دلنوشته شماره نود و نهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 2816
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار دلتنگ بودم ودر اندیشه های دور و دراز خویش غوطه می خوردم و در میان امواج افکار تاریک و روشن بالا و پایین می رفتم صدای زنگ تلفن مرا بخود آورد ،کمی طول کشید تا به فضای واقعی و ظاهری برگشتم .تلفن را باز کرده و الو گفتم صدای پسرم که سرشار از شادی و سرزنده گی و شعف زندگی بود بگوشم رسید در لحظه ای تمامی آن تارهای سخت و تاریک عنکبوتی اطرافم پاره شد و همگی بر زمین ریخت و من آزاد و رها در نهایت نور و شادی به سخن آمدم ، گفتم و گفت ، شنیدم و شنید ،خندیدم و خندید تا حرفها بپایان آمد و تلفن را قطع کردیم .پس از گزاردن گوشی تلفن برجای خویش آنقدر موسیقی زیبای عالم هستی در اطرافم بگوشم می رسید که تک تک سلولهای وجودم را بحرکت در آورده بود . پس از چشیدن و درک اینهمه شادی که فقط از صدای شاد و پر مهر فرزندم بر وجودم جاری گشته بود کم کم بخود آمدم و اشکهایم سرازیر گشت که من فقط حامل دوره ای کوتاه نگهداری فرزندم در شکمم بودم و پس از آن اورا مراقبت نمودم ،هرگز خالق نبودم ،
بوجود آورنده و نظم بخشنده به یکایک سلولهای وجودش نبوده ام ،دانشی بکار نبرده ام آنچه که من انجام دادم درمقابل آنچه که نامش خلق و آفرینش الهی است هیچ هم نمی تواند بحساب آید ، اما صدای شادش مرا از زندگی پراز غم به عالم پراز نور و شادی وارد نمود .حال پروردگارم که مرا از خلق تک تک سلولها و نظم بخشیدن و زیبایی آفرینی هر ذره وجودی ام نظاره گر بوده و آفریده ،وقتی مرا ناشاد و مایوس و افسرده می یابد چه می شود ؟ آینه شادیها و شعفها و قدر شناسیهایش را شکسته می بیند .من چقدر بدم که نتوانستم آینه ای باشم که تجلی گاه زیبائیهایش باشم .بد نیست؟ اگر به این پایه درک رسیده ا یمنباید شیوه اندیشیدن و عمل کردنمان را تغییر دهیم ؟آیا احساس نمی کنیم مدیون هستیم؟ که عالم را پراز شادی کنیم و شادی چیزی جز رضایت خاطر نیست . چیزی جز تسلیم و پذیرش آنچه که ما در هستی به ما عطا نموده نیست که مطمئنا بهترین را برای ما بخشش فرموده است و فقط باید درک کرد.