منو

جمعه, 12 بهمن 1403 - Fri 01 31 2025

A+ A A-

عشق چیست بخش اول

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

 چند روز بود با عشق درگیر بودم ویک جورهایی به نظرم می آمد که یک چیز دیگری هم غیر از آن که ما تعریف می کنیم باید باشد

عشق چیست ؟ به عشق می اندیشیدم ، چون کلمه زیبا ، پُرطرفدار و وسوسه برانگیزی می باشد . اما کمتر کسی معنای واقعی آن را می فهمد . من عشق را کشش یا جاذبه ای مانند خاصیت آهنربایی می دانم که وقتی دو چیز که از یک جنس باشند به هم برسند جذب یکدیگر می شوند . شاید کلام بنده قدری عجیب به نظر برسد زیرا بارزترین حالت عشق میان زن و مرد است ؛ اینها از یک جنس نیستند ، کاملاً با هم متفاوتند لااقل از نظر ظاهر که چنین است و نمی توان انکار کرد ، همین طور است اما سخن از قالبها نکردم . مردی و زنی هر کدام قالبی هستند که بر آدمی قرار می گیرد او را زن یا مرد به نمایش می گذارد . اما آنچه که در این قالبها محصور می شود و پذیرش می کند که به نام یک مرد یا یک زن او را بنامند حقیقت آدم است . همان حقیقتی که روز ازل پروردگار بر او اسماء را تعلیم فرمود و مورد حسد ابلیس واقع گشت و آن موقع آن حقیقت نه زن بود ، نه مرد . حقیقتی بود از حقیقت پروردگاری که به اذن الهی متجلّی گشته بود ، در متن قرآن هرگز آیه ای یا فعلی از جمله ای نمی یابید که دلالت نماید بر آن که آدمی که به نمایش در نزد ملائک تسبیح گو قرار داده شد مرد بود یا زن ، آیه ای نیست که آیا مرد بود یا زن یا هر دوی آنها در آنجا حضور داشتند ؟ خیر ، بلکه فقط می فرمایند : آدم بود . پس می بینید که آدم یک حقیقت است که پس از دریافت تعالیم اسماء پروردگار از او جفتش را نیز پدید آورد . در این هنگام نفرمودند : کدام زن و کدام مرد بود که دیگری به وجود آمد بلکه فرمودند : جفتش را پدید آوردم تا در کنارش آرام یابد . این حقیقت بزرگی است که باید پذیرفت و در فکر برتری جویی نبود که انسان را خَسِرَ الدّنیا وَ الآخِرَه می سازد . می دانیم که در علوم چنین گفتند : که بین هر دو مولکول کششی وجود دارد ، همین کشش مولکولی است که ذرات را در کنار هم و منسجم نگه می دارند . اگر کّل هستی را پازلی ببینیم در عین این که همه قطعات پازل ، تشکیل دهنده هستی می باشند اما می بایستی قطعه های همجوار را در کنار هم قرار دهند تا پازل شکل واقعی خود را بیابد در مورد آدم ها نیز چنین است . در عین این که هسته اصلی همه این نمادهای انسانی یک حقیقت واحد است ، اما هر ذره ای از این حقیقت ، ذره همجوار خود را می جوید و در صورت رسیدن به آن ذره ، بدون هیچ آگاهی ظاهری و از پیش آماده نموده جذب آن می شود و آن وقت بحث عشق مطرح می شود . حتی مبحث عشق از اولین نگاه هم مطرح می گردد . اگر انسانها صحیح و طبق دستور خالق خویش زیست نموده باشند به محض دیدن ذره حقیقی هم جوار خویش جذب او می شوند ، جدایی را نمی پذیرند . اما بسیار اتفاق می افتد که انسانها بر اثر عناد و سرکشی در عوالم قبل از دنیا و هم چنین در دنیا آگاهی از پیش تعیین شده شان تیره گشته ، ذره حقیقی هم جوار خود را درست تشخیص نداده و جذب ذرات ناهمگون می گردند ؛ وظیفه اصلی خویش را در دنیا که می بایستی به اندازه سهم خود، ذرات همجوارش را  جذب نموده و در جای خویش بنشاند را درست انجام نداده در دنیا سرگردان شده و بدون رسیدن به هدفی که برای آن پا به طبقه اسفل السافلین ، یعنی زمین گذارده بود دنیا را ترک نموده و به عالم برزخ برود و زمان های طولانی در آنجا در سختی و انتظار کُشنده باقی بماند تا ذره همجوارش به عالم او بیاید . تازه اگر پا به مرحله او بگذارند وگرنه دیگر دستش به او نمی رسد و این عقوبت بسیار سختی است که باید بِکشد تا به عالم قیامت و روز محشر پای گذاشته و در آنجا با عملکرد اشتباه خود روبرو شود و ببیند که چگونه ذره حقیقی همجوار خود را آزار داده و ندیده گرفته و به نقطه دیگری رفته است و چگونه از رسیدن خود به نقطه امنی که خالقش وعده داده بود جلوگیری نموده است . در آنجا جریان آه و افسوس او ، از هر آتشی سوزاننده تر و دودش کورکننده تر خواهد بود . این کشش که نامش عشق است اگر زن و مردی را که در پازل هستی همجوار هم هستند به هم برساند تبعات دیگری هم خواهد داشت . فرزندان آنها همان ذراتی خواهند شد که در این پازل در جایگاه خود قرار خواهند گرفت و این پیوستگی را تعمیم دهید در مورد همه وابستگان دو طرف این زن و مردی که در قالب دنیایی خود توانسته اند نمایشگر همان عشق الهی باشند . این فهم عشق آن قدر وسیع و عظیم است که با نگاه به آن قالب زمینی انسان که بدنش می باشد تحمل این همه گستردگی را ندارد . بر عکس آن نیز چقدر عذاب دهنده خواهد بود که کوچکترین عذاب آن در روابط کوچک و کوتاه مدت دنیا دیده می شود . انسانها با قدرتمند بودن قالبهای جسمی شان عشق را در کشش های جسمی مشاهده می نمایند اما هر چقدر جسم ها فرسوده تر می شود عشق ها روشن تر متجلّی می شود تا جایی که بدون بهره وری از جسم ها ، انسان ها در نهایت کشش کنار هم می مانند ، همانند کشش مولکولی که عرض کردم . تجلّی این کلام را در زندگی انسانهایی که یکی از دو طرف جسم قابل استفاده اش به گوشتی بی ثمر و بی حرکت تبدیل می شود و نفر دوم در عین سلامت ، او را دوست داشته و قادر به جدایی از او نمی باشد . تمامی زندگی دنیایی خود را صرف نگهداری از این جسم بی ثمر و بی استفاده می نماید و حاضر نیست حتی به جسم دیگری نیز نگاه کند و حیرت همه انسانها را برمی انگیزد که مگر می شود ؟ آری می شود ، او ذره حقیقی همجوار خود را جسته در حال انجام ماموریت خود در دنیا می باشد . آفرین بر این شعور و آگاهی بزرگ .

می دانید که همه ما با گذران عوالم نزولی و سپس عوالم صعودی در پایان ، می بایستی پازل حقیقت الهی را متجلّی سازیم . چقدر بزرگ است ! دوستش دارم ، زیرا زیباترین بخش وظیفه ای در طی تکامل هستی را به آدم واگذار نموده و این موجی بزرگ از شعف ، شادی ، غروری زیبا بر من که ذره ای از این پازل بزرگ هستم وارد می نماید . چقدر سپاسگزار و شاکرم که مرا هدایت کرد تا به اینجا تا بتوانم این را بفهمم . آیا شما خوشحال نیستید ؟ خوشحالی کلمه کوچک و بی ارزشی است در قبال این عظمت و فهمی که بر ما عطا گشته است . متاسفم که بخشی از عمر دنیایی خود را صرف ذراتی کردم که همجوار ذره من نبودند . بر من سختی و عذاب وارد کردند ، ای کاش خدایم مرا خیلی پیش تر از این آگاه نموده بود ؟ الان هم که فهمیدم از شعف روی پای خویش نیستم . خدایا ! چگونه شکرت را به جا آورم ؟ خودت هدایتم نما .             

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه