منو

یکشنبه, 02 دی 1403 - Sun 12 22 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره یک

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 4594

 هوالحق


امروز 28 روز از ماه دوم زمستان گذشته ، این روز شمار مرا بیاد اورد که چله بزرگ زمستانی که گذشت هیچ ، 18 روز هم از چله کوچک زمستان نیز گذشته است و هیچکس را در خاطر نیست که چله ها در حال گذشتن می با شند راستی چرا ؟ ایا دل مشغولی مردم سبب این فراموشی است ؟ یا زیاد خوش گذراندن ؟  خدا می داند بهر حال دلیلی دارد اما مهم انست که گذشت و ما نفهمیدیم همانطور که سالیان عمرمان که بهارها و زمستانها ی بیشماری در ان بود گذشت و نفهمیدیم اول قدری بی صدا در درون خودم اه و ناله و افسوس کردم بعد از این سوگواریها بخودم امدم وگفتم خوب ایا ادم عاقل نباید ریشه یابی کند ؟ اگر در روز محشر از او پرسیدند چه جوابی می خواهد بدهد ؟ بر ان شدم نگاهی عمیق بیندازم ابتدا به ساکن با خود جدل نمودم وقتی هوا نشانی از  زمستان ندارد چنین می شود .  به خود خندیدم که سال گذشته شاید این کلام قدری دل را خوش می نمود اما امسا ل نه .  هنوز اثار برفی که امد وجود دارد و سوز سرمایی که از لای پنجره ها بدرون می اید بدن را می گزد پس این دلیل خوبی نیست گر چه که پاسخ دندان شکنی نیز دارد که در
جایش خواهم گفت باز مثل ادمهای عاقل این بار سراغ شکم رفتم می دانید که نفس شکم وشکمبارگی همانقدر که رهایش می کنی مضر و زیانبار است اگر در اختیارت باشد الارم دهنده خوبی است نگاهم به دوران کودکیم افتاد و نزدیک شدن به پاییز و زمستان در حیاط خانه مان در کنار بزرگترها بظاهر با توپ کوچکم و یا سنگها ی لی لی و گچ برای کشیدن خانه های لی لی روی اجر فرش حیاط مشغول بودم اما در باطن هیچ حرکت حتی کوچک بزرگترها و یا حرفهایشان از غربال شنیداری یا فهمیدنی و یا حافظه ای من نمی توانست بگریزد همه در جنب و جوش بودند .سیب زمینی و پیاز با گونی  میخریدند و در جاهای خشک انبار می کردند سبزی های خشک شده را ا ز روی سبدها جمع آوری می نمودند و برای زمستان تهیه مواد خوراکی خشک شده را می دیدند.خانمهای همسایه قرار می گذاشتند که به بازار بزرگ جنوب شهر بروند تا تا ماد را ازانتر تهیه کنند.این خبر خوشی بود چون دیگر خانه از مواد ماندگار خوراکی پر میشد همه ی اینها یادآوری میکرد که دیگر از انگور و خربزه و هندوانه و... خبری نیست و مزه ی زمستان از راه می رسید .خلاصه ی کلام آنچه را که در تابستان می خوردیم در پاییز آرام آرام و سپس در زمستان دیگر
نمی دیدیم و نمی خوردیم .وسایل سرگرمی چون اینترنت و ماهواره و تلویزیون کانالی وجود نداشت که شبها را نان در خودش بکشد که کسی متوجه طولانی شدن تدریجی شبها نشود .درون خانه دیگر سرد بود و میبایستی از لباسهای بیشتر و پشمینه استفاده نمود و دیگر لباسهای نازک و نخی تابستانه درون بقچه ها و کمد هو پنهون می شد .خلاصه تغییر وسیع خوراکی ها و پوشکی ها آنقدر چشم گیر بود که دیگر نمیتوانستی روز های چله ها را نشماری و صدای قدمهای بهار را که از دور دستها می آمد نشنوی.ترنم زیبای بهار را در شکوفا شدن هر برگ کوچک سبز بنفشه های درون باغجه می توانسای بشنویو هر روز دانه دانه برگها را بشماری و نزدیک شدن نوروز را در دلت جششن بگیری .اگر بخواهم بگویم شرح دادنی بسیار است اما از این گذر کوتاه به گذشته یک نتیجه ی مهم گرفتم وقتی همه چیز در جایگاه تعیین شده اش قرار گرفت یعنی میوه ی تابستان در تابستان و میوه ی پاییز در پاییز و میوه ی زمستان در زمساان قابل برداشت و تازه به تازه خوردن بود ودر انبارها نگه داری  می شود و به موقع می آمد و تمام می شد شما دیگر فرصت را از دست نمیدادید.اگر در خانه همان لباس تابستانی را نمیپوشیدید و بار
گران لباس بیشتر را بر خود واجب می دانستید .صدای قدمهای بهار در دل شما شادی و شعف بوجود می آورد .خلاصه بگویم اگر همه چیز در جای خودش قرار میگرفت و تعادل طبیعت را برای ارضای خودخواهی هایمان به هم نمی زدیم آنوقت از لطاءف هر فصلی در جای خودش بهره می جستیم و مهمتر آنکه زمان را به سهولت از دست نمیدادیم و هر تغییر زیبای طبیعت را حس می کردیم و تازه به رمز آیات الهی که خداوند انسان را دعوت می کند به تعقل در زنده شدن پس از مردن زمین می نماید که چگونه باران می بارد و زمین دوباره زنده می گردد و راز مردن و زنده شدنهای متعدد در قرآن و احادیث را در می یابد .پس وقای گذران روزهای زمستان را نفهمیدی در خسران بسیار قرار داری.چون نمیفهمی که فصل تجدید حیات در روح وجسمت می باشد.

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه