گفت:" يا سليمان در ولايت و حكومت وقتي نگاه نكن، (مغازه دار هستي، منشي مديرعاملي، رئيس دفتر وزيري ،کارخانه دار بزرگي، حرفت برو زياد دارد، اما اينها وقتي است امروز هستي فردا عزلت ميكنند،حكمت را ميدهند دستت)، گفت:" يا سليمان به حكومت و ولايت وقتي نگاه نكن، در عاقبت نگر چه راحتي باشد در نعمتي كه هيبت عزرائيل و هول مرگ سر انجام آن باشد،(رئيس باشي بايد حضرت عزرائيل را ببيني و هول مرگ را بايد بچشي سرايدار هم باشي بايد بچشي، هيزم جمع كن بيابان هم باشي بايد هول مرگ را بچشي، بزرگترين سرمايه دار دنيا هم باشي باز هم بايد بچشي) گفت:" اين چه راحتي باشد در نعمتي كه آخر و عاقبتش ديدن عزرائيل و هول مرگ است، يا سليمان چشم خود نگاه دار تا نبيني كه هر چه چشم ببيند دل بخواهد، باطل مشنوكه باطل نور دل ببرد"، اين درس امروز بود چشم خود نگاه دار تا نبيني كه هر چه چشم ببيند دل بخواهد، دل بخواهد شر به پا كند، باطل مشنو كه باطل نور دل ببرد.
اما دنباله صحبتمان درباره تقوي زبان كه قرار بود تقوي زبان را جمع بندي كرده تقوي چشم را آغاز كنيم  كه اولين نكته درباره تقوي چشم رابيان كرديم چشم خود نگاه دار تا نبيني كه هر چه چشم ببيند دل بخواهد، دل بخواهد شر به پا كند، حالا بعدا ميخواهيم روي اين مسئله توضيح بدهيم اين بستن چشم يعني چه  و دركجا مصداق دارد.اما جمع بندي زبان از شما سوال ميكنم هر كس در يك جمله يك مورد درباره تقوي زبان بگويد:
    بزرگترين تقواي زبان سكوت است
    مهربان سخن گفتن
    زبان به نيكي باز كردن
    كم گوي و گزيده گوي چون در  
    زبان جز در جايي كه منفعتي به بار بياورد باز نكنيم
    غيبت نكردن
     يكي بودن زبان با دل


    زبان در دهان اي خردمند چيست       كليد درگنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داندكسي كه       گوهر فروش است يا پيله ور
بايد از زبان به موقع استفاده كرد، قفلش بايد دست خودمان باشد   
    در سوره فرقان خداوند ميفرمايد عباد الرحمن الذين يمشون علي الرض هونا اگر جاهلي به شما  بد برخورد كرد و ظلم كرد فقط بگوئيد سلاما يعني خوش برخورد كنيد يعني ادفع هي بلتي هي احسن يعني اگر بتوانيم در مقابل نا هنجاريها خوش برخورد باشيم و عكس العمل بد نشان ندهيم باعث جذب ميشويم
استاد:آيات انتهايي سوره فرقان اين آيات انسان با تقوي و مومن را معرفي ميكند بخوانيد مگر الگو  نمي خواهيد اين آيات خيلي زيبا معرفي ميكنه
    با زبان عاشقي صحبت كردن ، شايد خيلي ها شنيده باشند داستان نامگذاري پروانه يك روزي يك عده اي ديدند حشره اي دور شمعي ميچرخد هيچ پروايي هم ندارد از سوختن، اسمش پروا- نه بوده ما آدمها تغييرش داديم كرديم پروانه اين پروا-نه بوده تنها چيزي بود كه از سوختن پروا نمي كرد
استاد :دور حقيقت بدون پروا بگرديد متقي بدور حقيقت بي پروا ميگردد تا در او نيست شود وقتي نيست شد هستي دائم و هستي مطلق پيوست
    تحمل در خوب گوش كردن و در نهايت جواب سنجيده دادن،
استاد:پس سکوت کردن و بيشتر شنيدن
    در زمان و مكان مناسب سخن گفتن
    روايتي داريم كه "خير الكلام ما قَلّ َ و دَل" بهترين كلام كلامي است كه گزيده و راهگشا باشد
    اين نكته جزو تقواهاي زبان است ودر خصوص پدر و مادر،كه در قرآن آمده "اوف" به آنها نگوئيم و در روايات داريم كه معصوم مي فرمايد اگر چيزي كمتر از اوف بود خداوند آن را ميگفت
    يكي از موارد تقوي زبان اقرار به حق، شهادت به حق دادن
    ذكر و ثناي خدا گفتن
    به اعتقاد من بايد زبان را بگذاريم كنار خداوند تبارك و تعالي كل قرآن را در حمد قرار داد و حمد را در بسم الله الرحمن الرحيم و بسم الله الرحمن الرحيم را در باي بسم الله وقتي بخواهي ب را بيان كني به زبان نياز نداري يعن اينكه زبانرا اگر كار بگذاري و سكوت كني آن موقع دل به زبان ميآيد بايد زبان  جسم را كنار بگذاريم تا زبان دل به ميان بيايد.
استاد:بايد با زبانمان ابراز وجود نكنيم
    زبان با دل يكي باشد
    تقوي زبان به چشم و گوش هم مرتبط است و تقوي هر كدام را شروع كنيم پيامدش تقواي دو عضو ديگر هم هست
    گر بر بدنم زبان شود هر مويي      يك شكر تو از هزار نتوانم گفتن
شكر خداوند در هر لحظه
    گفتن بسم الله ابتداي هر كار و ان شا الله در شروع هر كاري
    زبان محبت داشتن بيان كردن احساسات خوبمون به هم ديگر
    يكي از بهترين تقواهاي زبان اين است كه خير خواه باشيم و اگر خواستيم از كسي انتقاد كنيم اول چند تا از محاسنش را بگوئيم بعد انتقاد را در لفافه و قشنگ بگوئيم
استاد: در نظر بگيريد در جمعي نشستيد كه راجع به آدم بدي حرف ميزنند شماكه ناراحت ميشويد ميخواهيد بگوئيد خدا فلان و فلانش بكند بعد با خود فكر ميكنيد تو چه ميداني شايد تو از او بدتري  زبانت را نگه مي داري ميگوئي خدايا اول من را هدايت كن بعد او را، شايد من بيشتر از او هدايت نياز دارم اين ميشود تقواي زبان.
جوانها دور هم جمعند شوخي ميكنند يكي از چيزها كه من ميشنوم دور هم ميگويند زدن حرفهاي خفيف و بد است ما اگر زمان مدرسه اين كلمات را بكار ميبرديم ميگفتند چه خبر شده چرا دهانتون به سخن خوب عادت نكرده من وقتي بچه ها را بخواهم صدا كنم ميگويم آقاجون به دخترها ميگويم خانومي، گلکم،آدم به زشت گفتن و زشت شنيدن عادت ميكند اين ربطي به مذهب ندارد ولي بعدا مي گويند اين بچه مسلمانها ادب ندارند. گاهي مواقع بعضي از بچه هيئتي ها كه شب ميروند خانه چون همه جوانند در كوچه ها كه راه ميافتند اولا پرواي اين را ندارند مردم خوابند شوخي ميكنند حرفهاي زشتي به هم ميزنند نتيجه اينكه مردم ميگويند:" هر كسي به اين هيئت ها ميرود تربيت ندارد مال طبقات پست جامعه است" چه كسي اين را گفت چرا ميگوئيد خب اگه اون كارها را نكنند اين را نمي شنوند.
توهين به مليتها و اقوام نكنيد من اين همه از جريان صيهونيست ها دلخورم و ناراحت اما هرگز نفرين هم نكردم ناسزا هم نمي گم  اما به طور  مستقيم از اونها دوري ميكنم و ميگويم اينها بر حق نيستند اما دليل نداره فحش بدهم دليل نداره نفرين كنم تقوا دامنه اش خيلي گسترده است .
سوال از جمع : سوال دارم آيا جوابهايي كه شما ميشنويد به نظرتان جوابهاي مصنوعي نيستند و پاسخ هاي قانع کننده اي هستند؟ چطور ميتوانيم بهره وري خود را بالا ببريم و از اين صرف وقتها بيشتر بهره ببريم؟
استاد:كاملا اشاره به جاي كرديد من هم با شما تا حد زيادي موافقم
صحبت از جمع :تمام مواردي مثل تهمت  و غيبت و ... از حسادت ناشي ميشود حتي حسادت در راه دين هم ديده ميشود.
استاد: اتفاقا بعد از اينكه موانع حسهاي ظاهري را برداشتيم و طي كرديم بعد به حسهاي باطني يا نفسانيمون ميپردازيم و بحث حسادت را آنجا كامل مطرح ميكنيم و مولفه هايش و اينكه كدام اعضا را تحت تاثير قرار ميدهد و از مسير خارج ميكندآن موقع خواهيم گفت
صحبت ازجمع: من اوقات زيادي  را از هفته گذشته تا امروز به صحبتهاي شما درباره محبت فکر کردم در خانواده خودم ديدم عشق نيست و اگر هم هست بروز داده نمي شود يک روزي صحبت جالبي کرديد فرموديد خودتان را دوست نداريد و وقتي خودتان را دوست نداريد دروغ ميگوئيد که ديگران را دوست ميداريد و دقيقا اين صحبت شما صدق ميکند ديدم من خودم را دوست ندارم وقتي اهل خطا ميشوم مثلا غيبت ميکنم  زبانم تکرار ميکند سياهي وارد بدنم ميکنم وقتي خودم را دوست ندارم دورغ ميگويم.
صحبت ازجمع: در بحث تقواي زبان خود من موارد را نوشتم براي خودم ديدم من در کدام موارد قويترم در کدام موارد ضعيف تر آمدم در پس سکوت صبرم را بيشتر کردم و نتيجه اش را در محيط کارم ميبينم اگر خواستم کاري کنم مطلبي را عنوان کنم صبر کردم و بعد بيان کردم در خانه ما در يک ماهي که مي آيم اينجا دفترم اجر و قربي پيدا کرده من آدم کم حرفي بودم ولي تغييرات را  پسرم بيشتر احساس کرده چون سعي کردم عمل کردم گاهي ميبينم دفترم نيست و فردا صبح دوباره سر جايش هست سکوت و صبر بسيار کمک کننده است و از ان طريق موفق خواهيم شد.
استاد:بسيار زيباست من يکي از توصيه هايي که هميشه کردم گفتم دوستاني که تشريف مياورند محبت دارند خوششان ميايد از مجلس دوست دارند اعضاي خانواده را به مجلس بياورند من توصيه نمي کنم بگوئيد بيايند ميگويم بگذاريد آنها بخواهند که بيايند ميگويند اونها که نمي بينند اينجا چه خبراست ميگويم ولي شما را که ميبينند شما اينجا برويد خانه اينجا را معرفي کنيد شما را مي بينند قبلا هم ديدند بايد متفاوت باشد اگر نباشد شما هيچ حرکتي نکرديد بايد تفاوت کنيد ما تقواي زبان اين همه حرف  زديم بايد تکلم شما تغيير کند،حالا يکي سريع تر يکي کندتر اشکال ندارد ما از شما تعريف هم نمي خواهيم دوست ما خيلي زيبا گفت درباره تعاريفي که بيان ميشود که آيا اينها همه انجام شده و جز باور ها ست، نه نيست شما ميگوئيد ولي عمل کننده نيستيد چون وقتي کسي به چيزي که ميگويد عمل ميکند چهره اش، نگاهش رنگ رخسارش قشنگ نشان ميدهد چه کاره است چرا وقتي ميگويم ترشي ،کساني که ترشي خورده اند آب دهانشان جمع ميشود اما کسي که نخورده ميگويد اينها چرا اينگونه ميکنند چون نخورده وقتي شما از محبت،خلق نيکو،زبان مهربان، حرف ميزني بايد مهرباني گل چهره شما را شکفته کند اگر نميکند تو مهربان نيستي، شعر ميگوئي همه اون چيزهايي که شنيديم گوهرهايي است بنويسيد جلوي چشم بگذاريد سعي کنيم در ما جاري شود به ديگران توصيه نفرمائيد توصيه هاي شما معکوس عمل ميکند شمايي که عمل کننده نيستي چه چيزي را توصيه ميکني. فرض كنيد دو نفر دعوايشان ميشود يکي رفته وسط جدا کند اول ميگويد جانم نکنيد، طرف ميگويد اي بابا باز ميگويد خوب نيست نکنيد باز طرف چيزي ميگويد در نهايت خودش از کوره در ميرود، تو بهتر نبود اصلا وسط نروي اينکه شايسته تر بود حرمت هم ديگر را نگه داريد خانواده هايي که حرمت ندارند خانواده ندارند يادتون نرود اگر دخترت پسرت همسرت را حرمت نميگذاري تو دختر پسر همسر نداري غريبه اند .
صحبت از جمع:درباره اين صحبت دوستمان که فرمودند که آيا اين تعاريف از دل بيان ميشوند يا خير  ببينيد ما دنبال چيزهاي خوبي ميگرديم براي گفتن اين موارد ما را ميبرد به سمت چيزهاي مثبت. شما در هر مذهب و جامعه اي ميبيندکه اسطوره هايي دارند در اين فرهنگها اسطوره ها دارند من بچه بودم فکر ميکردم فقط ما رستم و افراسياب و سيمرغ داريم که رخش قدمي زده و دو کوه زير پاي گذاشته بعد ديدم  در همه فرهنگها اين اسطوره ها هستند مثلا "جِدايي"هست که خوب است عاقل است حرفهاي درست ميزند  به هر تقديرمعيارها را بالا گرفتن و چيزهاي خوب را بيان کردن و در نظر گرفتن به خودي خود مفيد است حتي اگر جا نيافتاده باشد همينكه توجه ميشود و اينکه فکر شود چيز خوب را چطور ميتوان گفت کدام قسمت را بايد گرفت کدام قسمت رابايد گذاشت اين تمريني است براي آن سو رفتن و راه ديگري هم نيست غير از تمرين توجه و خواستن و مجددا تمرين و تمرين راه ديگري نيست و اين تمرين جهت نداشته باشد اتفاقي نمي افتد يک مشت اعمال پراکنده است از آدمهاي مجنون .چون شعور جهت دارد و جهتي در حرکت است و ما حرکتمان را در جهت چيزهاي خوبي که شنيديم قرار ميدهيم اينها مواردي  است که ما را به سمت اخلاق ميکشد در مذاهب که روايات و اتفاقات خوبي داريم که مثال و جهت حرکت ما است و اينکه الان نيستيم ايراد ندارد نبايد نا اميد شويم و هر بار  اشتباه کرديم بايد پوزش طلبيده و باز گرديم.
استاد :قصد من اين نبود که بگويم هيچ حرکتي نيست من چه كسي باشم که شما را ارزيابي کن اما اميدوارم سرعت حرکتمان قدري بيشتر شود تا ديداري ديگر وجلسه ديگر که تقواي چشم را بررسي کنيم شما را به خداي بزرگ ميسپارم.

 

 

 

نوشتن دیدگاه