منو

پنج شنبه, 06 دی 1403 - Thu 12 26 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره انبیا بخش نوزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در آیه 99 در سوره انبیاء خواندیم خداوند فرموده: این هایی که شما غیر از خدا می پرستید همه آن ها هیزم دوزخند و همه در آن وارد می شوید، خیلی ساده. اگر این ها خدا بودند وارد جهنّم نمی شدند، حال آن که جملگی در آن ماندگارند. پس حواس بدهید که به چه چیزهایی دل می بندید، به چه چیزهایی معتقد می شوید، به چه چیزهایی آویزان می شوید.
لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ ﴿١٠٠﴾
آن ها را در آن جا ناله هایی است و این ها در آن جا چیزی نمی شنوند.‏
این ها در آن جا فقط ناله های خودشان را می شنوند، ناله می کنند از چه؟ از این که چرا نفهمیدیم چون حقیقت را تازه متوجه شدند و با آن روبرو شدند. و می گوید ای وای کاش زودتر فهمیده بودم، ای کاش در دنیا بودم فهمیده بودم، ای کاش نگذاشته بودم مرگِ من برسد و دنیای فانی را ترک کنم و حالا در دنیای ماندگار در چنین جهنّمی باقی بمانم؛
ناله های دردناک می کنند، بسیار دردناک. الان دیگر نمی روم و هیچ وقت این کار را نمی کنم فقط یکبار به عمرم وقتی رفتم بهشت زهرا(س) در جایی که مّرده ها را خاک می کردند، در یک روز شلوغ که می آوردند و تند تند دفنشان می کردند. ارواح این ها که بیرون از خاک بودند با مشاهده این که جسم شان را زیر خاک می گذارند چه جیغ ها که نمی کشیدند و چنان بار فشار سنگینی روی آدم می آورد، که زود از آن جا فرار کردم و دیگر هیچ وقت در چنین حالت هایی خودم را قرار ندادم و فقط زمان هایی که مجبور بودم در خاکسپاری ها شرکت کنم حضور پیدا کردم. ولی اگر آدم های بد، بد که نمی توانم بگویم آدم هایی که نمی دانند، نادانند و انتخابشان بد بودن است اگر این ناله ها و این فریادها را می شنیدند شاید مسیرشان را عوض می کردند. و متأسفانه دیگر دستورات را گرفتند و جز آن راهی برای خودشان ندارند. باید هوشیار باشید.
إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا ٱلْحُسْنَى أُولَـئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ﴿١٠١﴾‏
همانا کسانی که قبلاً از جانب ما به آن ها وعده نیکو داده شده از آن عذاب دور نگاه داشته شدگانند.
آن هایی که کارهای نیکو کردند و آن هایی که درست زندگی کردند این ها از این عذاب ها دور می مانند. در سوره مریم آیه ای داریم که خداوند می فرماید که نیکوکار و زشت کار هر دو ابتدا از جهنّم عبور می کنند. اما زشت کار می ماند و نیکوکار به قول خودمان پروازی عبور می کند. خیلی باید به این نکته توجه بدهیم که خداوند ما را نیافریده برای این که عذاب بشویم مگر این که خودمان عذاب را دنبال کنیم، مگر این که خودمان عذاب را بخواهیم. شما را خدا حذر کنید هر جایی پایتان نگذارید. یک دوستی حضور در حسینیه را فعلاً از او گرفتم. گفتگو می کردیم بارها و بارها گفتم دنبال رمال نروی، دنبال دعا نویس نروی؛ می گویند: این خیلی مؤمن است، می گویند این خیلی هم چنین است، نکنید، زندگیتان را بکنید. دعا می خواهی قرآن است، سِحر می خواهی قرآن است، رَمل می خواهی قرآن است، اسطرلاب می خواهی قرآن است، کجا می روی دنبال این طور چیزها؟! گفت: بچه ها گفتند که در فلان آرایشگاه فلان کار را می کنند، ما این طوری زندگیمان خراب است برویم فلان بکنیم؛ این خانم ها را خدا لعنتشان کند، چه می خواهی؟ می روی می نشینی خودت را درست می کنی، قیافه ات را آباد می کنی، مردم را خراب می کنی! این جا فال قهوه می گیرند، آن جا بخت گشایی می کنند، آخر چکار دارید با این کارها؟! بعد میلیونی پول. تا گفت رفتم فلان جا، گفتم: خانم جان دیگر به من زنگ نزنید قطع کردم؛ پشت سر هم زنگ می زد و من جواب ندادم، عز و التماس آخر برای او زدم که شما فعلاً تا چهل روز حق نداری پایت را حسینیه بگذاری چون موجوداتی را که رفتی آن جا و با خودت جذب کردی و آوردی من اینجا حوصله رد کردنش را ندارم، تازه از دست یک سری خلاص شدم، این جا را یک ذره پاکیزه و تطهیر کردیم. نروید این جاها موجوداتی که با این ها هستند و کارهای این ها انجام می دهند شما را دیوانه می کنند، این طور جاها سر در نیاورید. بروید و خوب زندگی کنید تو را بخدا این طور جاها سر در نیاورید. از عاقبتمان خبر نداریم زندگی مان این قدر زار است. خبردار بشوی که فردا می میری چکار می کنی؟ همه مردم را دیوانه می کنی.
﴿١٠٢﴾ لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ هُمْ فِى مَا ٱشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَـلِدُونَ
صداى دوزخ را نمى‌شنوند و در آن چه دلخواه آن هاست جاودانند. چه کسانی؟ آن هایی که خوب هستند، آن هایی که بهشتی هستند رد می شوند، جهنّم را هم مشاهده می کنند، شرایط بدش را می بینند، که وعده خدا را ببینند حق است اما صدای ناهنجار جهنّم را نمی شنوند و هر چه که دلشان می خواهد در دسترشان است و در آن جاودان می مانند. خیلی زیباست این جمله: در آن چه دلخواه آن هاست جاودانند. انتخاب کنید، از حالا دلخواهایتان را پیدا کنید ببینید دلخواه شما چیست؟ آیا دلخواه شما داشتن یک دانه کلبه وسط یک جنگل، یک جوی آب روان، درخت های میوه که سرش پایین است شما میوه بِکنی و بخوری این دلخواهت است؟ آن وقت رفتی آن جا چون آدم خوبی بودی همین را به شما می دهند. می گویی خدا کند همین را هم بدهند از سر من هم زیاد است، از سر شما زیاد است ولی از سر من زیاد نیست من بزرگتر از این ها می خواهم . هر آن چه که دلخواه شما باشد در آن جا جاودانه در آن خواهید بود. مواظب دلخواهایتان باشید، خیلی کوچولو نخواهید . اگر از من چیزی خواستی به اندازه ارزن کفایت می کند چون بیشتر ندارم که بدهم ولی وقتی از خدا می خواهی هر چه بزرگتر، هر چه بیشتر، هر چه متعالی تر، عظیم تر .
لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿١٠٣﴾
آن دلهره بزرگ تر آن ها را غمگین نکند.
نفهمیدم این دلهره بزرگ تر دیگر چیست؟ وقتی ما می رویم آن جا، جایی که دلخواه ماست، در آن جاودانه می مانیم، دلهره بزرگتر چیست؟ آن چیست که ما را غمگین نمی کند اگر جزو افراد خوب باشیم . خیلی زیاد به آن فکر کردم ولی تا خوب آن را نبینم نمی توانم بگویم. فکر کردم این دلهره بزرگتر این است: ما یک روزی از یک نقطه ای جدا شدیم آمدیم تا از کسب تجربه کنیم و در انتها دوباره برمی گردیم به همان نقطه . دلهره بزرگ تر این است که مبادا برنگردم، مبادا دوباره آن جا من را راه ندهند، مبادا دیگر نتوانم بروم . خیلی چیزها در زندگی هست. خدا رحمت کند برادر کوچک همسرم را . به او می گفتیم: بس است برگرد ایران. حاج آقا به او می گفت: می توانی حج بروی، تازه از آنجا که بروی نوبت هم لازم نداری گفت: این ها مال شصت سال به بعد است. شصت سالم که شد بچه هایم هم دیگر بزرگ شدند، بر می گردم سر سجاده، ذکر، دعا، حج و این کارها . اما یادش رفته بود که یک دلهره بزرگ تر هم وجود دارد که شاید فرصت تجربه و استفاده از آن نشود، این مال این دنیاست، آن دنیا هم همین است.
فرشتگان استقبالش کنند؛ چه می گویند؟ می گویند این همان روزی است که به شما وعده داده می شد. به شما گفتند: این جا می آیید جای خوب دارید، نگرانی نداشته باشید، همه چیز در دسترس است، دیگر نگران رزق و روزی نیستید، دیگر نگران رخت و لباس نیستید، دیگر نگران خانه، اجاره خانه و مِلک نیستید و... . می گوید: این روز، همان روز است اما واقعاً ما همین را می خواهیم؟ مراقب خواسته هایمان باشیم .
يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿١٠٤﴾
روزی که آسمان را چون طومار نوشته ها در هم می پیچیم.
آسمان به این بزرگی را مانند طومار جمعش کنند و بعد آن را بپیچند. اصلاً تصورش آدم را دیوانه می کند .
روزی که آسمان را چون طومار نوشته ها در هم می پیچیم همان طور که آفرینش نخستین را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم. یعنی همه چیز تمام، خلاص و دوباره همه این ها برگشت . می شود؟ چنین چیزی می شود؟ یعنی چنین چیزی از عهده که بر می آید؟ کدام قدرتی در دنیا می تواند چنین کاری را بکند، هیچ کس . خدا به ما کمک کند در چنین روزی ما در جایگاهی قرار داشته باشیم که شاهد باشیم نه در جریان پیچیده شدن و داغون شدن قرار بگیریم.
این وعده ای بر عهده ماست و ما بی تردید انجام دهنده آن هستیم. می گوید از کجا معلوم که راست است؟ من می گویم از کجا معلوم که ناراست است؟ تو اگر می خواهی بگویی نیست، نبودنش را اثبات کن. من دنیای به این پُر عظمتی را که می بینم می گویم بزرگتر از این هم باشد امکان پذیر است، می تواند و انجام می دهد. اما تو اثبات کن با وجود هم چنین عظمتی، بگو که این دلایل نمی شود .
وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ﴿١٠٥﴾
و همانا در زبور پس از تورات نوشتیم پس همانا بندگان شایسته ما به ارث خواهد برد .
پس وقتی آسمان این چنین در هم پیچیده شد بعد دوباره باز شد و پهن شد، بعد از آن حتماً آفرینشی خواهد بود . آیا ما جزو آن آفرینش خواهیم بود؟ چون فقط بندگان شایسته هستند که پس از این برگشت می توانند وارث زمین باشند.
إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ﴿١٠٦﴾
به راستی در این سخن برای خداپرستان پیام روشنی است.
خیلی خوب، خیلی ساده و خیلی واضح بیان شده. شما هستید که انتخاب می کنید چه باشد. شما هستید که انتخاب می کنید چه کار کنید. سال آخر دبیرستان بودم راهم خیلی دور شده بود، پیاده می رفتم اذیت می شدم، ماشین می گرفتم هم خیلی گران بود و هم من تنهایی می ترسیدم تاکسی سوار شوم، دختر جوانی بودم. اتوبوس هم خیلی دیر به دیر می آمد خلاصه همه چیز سخت بود، دوستی داشتم به او می گفتم: نمی رسم درس هایم را بخوانم، باید دانشگاه امتحان دهم، نمی دانم چه می شود؟ می گفت: می مانی سال آخر را دوباره می خوانی . به خودم گفتم راست می گوید، بمانیم چه می شود؟ اما یادمان باشد همان یک سال را که تو انتخاب کردی و برای راحتی الانم، می مانم تا آخر عمرت یک سال عقب هستی، همیشه آن یک سال را عقب هستی . اگر فکر کردی حالا چه اشکالی دارد نماز صبح را خواب ماندم طوری نیست که قضایش رامی خوانم . ظهر شد در محل کار، گفتی محل کار است شاید که به من اشکال داشته باشد فقط به من گفتند می توانی نماز واجب و روزانه ات را بخوانی اگر نماز قضایی را بخوانم نکند اشکال شرعی داشته باشد، نمی خوانی و برای چه موقع می گذاری؟ در حالی که می توانی از وعده غذا خوردنت کم کنی و نماز صبحت را بخوانی تا وقت شرعی مشکلی نداشته باشد. می گذاری برای شب. شب هم مهمان می آید و بعد آخر شب می شود و نماز شبت هم قضا می شود می گویی فردا می خوانم. فردا، فردا و فرداها خواهد آمد و رفت و تو از عهده کار بر نخواهی آمد. همان طور که فرزندان یعقوب برادر را به چاه انداختند و گفتند می رویم توبه می کنیم، بیست سال طول کشید و نتوانستند توبه کنند حالا توفیق خداوند بود که به آن ها اجازه داد بالاخره قبل از مُردن توبه کنند ولی به همه چنین امکانی را خداوند نمی دهد.

نوشتن دیدگاه