منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره حج بخش سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

چه قدر آیات ابتدایی سوره حج به روزگار امروز ما تطبیق دارد آن هایی که می گویند این قرآن متعلق به 1400 پیش است بیایند این را بخوانند و به اطراف خود نگاهی کنند، شاید برای رضای خدا متوجه شوند که این طورها هم نیست حواس دهید .

در آیه 11 خداوند می فرماید:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿١١﴾
و از مردم کسی است که خدا را در حاشیه می پرستد . این در حاشیه می پرستد یا مصلحت جویانه می پرستد امروزه ماشاالله به حد وفور دیده می شود . یعنی در جایی که افراد مذهبی جمع هستند کاملاً مذهبی است و اگر در دستگاه مذهبیّون به او خِیر و سودی برسد که فبه المراد . بارها از خداوند درخواست لحظه ای کرده و مشکلاتش را حل کرده، خیلی هم عالی، چرا ؟
چون حال اگر خِیری بدو رسد بدان آرام گیرد. از خدا درخواست کرده که مشکلم اینجا حل شود . گفته ماشین ندارم باید خودم را برسانم یکباره خدا برای او وسیله ای فراهم می کند . در حج تمتع روز اول که به منا داخل شدیم شب ساعت دوازده می توانستیم خارج شویم، به مکه رویم و اعمال تمتع را در فضای نسبتاً آرام تری از جمعیت انجام دهیم تا در ازدحام جمعیت نباشیم . پیاده آمدیم، خیلی سخت بود هیچ ماشینی نبود فقط ازدحام جمعیت بود؛ یک جایی دیگر بُریدم. یک لحظه که ایستادم گفتم بار پروردگارا! من دارم می میرم یک فرج ِخیری بکن . شش هفت قدمی نرفته بودیم که یک ماشینی جلوی پای ما ترمز کرد و پرسید مکّه می روید؟ آن قدر هول بودم که صبر نکردم آقایان حرف بزنند گفتم: بله . گفت بفرمایید، ما هم سوار شدیم رفتیم، همسرم پرسید چه قدر تقدیم کنم ؟ گفت هیچ . خیلی زیبا بود، خیلی کّیف کردم که خدایا من به تو التماس کردم صبر نکردی تا دوباره التماس کنم. یک مرتبه هم به تبریز می رفتیم . می خواستیم ماشین بگیریم تا راه آهن برویم. یک دسته مان ماشین گیر نمی آوردند . دسته دیگرمان ماشین گیر آوردند و رفتند. با موبایل که گفتگو می کردیم، گفتم شما سوار قطار شوید و بروید توانستیم می آییم و نتوانستیم نمی آییم؟ زنجیر است مگر می شود زنجیر بک تکه اش نباشد . آن قدر التماس کردم که خدایا ماشینی بفرست ما را ببرد حالا بعد از یک دریا التماس ماشینی پیدا شد تا ما را ببرد، آن قدر ترافیک بود . گفتم خدایا! قربونت بروم الهی این ها را رد کن بگذار ما برویم، وقتی رسیدیم قطار رفته بود . سوار تاکسی شدیم تا به ترمینال اتوبوس برویم حالا آن جا که می رویم خدا کند بلیط اتوبوس باشد تا سوار شویم . گفتم خدایا این را جواب ندادی حتماً یک خرابکاری کرده بودم که جواب ندادی این یکی را لااقل جواب بده تو ببخش، تو بزرگی، من کوچکم، من نمی فهمم . گفت: فهمیدی کوچکی، نمی فهمی حالا که فهمیدی بسم الله . رفتیم بلیط هم گیر آوردیم سوار هم شدیم ولی با اجازتون ردیف آخر اتوبوس جانمان در آمد تا تبریز . آن باری که در مکه خواستم و برآورده کرد ذوق کنم و بالا و پایین کنم که قربونت برم خدا که خیلی حرف گوش کن هستی اما این دفعه که هر دری زدم و با سختی و زاری تا تبریز رسیدیم، بگویم دیگر با تو کاری ندارم و قهر هستم . امروزه مردم دینداری شان مصلحت جویانه است. هر وقت خدا به حرفشان گوش کند، می گویند تو خدای خوبی هستی . اما تو خدایی، بزرگی، تو حرف هایم را گوش کن اما من کوچکم بگذار یک وقت هایی یک اشتباهاتی را بکنم و حرف های تو را گوش ندهم، مصلحت جویانه خدا پرست هستند .
وقتی از دینداریشان خِیری به آن ها می رسد به این خِیر آرام می گیرند، راضی و خوشحال هستند و چون بلایی برای او پیش آید از دین روی برتابد . هزاران بار برای مریض هایمان دعا کردیم خوب شدند . الان چند وقت است داریم برای یکی از دوستانمان دعا می کنیم ولی جواب نگرفتیم، آن جا خدا را دوست داشته باشیم، طاعتش را بکنیم، این جا از او روی برگردانیم . وقتی خِیری به ما برسد آرام می گیریم اما وقتی خواسته مان برآورده نشود آن وقت است که از دین روی برمی گردانیم.
چند مرتبه در زندگی تان به خدا گفتید: تو چطور خدایی هستی این همه بلا سر من می آوری، اما یک دفعه با خودت نگفتی: تو چطور بنده ای هستی این همه فکر بد درباره دیگران می کنی در ذهنت؟ می گوید: من که نگفتم فقط فکر کردم، هیچ فرقی ندارد، مراقب باشیم. اگر مردم در دنیا به این شکل خفّت بار و ذلّت بار دارند زندگی می کنند یک دلیل بیشتر ندارد دینداری هایشان مصلحت جویانه است، خدا را درحاشیه می پرستند، این طوری نمی شود. گفت: چه قدر به شما فرصت بدهم؟ در مملکت ما قریب چهل سال گذشت کوچکترین صبر خدا چهل ساله بود، دید نه از این جا چیزی در نمی آید این آدم ها فقط و فقط به فکر منافعشان هستند، حالا بدویم، دیگر کاری نمی شود کرد، هیچ راه دیگری ندارد. در بحث بیماری همسرم به خدا هیچ وقت شکایت نکردم. به خودش گفتم: بیام آن دنیا ببینم تو خودت خواستی از این دنیا بروی من می دانم و تو، اما با خدا شکایت نکردم، اما به امام رضا شکایت کردم گفتم: آقا جون قربونت برم خودت آمدی در خواب من گفتی حساب این با من است، اگر نگفته بودی لااقل روزهای آخر می فهمیدم دارد از دستم می رود، تا آن لحظ آخر که پسرم آمد گفت مامان از بیمارستان زنگ زدند، گفتم خب، نفهمیدم چه می خواهد بگوید. به خدا شکایت نکردم چون تقدیر الهی بود اما گله مند شده بودم از آقا علی بن موسی الرضا لااقل به من می گفتی: فایده ندارد بی خود ضجّه نزن این گِله من بود از امام رضا(ع)، شش هفت، ماه با من قهر کرد دیگر سرم دست نکشید. گفتم آقا جان من پدر ندارم، نمی خواهی دست سر من بکشی، یک شب که خیلی ناراحت بودم، گفتم باشد من هم می روم سراغ جدت آقا رسول الله، هر شب می روم، می گویم آقا جان من و بچه هایم پدر نداریم ما، هم هدایتگر می خواهیم، هم حمایتگر، هنوز هم می گویم؛ اما بالاخره امام رضا با من آشتی کرد گفتم ببخشید، اشتباه کردم. ینداری هایتان از سر مصلحت و حاشیه نباشد. خدا هیچ وقت در حاشیه برای شما قرار نگیرد.
کسی که چنین دینداری داشته باشد او در دنیا و آخرت زیانکار است، هم در دنیا زیانکار است چون بین مردم یک ریاکار است، هم در آخرت چون همه کارهایی که کرده به درد نمی خورد و این همان خسارت آشکار است.
يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَ مَا لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ ﴿١٢﴾
به جای خدا چیزی را می خواند که نه زیانی به او می رساند، نه سودش می دهد، گمراهی دور همین است.
یک قومی در یک جای این کره خاکی در یک فصل بسیار سرد در یک رود خروشان بسیار سرد با آب یخ، می روند داخل آب صبح سحر و بیرون می آیند، چرا؟ خدای آب ها و دریاها آن ها را نجات بدهد، خدای آب و خدای خاک، خدای باد و خدای نور، چند تا خدا می خواهید همه آن ها یکی است، زیر بار این طور کارها از طرف مردم اصلاً نروید. می گویند این کار را بکنید این می شود، آن کار را بکنید آن می شود.
گمراهی دور همین است. این گمراهی دور است: یعنی به مرور زمان این گمراهی اتفاق می افتد.
يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ ﴿١٣﴾
کسی را می خواند که زیانش نزدیک تر از سود اوست؛ وَه چه بد سرنوشتی، چه بد معاشری.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿١٤﴾
بی گمان کسانی که به او گرویده کارهای شایسته کرده اند به بهشت هایی در می آورد.
تنها کسانی که ثابت قدم به خدا روی می آورند، بدون هیچ گلایه ای و بدون هیچ گونه تخطّی، هرگز از مرز بنده بودن پایشان را آن طرف تر نمی گذارند، با خدا زیادی رفیق نمی شوند، هر حرکتی را نمی کنند و هر حرفی را از دهانشان خارج نمی کنند. یک عمری حجاب کردم، یک عمر نماز خواندم، یک عمر کارهای خوب کردم چرا باید این طوری باشم؟ دیگر نماز نمی خوانم، نخوان، مگر تو برای خدا نماز خواندی! خدا گفت: نماز بخوان لااقل طی شبانه روز سه دفعه، چهار دفعه، چند دقیقه ای بفهمی که یکی هست تو را حمایت کند، دلت خوش باشد، وگرنه چه نیازی دارد به سجده و رکوع آب دوغ خیاری ما، کاش به درد هم می خورد؛ نماز می خوانیم فکر حساب و کتاب هم هستیم، موقع نماز یادم می افتد خانم فلانی را پول نریختم خدا کند یادم نرودپول او را واریز کنم ، بعدِ نماز یادم می رود، این هم که نماز خواندمان است تازه آن را به رخ خدا می کشیم که چه کار کنیم.
بی گمان خدا کسانی را که به او گرویده و کارهای شایسته کردند به بهشت هایی در می آرود. به امید آن بهشت ها و به امید آن روزی که خداوند ما را آن جا بپذیرد و دوست بدارد.

نوشتن دیدگاه