منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه دوازدهم ادب جسم خیال عقل وقلب

بسم الله الرحمن الرحيم


در اصول کافی جلد دو آمده است که رسول خدا (ص) بعد از نماز صبح جوانی را دیدند که آثار ریاضت در سیمای او نمایان بود . سؤال فرمودند که ای زید در چه حالی هستی؟ عرض کرد ای رسول خدا در حال یقین هستم . حضرت فرمودند برای هر یقینی حقیقتی و آثاری هست حال حقیقت و آثار یقین تو در چیست؟ جوان گفت یا رسول ا.. بر اثر یقین همواره محزون هستم ، (خوب دقت کنید این محزونی مفهومش این نیست که همیشه در دین ما عزا است ، در پرانتز این را بگویم . محزون کسی می شود که تازه می فهمد از کجا اومده به این ناکجا آباد و نگران است که این مسیر را چطوری می خواهد بر گردد. آیا به سلامت می رسد یا خیر؟ این دوری محزونش می کند . ) ، جوان گفت یا رسول ا.. بر اثر یقین همواره محزونم . شبها خواب را از چشمانم ربوده ، نفسم به کلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا کرده است تا جایی که انگار عرش پروردگار را می بینم که برای حساب نصب شده ، همه برای حساب قیامت محشور شده اند . من در میان آنها هستم . رسول خدا (ص) فرمودند ای مردم این بنده ای است که خداوند قلبش را به ایمان منور کرده است . به جوان فرمودند این حالتی را که در آن هستی حفظ کن . از دست نده
در این روایت نکات بسیار ظریف و زیبا و عدیده وجود دارد . من نمی خواهم وارد توضیح این روایت شوم . این را برای شما قرائت کردم که از این نکته بهره ببرم . جوان عرض کرد یا رسول ا.. من عرصه قیامت و جهنم و بهشت را آماده می بینم . ما خیلی چیزها را گاها می بینیم اما ما داخلش نیستیم . اما جوان گفت خودم را ( مهمتر از همه ) در قیامت می بینم . یعنی در اون عرصه حاضر مشاهده می کنم . پیامبر (ص) هم تائید فرمودند . پس نمی توانیم بگوییم که جوان خواب و خیالبافی داشت . چون پیامبر خدا (ص) حرفش را تائید کرد پس نتیجه می گیریم که در دنیا می شود این اتفاق بیفتد که در سجاده نمازت نشسته باشی ، نفست بالفعل در بالاترین عوالم عالم وجود حاضر باشد . تو در سجاده ات نشسته ای ولی نفست در حال سیر در عوالم مختلف عالم هستی است . خب این چه موقع امکان پذیر است ؟ وقتی این حرکت یا این حالت امکان پذیر است که بپذیریم نفس ناطقه انسان وسعتی بدون توقف دارد . می گوید "  فلان جا خیلی بزرگ است ، خیلی وسیع است . : خب چقدر؟ می گوید : "از اینجا شروع می شود تا فلان جا  می رود ، هزارها کیلومتر وسعت دارد . " این لایقف نیست . این بدون توقف نیست . یکجایی محصور می شود اما نفس ناطقه انسان بدون توقف است ، وسیع است . یادتون است ؟ چندین بار تا حالا توی صحبت هایم گفتم که یک جوانی آمد گفت من مراقبه می کنم . مدتها هم مدیتیشن می کردم ولی یکجایی رسید که سقف است و بالاتر از اون نمی توانم بروم . گفتم من نمی دانم تو چیکار می کردی اما این را می دانم کاری که من می کنم سقف ندارد . هر چه که تو عرضه ات هست بری برو . کسی جلویت را نمی گیرد . دارای پهنه بسیار بزرگی است . پس اولین قدم اینست که قبول کنیم نفس ناطقه مان اینقدر وسیع است که توقفی در آن وجود ندارد . مقامش مقام  ما سوا ا.. است ، یعنی به غیر از خدایی همه کمالات وجود را می تواند داشته باشد . عجب چیزی هستیم خبر نداریم . منتهی باید توجه داشته باشیم توانایی داشتن چنین کمالاتی در عالم وجود غیر از این هست که الان ما هستیم . پس قدم اول مهم است که انسان بفهمد چنین وسعتی در وجودش است و باید بالفعل شود آنوقت هست که تازه می فهمد کجا برود ، دامن پیغمبر (ص) را می گیرد. دامن پیغمبر (ص) را می گیرد  و می گوید  : " یا رسول ا.. شما قلب هستی که در همه عوالم هستی سیر کردید . من را هم با آنها متحد کن . " تازه گدایی میشوی که شب جمعه اش را پیدا می کند ، چه موقع برود گدایی . چون شب جمعه همه برای خیرات مرده هاشون خرج می کنند.  وقتی شب جمعه برود گدایی برای خیرات خرج می کند کف دست این هم یک چیزی می گذارند . وقتی بنده به اینجا رسید میرود دامن آقا رسول ا.. (ص)  را می گیرد که آقاجون شما یک قلبی هست که به همه این عوامل سیر کردی ، در همه آنها چرخ زدی . من را هم با اونها متحد کن .  اونوقت هست که یک مولوی پیدا می شود، یک چیزی می گوید دل ما را گر گر آتیش می زند .مولوی می گوید:
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم      باز همان جا رویم جمله که اون شهر ماست        
باز هم برمی گردیم آنجا چون شهر ما کجاست ؟ آنجا ، چون ما اینجا مسافریم . در این مسافرخانه چندی می مانیم ؛ چقدر دنبال لباس می گردی ، چقدر دنبال غذا می گردی ؟ مگر چقدر می خواهی در این مسافرخانه بمانی ؟
ما به فلک بوده ایم ، یار مَلَک بوده ایم                  باز همان جا رویم ، جمله ، که آن شهر ماست
خود زِ فلک برتریم ، وز ملک افزونتریم ( چه موقع ؟ وقتی که کامل برمی گردیم )         زین دو چرا نگذریم ، منزل ما کبریاست
عالم خاک از کجا ، گوهر پاک از کجا                 بر چه فرود آمدید ، باز کنید این چه جاست
بخت جوان یار ماست ، دادن جان کار ماست         قافله سالار ما ، فخر جهان مصطفاست
اگر آقای ... این جا بود این را می شنید می پرسید : این نفس ما این قدر وسعت دارد ، بی توقف است پس چرا ما احساس نمی کنیم ؟ همه این را می خواهند ؛ همه می گویند اگر راست می گویی پس چرا ما احساس نمی کنیم ؟ به خدا من راست می گویم تقصیر من نیست شما بی احساس هستید . علت یابی از اصول اولیه هر کار صحیحی است . آنچه که نفس را به خودش مشغول می کند و مانع حرکت بی توقفش می شود دنیاست . پس قدم اول : انصراف از دنیاست ، دنیا را سه طلاقه کنید نمی شود ؟ امتحان کنید هیچ کسی مانع شما نیست فقط خودتان مانع هستید ؛ ما همیشه می گوییم ، من هم می گویم من هم باید تا حالا شما را رها می کردم می رفتم ، شما جزو دنیای من هستید ؛ چه کسی وادارم می کند ؟ محبتی که به شما دارم ، اگر این را می گذاشتم زمین می گفتند : بیا برو ، بیا برو تو دیگر به درد اینجا نمی خوری . این محبت نباشد نمی توانی که بنشینی کنار این ها با این ها صحبت کنی ، کار کنی بیا برو . شب جلسه امیرالمومنین (ع) یک آقایی آمد از من یک سوالی کرد ، یک بار جوابش را دادم . دوباره رفت چند دقیقه بعد دوباره همان سوال را به یک شکل دیگر بیان کرد دوباره سوال کرد ؛ دوباره جواب دادم . دفعه سوم که آمد گفتم ای کاش مقنعه نداشتم موهای سرخودم را می کندم ، چرا نمی فهمی ؟ من به تو می گویم نه ، تمام شد دیگر .
از دوستان جمع : این نفس که فرمودید : نفس ناطقه شامل همه نفس هاست ؟
استاد : بله ، همه .
قرار شد که انصراف بدهیم از دنیا ، پس باید بمیریم ؟ نه ، چون پروردگار عالم ما را بدون حکمت به این دنیا نفرستاده است . باید در دنیا زندگی کرد اما بهره وری از دنیا در این عمر کوتاه زمینی سیری ندارد ، آدمیزاد سیری ندارد . به همین دلیل هم پروردگار برای بهره بردن از همه چیز در این عالم قواعد و احکامی قرار فرموده است . اگر بر اساس این قوانین حرکت کنیم به طور حتم هم بهره کافی که مد نظر پروردگار برای خلق دنیا بوده خواهیم برد ، هم به طور کامل نفس وسیع و بی انتهای ما را صددرصد در قبضه خودش نمی تواند بگیرد که از رشد و تعالی باز بماند . پس قدم اول انصراف از دنیاست ، اما یک امایی وجود دارد . چون نفس ما هم اکنون در تمام عوالم غیب حاضر است برای آگاه شدن از این حاضر بودن عمده حرکت توسل به پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) است . خدا در فطرت همه ما کمالات را قرار داده است اما وقتی دنیا را می طلبیم اراده مان به سوی دیگری مِیل می کند . اگر بخواهیم سود ببریم باا نصراف از دنیاطلبی و هدایت بزرگان دین اراده فطرتمان و اراده نفسمان در دنیا هم سو می شود ؛ وقتی هم سو شد ما می توانیم از حجابها عبور کنیم و حقایق موجود را پیش روی خودمان نگاه کنیم .
بارزترین خصلت دنیا که حجاب کامل بین ما و حقایق قرار می گیرد زمان مندی دنیاست . باید بدانیم ذات عالم ماده عین حرکت است ، راجع به این مسئله خیلی گفتم در کلاس معرفت . از رشد دانه گندم گفتم ، گفتم ، گفتم . ذات عالم ماده عین حرکت است ، زمان هم حاصل حرکت است ؛ پس دنیا عین زمان است ، اگر بخواهی از ذات دنیا آزاد بشوی باید از ذات زمان آزاد بشوی . چه طوری ؟ این که خیلی کار سخت شد ؟ دین راهکار آزاد شدن از زمان را ارائه نموده است . حالا به این یک دانه جمله آخر بنده به قدر کافی فکر کنید ، تعمّق کنید تا اگر فرجه ای بود در جلسات بعدی توضیحات بیشتری در این زمینه خدمت شما عرض کنم .                       
پرسش از جمع : بالاخره این لباس تن هست . ما دنیا را سه طلاقه بکنیم ، پیر هم که شدیم هر بار یک جایی از بدنمان هم درد دارد
استاد : اگر سه طلاقه کردن دنیا را توانستید معنی بکنید ، جوابتان را می دهم .
ادامه صحبت از جمع : می خواستم شما زحمتش را بکشید .
استاد : همه اش که من بگویم ، پس چه موقع شما بگویید ؟ باید به این جملاتی که گفتم فکر کنید . ببینید حرفم تمام شد ، کوتاه ، مختصر ، مفید ، چرا ؟ برای باید به تک تک جملاتش فکر کنید . دنیا را ترک کردن معنی اش چیست ؟ دخترهایمان شوهر نکنند ، پسرهایمان زن نگیرند ، بروند گوشه غارها زندگی کنند ، معنایش این است ؟ نه ، متاسفانه این طور نخواهد بود و خوشبختانه برای بهره بردن از دنیا به قدر کافی ما احکام داریم . تمام این جاده هایی که از هر سو دارد می آید یک نقطه در مرکز دارد . من از تک تک این جاده ها دارم شما را می آورم و انتها شما را به این نقطه مرکزی که اسمش دین است می رسانم ، خب . یعنی وظیفه ام این است ، اصلاً کار من الان این است . و دین تشکیل شده از کتاب احکام الهی در سایه سخنان اهل بیت (ع) ، حالا اگر که نخواهید که سخنان اهل بیت (ع) را شروع کنید به مطالعه و اگر نخواهید به احکام کتاب خدا با دیده بازتر و دقیق تری نگاه کنید هیچ کاری برایتان نمی شود انجام داد . چون اصلاً نمی توانید از دنیا بگذرید ؛ می گوید : ای بابا ، من که حالا قند دارم ، چربی و اوره ام هم بالاست از این دنیا خوردن فقط نان می توانم بخورم و فلان چیز دیگر چرب و شیرین هم که نمی توانم بخورم . هیکلم هم که از قیافه افتاده ، دیگر لباسهای آن چنانی و بِرَندهای آن چنانی هم که به هیکلم نمی خورد نمی توانم بپوشم ، خب دیگر در این دنیا چه دارم ؟ خودت خبر نداری . یک نفر پیدا بشود یک سوزن بزند روی آن نقطه حساس زبانت را باز کند ، ببین به دنیا چه طوری آن وابسته ای . یک نفر بگوید که اشکال بچه شما این است ، پشت و رویش می کنید . دنیا فقط خوردن و پوشیدنش که نیست ؛ فقط بهره بردن از خوشی هایش که نیست ، خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد . می آیند کنارت از فلان فرد چیزی را تعریف می کنند هنوز نمی توانی بگذری . می گویی : واقعاً این طوری گفت ؟ می بینی این همه هم در این کلاس این بیچاره گلو پاره می کند ، حرف می زند ولی کو آدم شدن ؟ خودمان شدیم ؟ پس هنوز به دنیا وابسته هستیم . پارامترهای وابستگی به دنیا خیلی زیاد است ، خیلی بیشتر از حد تصورتان .
از دوستان جمع : فردی می روند خدمت یکی از معصومین از فقر و نداری گله مند می شوند ، حضرت می فرمایند : چند هزار دینار بدهم چشمت را می دهی ؟ می گوید : نمی دهم . همین طوری یکی یکی تمام اعضای بدن را که سالم بودند می گویند . پس می گویند : مرد تو چرا اظهار فقر و نداری می کنی و این قدر ثروتمندی ، من این همه پول به تو می خواستم بدهم یک دانه از اینها را از تو بگیرم . می خواستم بگویم که چند سال پیش کتابی را به ما دادید با عنوان کتاب زندگی " رامپا " که یک مـؤبد تبتی چه سختی  می کشیدند . یک موردش طریقه ورود به این عبادتگاهها این بود که بچه سه ساله باید 72 ساعت تمام جلوی در ورودی این معبد می نشست و یک سیب را روی سرش نگه می داشت . فقط یک یا دوبار در روز اجازه می دادند برای دستشویی رفتن تا ببینند لیاقت دارد وارد این معبد بشود برای تعلیمات بعدی یا نه . وقتی آدم این ها را می خواند می بیند دین خودمان چقدر راحت ، چقدر سهل ، با یک ترک دنیا آن هم نه این برویم جنگل و غار از زندگی و آدم ها دور بشویم . با یک کم از خودخواهی مان گذشتن و خالی شدن می رسیم . اگر لازم می دانید این کتاب را به جوانان توصیه کنید .
استاد : جوانان ما خیلی وقت ندارند بهتر است که تلاششان را بگذارند روی قرآن . چون خیلی زمان ندارند برای یاد گرفتن .   

 

 

 

نوشتن دیدگاه