منو

یکشنبه, 02 دی 1403 - Sun 12 22 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره هشتاد و هفتم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 2844

بسم الله الرحمن الرحیم

شب اول ذی الحجه است ؛ اندیشه های عجیبی مرا به خود مشغول کرده است . روزها پشت سر هم و بی وقفه ، همراه با آرامش و همراه با سختی و تنش بسیار می گذرد . این خودش مسئله ای است ، چگونه آرامش و سختی و تنش می توانند در جوار یکدیگر حرکت نمایند در حالی که از دو جنس کاملاً مختلف و متضاد می باشند . قلم را در میان دندان هایم می چرخاندم و سخت در فکر بودم که چطور ممکن است ؟ اما از سویی هم نمی توانم وجود این دو احساس متضاد را انکار کنم ، چون در خودم مثل دو رودخانه در جوار یکدیگر جاری است . یکباره آه از نهادم برخاست زیرا آیات سوره الرحمن ، آیه 19 مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ ، دو دریای تلخ و شیرین که با هم مجاورند ، جاری ساخت در پیش چشمانم با تلألو خاصی روشن شد . خداوند فرموده : دو دریای تلخ و شیرین در جوار یکدیگر در حالی که در هم داخل نمی شوند در حرکتند . من همیشه فکر می کردم مگر می شود ؟ حتماً حائلی حتی غیبی آنها را از یکدیگر مجزّا نگه می دارد . امروز به عینه در وجود خویش دو دریای متفاوت جاری را حس می نمایم . اضطراب ها و تنش ها می آیند و می روند ، دمادم نو می گردند حتی ذره ای هم به دریای آرامشم نمی توانند نفوذ نمایند . آرامشم صبورانه ، فرح انگیز و زیبا طی مسیر می نماید حتی قطره ای بر دریای خروشان اضطرابات و سختی ها نمی افکند تا قدری سبک شود . این چه قصه ای است که در حال وقوع است ؟ به مردم روبرویم نیز وقتی می نگرم حتی آنهایی که واقف بر احوالات خویش نیستند نیز تجّلی دهنده این آیه روشن قرآن می باشند ، گر چه که اکثراً آن را نمی فهمند ، درکی ندارند . اما من بنده شاکری هستم چون یکبار دیگر غافلگیر شدم . آیه ای از آیات الهی را در سرزمین وجود خویش متجّلی دیدم ؛ باز هم متأسف شدم که چرا سالهای زیادی از عمر را سپری نمودم و همیشه در بیرون از خودم سرک کشیدم تا اسرار عالم را درک نموده یا مشاهده نمایم ؛ در حالی که آنچه را که در بیرون پی اش می گشتم در درونم بوده و هست . نمی دانم چقدر فرصت برای کشف بقیه اش خواهم داشت ؟ حال بگویم چرا استرس ، چرا آرامش ؟ فضای جامعه سرشار از دو رنگی است ، ریا ، نامهربانی ، فضای بدون عشق و صمیمیت و ..... هر بخش اینها درصدی بر انسان تنش و استرس وارد می نماید . در کلّ جامعه بشری در هر نقطه آن وقتی غاصبی حقی را غصب می نماید حتی اگر از درختان و حیوانات باشند بار منفی نگرانی را در کلّ جهان منتشر می نمایند . آدمی در ذهنش ، در خانه اش ، در دنیای کوچک وجودش غیبت می نماید ؛ همان دَم تیری زهرآگین بر پیکره زنده هستی می نشاند ، فضایی مسموم به وجود می آورد و آگاهانه یا ناآگاهانه آدم ها در درون خویش دچار دلتنگی و اضطراب می شوند ، اگر مسئول هر بخشی از امورات دنیا باشند آن بخش را نیز مسموم می نمایند .

 اما چرا آرامش ؟ سکون و آرامشی دلپذیر مرا در خود فرو برده ، به آن آگاهم ؛ زیرا در باورهایم وجود خداوند همیشه پُررنگ است . هر کجا که حضور دارد آنجا امن و امان است و چون همه جا خدا هست ، پس همه جا در عین ناامنی ، صاحب امنیت است . در باور من خدا ، حقیقی و همه چیز غیر از او مجازی است  و همین هراس مرا آرام می نماید . با این حقیقت همیشگی هیچ چیز دیگر همیشگی نخواهد بود ؛ پس سختی ها و اضطراب ها پایدار نخواهند بود ، همچون کفی که از بالا آمدن آب دریاها و حمله اش به ساحل به وجود می آید و بر ساحل پس از برگشت آب ، مانده و می میرد ، خواهند مُرد . پس کافی است خودم را در آن چادر آرامش و اطمینان ، پیچیده و نظاره گر باشم تا گذرانش را شاهد باشم .

خدایا ! دوستت دارم ، نه ، عاشقانه می پرستمت . خدایا ! عاشقانه می پرستمت ، قشنگ نیست ؟ شما هم می توانید داشته باشید . اضطراب ها را نمی توان دور ریخت اما آرامش را می توان کسب کرد . بجنبید ، در تلاطم رودخانه پیش رو نقطه ایمن خودتان را پیدا کنید

نوشتن دیدگاه