دلنوشته شماره صد و چهارم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 2866
بسم الله الرحمن الرحیم
در رختخواب دراز کشیده بودم و در اندیشه های دور و درازخویش غوطه می خوردم همه چیز آمد و رفت .مثل مسافری شده بودم که در حاشیه اتوبان ایستاده و منتظر ماشینی است که برایاو ترمز نموده واورا نیزسوار نماید تا به مقصدش برساند .و هیچکدام از ماشینها توقف نکرده وبا سرعت بسیار دور می شوند خاطراتم و همه لحظاتی که در زندگی برایم بسیار مهم بوده ،یکی یکی آمدند و رفتند و هیچکدام برای من حتی لحظه ای نیز توقف ننمودند. درجای خویش نیم خیز شدم . راستی چرا اینطور بود؟ فکر کردم و تلاش در پیداکردن جوابی نمودم . پی بردم که در همه خاطراتی که با سرعت عبور نمودند ،آدمهای دیگری نیز دخیل بوده اند .پس حتما آن آدمها نخواستند پایی بر ترمز فشار داده و مکثی نمایند خوب چرا؟اینها که با من بودند و با من خاطره ساختند پس چرا حالا برایم حتی مکثی کوتاه نکردند؟ این سوالی شد که می بایستی پاسخی درست و منطقی برایش بیابم . به تک تک آنها دوباره نگاه کردم خیلی عمیق و بسیار عجیب دیدم که یک چیز در همه
آنها مشترک است .( همه آدمهایی که در خاطره های من دخیل بودند و حادثه ساز در کمال حیرت و شگفتی و علیرغم ادعایشان که همه چیز بخاطر من است ،فقط در آنزمان بخاطر خودشان ،مرا خواستند و برایم کاری کردند و جریانی را جاری نمودند.) هیچکدام مرا بخاطر خودم نخواستند بلکه بخاطر خودشان و آنچه را که من داشتم و می توانست آنها را به خواسته شان برساند ،مرا خواستند و مدعی (( فقط بخاطر تو)) شدند .چقدر بد، چقدر ناامیدکننده، چقدر تلخ ، اصلا خوشم نیامد .خواستم در صندوقچه کشف خویش را محکم ببندم و وانمود کنم که اصلا نفهمیدم .همان کاری که بسیاری از آدمها در زندگی خویش می کنند .ولی بلافاصله با خود اندیشیدم اگر در این سن و با وجود رهانمودن بسیاری از بندهای وجودی در خلوتی و آسایشی این مطلب را کشف می کنم. حتما در پس این حکایت حکمتی نهفته که باید آنرا دریابم........ چقدر زیباست که فهمیدم من و خداوند عالم چه وجه تشابهی داریم. عجله نکنید خواهم گفت .پروردگار عالم خالق هستی است .هرچه هست از اوست .هرمخلوقی هر چه دارد از اودارد.درست
است؟ رابطه مخلوقات با خالق چگونه است؟ عده ای هنوز پررو و گستاخ تشریف دارند ،عده دیگری که بسیار هم کثیر می باشند ،خداوند را دوست می دارند زیرا از او بسیار دریافت کرده اند و مدعی دوست داشتن خالق هستند تا سهم بیشتری هم از او دریافت نمایند .اما عده ای که بسیار قلیل اندخداوند را دوست می دارند چون او را بزرگ و قابل دوست داشتن می دانندحتی اگر به آنها هیچ ندهد .خندیدم و گفتم خداوندا به شما غبطه می خورم زیرا قلیل افراد را که شمارا بخاطر آنچه که هستید دوست دارند ،را دارید ،امامن آنرانیز ندارم .ازاین جستجو خوشم آمد و ادامه دادم.
دربسیاری از ارتباطاتم با دیگران و انجام کارهایی برای آنهابتدریج به نقطه ای رسیدم که افراد مقابلم فکر کردند کارهای من جزو وظایفم می باشد و اگر انجام ندهم کوتاهی کرده ام و قابل سرزنش می باشم .واکنش بندگان با خدایشان نیز در قبال نعمتهایی که به آنها بخشیده ،نیز چنین است .در داشتن نعمت تشکر نمی کنند ولی در ازدست دادن نعمت بسیار بدخلقی و بد رفتاری می نمایند چرا؟ کمی بیندیشیم تا در روابطمان
اصلاحاتی بوجود آید.ان شا الله