من کیستم بخش پنجم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: من کیستم
- بازدید: 94
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز اولین جلسه سه شنبه از سال 1403 هست. ما سه جلسه شب های قدر را نیز در این شب ها پشت سر گذاشتیم.
اول کار سوالی میپرسم، از دستاوردهای خود در ماه مبارک رمضان بفرمایید.
صحبت از جمع: در شب بیست و سوم فرمودید؛ حسد را شناسایی کرده و از خدا مضطرانه بخواهید که حسد را از شما دور نماید. دسته ای از حسادت ها عیان بوده و فرد متوجه آن می شود، من سراغ آن ها نرفتم و سراغ حسادت های پنهان خود رفتم، مواردی که فکر میکردم حسادت نیستند اما اولین چیزی که در آن ها پیدا کرده ام، حسادت بوده است. من زمانی که از دست کسی ناراحت می شوم در ابتدا باید بیندیشم که از حسادت این ناراحتی برای من به وجود آمده یا عملی که آن فرد انجام داده است، اینقدر عمیق و زشت بوده است، که مرا ناراحت نموده است؟ و بیشتر آن موارد از حسادت بوده است. عاجزانه و مضطرانه هفته آخر ماه مبارک از خدا درخواست کردم که هرجایی حسادت بروز پیدا کرد، بفهمم. شما فرمودید فرد عاقل حسادت نمی کند و خدایی نکرده من جز بی عقل ها نباشم. شاید کسی متوجه آن نباشد اما شخصاً عمق فاجعه را درک می نمایم.
استاد: خیلی مهم است. ما می گوییم، چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی. آدم وقتی دچار حسد می شود چیزی جز پشیمانی و ناراحتی نصیب او نمیگردد. شاید متوجه نباشد و فکر می کند که دیگران را آزار می دهد پس خوب است. اما در انتهای کار در کاسه اعمال خود هیچ ندارد. فردی که معامله ای می کند و در نهایت دستاوردی ندارد را بی عقل گویند. چرا که فرد عاقل معامله ای که همواره ضرر داشته باشد را انجام نمی دهد. پیدا کردن حسدهای پنهان بسیار حائز اهمیت است. حسدهای پنهان را که پیدا می کنیم، دست می یابیم که خود، ریشه حسدهای آشکار هستند که اگر آن ها را ریشه کن کنیم شاید بیرونی ها شاخه های خشکیده ای باشند که دست آخر زمین بریزند. الحمدالله. شکر خدا. موفق باشید.
صحبت از جمع: چیزی که در این ماه مبارک توجه من را به خود جلب نمود، این بود که بسیاری از دستاوردهای من بیشتر از برنامه "زندگی پس از زندگی" بود. در هر قسمت، مواردی مطرح می شد که توجه من را به خود جلب می نمود. موردی که بسیار به چشم من آمد و بنظرم شاه کلید بود و روزانه آن را تمرین می کردم، آقایی بودن که پس از مرگ این را می دیدند که خیلی ها برای برگشت او به این دنیا دعا می کنند و خیلی از افرادی که در حال دعا هستند، حتی یکی از اقوام نزدیک ایشان، از دهانشان گل خارج می شد اما قلب هایی سیاه داشتند چون در دل خود در زمان دعا کردن نا امید بودند. دقت کردم که در خیلی از مکان ها حتی در حرم ائمه معصومین دعا کرده ام اما این امید در قلب من نبوده است، که همین چیزی که دعا می کنم یا حتی بهتر از آن برای من رقم خواهد خورد. اصلاً اتفاق نیفتادن و نشدنی برای خدا وجود ندارد مگر اینکه به صلاح فرد نباشد که حتی در این مورد نیز خدا جایگزینی برای آن خواهد داشت. این مورد را بسیار تمرین کردم که زمان دعا کردن به هرچیزی که خواستم سراسر امیدوار باشم و آزمون هم برای من این می تواند باشد که در یک شرایط بحرانی که قرار گرفتم، شرایط مشابه ای که قبلاً در آن شرایط اگر دعا می کردم خیلی هم به حصول نتیجه امیدوار نبودم، اگر این شرایط برای من تکرار شد و من توانستم سراسر امیدواری باشم، می توانم بفهمم که مقداری این مورد را آموخته ام.
استاد: بسیار عالی. یاد بگیریم که لغو نگوییم. دعایی که از اعماق قلب، اعتماد و یقین بیرون نمی آید، کلام لغو و بیخود است. بنده از تاکسی که پیاده می شوم، اصولاً تشکر و خداحافظی می کنم. بعضی اوقات به بعضی از راننده ها، نه به همه آنها، می گویم در پناه خدا باشید. بعد از آن اندیشیم چرا فقط به عده ای این حرف را می زنم؟ بعد از آن توجه گذاشتم و دقت کردم که فردی که به او می گویم در پناه خدا، چه نوع فردی است؟ متوجه شدم که به فردی که این عبارت را می گویم از عمق قلبم می گویم، به گونه ای که به اولادم می گویم. پس از آن این عبارت را فقط برای کسانی به کار بردم که از صمیم قلب آن ها را به پناه خدا می گذارم، برای همین بسیار ارزشمند است. ما خیلی کلام لغو داریم. منظور حرف زشت نیست، حرف های بیهوده که به کار نمی آید. حیف است، چرا کلام لغو به کار می بریم؟ بعضی دیده اید در هنگام صرف میوه، پوست آن را نیز گاز میزنند؟ برخی نیز پوست میوه را می خورند که علت های عصبی دارد. اما برخی فقط پوست آن را گاز گاز می کنند. به چه معنی؟ استخوان فک و دندان های خود را برای چیزی بیهوده که هیچ سودی برای بدن انسان ندارد به کار میگیرید؟ مگر ما خرگوش هستیم که باید زیاد بجویم تا دندان هایمان دراز نشود. حرف زدن نیز همینطور است. به حرف زدن خود توجه دهیم، از خیلی از کلام ها پرهیز می کنیم.
صحبت از جمع: اصولاً زمانی که دعا می کنیم اول دعا نا امید و مستاصل می شویم. یعنی آن فضای درونی آدم را نا امیدی فرا می گیرد، باید اول آن را پاک کنیم .
استاد : نه. این استیصال است که شما را به سوی دعا کردن می برد . شما چرا در حرم امام رضا (ع) دعا می کنید ؟ چون دچار گرفتاری بوده و مستاصل هستید. اما زمانی که مستاصل هستید و با آن استیصال خود به در خانه ی امام رضا (ع) می آیید، همان زمانی که دست هایتان را بلند می کنید، یادتان باشد که اگر شما را نمی خواستن، اجازه نمی دادن تا دست هایتان به دعا بلند شود. ما فکر می کنیم این ما هستیم که دعا می کنیم، اما فی الواقع ایشان قبل از اینکه حتی ما به ذهنمان بسپاریم که دعا کنیم، برای ما این دعا را می کنند. در نتیجه به ما ابلاغ می شود که خودمان درخواست کنیم و فکر می کنیم که خودمان خواسته ایم، در حالیکه قبل از آن خداوند برای ما خواسته است وگرنه همان استیصال است که ما را به سمت دعا کردن می برد. نمی گوئیم که استیصال نباشد، ولی استیصال نباید بماند. وقتی شما توانستی دعا کنی ، آن وقت است که یقیناً جواب شما را آن بزرگواران داده اند . دیر یا زود ، هرجا که به نفع ما باشد جوابمان را گرفته ایم . آن موقع دیگر قلب ما آرام می گیرد و بیرون می آیی . آن غلط نیست بلکه درست نیز هست .
صحبت از جمع : خیلی از اوقات در مورد دعاهایی که فرمودید ما اصلاً فرد مقابل را نمی شناسیم، واقعاً دعا و حرف ما از صمیم قلب نشات می گیرد. بطور مثال به راننده ی تاکسی می گوئیم خیر ببینید و یا برای سلامتی بیماری که نمی شناسیم، دعا می کنیم. پس ما به دعا دعوت شده ایم.
استاد : قطعاً همین طور است . گاهی اوقات در زمان تماشای تلویزیون به بعضی از این چهره ها، بزرگ و کوچک ، مرد و زن و بچه نگاه می کنم . وقتی نگاهشان می کنم نمی توانم خود را کنترل کنم و می گویم الهی که عاقبت شما به خیر شود . یک شیرینی در دل من می نشیند وقتی می گویم عاقبت شما بخیر شود، انگار که به اولادم گفته ام عاقبت بخیر باشد . یعنی با همان لطافت و زیبایی. هیچ ایرادی ندارد .
صحبت از جمع : استاد ، من سال هاست درگیر بودم با این حقی که از دیگران به گردنم مانده است. مخصوصاً بچه های مدرسه و سختگیری هایی که می کردیم و این همیشه به دنبال من است و از خدا می خواستم که یک وسیله ای فراهم نماید بلکه اینجا صاف و پاک شود . خب خیلی ماه مبارک رمضان ها گذشته ، ولی امسال خداوند به دل من انداختند که درخواست کنم، خدایا اگر می شود همین جا، اگر حسنه ای دارم و آن حرکت را از من پذیرفته ای، این حق ها را از گردن من رد کن و نگذار که به آن دنیا بیافتد. شاید نتوانم از پس آنها بربیایم و این موضوع من را بسیار آزار می داد و انگار کمی به آرامش رسیدم. مخصوصاً در رابطه با پدر و مادر، زمان افطار می گفتم خدایا اگر امروز بخشی از روزة من را قبول کرده ای، هدیه به روح پدرم باشد . مادر هنوز در قید حیات هستند ، شاید توانستم حق ایشان را ادا کنم ولی پدرم دستشان از دنیا کوتاه است . مطلب دیگر اینکه در سه شب احیا همانطور که شب اول خدمت شما گفتم، ابتدای برنامه انگار یک فردی صحبت های چند سال پیش شما را یاد من آورد که همه دوستان بر روی زمین می نشستیم و شما می فرمودید که فاصلة خالی بین افراد نشسته بر روی زمین حقیقتاً خالی نیست بلکه پر می باشد و همة ما یکی هستیم. به خود گفتم که من همه ی مردم جهان از جمله ایرانیان ، مسلمانان ، اقوام، دوست و آشنا را دعا می کنم، اما این درست نیست. پس از آن شیوة دعای خود را تغییر دادم. گفتم خدایا کل مردم جهان از بدو خلقت تا ابدیت، هردعایی، خواسته ای و هرچیزی که از قلب من خطور می کند شامل حال همه بشود. از صدقه سر آنها ، بهره ای هم به خودم بدهند. برای همین اول مجلس همه را از نظر می گذراندم و دیگر ذهنم درگیر شخص و فرد خاصی نبود و این خیلی برای من مفید بود. خدمت شما هم که گفتم شما هم صحه گذاشتید و گفتید خیلی خوب است . ممنون از زحمات شما .
و به دنبالة کلام شما پیرو یک برنامه تلویزیونی که تماشا می کردم، برای مجری این برنامه دعا کردم که خدایا تا هفت پشت قبل از ایشان، بهره ای که مردم و مخصوصاً جوان هایی که به واسطة این برنامه هدایت میشوند، میبرند را به صورت نوری به امواتشان واصل گردان و انشاالله خدا حافظشان باشد و من شخصاً دعا می کردم و از خدا طلب میکردم چرا که این هم حقی است به گردن من. مخصوصاً که پشت پرده زندگی شخصی شان را نشان دادند. چه آسیب ها ایشان دیده است. الان تحت درمان هستند. انشااله همه دعا کنیم که حق ایشان به گردن ما نماند.
استاد : انشااله. بله اینجور قصه ها و اینجور تلاش ها، تاوان هم دارد. باید تاوانش را بپردازی . ولی این شما هستی که انتخاب می کنی چه انجام بدهی. زمانی که آگاهانه انتخاب کرده ایم باید تاوان آن را نیز بپردازیم، اصلاً راهی وجود ندارد و منتی هم به گردن کسی نیست. من جمله ، مثل امروز صبح، خانمی از من درخواست وجه نمودند. من پیش خود گفتم خدایا چه کار کنم؟ سه فرزند دارد که مشغول به کار هستند . یک لحظة کوتاه مستاصل شدم که چه کنم، گفتم خدایا قلب من را به قلب او وصل کن و استیصال آن شخص را درک کردم و توانستم پاسخگوی نیاز ایشان باشم. می دانید چطور؟ ساعت 2 یا 2:30 ظهر بود که یک غذای مکفی خوردم و پس از آن، قدری استراحت کردم و کارهایم را انجام دادم که برای حضور در جمع خسته نباشم. خدا گواه هست لحظه ای احساس کردم، خانمی که در منزل من حضور دارند، تمام پنجره ها را باز کرده اند. سرم را بلند کردم و تذکر دادم که چرا پنجره ها را باز کرده اید؟ ایشان گفتند هیچ جایی باز نیست، گفتم همه جا کوران هوای سرد است، نه تنها تمام بدنم درد گرفت بلکه پتوی برقی هم گذاشتم و روی آن نشستم و بعد از آن احساس کردم که داخل شکمم پر شد از مواد یخ . به اندازة یک هفته شیرینی را به یکباره خوردم، تند و پشت هم، چون هیچ چیزی درون شکم من را گرم نمی کرد. تا الان هم فکر می کردم که چرا این اتفاق برای من افتاد؟ الان فهمیدم. شما که گفتی یادم افتاد که تاوان دارد. باید بلافاصله همان موقع صدقه می دادم. وقتی صدقه می دهیم باز هم مقداری سنگینی آن را سبک می کند. انشاالله برای این آقا هم خداوند خیر، برکت، عافیت و تندرستی عنایت کند
امروز ابیات و اشعاری را برای شما آورده ام که می خوانم و می خواهم دربارة این ها گفتگو کنم و با من همراه شوید.
آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
نی رسالت یاد ماندش نی پیام
قرآن که قرائت می کردیم، دیدیم که خداوند در آیه های سورة حدید فرموده است، شما خودتان قول دادید، مگر من از شما قول نگرفتم؟ ما وقتی روی زمین آمدیم مگر خلیفه الله نیستیم؟ مگر قرار نبود خلیفه ی خداوند روی زمین باشیم؟ تا دو سه جام از دنیا نوشیدیم، یادمان نماند که چه خلافتی و رسالتی داریم. دیگر پیامی به ذهن ما نماند. چه شدیم؟ این چیزی که الان ما و همة انسان ها در دنیا هستند.
واله اندر قدرت الله شد آن رسول اینجا رسید و شاه شد
همه اینطور نیستند که به دنیا بیایند و شاه شوند.
بعضی به دنیا آمدند و زمانی که دنیا را دیدند فراموش نکردند بلکه بالا آمدند و رسیدند به مقام شاهی، نه شاه به معنای شاهنشاهی بلکه به معنی بالاترین مقام. آنجا بود که شیدای قدرت پروردگار شدند. حالا بنگرید ما کدام یک هستیم؟ این بسیار مهم است که تا از دنیا نرفته ایم خودمان را پیدا کنیم. ما کدام یک از این افراد هستیم؟ آن که دو جام نوشیدیم، مست شدیم و یادمان رفت وظیفة ما چه بود و برای چه به زمین آمده ایم؟ کدام یک از ما می دانیم که به دنیا آمده بودیم چه کنیم؟ برخی از افراد هستند که وقتی به دنیا می آیند، مسیر را مستقیم می روند و از دست نمی دهند. به این خط و آن خط نمی زنند و انحرافی نمی روند. چرا؟ چون در قدرت پروردگار شیدا می شوند. از حالا به بعد جالب است.
سیل چون آمد به دریا بحر گشت
دانه چون آمد به مزرع گشت کشت
هر کدام از ما یک سیل بودیم، وقتی سیل آمد و به دریا رسید بحر گشت. خیلی فراتر از دریا!
آیا وقتی به دنیا آمدیم و به مرور بزرگ شدیم به این نقطه رسیدیم هنوز راه داریم؟
آیا دانه های ما نهایتاً به مزرعه رسید و کاشته شد؟ یا هنوز "قاب می ریزد تو انباری"، بالا و پائین می پرد، به کار نمی آید و پوک می شود؟
وقتی در جای خود قرار می گیرد، کشت می شود و به بهره دهی می رسد.
چون تعلق یافت نان با جانور نان مرده زنده گشت و باخبر
آن دانة گندم کاشته شد، عمل آمد، سبز شد، بالا آمد، آن را چیدند ، مرده شد و در نهایت تبدیل به نان شد.
هر کدام از ما، یک جانور هستیم، وقتی این نان با جانور یکی شد. ما نان می خوریم، چقدر در روز نان توسط انسان ها خورده می شود؟ به این موضوع اندیشیده اید؟ برخی می گویند من نان نمی خورم، نان تست می خورم. فرقی ندارند. شما فقط خودتان نیستید. همة آن چیزی که می خورید با شما پیوند می خورد و باید با شما به آگاهی برسد. خودتان به آگاهی رسیده اید؟ من برنج که می خورم حتی دانه آخر برنج را هم به دهانم می گذارم.اطرافیان می گویند: اگر گرسنه ای غذا بکشیم می گویم نه بابا گرسنه نیستم من تعهد به آن دانه برنج دارم نباید تبدیل به زباله شده و نصیب سطل زباله شود. این دانه برنج رنج بسیار تحمل کرده، نشا کردند، در آب سرد بالا آمده، با هوا کوبیده شده، به کارخانه برنج کوبی رفته و ... و در نهایت پخته شده که وارد بدن من شود چرا که همراه بدن من که زنده و آگاه است به آگاهی رسد. چقدر از مواد خوراکی که مصرف می کنید با شما به آگاهی می رسد؟ چقدر از آن دور ریخته می شود؟ چقدر موقع پختن ضایع می شود؟ آن بخش هم که به بدن میرسد، آیا خود شما آگاه شده اید که او هم آگاه بشود؟
موم و هیزم چون فدای نار شد ذات ظلمانی او انوار شد
عسل خود روشن است و موم آن تیره است. هیزم چوب خشکی است که بهره ای ندارد. موم و هیزم خودشان را فدای آتش کردند، آن چیزی که در نهاد هیزم بود و عن قریب می پوسید و خاک می شد و هیچوقت نورانی نمی شد، زمانی که به آتش رسید، نورانی شد. آیا هنوز از خداوند گله می کنید که خدایا چقدر سختی وگرفتاری؟ آیا نمی خواهید آن بخش های ظلمانی شما نورانی بشود؟ هیزم خودش را به آتش داد و تلاش می کند در آتش سوخته بشود تا آن ذات اصلی اش نورانی بیرون آید. سنگ سرمه می دانید چیست؟ در چشم می کشند. قدیم الایام حتی آقایان نیز در چشمانشان می کشیدند چون اعتقاد داشتند برای بینایی چشم قوت دارد. البته منظور چیزهایی که خانم ها امروزه در چشم خود می کشند، نیست.
سنگ سرمه چونک شد در دیدگان گشت بینایی شد آنجا دیدبان
سنگ، سنگ بود اما زمانی که داخل چشم استفاده شد، تبدیل به بینایی و دیدبان شد. قادر شد خوب ببیند.
ای خنک آن مرده کز خود رسته شد در وجود زنده ای پاینده شد
خوش به حال آن مرده ای که از دست خودش رها و در وجود یک زنده دائمی و همیشگی شد. زمانی که از دنیا می رویم و جسم خود را تحویل می دهیم، آن چیزی که از ما جدا می شود قرار است پاینده شود ولی آیا آن چیزی که از ما جدا شده قابلیت پاینده ،جاودان، نور خالص شدن پیدا کرده است؟یا خیر؟ خوش به حال آن مرده، که در وجود یک زنده ای پاینده شد. می رود و ادامه مسیر می دهد.
وای آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجست
خیلی از ما زنده هستیم اما چه زنده بودنی؟ آگاهی خود را به چه بهایی می فروشیم؟ زنده بودن خود را به چه بهایی می دهیم؟ یک عزیزی برای من بطور مرتب پیام می دهد، کلیپ می فرستد. کلیپ ها و آدم هایی در نقش لباس روحانیت و غیر از آن که مشاهده می کنند، برای بنده هم ارسال می کنند. به چه کار من می آید؟ عزیز دل شما بجای این کارها برو کلیپ هایی با مضمون دیده شدن و ارتقا مقام گرفتن را تماشا کن؛ چرا با این ها همنشین می شوید؟ این فرد همواره می گوید که حال مساعدی ندارد، نباید هم حال خوبی داشته باشید. با مردگان و از دایره زندگی خارج شده ها نشستن و به آن ها پرداختن، مردگی می آورد.
چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختی
چقدر خواهش می کنم که قرآن بخوانید؟ این اشعار کلام مولاناست. قرآن بخوانید ،
هست قرآن حال های انبیاء ماهیان بحر پاک انبیاء
هر یک از انبیاء در دورة خود حال خاصی داشتند. در میان امامانمان به آقا موسی ابن جعفر امام کاظم گویند، چرا به دیگر ائمه این لقب را نداده اند؟ بطور حتم غیظ به ایشان حمل کرده و ایشان چون کظم غیظ می کردند، کاظم لقب گرفتند. هر یک لقب خاص خود را دارند. قرآن حال های انبیاء را شرح می دهند. به چه کار ما می آید که بدانم حضرت مسیح، ادریس نبی و ذوالکهف چه کرده اند؟ می خواهد ما متوجه بشویم که در کدام یک از احوالات انبیا جای داریم؟ به کدام یک از اینها شبیه بوده و به کدام یک از ایشان می توانید خود را نزدیک کنید؟ آیا به یاد دارید که قبل از عید در مورد خداوند گفتگو کردم. عرض کردم یک بزرگوار نازنینی به بنده گفته بودند چندبار به ملاقات خدا می روی و با او گفتگو می کنی؟ من هرچه گشتم دریافتم که من با خدا ملاقات نداشته ام. کدام ملاقات؟ کجا نوشته شده؟ پس من کجا هستم؟ من اصلا ملاقات نکردم. من کجا هستم؟ به من گفته تو بگو من، تا تو را از بقیه تفکیک کنند. مگرنه در حقیقت تو من هستی. در درون خدا هر لحظه می چرخید و زندگی می کنید. ما هر کدام ماهی ای هستیم در دریای پاک کبریا.
ور بخوانی و نه ای قرآن پذیر انبیاء و اولیاء را دیده گیر
من قرآن نمی خوانم و آن را هم قبول ندارم. انبیاء و اولیاء را قبول ندارید و نمی خواهید که قرآن بخوانید. به کار دیگران نیز دخالت نکنید و آن ها را نیز از چشم خود کنار گذارید.
ور پذیرایی چو بر خوانی قصص مرغ جانت تنگ آید در قفس
قرآن را زمانی که قصه های قرآن را می خوانید، پذیرا شدید. قفس بدن ماست! ما قصه های حضرت موسی را چند بار خوانده ایم؟ هر مرتبه ای که قرآن قرائت می کنم و به قصه حضرت موسی برمیخورم، در قرآن مجدداً به یک دستاورد جدید می رسم و دری جدید به رویم گشوده می شود. روح در بدن جا نمی گیرد.
مرغ کو اندر قفس زندانی است می نجوید رستن از نادانی است
مرغی که در قفس زندانی ست، اگر به دنبال رهایی نگردد از سر نادانی ست. اگر در بدن خود اسیر هستید، اگر فکر می کنید خیلی روحتان بزرگ است و دلش پرواز می خواهد، اگر دنبال پرواز و راه پرواز نگردید از سر نادانی و کم عقلی ست. الان در مورد حسد گفتگو کردیم که مسبب چه اتفاقی برای انسان می شود. آن کس که حسد را در خود نگه می دارد، فقط میتوان او را کم عقل دانست.چون عاقل فقط به دنبال معاملات خوب است نه معاملات غلط و نادرست.
روح هایی کز قفس رسته اند انبیای رهبر شایسته اند
اگر بتوانید از این بدن رها شوید. اگر بتوانید در این عالم چه می شوید! برای این پالایش به زمین آمده بودیم ولی فراموش کردیم و در دام خوش گذرانی افتاده ایم. چه چیزهایی بخرم؟ چرا دیگری فلان چیز را داراست و من نه؟ باید جواب حرف فلانی را بدهم. می خواهم فلانی را تکه و پاره کنم، چرا با من اینطور رفتار کرد؟ فلانی پول من را خورد! حق و حقوق جای خود دارد، این حرص است که بد است.
از برون آوازشان آید ز دین که ره رستن تو را اینست این
این پیغام امروز است. آن هایی که شما را تشویق می کنند که دین دست و پای انسان ها را می بندد و اجازه گسترش و بزرگ شدن به آن ها نمی دهد. گول این افراد را نخورید. اگر به دنبال رهایی هستید تنها راه حل دین است. برخی اذعان می دارند که تنها قسمت هایی از دین را قبول دارند، ما اصلا که هستیم؟ کلام خدا را زیر پای خود می گذارید؟ قسمتی از دین را قبول دارید و قسمت دیگر را نه؟ برو بیرون در این دنیای به این بزرگی بگرد و ببین راهی برای خود پیدا می کنی؟
ما بدین رستیم زین تنگین قفس جز که این ره نیست چارة این قفس
ما با دین از این قفس تنگ رهایی پیدا کردیم. عن قریب فصل مرگ خواهد رسید، موقع پیوستن به جهان باقی خواهد رسید. لحظه ی کوتاهی تلویزیون تماشا می کردم، می گفتند گورهایی را پیدا کرده اند که صهیونسیت ها بیست تا بیست و پنج نفر از آن هایی را که فوت کرده بودند در یک چاله ریخته و روی ایشان را پوشانده و رفته بودند. به همین سادگی! چرا می تواند برای غزه اینطور باشد ولی برای ما نمیتواند اینطور باشد؟ می شود. اصل قفس، جسم و نفسی است که او را اداره میکند. جسم هم اسب سواری نفس است. نفس سوارش می شود، می گوید اینجا مسائل جنسی را اولویت قرار بده، در جایی دیگر شکم خود را با مال حرام سیر کن، در جایی دیگر تا می توانی قلدری کن، در جایی دیگر تا می توانی پادشاهی کن. من می گویم شعار امسال ما جهش از این قفس بدن است. تا نمرده ایم از آن بیرون آیید. بعد از این رهایی ببینید که برای شما چه تغییری حاصل می شود و چه رهایی کسب می کنید؟ اگر فرصت داشتیم حتماً به شما خواهم گفت که هنگام تبدیل ماه رمضان به شوال چه اتفاقی افتاد؟
خویش را رنجور سازی زار زار تا تو را بیرون کنند از اشتهار
خود را آزار داده و اذیت می کنید. شهرت خود و اعتبارتان را از دست می دهید.
که اشتهار خلق بند محکم است در ره این از بند آهن کی کم است؟
شهرت، اعتبار، پول، بالا نشستن و پریدن.
یک حکایت بشنو ای زیبا رفیق تا بدانی شرط این بحر عمیق
بشنو اکنون داستانی در مثال تا شوی واقف بر اسرار مقال
حالا آن داستان چیست که شما را آگاه کندو به این اسرار رساند؟ امسال ماه مبارک رمضان متعلق به امیرالمومنین بود. توجه کردید؟ من کانال های خارجی را دنبال نمی کنم اما در کانال های ایرانی، هر شبکه و برنامه ای را تماشا می کردید، بالاخره یک سر خط آن به امیرالمومنین بند بود. در خیلی موارد هم به سراغ آقا اباعبدالله می رفتند. اما بخش مربوط به امیرالمومنین خیلی جالب بود. از زندگی امیرالمومنین ۱۴ قرن گذشته، حتی بیش از آن، اما همچنان راجع به ایشان حرف می زنیم و حتی خیلی چیزها را نمی فهمیم و نمی دانیم. من قبل از کرونا، حدوداً هفت یا هشت سال پیش، یک شب خواب دیدم.در ابتدای خواب همراه دوستانمان می رفتیم، یک شب تاریک که کور سوهایی از بالا روشن بود. اما پا می گذاشتیم و بر می داشتیم در میافتیم که همه جا گل بود. پاهایمان فرو می رفت در گل، مثل مرداب، به سختی قدم هایمان را می کندیم و رو به جلو می رفتیم. تا یک جایی دیدم که نور بیشتر است. من به سختی خود را جلو کشیدم ودیدم که زیر پای من یک فرش پهن است و چقدر جالب که آن فرش روی همین گل و لای پهن بود. کفش هایم را درآورده و پای خود را روی فرش گذاشتم. چقدر هم اکراه داشتم چون حس می کردم پاهایم کثیف است، اما به محض اینکه پای خود را روی فرش دیدم، حیرت کردم. خدایا چقدر تمیز شد! انگار نه انگار. دومین پایم را نیز گذاشته و لذت بردم. به دیگران گفتم کفش های خود را درآورید و به اینجا بیایید. هیچ در و پیکری هم وجود نداشت و تا چشم کار میکرد درخت بود. برای اینکه همه داخل آمده و در فرش جا گیرند، به ردیف جلو رفته و نشستم. به محض نشستن، سر خود را بلند کرده و دیدم آقا امیرالمومنین هستند. همان عکسی که بارها در کارت پستال ها دیده بودم. آقا نشسته اند و شمشیر دو لبه ایشان هم جلویشان است، با همان دستار و همان شمایل ولی زنده هستند و من ایشان می بینم. خواستم از جای خود بلند شوم، ایشان اشاره کردند بنشین و من نشستم. به من اشاره کردند جلوتر بیا. خود را جلو کشیدم تا لبه فرش که بقیه هم بیایند و بنشینند اما به عقب بر نمی گشتم و به دیگران اشاره می کردم با دست که جلو بیایند اما نمی دانم چقدر جلو آمدند. حضرت به همان شکل که روی دو زانو نشسته بودند، آرام آرام خود را جلو کشیدند. نزدیک فرش ما آمده و به محض اینکه خوب نزدیک شدند، فرمودند: که در مجالس خود از احوالات من و فرزندانم بگویید. هنوز فرمایش ایشان همچون زنگ در گوش من هست. من با تعجب به ایشان نگریستم و عرض کردم، آقا جان، ما همیشه محرم برای اقا امام حسین (ع) مراسم عزاداری داریم. فرمودند: از قصه و احوالات ما بگویید. و این صحبت را سه بار تکرار کردند، من تکان خورده و بیدار شدم. امسال فهمیدم که صحبت ایشان به چه معنا بوده است. زمانی که فرمودند از احوال ما سخن بگویید، یعنی شرح دهید چگونه گذشت و چه اتفاقی افتاد که حکومت الهی روی زمین برقرار نشد. امسال در تلویزیون و به یمن گفتگوی برخی از حضرات، بحث حسد پیش کشیده شد و بسیار زیبا بود. من نگاه به گوینده کلام نمیکنم بلکه به خود کلام توجه میکنم. برخلاف شما من دنبال آدم ها نیستم. امروز در منزل ما یک مطلبی پیش آمد، سه بار خانمی که در منزل ما حضور دارند گفتند که اجازه دهید فلان کار را برای شما انجام دهم. من خواستم که بماند برای فردا و بعد هم وضو گرفتم. به خود گفتم آدم ناحسابی درمان درد تو را خدا در دهان ایشان گذاشته و ایشان با کمال میل و محبت حاضر به خدمت به شماست. گاهاً فکر می کنیم که آدم ها باید خیلی آدمهای خاصی باشند که کلامشان برای ما خیلی عالی باشد. اینطور اصلاً نیست. حسد اولین عاملی بود که از زمان پیغمبر تا به امروز سبب گردید مسلمانان در پایین ترین سطح بمانند . اولین رگه های محکم حسد در حَجه الوداع و قبل از رسیدن به محل غدیر خم شروع شد. چون همسر پیامبر از زبان پیامبر، آیه را شنید. باید رازدار همسرشان میبودند اما نبودند و به پدر خود منتقل کردند. از همان لحظه ها دسیسه چینی ها شروع شد.تصمیم گرفتند که کنار خانه خدا آنطور بکشند و عمل کنند تا روز غدیر. و روز غدیر را گذراندند تا زمانی که پیامبر سخت بیمار شدند. فرمودند بیایید نزد من تا برای شما وصیت کنم. گفتند که ایشان هذیان میگویند. در حالی که خدا صراحتاً بارها درقرآن فرموده اند: بر پیامبر ما هذیان وارد نمیشود. آن زمان هنوز پیامبر خدا زنده بودند و جسد مبارک ایشان بر روی زمین بود که سقیفه برقرار شد. چرا؟ از چه؟ چون نسبت به علی (ع) حسد کردند و با واقعیت موجودیت امیرالمومنین روبرو نشدند. نخواستند بدانند. چرا؟ چون حسادت کردند و هنوز بحث حسادت در کل این کره خاکی، خانمان می سوزاند. آمریکا آن سمت کرة زمین است و این سرزمین ها، این سمت کرة زمین هستند. چرا؟ چون نمی خواهد آن چه که این سرزمین ها دارند در اختیار خودشان بماند و خوب استفاده کنند. اگر باور میکردند خداوند برای همه انسانها روزی مکفی قرارداده است، آیا این طور دست و پا میزدند؟ خیر. من که نمی توانم با همة قدرت های بزرگ دنیا بجنگم ولی با قدرت بزرگ خود می توانم بجنگم. حسادت درونتان را ویران کرده است.
با فردی صحبت می کردم که آیا برخی از آقایان غیرت ندارند؟ همسرانشان در خیابان در معرض نگاه های کثیف آدم ها هرزه میشوند. آیا این ها غیرت ندارند؟به من گفتن هرکس آزاد هست که خودش انتخاب کند. خانم ها چرا ناراحت می شوند که همسرشان با کس دیگری آشنا شود و به شما خیانت کند و برود. غیرت نمی خواهید پس رهایشان کنید که بروند.
حسد خانمان برانداز است. همانطور که گفته شد، برخی از حسدها عیان است، کاملاً عیان.
بشنو اکنون داستانی در مثال تا شوی واقف براسرار مقال
ریشه اصلی این همه قیل و قال دنیا، حسد است.
ما توی اصطلاح فارسی میگوییم، دندون طمع را کنده و بدهید برود. چرا میگوییم دندان؟ چون دندان است که همه چیز را میجود. حتی حرص و حسد را هم میجود. کشیدن دندان طمع خیلی سخت و کشنده است. ولی اگر یکبار این دندان لق را در بیاوری، اینقدر خود را آزاد حس میکنی که دیگر نزدیک آن نمی روید .(حسد، طمع، بخل)
دیروز متوجه شدم که چوب درب حمام منزل من آب خورده و از پایین خورده میشود. چند مرتبه ای هم تذکر دادم که این درب نیاز به تعمیر دارد. بعد به خود گفتم ظاهر درب را ببین.
یک لحظه خیلی کوتاه قلبم ایستاد، انگار دیگر نمیزند. بعد از آن فهمیدم منظور این بود که تو میمیری ولی این درب به همین شکل می ماند. برای چیزی که همراه ما نمی آید چرا حرص میخوریم؟
من انتظار داشتم که امروز دوستان در زمینه حسد که پیشتر نیز اشاره کرده بودیم، بسیار تلاش کرده باشند. اگر تلاش نکنید، بازنده اید و ادامه مسیر برای شما میسر نیست.
انسان مادامی که نمی داند بر او هرجی نیست اما زمانی که می داند به همان اندازه مسئولیت خواهد داشت.
یک وویس فرستادم خدمت شما و تنها از دو نفر بازخورد دریافت کردم. این نشان دهنده آن است که دغدغه دوستان نبوده است. عید بود و زمان تفریح و گردش، اما خوب هست که یاد ما بماند که هر چیزی به جایگاهی دارد.
صدایی عجیب مثل گام هایی که به آهستگی نزدیک میشود به گوش میرسد. من غرق در نور و سرور میهمانی خدا هستم.من حض کردم. امسال بهترین ماه رمضان عمرم را چشیدم، خوردم و مزه مزه کردم. خدا را شاکر بودم چون به معنای واقعی کلمه فرزندانم همواره مثل سایه اطرافم بودند و من نیز در آرامش بودم . این ها همه از لطف خداست. اوست که عزت میبخشد و خدا نکند که ذلت به کسی بدهد.
من در غرق در نور و سرور مهمانی خدا هستم، آنچنان احساس آسودگی، امنیت و آرامش میکنم که باور کرده ام تمام نخواهد شد. چقدر این حس و آرزو آرام بخش است. اما چند ساعتی است که صدای گام هایی که به مرور به من نزدیک میشود این لذت را هر دم کم رنگ و کم رنگ تر میکند. از شادمانی و سرور دست کشیدم. بر این صدا متمرکز شدم پس از لحظاتی دریافتم، همانقدر که این صدا نزدیک میشود، صدای دیگری وجود دارد که کم کم در حال دور شدن است. چقدر عجیب راستی چه خبر است؟ ندایی گفت: همانطور که هلال ماه پیش رو در حال ظاهر شدن است. هلال ماه پیشین در حال افول است. این قصه هر ماه رخ می دهد و آدمیان بی توجه از کنارش عبور میکنند جز ماه مبارک رمضان. مثل هر ماه است، و ما چقدر عمر کردیم و هیچ وقت نفهمیدیم. قدم های ماه شوال انسان ها را بهوش میاورد که میهمانی نور، سرور و فیض الهی به پایان خود رسیده است. آیا آدمیان آماده اید؟ که کوله بار خود را که مملو از فیض و برکت نور و مهمانی خدا نموده اید بر دوش انداخته و از جای برخیزید تا با این کوله مصفی به ماه شوال قدم بگذارید؟ روزهای جدیدی را در این ماه با دستاورد جدید خویش آغاز کنید؟ زندگی دنیایی خود را طور دیگری متفاوت از چنین روزهایی در سال پیش رقم بزنید؟ چقدر عجیب. به تعداد سال های عمرمان از ماه مبارک رمضان خارج شده و به ماه شوال قدم گذارده ایم اما هیچ وقت به کوله باری که خالی بود و با آن به ماه مبارک رمضان ورود کرده ایم و در آخر ماه پر شده از فیوضات الهی از ماه رمضان خارج شدیم، نگاهی نیانداخته ایم. تا از آن چه میزبان موقع عبور به رسم مهمان نوازی در کوله ما قرار داده بود برای روزهای پیش رو بهره بریم. چقدر خوشبختیم که امسال درک کردیم، باشد که کوله بارمان را در کمد خانه حبس نکرده و از آن استفاده بهینه نماییم. ان شالله
در ماه مبارک رمضان ما را صدا کردند و داخل شدیم. نفهمیدیم که با خود چه برده ایم و خارج هم شدیم و نفهمیده ایم چه با خود آورده ایم.
صحبت از جمع : من در مورد حسد سوال داشتم. فرق بین حسد و غبطه چیست؟
استاد : ما به جای غبطه کلمه رشک هم داریم . مثلاً خانم فلانی می گوید من ده روز مشهد بودم. من به او حسادت نمی کنم، از ته قلبم برای ایشان خوشحال می شوم که توانسته است برود ولی از ته قلب خود می گویم؛ خدایا زیارت آقا امام رضا (ع) را روزی من نیز قرار بدهید، این غبطه است. اما زمانی هم هست که می گویم؛ اما زمانی هم به خود می گویم ایشان چقدر هزینه می کنند و ده روز مشهد می روند و می مانند، این حسد است که می شود خورة جان و آدم را اذیت در می کند . امسال در برنامه محفل قاری های کودک، نوجوان و جوان قرآن را می دیدم چند مرتبه ای به خود گفتم که عمر خود را هدر دادم. من اگر قسم بخورم که از کودکی بیش از سه هزار جلد کتاب خوانده ام، دروغ نگفته ام.در دوران کودکی کتاب هایی مثل جوجه اردک زشت و حسن کچل را نخواندم. پدر بنده کتاب بیست و یک جلدی پاردایان ها را در دامنم گذاشت و گفت این ها را بخوان،خوب است . پس بهتر نبود به جای آن همه مطالعه بطور موضوعی قرآن را حفظ می کردم؟ همه جا به کار من می آید. من کاری به قاری ها نداشتم بلکه به خود کار داشتم و غبطه خوردم به این که نتوانستم چنین کاری را در سنی که اقتضا می کرد و می توانستم انجام دهم.
صحبت از جمع : امسال در هر سه شب احیا از امام حسین (ع) و حضرت عباس (س) خوانده شد برعکس هر سال که مدح امیرالمومنین انجام می شد. من خدمت شما عارض شدم که امسال با بقیه سال ها فرق داشت. شما گفتید امام حسین (ع) می خواهد حاجت جمع ما را بدهند.
استاد : می دانید چرا از امام حسین (ع) خوانده ایم؟ زیرا امام حسین (ع) قتیل العبرات (کشتة اشک ها) هستند. آن حضرت کشته حسد هایی شدند که بر وجود امیر المومنین ریخته شده بود. وقتی کسی امام حسین (ع) را در آن شرایط می شناسد، برایشان عزاداری می کند و از عمق وجود می شناسد، تازه می تواند چرایی افتادن امام حسین (ع) در گودی قتلگاه را بفهمد . چون ضایعه حسدی که از زمان پیامبر بر این خاندان وارد شد و به امیر المومنین اصابت کرد را ما الان می توانیم ببینیم. تا امروز یک مواردی را در ساحت مسلمانی می بینیم که حیرت انگیز و باور نکردنی است. در خیلی از مواقع هم ریشة آن حسادت است. برای همین در مورد امام حسین (ع) می خواندند. امام حسین (ع) نیز بار سخت حسادت ها را با خون خود در قتلگاه ظاهر کردند و نشان دادند.
ادامه صحبت از جمع: در مورد ائمه شما فرمودید، هر یک از ما به یکی از ائمه شبیه هستیم. آیا این احساس انس و صمیمیت بیشتر از بچگی با یکی از ائمه معصومین است؟
صحبت استاد : چه قدر شبیه ایشان شده ای ؟
ادامه صحبت: من شبیه ایشان نشده ام ولی آن دوست داشتن باعث می شود تا من بفهمم که باید شبیه ایشان باشم؟ من از طفولیت خود، آقا علی بن موسی الرضا (ع) را خیلی دوست داشتم، آیا باید بیشتر از ایشان تاثی کنم؟
استاد: نور همگی از یک منبع نور برداشته شده است بنابراین فرقی ندارند. من هر کجا گیر افتادم، گفته ام یا موسی بن جعفر (ع). ولی ببینید که امام رضا (ع) چه شخصی در زندگی خویش بوده اند. چه بازخوردهایی داشته اند؟ آیا می توانید شبیه ایشان شود ؟ حتماً می توانید. باید نهایت تلاش خود را کنید. اگر می گویید من مرید امام رضا (ع) هستم باید شبیه مراد خود شوید. علت اینکه امروز وضع جامعه اینقدر بد شده است، این است که مریدها با مراد ها همسو و هم شکل نیستند و خیلی فرق دارند.
صحبت از جمع: من احیاء کانال های تلویزیونی را نیز تماشا کرده ام. آن ها نیز قبل از عذاداری برای امیرالمومنین، برای امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) عزاداری می کردند و این رویه کاملاً متفاوت از سال های قبل بوده است.
صحبت استاد: کاملاً متفاوت بوده است. اما این اهمیت دارد که ما چقدر متفاوت بوده ایم؟
ادامه صحبت: امسال به لطف خداوند با وجود بیماری شخصی توانستم تمام روزه های خود را بگیرم. این پاسخ خداوند به درخواست بنده از عمق وجودم بوده است.
به پایان رسید این دفتر. حلال بفرمایید که ان شالله روزهای پیش رو به خوبی بگذرد.