هرچه در زندگی مان بکاریم همان را برداشت می کنیم.
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 675
بسم الله الرحمن الرحیم
نیمه شب بیدار شدم دیدم دارم آیه ای از قرآن را تند تند می خوانم نفهمیدم چه بود، صبح دنبال آن گشتم دیدم سوره ملک آیه 30 است که خداوند فرموده است: ای پیغمبر به مردم بگو، به من بگویید، اگر آبی که در دسترس شماست، به زمین فرو رود، کیست که این آب روان را دربیاورد؟ گازی که در لوله های گاز شما در جریان است، اگر یک دفعه آن را قطع کند و دیگر گازی نباشد، شما با سرما چه کار می کنید؟ در خانه هایی که مستحکم است نشسته اید و آسوده اید، سقفش زیباست و گچ بری دارد، لوستر دارد، سه چهارتا لرزه به آن بخورد، همه پایین بیاید، چه کار می کنید؟ پس به این دنیا کوتاه بیایید. لقمان را همه می شناسیم و در قرآن سوره ای به نام لقمان داریم، می گویند: ارباب لقمان به او دستور می دهد و می گوید: لقمان، برو زمین های من را کنجد بکار، لقمان می رود همه را جو می کارد، محصول که بالا می آید، اربابش به او می گوید: مگر من نگفتم کنجد بکار، چرا تو جو کاشتی؟ لقمان گفت: من از خدا امید داشتم که جو می کارم برای تو کنجد بار بیاورد، ارباب او گفت: مگر چنین چیزی اصلا ممکن است که تو این کار را کردی؟ لقمان گفت: تو را می بینم که خدای بزرگ را دمادم نافرمانی می کنی اما امید داری که به بهشت بروی. اربابش شروع به گریه کردن کرد، دید عجب درسی به او داده است، او را آزاد کرد. یادمان باشد هرچه در زندگی مان بکاریم همان را برداشت می کنیم. شما در زندگی تان چه می کارید و در قبال کاشته تان چه انتظاری دارید؟
صحبت از جمع: من عشق می کارم .عشق کاشتن یعنی بدون توقع بتوانم بکارم ،ولی گاهی از دستم در می رود لحظه هایی این توقع برمی گردد ولی سریع برمی گردم و این کار آن قدر به من عشق می دهد که دنبال پاسخ آن نیستم
استاد: اولین نکته، بعضی جاها که از دستت در می رود، کاشته ات سر کچلی می شود، آن جا را هرچه نگاه می کنی، می بینی خاک است، اصلا چیزی از آن در نیامده است. کاشتن عشق شرایط بسیار سختی دارد، به این سادگی نیست. نداشتن توقع دو جور است:
یکی توقع از بنده است یکی توقع از خداست می گوید از خدا توقع نمی کنم که معمولا اینجوری نیست ما این کار را نمی کنیم، خدایا مگر من چکار کردم؟ من خودم را مثال می زنم یک مشکلی پیش آمد که من متاسفانه گرفتار دیوانه ای شدم گفتم خدایا آخر مگر من چکار کردم که هرچه دیوانه است قسمت من می کنی؟ آخر چرا به داد من نمی رسی؟ می بینید؟ پس خیلی هم اینجوری نیستیم متوقعیم از خدامتوقع باشید عشقتان پایدار نیست، از بنده متوقع باشید باز هم عشقتان پایدار نیست چون آن چیزی که تو به بنده دادی مال تو نبود خدا به تو داده بود ولی بهت حرمت گذاشته بود گفته بود بنده من اینرا می خواهم بدهم به آقای فلانی تو ببر بده بگذار تو را بشناسد، پس ببینید که توقع داشتن یک چیز است.
دوم: قضاوت نکردن است ما بارها می کنیم، من به شما بارها گفتم به من برچسب نزنید من نه طرفدار هیچ طرفی هستم نه مخالف هیچ طرفی، من طرفدار حقم و مخالف ناحق، حالا حق بین خانواده ام است طرفدار خانواده ام هستم، ناحق در خانواده ام است مخالف خانواده ام هستم، فرقی نمی کند درست شد؟ قضاوت نکردن است، آیا در زندگیتان قضاوت نمی کنید؟ آیا هیچ وقت فکر نمی کنید ای بابا این فلانی چرا اینجوری می کند؟ آدم عاشق کم حرف می زند ساده تر بگویم اصلا حرف نمی زند، چون وقتی حرف می زند از حضور خارج می شود، عاشق مگر از حضور خارج می شود؟ اگر کسی عاشق باشد مگر می تواند با معشوقش نباشد من بچه ها را خیلی دوست دارم خانه هستم با بچه های خودم اینجور بودم با فامیل می رفتم با بچه های آنها اینجور بودم مترو می رفتم اتوبوس می رفتم خیابان می رفتم هرجا من باشم و بچه ای آنجا باشد یک چشمم برای آن بچه است، درحالیکه به من ربطی ندارد ،پدر دارند مادر دارند خانواده دارند، من عاشق بچه ها هستم پس همیشه یک چشمم دنبالشان می دود، بدون هیچ توقعی ولی میدود، عاشق از حضور در معشوق غایب نمی شود، الان که من اینجا دارم حرف می زنم درحالیکه دارم از معشوقم به شما می گویم بازهم چون مخاطبم شمایید غافل می شوم، حالا این یکی را داشته باشید، خیلی سخت است ساده نیست من می خندم می گویم چون اگر نخندم خودم گریه می کنم، جدی می گویم یک وقتهایی در خانه تنها هستم می خندم راجع به یک چیزهایی بعد یکدفعه به نقطه ای می رسم شروع می کند اشکم سرازیر شدن فوری جلویش را می گیرم می گویم برای چه گریه می کنی؟ ولی گریه، گریه فهمیدن است، هر کسی زیاد بفهمد حتما گریه می کند چرا گریه می کند؟ برای خاطر اینکه می بیند تا الان چقدر از دست داده بعد می بیند که همین الان هم که می فهمد دارد از دست می دهد این دیگر بدتر است نه؟ حالا عشق بکارید تا دلتان بخواهد.