منو

چهارشنبه, 03 بهمن 1403 - Wed 01 22 2025

A+ A A-

چالشی در حقیقت نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا مقالات حقیقت نماز را خوانده اید؟ من یک ایمیل داشتم از یک بنده ی خدایی که اصلاً او را نمی شناسم فکر می کنم اصلاً ساکن ایران هم نیست وقتی این مقاله را خوانده بود به استاد این جلسات نوشته بود که چرا شما این ها را کتاب و جزوه نمی کنید اگر می خواهید این کار را انجام دهید من حاضر هستم به شما کمک کنم در همه ی زمینه ها، خب بالاخره باید ویرایش شوند، من دیگر خیلی حوصله ندارم، یک بار این کار را برای دلنوشته هایی که انجام دادم کردم و اذیت شدم، رفتم وآن مقالات را خواندم، حالا چرا همان مقالات خودم را رفتم و دوباره خواندم؟ دلیل داشت، فکر می کنم 2 شب پیش بود اگر اشتباه نکنم، از مشهد برگشته بودم، نمازم را که می خواندم به سلام نماز که رسیدم یک لحظه احساس کردم که از روی صندلی ام بلند شدم، چه قدر جلوی چشمم روشن شد، روشن می گویم نه این روشنی ها خیلی روشن تر از این صحبت ها، بعد قسمت دوم سلام را که گفتم یک قدری از آن کمتر ولی بازهم جلویم روشن بود، قسمت سوم را که گفتم دیدم این طرف و آن طرف می شوم و پشت سرم، تکان خوردم، نمازم تمام شد و گفتم خدایا، من غیر از تو با کسی کاری نداشتم ولی پس چرا این شکلی شدم، فکر کردم چرا این طوری شده، خودم رفتم و مقاله ی حقیقت نمازم را خواندم، یادم آمد که آن موقع هم یک اتفاقی برای من افتاده بود ولی سال های سختی که پشت سر گذاشتم خیلی چیزها را از ذهنم محو کرده و کامل به خاطر نمی آورم، در مقاله ی ششم است که در مورد سلام های نماز گفتگو می کنم، ما تا تشهد را می گوییم گفتگوی ما با پروردگار است، به سلام که می رسیم چه قدر به بنده های بزرگ اش اهمیت می دهد، بزرگ که سهل است، به من کوچک بی مقدار هم اهمیت می دهد، سلام می دهیم به انبیاء در بند اول سلام، در بند دوم سلام می دهیم به عباد صالح، خدایا می شود یک روزی من را هم بگذاری در عباد صالح ات که همه به من هم این طوری سلام دهند، آدم خوشش می آید، بند سوم سلام می دهی به همه ی آن هایی که مثل تو نماز خوانده اند. دیدید وقتی نمازها تمام می شود، قدیمی ها همه به هم دست می دادند بعد خیلی جالب است که می بوسیدند، من همیشه می گفتم این یعنی چی! الان آن را می فهمم. عصر آگاهی یعنی این، همه ی آن چه که تو به عنوان حقیقت می شناختی، لایه ای دیگر باز می کند، آماده هستی ببینی؟ ببین. نیستی؟ بمان. مثل خمیرترش نانوایی سر جایت بایست، کاری نمی شود کرد. حرفم را شنیدید، بروید و آن مقالات را هم یک بار بخوانید بعد یک نگاهی به نمازتان کنید، نمازتان به آن جا می رسد که مثل استغفار من می شود. یک عزیزی به من گفت من نمازم را با ترجمه اش نگاه می کنم و می خوانم، گفتم نکن، مگر بد است؟ نه، شما وقتی می گویی إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، می بینی کمرت تا شده است از بس که سختی داری، چرا سختی داری مگر تو عبد خدا نیستی؟ از کی باید کمک بگیری؟ از خودش آن وقت دیگر حسش می کنی و می گویی دیگر لازم نیست ترجمه را به خاطر بسپاری. ترجمه تو را از آن کار جدا می کند.
در گفتگوی هفته ی قبل تفکری کردید؟ مواظب خودتان باشید تا می توانید زبان هایتان را جمع کنید، ببخشید آن بلایی که بر انسان می آید از زبانش است، نشنیده اید که زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد، یعنی همین، مواظب باشید. حالا جالب تر است ما خیلی از مواقع با مردم بیرون و آدم های بیرون حرف نمی زنیم ولی همین زبان سرخ از داخل کار می کند، من این طوری، من آن طوری، فلانی این طوری، فلانی آن طوری.
صحبت از جمع: در نماز به چی توجه داشته باشیم؟ من شنیده ام که می گویند اگر به خود معنای نماز توجه کنید که خب می گویند پس کی نماز خواندی، شما هم الان فرمودید، ولی خب وقتی می خواهیم دائم به خداوند توجه کنیم این ذکری که داریم در نماز می گوییم یک مقدار ما را می برد در یک وادی دیگر
استاد: نه نمی برد وقتی شما جزء به جزء؛ یادتان هست می گفتم همه چیز را جزء به جزء می خورم، سالاد که می خورم کاهو را دانه دانه می خورم، گوجه اش را دانه دانه می خورم، برای چی؟ برای این که معده ام بفهمد که چه چیزی را خورده است، یک شلم شوربایی در آن به وجود نیاید؛ شما وقتی نماز می خوانی و ذکر نماز را می گویی، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، فکر نکن الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ یعنی چی، با خودت این طور حس اش کن؛ خدایی که مال من و همه ی عالم است؛ به مرور که دانه دانه حس می کنی و جلو می روی دیگر بدون خدا نمی توانی نماز بخوانی. امتحان کنید.
در مورد جلسه ی پیش، رحمانیت، رحیمیت، اگر تفکر نکنید و آن را جستجو نکنید خیلی باختید. من آن چیزی را که وظیفه دارم می گویم و می روم.

نوشتن دیدگاه