چرخ و فلک دنیا بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 992
بسم الله الرحمن الرحیم
روزهای عجیبی را انسانهای ساکن بر این کرهی خاکی میگذرانند گرچه اکثریت درکی از ماجرای این زمان و چرایی آن ندارند و دمادم در حال عیب جویی دیگرانند و هر لحظه یادتان باشد کسانی که در حال عیب جویی اند هر لحظه بیشتر و بیشتر از دایرهی آگاهی و درک ماجراها دور میشوند، پس عیب جوییها یکی از عواملی است که شما را از درک ماجراها دور میکند، بگذریم مرا به قصههای دیگران چه کار؟ برمیگردم به خودم و احوالاتی که هر دم رنگی جدید میپذیرد. در سکون و سکوتی خاص نشسته بودم به آنچه که تا امروز دیدم فهمیدم توجه ویژه میکردم یکباره احساس کردم که سوار بر چرخ و فلک بسیار عظیم هستم این چرخ و فلک خیلی آرام و ذره ذره حرکت میکرد موقع بالا رفتن بسیاری از وقایع تلخ و شیرین پشت سر گذاشته شده را مشاهده میکردم، من بارها این اتفاق برایم افتاده و بارها این نظاره را کردم با این تفاوت که این بار من فقط ناظر بر جریانات بودم نه عامل، من ناظر بر آن جریانات بودم انگار کسی مرا وادار میکرد تا تمام زوایا و لحظههای برخوردی در هر ماجرایی را با دقت بنگرم و بعد تکه بعدی، تجربهی جالبی بود من قبلا حداقل در این 2 سال گذشته چندین بار این بازنگری ها را داشتم اما یاد میآورم که در هر کدام در یک ماجرایی به خصوص برای خودم بسیار اشک میریختم و اندوهی بزرگ بعد از آن مرا فرا میگرفت معمولا بعد از خروج از این نگاه و از این ماجرا لااقل نیم روز در لاک اندوه تعصب خودم فرو میرفتم، اما این بار فقط ناظر بودم چرا؟چون هیچ تاسف و اندوهی بر من غالب نمیشد می توانستم با شفافیت بالایی و زمان بیشتری وقایعی را که من در آنها دخیل بودم را بنگرم تمام لحظهها واکنشها خشمها و و و . چه بر من وارد شده بود و چه بر روی آدمهای روبروی من آمده بود. چرخ و فلک به آرامی رفت تا به اوج خود رسید آنجا توقف کرد ،آنجا حس کردم چقدر وزن سنگینی را با خودم حمل میکنم چقدر آزار دیدم آمدم تا مثل دفعات قبل برای خودم سوگواری کنم این هم یکی از آن کارهای بدی ست که یاد گرفتم گه گداری برای خودم مجلس سوگواری می گذارم چرا نمیدانم؟ البته تنهایی نه با هیچکس، این قصد را که کردم چرخ و فلکی که ساکن بود یک تکانی خورد همین تکان باعث شد یک چیزی از دستم سر بخورد و بیفتد پایین، به خودم آمدم به خودم نگاه کردم تازه بغلم را نگاه کردم خیلی وحشتناک بود، در بغل من تودههایی از سیاهی خرابی تلخی زشتی و و و که راجع به آنها حرف نزنم خیلی بهتر است، بغلم مملو بود از اینها آنقدر از شرایط بدی که در آن بودم هول کردم که میخواستم حتی از خودم هم فرار کنم چه رسد به آن چه که در بغلم محکم نگه داشتم به یک باره همه را ول کردم، و ریزش یکی یکی آنها را با چشمانم دنبال کردم چرخ و فلک حرکتش را شروع کرد از حرکت نایستاد همان طوری با کندی و آرامی از سوی مقابل به سمت پایین در حرکت بود ، نمیدانم چقدر در آن حال بودم بالاخره به طرف راست توجهم جلب شد، خدای من یکی یکی همهی آن اتفاقات دوباره در حال وقوع است همهی آنهایی که دیده بودم آمده بودم بالا دوباره در حال وقوع است اما این بار همهی آن اتفاقات نقاط تیره و مبهمشان را از دست داده بودند همه شفاف و قابل فهم بودند میدانید قابل فهم یعنی چه؟ خوب به آن فکر کنید، قابل فهم یعنی چه ؟ یعنی یکی یکی آنها را همان طوری که اتفاق افتاده بودند درک کردم نه آن طورکه در وهلهی پیشین موقع بالا آمدن برداشت کرده بودم، هر فهمی که به من در این سری جدید عارض میشد به دنبال خودش آسایش و امنیت میآورد، یکی یکی بعد بعدی و بعدی و بالاخره سومی و سومی آمدند .من دوباره ناظر بودم . این بار ناظری که از دیدن هر لحظه فهیم تر می شدم. و به همان نسبت سبک تر می گردیدم . مسائل کوچک و بزرگ بسیاری را دیدم . اگر یک نفر بگوید من پشت سرم هیچی ندارم ، مطمئن باشید یا دروغ می گوید و یا هنوز از خواب دنیا بیدار نشده است هنوز در خواب است . چرخ و فلک من آرام آرام می آمد . به سطح زمین نزدیک و نزدیک تر می شد . اشتباه نکنید . تلخی همان تلخی است . درد همان درد است . اما این بار یک اتفاق جدید افتاده بود . چی ؟ وقتی شما جریان تلخ شدن را می فهمید ، چرا تلخ شد ؟ سنگینی بار تلخی کم و کمتر می شود . تلخی نفرت ها ، محرومیت ها ، دیده نشدن ها ، هی رقیق و رقیق تر می شود . واقعاً آنچه که بر من گذشت نمی توانم به خوبی حسش را بیان کنم . اما می دانید ایامی را که ما الان در آن هستیم ، سال 1400 اواخر سال 2021 میلادی ، ما دائماً سوار این چرخ و فلک ها می شویم . و بعد دوباره پیاده می شویم . مادر هستی در هر بار سوار شدن ما امیدوار است که در یکی از این چرخیدن ها بالاخره کاملاً بیدار شویم. تا در زمان کم تری به فهم نهایی دست پیدا کنیم . باور کنید خیلی زیبا است . با اینکه در لحظه هایی خیلی دردناک است ولی باید اتفاق بیفتد . باید اتفاق بیفتد . راهی نیست . می دانید یعنی چه ؟ اگر نتوانی این مرحله را رد می کنی می شوی مثل سنگ . دیوار . کوه . فقط وجود خواهیم داشت . اما بر ما جریان هستی نمی ایستد . چون هستی هر کسی ، هست بودن یا هستی هرکسی به اندازه ی تلاشی است که برای هوشیاری آگاهانه اش انجام می دهد .