منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

نگاهی دوباره به مسیر معرفت بخش سیزدهم

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

می گویم چرا انسان اولین قدم را برای ارتکاب گناه بر می دارد ؟ و در مسیری می افتد که پایان آن خسران و حسرت فراوان است ؟ هیچ با خودتان فکر کرده اید ؟ من در مورد آن آدم هایی که ناآگاه هستند صحبت نمی کنم . من در مورد شما آدم های آگاه صحبت می کنم . آدم های آگاه می دانند برداشتن این غلط است اما چرا اولین قدم را می گذارند و بر می دارند ؟ و معمولاً به انتهای مسیر شان که می رسند از خودشان سوال می کنند ، آخر چرا ؟ آخر چرا ؟ چرا من این کار را انجام دادم ؟ بعضی اوقات پاسخ خود را هم پیدا می کنند و وقتی پاسخ خود را پیدا می کنند تاسف و حسرتشان صد برابر می شود . و هر بار آیه ی قرآن مصداق عمیق تری پیدا می کند که انسان بسی در خسران است . اما به هر حال برگشتی وجود ندارد . دیگر برگشتی وجود ندارد که با این آگاهی که امروز پیدا کرده است بتواند حرکت خود را از اول آغاز کند و دیگر در کویر حسرت و خسران قدم نزند . می خواهم به یک حقیقتی اشاره کنم و آن حقیقتی است که همه برزبانشان جاری است اما اثری از آن حقیقت روی صفحه ی قلبشان نیست . و همین هم باعث می شود که در سرازیری می افتند و می روند . خب این چه چیز است ؟
آن هایی که وحدت گرا و اهل وحدت هستند 2 دسته هستند با 2 نظریه . دسته ی اول می گویند وجود یکی است . آن یکی هم خدا است . خدایی که الله مرتبه است و غیر از خودش هیچ مرتبه و مانندی وجود ندارد . امکان اینکه حتی مثلش هم وجود داشته باشد نیست . این ها می گویند از اول هم همین یک وجود بود ، 2تا نبود . بعد همه چیز بود . اما خب وقتی همه چیز در یک جا وجود دارد دیگر شناختی وجود پیدا نمی کند . او خواست که شناخته شود . قصه ی آن مثل حکایت شب و روز است . اگر همیشه روز بود ، شما روز را می فهمیدید ؟ چرا روز معنی پیدا می کند ؟ چون شب هست . وقتی شب می آید ، می فهمید آن چیزی که بود چه بود ؟ روز بود . چون وقتی دائم در روز قرار می گیریم دیگر روز شناختی برای ما ندارد . به همین دلیل غیر خدا خلق شد . یعنی چه کسانی ؟ مثل ما . غیر خدا خلق شد . چرا ؟ تا مردم با این غیرخدا ، خدا را بشناسند . چون قبل از آن چی بود ؟ همش خدا بود دیگر . چون همش خدا بود ، خداوند همه چیز بود ، شناخته نمی شد . غیرخدا را خلق کرد و مخلوقات را به وجود آورد تا با آنها خدا شناخته شود . قصه ی ماهی ها در دریا را شنیده اید ؟ می گوید ماهی ها دور هم جمع می شدند و می گفتند این آب چه چیز است ؟که می گویند حیات و بقای ما به آب است ، این آب کجا است که ما آن را نمی بینیم ؟ بعد از گفتگوی زیاد یکی از ماهیها گفت یک ماهی دانایی در فلان دریا زندگی می کند ، بیائید شنا کنیم و برویم و پیدایش کنیم و از او سوال کنیم آب چه چیز است ؟ چرا ما آب را ندیده ایم ؟ شنا کردند و رفتند رسیدند به آن ماهی . وقتی به او رسیدند گفتند : این حکایت آب که ما می شنویم چه چیز است ؟ حیات و بقای ما به آب است اما ما هرگز آب را ندیده ایم . ماهی دانا به آنها گفت :
ای در طلب گره گشایی مرده (جایی که فقط خدا است گره نیست آخر . توکدام گره را می خواهی بازکنی ؟ )
ای در طلب گره گشایی مرده با وصل بزاده وز جدایی مرده
ای بر لب بحرو تشنه درخاک شده وی بر سر گنج و از گدایی مرده
به ماهی ها گفت : فهمیدید که من چی گفتم ؟ گفتند : نه ، نفهمیدیم ما ، تو گفتی اما ما نفهمیدیم . گفت : خیلی خب . حالا شما غیر آب را به من نشان دهید . ماهی ها تازه انگار متوجه شدند . حالا فهمیدیم . حالا فهمیدیم . فهمیدیم آب چه چیز است . چون جز آب هیچ چیزی در اطرافشان نبود . شما غیرخدا را نشان دهید . مگر در توحید مشکل ندارید ؟ شما غیر خدا را نشان دهید . یک غیر خدا، یک چیزی که خدا به ذات با آن نباشد . نشان دهید . اگر توانستید . وقتی خوب دقت می کنید به نظر می آید که این حرف ها تکراری و مثل قصه است . اشکال ندارد . فکر کنید قصه است . ما می خواهیم قصه تعریف کنیم آن هم قصه های تکراری . مفاهیم هر چه قدر هم تکرار شود اگر قصد فهمیدن آن را نداشته باشید فایده ای ندارد . ماهی ها وقتی کلام ماهی دانا را شنیدندگفتند : حالا فهمیدیم . ما حالا فهمیدیم . ما تازه آب را دیدیم . چون درآن غوطه می خوردیم . شما هم خدا را دیدید ؟ شما هم خدا را دیدید ؟ شما در خدا غوطه می خورید دیدید ؟ نه ندیدید . چون اگر ببینید دیگر دنبال گره گشا نمی گردید . فی الواقع همه چیز خداست و فقط خدا .
دسته ی دوم اهل وحدت می گویند که وجود بر دو قسم است . وجود حقیقی ، وجود خیالی . این جالب است . وجود حقیقی را خدای تعالی می دانند . می گویند فقط خدا است که وجود حقیقی است . عالَم و عالَمیان را وجود خیالی می دانند . این دسته می گویند عالَم و عالَمیان سراب است . یک نمایش است . موجودات به حقیقت وجود ندارند . به واسطه ی وجود حقیقی که وجود خدا است شناخته می شوند و اینطوری به چشم می آیند . یادتان هست یک روزی می گفتم همه ی ما مجازی هستیم . مثل چی ؟ مثل موجوداتی که در خواب دیده می شوند . موجوداتی که در خواب دیده می شوند به حقیقت وجود ندارند . همه آنها در خواب دیده می شوند . مگر نه ؟
غیر تو هرچه هست سراب و نمایش است بـا آنکه هیچ نیست پدیدار آمده ذات خدای تعالی هست نیست نماست
( به خدا خیلی جمله سنگین است ، حالاحالا باید روی آن کار کنید تا جا بیافتد . هست نیست نما ، هستی که نیستی را نشان می دهد . کو خدا ؟ نیست . کو خدا ؟ نیست . اما کل هستی خدا است . عالَم ، نیستی هست نما . ما نیستیم اما نشان می دهیم که هستیم . خب حالا ممکن است شما بپرسید این چه حرفی است که می زنید ؟ ببینید در این عالم بعضی ها خوش هستند ، بعضی ها ناخوش هستند ، بعضی ها درد و رنج و سختی دارند . بعضی ها در راحتی زندگی می کنند و ..... هزارتا از این چیزها که بچه جوان ها به خورد ما می دهند و ما آنها را نصیحت می کنیم . آخر چطور ممکن است ؟ پاسخ آن خیلی ساده است . وقتی به خواب می رویم ، در خواب می بینیم یکی را می زنند ، خب در سختی است . یکی دیگر را نوازش می کنند و تخت پادشاهی می نشانند ، خب در آسایش است . درست است ؟ بر ما کاملاً آشکار است که این یک خواب است . ولی به هر حال در خواب ما یک عده ای به سختی زندگی کرده اند ویک عده ای به آسانی . بود یا نبود ؟ اهل عالم را هم به همین مثال بدانید . اینقدر هم جز و جلا نزنید . من هم خودم گاهاً می زنم ، وای فلانی این طوری وای فلانی آن جوری ، وای فلانی آن جوری ، یکی بود که بچه هایش خیلی اذیتش می کردند . هر وقتی می آمد تعریف می کرد و می رفت من در خانه و در تنهایی خودم برایش گریه می کردم . خدا گفت : گریه می کنی ؟ به تو چه ربطی دارد ؟ حالا یک کاری می کنم بگردی دنبال یک نفر که به حال خودت گریه کند . بعد یک روزی آمد که گفتم ای وای ، آیا کسی هست که به حال من گریه کند ؟ این است . دنیا این است . نه تو هستی و نه من . گرچه می نمائیم که هستیم . چرا می نمائیم که هستیم ؟ چون در ذره ذره ی وجود ما به ذات، خدا هست . اما نه خدایی که جدا از ماست. نه خدایی که جدا از ماست. ما ذراتی هستیم که نیستیم ، به واسطه ی وجود خدا هست شدیم . هست شدیم . بعد رو را ببین که نبودیم به واسطه ی وجود خدا هست شدیم ، جلوی خدا ایستادیم . در مقابل خدا می گوییم :تو نمی دانی چه کار می کنی اما من خیلی خوب می دانم . من خیلی خوب می فهمم . در ماه محرم روی آن کار کنید . شاید در روز عاشورا توانستید به آن نیستی که هست نما است پی ببرید . اگر توانستید پی ببرید آن وقت یک سره می روید در آن هستی که نیست نما است . یعنی خدا . خیلی سخت است . به خدا دلم برای شما می سوزد . دلم برای خودم هم می سوزد چون هر کاری می کنم که جا بیفتد می بینم که نمی افتد . یعنی از آن وقت تا حالا هرچی می گویم می بینم که نشد . می دانید چرا ؟ چون هنوز دست خود را دست می بینید . دستم مال من است . من کجاست ؟ من کجاست ؟ کجاست ؟ من را نشان بده . پا مال من است . اگر توانستید از این من در بیایید ، آن وقت معنی جمله ی من را نیز راحت می فهمید . به آن فکر کنید . یعنی راهی هم جز فکر کردن ندارید . هیچ راهی . هیچ راهی جز فکر کردن ندارید . فکر کنید تا به آن برسید . یادتان هست یک روزی می گفتم بین من و شما پر است . خالی نیست . هرچی می گفتم بین من و شما پر است هیچ کسی باور نمی کرد . یک جوری من را نگاه می کردید که من به عقل خودم شک می کردم . اما واقعاً بین ما پر است . چون حتی در مولکول های هوا ، فضا و آن چیزی که این جا هست و ما در آن زندگی می کنیم ، آن هم خدا به ذات باهاش است . بگذارید یک مثال دیگر بزنم . اگر بخواهند یک گاز بی رنگ را در شیمی نشان دهند چه کار می کنند ؟ بی رنگ است و در فضا دیده نمی شود . یک چیزی باید به آن بزنند که رنگ پیدا کند که وقتی پخش می شود رنگی پخش شود . آن وقت بچه ها در آزمایشگاه می فهمند که این گاز وجود دارد چون دیگر با رنگ بالا می آید . ما آن چیزه هستیم . که زدند به آن ذرات هستی که نشان دهند خدا هست . خدا هست . حالا تو ببین با این چه کار کردی . تا امسال تا امروز تا این سن ،. تو را بعنوان رنگ هی زدند که بالا بیایی که این هست را نشان دهی و تو با آن هست چه کار کردی . در خیلی جاها تلاش خود را کردی که هست را پست کنی . نکنید . خب پس چه کار کنیم ؟ کمتر حرف بزنیم . خیلی ساده . کمتر حرف بزنیم . کم صحبت کنیم و هرچه کمتر صحبت کنیم آسوده تر هستیم . راحت تر هستیم . به پایان رسید این دفتر . امروز می خواستم راجع به دو وجه هر کداممان صحبت کنم . من ، شما ، او ، او ..... . می دانید که ما هرکداممان دو وجه خیلی خیلی زیبا داریم ؟ یک وجه ما رو به خداست . یک وجه ما رو به خلق است . ولی برای بعداً باشد. برای زمانی که همه ی ما حاضر شدیم و با خدا کنار آمدیم . شما هنوز با خدا کنار نیامده اید . هنوز با خدا مقابله می کنید که اثبات کنید خدا هست . چه کسی به شما گفت اثبات کنید ؟ به شما گفتند بپذیر که خدا هست . اگر این را پذیرفتید آرام آرام می فهمید در تو چیزی جز خدا نیست . اول ماه محرم می خواهیم برویم عزاداری برای امام حسین (ع) ، باید برای خودمان عزاداری کنیم که هنوز در این کارها درجا زده ایم و مانده ایم . از آن در نمی آئیم . نمی توانیم در بیائیم . ولی ارزش دارد به آن فکر کنید ، به چیزهایی که گفتم حتماً فکر کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه