منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

نگاهی دوباره به مسیر معرفت بخش چهارم

 بسم الله الرحمن الرحيم

اطلس نو بافت دلم وا شد و بشکافت دلم
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو غناست
ماه مهمانی الهی را پشت سر گذاشتیم ؛ چه خوش ایامی و چه خوش لحظه به لحظه هایی بود . اگر در تمامی لحظات این ماه زندگی کرده باشیم ؟ در آن دقایق و ثانیه ها حتی نگاه به تمامی چیزهایی که در طول یکسال در زندگی روزمره مان به آن توجه می کنیم فرق می کند . همه چیز فرق می کند ، گل های در باغچه حیاط زیبایی شان دو چندان است ؛ طراوت شگفت انگیز شان دو چندان است . باور کنید حرف مرا و سعی کنید به جای ناباور بودن نسبت به حرف های بنده امتحان کنید چیزهایی را که می گوییم ، گرچه که ماه رمضان گذشت تمام شد ولی ان شاءالله توفیق داشته باشید رمضان دیگری را ببینید و در آن رمضان آنچه را که می گویم امتحان کنید به شرط اینکه به یادتان مانده باشد ، به شرط اینکه قبل از ماه رمضان به دیدار جزوه هایتان بروید ، نگاه کنید ببینید چه خبر بود ؟ چه چیزهایی گفتند ؟ چه چیزهایی شنیدید ؟ همان طور که قبل از ماه رمضان باید یکسری از جزوه ها را خواند بعد از ماه رمضانی ها را هم باید خواند . چون بعد ماه رمضانی ها به گوش مان می رسد که چه چیزهایی بود و ما حرفش را نشنیدیم و خودش را هم نفهمیدیم . پس برای سال بعد قبل از ماه رمضان این ها را دوباره بخوانید که بدانید چه چیزهایی را ماه رمضان سال پیش از دست دادید و حالا در ماه رمضان جدید باید به آن نگاه کنید .
یک شبی یک فیلم مستند می دیدم این فیلم از پرندگان بود ، فیلم اولاً : تکراری بود ، ببینید چقدر تلویزیون این فیلم را پخش کرده بود که من که تلویزیون نگاه نمی کنم می گویم این فیلم مستند تکراری بود ؛ ولی آنقدر زیبایی پرندگان آن شب ،در آن لحظات عظیم و هیجان انگیز بود بنده از آن فیلم نمی توانستم چشم بردارم ، دل بِکنم و نگاهش نکنم از بس که زیبا بود در حالی که این فیلم را قبلاً هم دیده بودم . این ها تمامش از ویژگی های بسیار عجیب این ماه خیلی زیبا است . حالا اگر بنده قبل از ورود به این ماه علائق دنیوی اش را ضعیف کرده باشد آن وقت چشمش به بُعد دیگرِ هر چیزی در این عالم راحت تر می افتد . بگذارید یک چیز جالب بگویم : یک زن و شوهری را دیدم که چندین سال با هم زندگی می کنند . در همین ماه رمضان دیدم خیلی قشنگ بود . آقا به خانم می گفت که امشب نمی توانم از تو چشم بردارم . بنده خندیدم گفتم مگر چه شده ، چه اتفاقی افتاده ؟ گفت نمی دانم ، خودم هم نمی دانم ولی امشب نمی توانم از خانمم چشم بردارم . بنده فهمیدم چرا؟ ولی هیچی نگفتم . چون برای اولین بار در عمرش با یک بُعد دیگری از وجود همسرش روبه رو شد و آن یکی بُعدش زیباتر از این یکی بُعد دنیایی اش بود . چون اصلاً ایشان زیبا پسند است این همه زیبایی آنقدر جذبش کرده بود که به دفعات نگاهش می کرد و با یک لطف خاصی نگاه می کرد . اگر علائق دنیوی ضغیف شود توجه به مسائل دنیوی ضعیف شود ، آرام آرام در این ماه که فُرجه اش فراهم است ، فضایش آماده است به بُعد دیگری از هر چیزی و هر کسی و هر حقیقتی می شود دست پیدا کرد . نمی دانم در این ایامی که گذشت چقدر با حقایق عالم آشنا شدید ؟ به هرحال اگر اندوخته ای ذخیره کرده اید مفت از دستتان ندهید حفظش کنید تا به این اندوخته شما افزوده شود .
می دانید هرکسی بخواهد پول جمع کند اول باید انگیزه اش را داشته باشد ، می دانید انگیزه را چطوری می شود به او داد ؟ یک پول قلنبه به او بدهند بگویند این را داده ایم برای تو و چون یک جا دستش می رسد اگر آن را بگذارد کنار دیگر پول های بعدی که می آیند به راحتی خرجش نمی کند . دائم به این اضافه می کند ، اگر اندوخته ای دستتان آمده مفت از دست ندهید نگهش دارید اگر بتوانید نگهش دارید هر دَم در طول روزهای آینده بهش افزوده می شود .
در جلسه ی 27 /03/93 یعنی یک جلسه قبل از آخرین جلسه قبل از ماه رمضان صحبت هایی داشتیم پیرامون اعمال و نشانه های اهل طریقت ؛ در آن جلسه به شما گفتم که هم صحبتی پیر دانا طلب کنید . چه غوغایی به پا شد ! یک دفعه همه جوش آوردند! بعدش به شما ها توضیح دادم درجلسه بعدش ، با شما صحبت کردم . و در جلسه بعدش یک دوستی که صحبت می کردم از نشانه های اهل طریقت و اهل حقیقت ، آخر سر بدجوری جوشیده بود که ما هنوز چیزهای ساده دنیایمان را نمی توانیم حل و فصل کنیم شما می گویید نشانه های اهل طریقت ، اهل حقیقت ؟ من خیلی با ایشان صحبت کردم ، بعد از جلسه هم صحبت کردم ، در حضور شما هم صحبت کردم . با این نگاه حق با ایشان بود ، در طول این ماه دائم به حرف و کلامشان فکر کردم اگر حق با ایشان است پس چرا من گفتم ؟ اما حالا می گویم یک ذره توجه کنید به من ، از نگاه من به مسئله نگاه کنید ، از نگاه من به این راه شما نگاه کنید . آیا به خاطر دارید که نشانه های اهل طریقت چه چیزهایی بود ؟ بعضی از افراد یادشان هست ، بقیه باید بدوند جزوه هایشان را بیاورند بگردند شاید که پیدا کنند . تک آدم هایی هستند که این نشانه ها را به خاطر سپرده باشند چون در مسیر به آن احتیاج دارند این هم باز جای تأسف است . جمعش بکنید سه تا سطر نمی شود ، سه تا سطر ، یک کاغذ باریک می شود آن در جیب شما همیشه می تواند باشد . جلوی داشبورد ماشینتان می توانید بزنید ، روی آینه تان می توانید بزنید ، در مغازه تان ، در محل کارتان زیر شیشه میزتان می توانید بگذارید تا به آن نگاه کنید . چون دور از زندگی شما نیست زندگی شما را تشکیل می دهد . شما به اسم نگاه نکنید به مفاهیم توجه کنید . ما آنجا گفتیم که : اولین قدم طلب پروردگار است . دوم طلب دانای راه است این ها نشانه های اهل طریقت است در جزوه های قبلی گفتم دارم تکرارشان می کنم ؛ سوم ارادت به دانای راه است ، چهارم فرمان بردن از آن است ، پنجم ترک کردن فضولات اعمال است . این اعمالی که بد هستند ، زشت هستند ، خوب نیستند . پیشه کردن تقوا ، کم صحبت کردن ، کم خوابیدن ، کم خوردن و آخر از همه عزلت پیشه کردن . این ها اصولی هستند که هرکسی بخواهد در مسیر حق قدم بگذارد باید به آنها توجه کند و عمل کند . اما خدا وکیلی من کلمه طریقت را بر می دارم ،در زندگی صحیح کدام اینها را لازم نداریم ؟ به من بگویید دیگر . یک آدم در دنیا آمده متولد شده ، بزرگ شده به یک مرحله خودکفایی رسیده ، زندگی می کند کدام این ها را لازم ندارد ما بگذاریم کنار که شما هول نکنید ؟! کدام یکی در زندگی روزمره و عادی یک آدم وجود ندارد ، که حالا ما جاده طریقت گذاشتیم می گوییم حتما باید بدانی و بروی جلو . طلب خداوند ، هر انسانی در دنیا نیازمند یک تکیه گاه قدرتمند است ، چرا ؟ برای اینکه امنیت احساس کند ، مگر غیر از این است ؟
همه آنهایی که به مواد مخدر ، قرص های اعتیاد آورِ آرامبخش ، مواد الکلی و ...... و هزاران چیز دیگر پناه بردند در جامعه بروید از آنها سوال کنید ، همه شان شکایت می کنند که یک تکیه گاه قوی نداشتند ، یک نقطه مورد اطمینان نداشتند . وقتی شما با این ها روبه رو می شوید آیا به آنها نمی گویید مگر تو خدا نداشتی ؟ مگر بالاتر از خداوند تکیه گاهی وجود دارد ؟ یعنی شما چکارش می کنید هُلش می دهید که برود دنبال خدا ، خدا را طلب کند ،ما هم همین را گفتیم ، گفتیم طلب خداوند . مگر پناه بردن به خداوند با قلب نیست ؟ شما حس تان سختی ها را درک می کند بعد چه می شوید ؟ آزرده می شوید . سختی های حس تان شما را آزرده می کند و این حس ، شما را پناه می دهد به عقلتان در دنیا ؛ میگوید : ای عقل ! راهکاری بگو که ما از این سختی ها خلاص شویم . عقل می آید دنبال راهکار ، عقل راهنمایی می کند ؛ میگوید یک پشتیبان قوی پیدا کن . آن وقت قلب شروع می کند در کوره راه های دنیا دنبال پشتیبان می گردد ، می آید پشتیبانی پیدا کند که به او پناهنده شود ، مگر غیر از این است ؟ خُب قلب چه کسی را پیدا می کند؟! خدا ، این جستجوی حس ، این حس در دنیا آزرده کرد شما را و بعد از آزرده شدن به عقل پناه برد که آزردگی را از میان بردارد ، عقل گفت که من میدانم که راهش چه هست . باید یک پشتیبان قوی داشته باشی اما من نمی دانم کجاست ؟ قلب گفت من می دانم ، من امام حس های شما هستم . من می دانم ، بیا باهم برویم تا آن پشتیبان را پیدا کنیم ؛ آن پشتیبان کیست ؟ جز خدا هیچ کسی نیست . این می شود طلب خدا ؛ به خدا آن چوپان هم در بیابان که فلوت می زند و نی می زند ، با چوب دستی هم گوسفندانش را هی می کند ، سواد هم ندارد در هر زبانی هم باشد اگر از او سوال کنید همین ها را تایید می کند و می فهمد جای شک ندارد .
بعد گفتیم طلب دانا ؛ گفتیم هر کسی برای اینکه یک رشته ای را بیاموزد شما می روید یک ساز یاد بگیرید دنبال یک معلم خوب می گردید . بچه تان رامدرسه می گذارید دنبال معلم های خوب آن مدرسه می گردید . آشپزی می خواهید یاد بگیرید دنبال معلم می گردید یک معلم خوب ، مگر غیر از این هست ؟ یعنی کسی که در آن رشته بهترین باشد ، کامل ترین باشد ، داناترین باشد و ما برای چگونه زندگی کردنمان دنبال یک معلم کارآمد نگردیم ؟ معلمی که چگونه زندگی کردن را به طور کامل به ما بیاموزد ، باید در همه رشته ها معلم باشد چون زندگی پُر از رشته های مختلف است ؛ پُر از برخورد های مختلف است . مجموعه ای است از رشته ها ؛ پس یک معلم کارآمد می خواهد که بایستی به همه این رشته ها محیط باشد پس می بایستی امتیازی فراتر از بقیه از همه آدم ها داشته باشد . به عبارت بهتر : انتخاب شده حضرت حق باشد ما شیعه ها این انتخاب برتر را به آن می گوییم امام . بنده معتقدم که ما در عالم هستی برای انتخاب پیر دانا بالاترین انتخاب را داریم . در تمام مسلک ها ، آئین ها ، روش های زندگی در کل دنیا آدم های خوب ، صالح و کامل بسیار هستند در لباس های مختلف ، همه شان هم قابل احترام و ارزش هستند . اما بالاترین بالاترین ها را داریم الگوی کاملی برای همه اقشار مردم در هر سطح فهم و درک و اعتقاد . آن وقت خب حالا معلمت را پیدا کردی ، فهمیدی چه کسی هست . می شود سرکلاس معلم بنشینید و صحبت هایش را گوش ندهید ؟ می شود بنشینید و اطاعتش را نکنید ؟ بعضی ها بیمار هستند ، بعضی از بچه ها بیماری های روحی دارند آنها استثنا هستند اما به طور نرمال نمی شود . بعد از انتخاب پیر دانا باید از آن اطاعت کرد ، واجب است به خصوص نزد ما که پیر دانایمان معصوم درگاه حق است . هیچ گونه سلیقه گرایی در روش آموخته هایش ، چیزهایی که به ما می خواهد بیاموزند هیچ سلیقه گرایی وجود ندارد . شما به طور حتم بعضی ها از معلمان دوره مدرسه تان ، دوره های آموزشی تان تک و توک هستند که هنوز به خاطر می آورید . اسم شان را می دانید ، قیافه هایشان یادتان هست و در دلتان نسبت به آن ها یک محبت ویژه ای احساس می کنید . من معلم کلاس دوم دبستانم یک پیرزنی بودند حدود 80 سال ، صورتش کامل چروک بود این معلم یک بچه دوم دبستان بود ولی این خانم وقتی می دید که من به قرآن با علاقه نگاه می کنم گفت می خواهی قرآن یاد بگیری ؟ گفتم بله خانم ، گفت دوست داری از زنگ تفریح بگذری؟ گفتم بله خانم ، گفت زنگ تفریح ها بیا قرآن و زیر و زبر یاد می دهم . هنوز دوستش دارم الان قطعاً دیگر زنده هم نیست ولی دوستش دارم و نسبت به ایشان یک ارادتی دارم در حالی که یکسال بیشتر با ایشان نبودم ، یک زمان کوتاه با ایشان همسفر بودم . همسفر هم نبودم کنارش بودم . اما پیر دانای زندگی بنده و شما از بدو تولد تا موقع مرگ با ما هست ، همیشه همسفر است ، راهنما و مشوق مان است . پس نباید به او ارادت کامل داشته باشیم ، خب ما آنجا چه گفتیم ؟ گفتیم ارادت به پیر دانا ، نباید به او ارادت داشته باشیم ؟ نباید از او فرمان ببریم ؟ نباید به فرامینش توجه کامل بکنیم ؟ باید باشیم ، فقط یک اشکال خیلی جزئی و کوچک این وسط هست آن هم اینکه ما پیر دانایمان را نمی شناسیم . میگویید نه چه حرفی است که می زنید ؟ ما می دانیم پیر دانایمان امام زمان (عج) است ، اما نمی شناسید.بگذارید یک خاطره ای را برایتان تعریف کنم شاید بیشتر از کلام خودم روشن تان کند . بنده همیشه به دوستانمان توصیه می کردم که وقتی می خوابید حتی خواب قیلوله بعداز ظهر ، یک نیم ساعت می خواهید بخوابید حتماً شهادتین بگویید . این را بارها گفته ام و تازه یک مدت زمان طولانی است که همیشه توصیه می کنم که نه تنها شهادتین بگویید بلکه شهادتین کامل بگویید یعنی از معصوم اول که پیامبر(ص) شروع می کنید به امام آخرتان یعنی امام زمان تان (عج) حتماً شهادتین را مرتباً تکرار کنید . من همیشه می گفتم که شب اول قبر وقت سوال و جواب نکیر و منکر، فرشتگانی هستند که می آیند سوال و جواب می کنند . می گویند ، اما بنده ندیده ام می گویند خیلی شب سختی است و می گویند که سوال و جواب مشکل است . اُبهت این فرشتگان آنقدر بالاست که بنده وقتی آنها را می بیند زبان لال می شود ، دیگر بلبل زبانی یادش می رود . خب طبیعتاً یک وقت هایی دلش بخواهد یک شهادتین گفته باشد آن موقع دیگر به کل لال است . اصلاً یاد نمی آورد . گفتیم که بیایید به طور مرتب در دنیا بگویید ، که این شهادتین ملکه ذهن تان شود آنجا آن اُبهت که شما را می گیرد ملکه به دادتان برسد مثل بلبل امام هایتان را بشمارید و شهادت بدهید به امامت شان ، این ها را گفته بودم ، و آن موقع از آن لحظه هول انگیز نجات پیدا کنید که قطعاً من را به خاطر نمی آورید که برای بنده دعا کنید پس در دنیا دعا کنید و سر سلامت به در ببرید . اما امروز یک دریافت جدید را به آن اضافه می کنم ، خوب توجه کنید . یادتان می آید در سفرنامه کربلا برایتان گفته بودم و بعد تایپ شد در اختیارتان قرار گرفت ؛ که وقتی نجف وارد حرم امیرالمومنین (ع) شدم آنچنان جذبه ای مرا گرفت بی اختیار رفتم جلو ضریح نشستم شروع کردم رو به ضریح و پشت به قبله ، اصلاً نپرسیدم اینجا قبله کدام سمت است ؟ به هیچ کسی هم نگاه نکردم ، من بودم و آن ضریح و شروع کردم نماز هایم را که خواندم خدا خیرش دهد این دخترم را ، تازه آن موقع گفت نماز می خواندید گفتم بله چطور مگر ؟ گفت خدا مرگم دهد شما پشت به قبله نماز خواندید . وقتی هم به پسرم گفتم گفت امیرالمومنین(ع) با کسی شوخی ندارد می زند دو نصف می کند ، مواظب باش . ما برگشتیم و خلاصه دوباره از اول نمازهایمان را خواندیم این یکی از آن خاطرات بسیار عجیب و زیبای سفر کربلا بود . امسال در موقع اذان خیلی جالب بود کدام کانال بود نمی دانم شاید هم کانال 3 بود موقع اذان نجف را نشان می داد و دوربین همیشه موقعی که اذان می داد از ورودی حرم امیرالمومنین وارد می شد بنده هم که موقع اذان دوست می داشتم که حتما اذان را گوش دهم و این را ببینم همیشه مقابل تلویزیون می نشستم و هر روز و هر روز و تمام روزهایی که آن موقع کسی مزاحمم نبود و بنده می توانستم تماشا کنم می دیدم ای وای خدایا من انگار لوله میشوم ، کشیده میشوم با دوربین میروم داخل . در بعضی از روزها ، دورم که خلوت بود و هیچ کسی نبود ، آنقدر این جذب بالا بود احساس می کردم رفتم داخل ضریح و هول می کردم ، بعد برمی گشتم . چون آنجا که وارد ضریح می شدم انگار سرم شروع می کرد با سرعت بسیار بالایی چرخیدن ، من انگار می ترسیدم و برمی گشتم . این برای من سوال بود چون نمی دانستم چرا این اتفاق می افتد ؟ یک بار که دراز کشیده بودم شهادتین کاملم را گفتم و این سوال را در ذهنم مطرح کردم که چرا این اتفاق برای من می افتد ؟ خیلی پاسخش قشنگ بود خوب توجه کنید . آن موقع احساس کردم که به بنده دارند می گویند دوباره شهادتین را بگو ... دوباره شهادتین را از اول شروع کردم این دفعه وقتی گفتم اشهد انَّ امیرالمومنین علی ولی الله(ع) همان جا وایستادم ، هر کاری کردم بعدی را بگوییم دیگر نشد . سکوت کردم ، نگاه کردم ، چشم هایم را باز کردم ، گوش هایم را باز کردم و صفحه قلبم را ، ببینم چه اتفاقی می افتد ؟ احساس کردم در گوشم به بنده می گویند : می دانید شما به ولایت کسی شهادت می دهید که او را خوب نمی شناسید ؟ خدا من را مرگ دهد چطور ممکن است من امیرالمومنین (ع) را نشناسم ! من از موی سر ایشان قربان می روم تا نوک انگشت های پایشان ، چطور من امیرالمومنین (ع) را نمی شناسم ؟ گفتند که شما امیرالمومنین (ع)را ولایت شان را می پذیرید ولی خودشان را خوب نمی شناسید . من اعتراض کردم این طور نیست من ایشان را خوب می شناسم ؛ آن صدا به بنده گفت که شناخت حقایق الهی در لابه لای کتاب ها میسر نیست آنچه را که می دانی اطلاعات و دانشی است که از زندگی دنیایی ایشان به دست آوردی . اما وجود ایشان که متصل به حضرت حق است اصلاً نمی شناسی به این وجود مرتبط نشده ای به همین دلیل در وقت اذان آن حالت برایت بوجود می آید . همان صدا به من گفت : سعادتمند کسانی هستند که در دنیا رشته پیوندشان را با این وجود حقیقی برقرار کرده اند . چون از طریق این وجود حقیقی که وجود آقا امیرالمومنین (ع) است می توانند با بقیه معصومین هم ارتباط قلبی برقرار کنند و تنها متکی بر دانشی که از طریق کتب از آنها دردستشان است ، نیستند . سپس مجدداً امر کردند دوباره شهادتین را بگو ؛ بنده شروع کردم و شهادتین را دوباره تکرار کردم از اول ، آن لحظات کوتاه تکرار شهادتین ، بی شباهت به نوشیدن شرابی که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده که در بهشت می نوشید بدون آنکه سکر و مستی و زشتی و پلیدی در آن باشد بی شباهت با آن نبود . من بعد از آن حاضر بودم هر چه از عمرم باقی مانده است را بدهم و دوباره آن را بنوشم . عمر می خواهم چکار ؟ به اندازه کافی خوردم ، نوشیدم ، لباس پاره کردم ، خریدم ، دور ریختم ، رفتم ، آمدم ولی آن چیز دیگری بود ؛ حاضر بودم بدهم و دوباره برایم تکرار شود اما نشد ، دیگر نشد بعد از آن هربار شهادتین را که گفتم با تأنی گفتم و نام هر بزرگی را که بُردم احساس کردم در محضرش ایستادم و از گرمای وجودش بهره مند شدم ؛ و چه خوش احوالی بود و این ها به برکت ماه مبارک رمضان بود .
برمی گردم به ادامه بحث مان : پس تلاش کنید از کلیشه هایی که جامعه و کلاس های درس برایتان درست کرده قدری فاصله بگیرید . نکته خیلی جالبی به خاطرم آمد من رساله های عرفای بزرگ را همه را خواندم ، هرچیزی که دست شما نمی رسد را من خواندم . هر چه هر کجا شما گیرتان نمی آید بنده خواندم حالا بماند که چه طوری ؟ ولی خواندم . حتی از سلسله دراویش هم خواندم ، چون بعضی هایشان سر سلسله هایشان بسیار موجودات بزرگ و ارزشمندی هستند . یک نکته جالبی که آنجا وجود دارد همه این ها شاگردانشان را ملزم می کنند به ترک ؛ می گویند ترک ، بعد اضافه می کنند آخر حرفشان که حتی آنچه قبلاً آموختید از پدر و مادر ، از دیگران ، امیرالمومنین (ع) را شناختم چون من قبلاً هم امیرالمومنین (ع) را می شناختم شرح حالشان را بسیار خواندم ، بسیار راجع به ایشان صحبت کردم ، مگر کم صحبت کردم ؟ ولی گاهی اوقات ما آنقدر در شرح سختی های امیرالمومنین(ع) ، سکوت امیرالمومنین(ع) ، سر در چاه بردن و صحبت کردن و درد و دل کردن امیرالمومنین(ع) و..... شرح فرق شکافته شده امیرالمومنین(ع) چنان در این ها غرق می شوید که دیگر بیرون نمی آییم ؛ و آن طرف قضیه را که اصل بود ، قرار بود وقتی این شرح مصیبت ها را گذراندیم از آن درآمدیم به آنها برسیم ، دیگر نرسیدیم و ندیدیم و این خسران بزرگی است . همان خسرانی که خداوند در سوره عصر به آن برای انسان اشاره می کند . از افراط و تفریط در هر امری پرهیز کنید .
بازهم بگویم ؟ موارد بعدی کم خوردن ، کم خوابیدن، کم گفتن، وقتی زیاد حرف میزنی کمتر می شنوی کمتر یاد میگیری ؛ ما گناه کردیم گفتیم کم بخورید ؟ چربی تان بالا می رود . هزارتا درد و کوفت و مرض می آید . پس کم بخور ، پس ما حرف بدی نزدیم ؟ ما چیزی خارج از قاعده به شما نگفتیم ، خارج از توانتان هم به شما نگفتیم . تمام این آموزش های تلویزیونی مخصوص این است که جسم تان را سلامت کنید ولی متأسفم که این آموزش دهندگان این را نمی گویند که جسمی که سلامت شد به دنبال آن ، این جسم پلکانی مطمئن خواهد بود برای رسیدن به سلامتی روح و نفس ، این را نمی گویند . دنیا جایگاهی تعیین شده است برای اینکه برسیم به سلامت روح و نفس ، چون در عوالم دیگر این جسم همراه ما نیست همین روح و نفس است که همراه ما هست و می خواهد ما را همراهی کند . پس ما نامش را طریقت گذاشتیم ولی فی الواقع دستورات شریعت برای چگونه زندگی کردن است تا رفتارهای شخصی و اجتماعی را مبتنی بر امر پروردگار که بهترین ها را تعیین فرموده قرار بدهیم و حرکت کنیم . اما کسانی که فقط اصلاح نوع زندگی دنیایی و سلامت جسم را نمی خواهند و تلاش می کنند ابعاد دیگر دنیا را بشناسند و از آن بهره ببرند ، که باز یادآوری می کنم برای شناختن عوالم دیگر و تجربه کردنش فقط با این جسم می شود ، فقط با این جسم می شود . دیر نکنید اگر این را تحویل دادید به این خاک ، دیگر بعد از آن امکان پذیر نیست . می بینید ولی بهره نمی برید بحث اینجاست : می بینید اما بهره نمی توانید ببرید و این خُسران بسیار بزرگی است . ما باز هم راجع به این علائم صحبت می کنیم ، باز هم حرف می زنیم . قصدم بر این نیست که علامت یا نشانه های اهل طریقت یا اهل حقیقت را آنقدر بکشم پایین که در نظر شما پَست و کوچک جلوه کند ، می خواهم به شما این را بگوییم : فی الواقع همه تان باید در جاده طریقت باشید . اگر می خواهید آدم باشید همه تان باید در جاده طریقت باشید ، همان طوری رفتار کنید و بعد باید به حقیقت دست پیدا کنید وظیفه شما این است نمی خواهی ؟ برو نایست . دیدید دوستمان چه گفت ! گفت فی الواقع می خواهی بگویی که مباح ها را هم دیگر انجام ندهیم ؟ بله راست می گویید می رسیم به آنجا ، نمی توانی پذیرش کنی برو چون واقعا نمی شود سخت است با ناله کردن و آیا و می شود و نمی شود ، می توانم و نمی توانم به جایی نمی رسید باید عاشق باشید . من با تمام وجودم ، با تمام علائق خانوادگی ام ، بچه هایم را دوست دارم ، همسرم را دوست دارم ، پدر و مادرم ، خواهرم ، برادرم را دوست دارم. خیلی از مواقع آرزوی مرگ نمی توانم بکنم با اینکه طالب مرگ هستم ولی آرزو نمی کنم چون خیلی جاها آرزوهایم را خیلی فوری به من میدهند ، می دانید چرا ؟ به خاطر پدر و مادرم ، که این ها زنده اند اگر من بمیرم چه حالی می شوند ؟ فقط به خاطر آنها ولی با همه اینها وقتی آن حالت به من دست داد و آن احوالات را طی کردم حاضر بودم هرچه از عمرم باقی مانده است ، میگویند پانصد سال دیگه عمر می کنی ، همه اش را می دهم . ولی یک بار دیگر آنجا باشم ، آن شکلی باشم . این را فقط اینجا با این بدن می شود چشید ، کور خواندی بروی برزخ می چشی ؟ میگوید میرویم عالم برزخ ارواح دیگر را هم ملاقات می کنیم ؛ خیال کردی عالم برزخ طبقه به طبقه است شما را به طبقه هشتم چه ؟ راهت نمی دهند می گذارند با علی ورجه های دنیا بدوی ، همین هایی که به آنها بد و بیراه می گویی ، دماغتم میگیری سر بالامی گویی اَه اَه اَه چه آدم هایی بدی هستند ، آنجا همنشین شان می شوی . چون آن ها یک گناه می کنند تو صد تا گناه دیگرمی کنی . آگاهانه ، دانسته انجام می دهی میروی . من از همه شما در طول ماه های گذشته و ایام گذشته راضی ام ، خدا از شما راضی باشد این سهم من ، ولی کفایت نمی کند . من دلم آتش می گیرد وقتی می بینم که یک کسی می تواند روی پشت بام این خانه و زیر سقف بزرگ این آسمان در نهایت آزادی زندگی کند اما خودش را ملزم کرده در کنج اتاق در هم به رویش ببندیم آنجا زندانی باشد خب این بد است دیگر ، بد نیست ؟؟ شما می توانید زندگی خیلی بهتر از این داشته باشید . ان شاءالله بعد از این باز هم راجع به آنچه که آداب این راه و آنچه که باید انجام شود صحبت می کنیم ؛ ولی واقعاً با خودتان فکر بکنید مرد راهش هستید ؟ مرد راه فقط به این آقایان نمی گویم ، خانم ها هم منظورم است . این مرد راه یعنی یک اصطلاح ، یک عنوان ، مرد راهش هستید ؟

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه