آیا امروز هم صبر کوچک خدا چهل سال است؟
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 1207
بسم الله الرحمن الرحیم
قدیمی ها می گفتند صبر کوچک خدا چهل سال است نمی دانم شما شنیده اید یا نه هم سن و سال های من زیاد شنیدند انشالله شما جوان ها هم شنیده باشید صبر کوچک خدا چهل سال است بعد از آن عقوبت می کند من وقتی که مورد آزار قرار می گرفتم فکر می کردم خدایا من صبر چهل سال تو را نمی خواهم من تا هستم می خواهم مجازات آدمهایی که من را آزار دادند ببینم اگر نباشم به چه دردم می خورد در دبیرستان که بودم غیر فضای درسی مان برای ما سه کلوپ معین کردند کلوپ هنری رقص بود آواز بود و دکلمه بود وهنرپیشگی یک کلوپ ورزشی که کارهای ورزشی بود و یک کلوپ دینی .من کلوپ دینی را انتخاب کردم خودم هم شدم مسئول کلوپ دینی اگر اشتباه نکنم یک خانم جوانی بود که دکترای الهیات داشت از دانشگاه تهران توسط معلم ورزشمان که خیلی خانم خوبی بود وقتی دید من دنبال یک نفر می گردم گفت خودم برای تو می آورم او آن خانم را دعوت کرد ایشان سخنرانی می کرد هر هفته در یک بابی بعد آخر سخنرانی خود پاسخ سوالات بچه ها را می داد یک روز به من گفت تو چرا سوال نمی کنی ؟هیچی نمی پرسی ؟گفتم آخه بگم گفت بگو گفتم من از صبر چهل ساله خدا درمجازات آدم های خاطی گله مند هستم چه کسی می تواند جواب من را بدهد ؟و درخواست می کنم که خداوند این را کوتاه کند .ایشان گفتند: اگر در قضیه ای فرد خاطی خودت باشی چی؟ باز هم می خواهی صبر 40 ساله خدا کوتاه شود؟ من یک مکثی کردم خودم را از تک و تا نینداختم، گفتم: بله. گفت: پس برو.
از همان زمان، همیشه به آن پاسخی که داده بودم، فکر می کردم، خیلی فکر کردم، چندین ماه طول کشید، نهایت در خودم طاقت مجازات شدن را ندیدم، چون درد و سختی مجازات، یک چیزی است، خجالت و شرمندگی این که تو یک آدم بد هستی، یک چیز بزرگ تری است و این بخش برای من خیلی مهم بود که مردم بفهمند من یک آدمی هستم که خطا کردم، باید خجالت آن را بکشم، تحمل آن را در خودم ندیدم. پس تا جایی که در من، عقل و قلب می توانست بفهمد، سعی کردم در زندگی ام، در مورد دیگران آزار و ایضایی نداشته باشم که مورد مجازات خدا قرار نگیرم. اما در این روزگار، این اواخر، متوجه یک نکته ای شدم که انگار خواست زمان نوجوانی من را، الان خداوند اجابت فرموده است. یعنی چه؟ صبرش را بر مجازات خاطیان کوتاه کرده است، هرچه بیشتر هم می رویم، کوتاه تر هم می شود، مجازات ها هم عینی تر اتفاق می افتد، یعنی دقیقا خطایی که تو داری می کنی و مجازات دارد، طوری مجازاتت می کند که همه بفهمند که چه کار کردی که امروز مجازات می شوی. یک نکته خیلی مهم و کلیدی هم این جا عرض کنم: بسیاری از آدم ها حتی خود من، سعی می کنیم خطا نکنیم، کلامی یا حرکتی انجام ندهیم که پرونده سیاه جدیدی باز نشود، روش خیلی خوبی است سعی خود را می کنیم اما در درونمان هنوز یک دلگیری ها و تعرضاتی وجود دارد که مثل اجاقی پر از آتش که بر آن در گذاشتیم؛اما مادر هستی، این لکه سیاه و داغ را، در درون ما نمی پسندد، خوش نمی دارد، او فرزندش را مثل یاس سفید و خوش عطر می خواهد. پس چه اتفاقی می افتد؟ دمادم نشانه هایی از این اجاق و محتویات مشتعل آن را، در بیرون و در منظر نگاهمان می گذارد، تا زمانی که واکنش مان در مقابل این رویارویی خشم و این اتفاق؛ تا می بینیم، بد و بیراه می گوییم، ناسزا می گوییم، تهمت می زنیم، دورویی می کنیم؛ تا زمانی که واکنش ما این است این می رود تمام می شود، دوباره با یک فاصله کوتاه یکی دیگر جلوی چشممان می گذارد. تا چه وقتی؟ تا وقتی که ما به نقطه صلح، آرامش و سکون، با این ماجراها برسیم. من یک چند تایی داشتم، از تیر غیب بدتر است، علیرغم این که هرگز در بیرون، نه آبروی کسی را بردم نه به او تعرضی کردم، نفرین هم نکردم چون اهل نفرین نیستم، اما این تیرهای غیب را داشتم هنوز هم گاهی با یکی سرشاخ می شوم ولی زود در می روم و خلاص می شوم. اما یادمان باشد تا به این نقطه صلح نرسیم، دم به دم تکرار می شود. شاید ساده ترین آن عروس و مادر شوهرها هستند، در دنیا همیشه عروس از مادر شوهر گله دارد، مادر شوهر از عروس، به حق یا ناحق آن را کار ندارم، ولی تا زمانی که هرکدام به نقطه صلح و بخشش نرسد، به طور دائم رفتارهایی از طرف مقابل به او بروز می کند که می گوید: می بینی دوباره دارد چه کار می کند، دارد من را دیوانه می کند، چون جلوی او می گذارد که او همین واکنش را نشان بدهد، اما اگر گفت: ای بابا حوصله داری تمام شد، ما که دیگر تو این جور چیزها ناراحت نمی شویم، آن وقت دیگر رهایت می کند.