منو

چهارشنبه, 17 بهمن 1403 - Wed 02 05 2025

A+ A A-

تعمقی بر سوره قصص بخش هفتم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در جلسات پیش دیدیم که موسی(ع) نزد شعیب نبی(ع) رفت و با یکی از دخترانش ازدواج کرد به شرط این که 8 الی 10 سال آن جا نزد شعیب بماند و کار کند و موسی(ع) قبول کرد و در آن جا ماند چون خیلی زود تشخیص داد که نزد یک بزرگ خداست و شعیب نبی(ع) هم خیلی سریع درک کرد شاگردی است که می بایستی او را کنار خودش داشته باشد.
فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿۲۹﴾
و چون موسی(ع) مدت را به سر آورد و با خانواده خود راهی مصر شد، ازجانب کوه طور آتشی دید به خانواده اش گفت این جا بمانید که من آتشی دیدم شاید از آن خبری یا شعله ای برایتان بیاورم تا گرم شوید.
در کتاب مجمع البیان و کتاب فخر رازی آمده که شب بود و موسی(ع) با بار و وسایل و خانواده همراهش بود ظاهرا احساس کردند که در راه گم شدند توقف کردند، می گویند همسر موسی(ع) باردارهم بود به همین دلیل حضرت موسی (ع) بسیار مشغول این بود که چگونه از خانواده اش پرستاری و نگهداری کند، در این حین از دور آتشی دید، آتش یعنی جایی که یک تجمعی وجود دارد، همیشه دور آتش یک عده ای جمع می شوند، گفت این آتشی را که من دیدم ممکن است اولا اطرافش کسانی باشند که ما را راهنمایی کنند، ثانیا شاید جایی برای زندگی باشد، ممکن است آن جا یک شهریتی یا روستایی باشد، می روم و از آن جا برای شما بر می گردانم تا گرم بشوید.
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۳۰﴾
پس چون به نزد آتش آمد از جانب راست وادی در آن جایگاه مبارک از درخت ندا داده شد که ای موسی همانا من خداوند پروردگار جهانیانم.
موسی(ع) وقتی به کوه رسید دید این آتشی که از آن جاست و این از دور می دید یک آتش معمولی نیست آتشی است پر از نور و صفا، وقتی که نزدیک شد؛ خیلی زیباست که در این جا خداوند می فرماید موسی(ع) از سمت راست ندا را شنید، بدن انسان یک راست دارد و یک چپ، مغز انسان یک نیمکره راست و یک نیمکره چپ دارد، نیمکره راست عهده دار فضاهای ماورایی انسان است یا فضاهایی که انسان را به حقیقت نزدیک و آشنا می کند و چپ عهده دار مسائل دنیایی انسان است؛ می گوید از سمت راست ندایی شنید که این ندا به او گفت ای موسی همانا من خداوند پروردگار جهانیانم، این جا که این ندا را شنید موسی(ع) به خاطر آورد که مادرش در کودکی دایه اش بود به او گفته بود که من از خداوند ندایی دریافت کردم که تو را در صندوقی بگذارم و در رود رها کنم تو را دوباره به من برمی گرداند و خداوند به من گفت که تو را از پیامبران قرار می دهد، در این جا موسی(ع) دید که انگار این وعده تحقق پیدا کرده است.
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿۳۱﴾
و خداوند به او فرمود: و عصایت را بیفکن؛ چون همین طوری نمی شود باید چیزهایی اتفاق بیفتد که در دنیا از دست آدم ها خارج است؛ پس چون دید مثل ماری می خزد گریخت و بازنگشت گفتیم ای موسی پیش آی و نترس که تو در امانی.
معمولا در جهان حیوانات هر چه حیوانات درشت هیکل تر و بزرگتر باشند تحرکشان کوچک تر و آرام تر است و هر چه ریزتر و کو چک تر باشند تحرکشان بیشتر و تندتر است، موسی(ع) عصایش را انداخت، این عصا چوب بود و عصایی بود که شعیب نبی(ع) به او داده بود، چوب تبدیل به یک ماری عظیم الجثه شد، اول این که چوب تبدیل به مار شد خیلی حیرت انگیز بود، دوم این که مار عظیم الجثه مثل یک مار کوچک می خزید و پر تحرک حرکت می کرد برای همین او را به ترس و نگرانی انداخت و باعث شد که بگریزد و رو به عقب برنگردد، خداوند به او گفت ای موسی پیش آی، نترس که تو در امانی.
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۳۲﴾
دست در گریبان خود فرو بر تا روشن و بی گزند بیرون آید.
بعد از بحث عصا، خداوند به او دستور داد دستت را در گریبانت ببر؛ این دست که در گریبان می رود روی قلب می رود؛ تا روشن و بی گزند بیرون آید، وقتی دستش را بیرون آورد دید دست غرق نور است و هیچ آسیبی هم ندیده است. اگر خدای نکرده دست شما بسوزد قرمز می شود، شعله آتش رویش است... ولی هیچ آسیبی ندیده اما غرق نور است. وقتی موسی(ع) را در اضطراب و نگرانی دید خداوند دستور داد بازویت را به خود بچسبان تا اضطراب تو فرو نشیند.
یاد بگیرید هر وقت که خیلی ترسیدید و یک دفعه شوک شدید این دست روی قلب می رود، همه این ها برای این است که ما در دنیا کلید هایی برای وقت اضطرار خودمان داشته باشیم. هر وقت ناراحت هستید دست هایتان را روی شانه هایتان بگذارید.
بازویت را به خود بچسبان تا اضطراب تو فرو نشیند، این ها دو برهان از جانب پروردگار توست. (یا دو معجزه از جانب خداوند برای موسی نبی(ع) بود که او بداند که با خدا گفتگو می کند و این چیزی نیست که از دست بنده خدا بر بیایید به طور حتم از جانب خالق هستی است) به سوی فرعون و بزرگانش که آن ها قومی نافرمانند.
یعنی من این ها را به تو عطا کردم، این ها چیزی هستند که از دست تو خارج نمی شوند، آن ها را خواهی داشت با این دو معجزه به سوی فرعون و بزرگانش برو که دیگر به نافرمانی پیوند خوردند. هر کدام از ما هر دم می توانیم صاحب معجزه ای از جانب خدا باشیم، به شرط این که اسباب بزرگی را با خودمان داشته باشیم ما اگر صاحب معجزه ای از جانب خدا نمی شویم چون اسباب بزرگی را نداریم، اسباب بزرگی از کجا می آید؟ از بزرگ بودن
چه طور می توانیم بزرگ باشیم؟ با داشتن تقوای الهی که چند جلسه است که راجع به آن گفتگو می کنیم.

سوال: آیه 61 سوره آل عمران که آیه مباهله است، یکی از خانم های محترمه یعنی حضرت زهرا(س) در معیت پیامبر (ص) بودند، در این آیه فرموده نسائنا و فقط یک نفر همراه ایشان بودند، این نسائنا از نظر شما تفسیری دارد؟
استاد: خانم حضرت زهرا(س) به تنهایی نفس کل جهان هستی است یعنی ایشان یک نفر حساب نمی آید.

نوشتن دیدگاه