تعمقی در سوره حج بخش چهاردهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی در سوره حج
- بازدید: 594
بسم الله الرحمن الرحیم
در آیه60 خداوند فرموده: که این حکم خداست، حرف قطعی خداست، هر کس به آن اندازه که به او ستم شده مجازات کند سپس باز بر او ستم کنند قطعاً خدا او را یاری دهد. که به هر کس هر چقدر که ستم شده باشد به همان اندازه طرفش را مجازات می کنند و اگر باز بر او ستم ببرند، آزار بدهند قطعاً خداوند کسی را که مورد ستم واقع شده او را یاری می دهد. همانا خدا بخشنده آمرزنده است.
ذَلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ يُولِجُ ٱلَّيْلَ فِى ٱلنَّهَارِ وَ يُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِى ٱلَّيْلِ وَ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿٦١﴾
در آیه 61 خداوند پیوند می دهد به آیه 60 : اين از آن روست كه خدا، از چه رو؟ از چه چیزی؟ اشاره می کند به آیه 60 که خداوند فرموده: ستمدیده، مظلوم را یاری می دهم؛ می گوید این یاری دادن خداوند، پیروزی دادن خداوند بر انسان مظلوم و ستمدیده از چه روست؟
این از آن روست که خدا شب را در روز وارد می کند. نمی گوید خدا قدرت دارد، می خواهد قدرت خدا را بیان کند ولی مستقیم نمی گوید خدا قدرت دارد، می گوید: این همان خدایی است که شب را در روز وارد می کند. هوا روشن روشن است یک دفعه می بینی تاریک شد در بعضی مناطق که خیلی سریع این اتفاق می افتد.
و روز را در شب وارد می کند. یعنی این قدر زیبا جای شب و روز یک دفعه با هم عوض می شود که آدم باورش نمی شود با این سرعت، کدام قدرتی می تواند در دنیا چنین چیزی را رقم بزند، یک قدرت بی انتهاست. خداوند می گوید: آن یاری مظلوم، آن یاری ستمدیده، آن پیروزی که بر ستمدیده اعمال می کنیم ما از چه روست؟ از این قدرت خداوند است. تو از این جا بفهم خدایی که می خواهد او را یاری بدهد چگونه خدایی است؟ خدایی است که شب را به روز وارد می کند، روز را به شب و تو اصلاً نمی توانی هیچ تغییری در آن بدهی، هیچ کاری نمی توانی بکنی چون از قدرت انسان خارج است. خدا می داند که از ابتدای هستی تا الان چقدر روزها شب شده و چقدر شب ها روز شده و هیچ انسانی نتوانسته در آن دخل و تصرف کند. چادر می کشی، سیاه می کشی، نورنیاید ولی واقعیتش این است که دیگر روز شد شما آن نور روز را نمی توانی تبدیل کنی یا اگر بخواهد شب بشود شما هر تعداد چراغ روشن کنی، پرژکتور روشن کنی نمی تواند آن نور را بدهد. می گوید این یاری و پیروزی به ستمدیده را چنین خدای با قدرتی انجام می دهد.
همانا خدا شنواى بيناست. خدا کلام ها را می شنود و همه چیز را می بیند.
یک دوستی یک خطایی کرده بود و می خواست برای من بگوید. گفتم اعتراف نکن ما در دینمان اعتراف نداریم. خطا کردی، اشتباده کردی، گناه کردی هیچ اشکال ندارد تویی و خدا، در خلوتت با خدا صحبت کن بگو من می دانم این کاری که کردم زشت بود، می دانم این کاری که کردم بد بود، شرمنده اش هم هستم آمدم که مرا بپذیری و یاری کنی تا بتوانم دیگر انجام ندهم. منِ بنده برای تو چکار کنم؟ حالا به بنده می گفتی، دلم هم سوخت، یک راهنمایی کوچولو هم می کردم به چه درد تو می خورد؟ با خدای خودتان حرف بزنید، خدا هم می شنود و هم شما را می بیند.
ذَلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلْبَـطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلْعَلِىُّ ٱلْكَبِيرُ ﴿٦٢﴾
اين از آن روست كه خدا خود، حق است. یک اسم دیگر خدا چیست؟ حق.
و آن چه به جاى او مىخوانند باطل است. تنها موجودیتی که می تواند حق باشد خداست، هیچ موجودیت دیگری نمی تواند، هر چه به جای او بخوانند باطل است.
و اين خداست كه والا و بزرگ است. این والا و بزرگ (هُوَ ٱلْعَلِىُّ ٱلْكَبِير) در فارسی آن زیبایی عربی را ندارد، جان عربی را ندارد که آن طوری که عربی معنی می دهد و آدم می تواند حس بکند آن را حس بکند. والا و کبیر یعنی چه؟ در فرهنگمان در خیلی از واژه ها کبیر داریم، فلانی کبیر است، بزرگ معنی می دهد ولی این کبیری که در قرآن می آید (هُوَ ٱلْعَلِىُّ ٱلْكَبِير) این کبیر بودن خیلی فراتر از بزرگ بودن است ولی فرهنگ فارسی چون نمی تواند این را به زیبایی عربی آن معنی کند می گوید بزرگ، علی خیلی کلمه بزرگی است نمی توانیم آن طوری معنی کنیم مجبوریم این شکلی قناعت کنیم. اما بدانیم که هُوَ ٱلْعَلِىُّ ٱلْكَبِير خیلی فراتر از این است که این خداست که والا و بزرگ است، خیلی فراتر از این حرف هاست.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ ٱلْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ﴿٦٣﴾
آيا نديدى كه خدا از آسمان آبى مىفرستد آن گاه زمين سرسبز مىگردد؟ تا آب به زمین نرسد زمین سرسبز نمی شود؛ بی برو برگرد چیزی که می تواند زمین را سرسبز کند آب است. آب از کجا می آید؟ از آسمان، شیر آب آسمان کجاست؟ لوله کشی آن کجاست؟ هیچ کسی نمی داند. این ها را از قدرت نمایی های خداوند دارد معرفی می کند که ما به این ها نگاه کنیم و یک بینش جدید پیدا کنیم.
آن گاه زمین سرسبز می گردد. یعنی آب عملاً دستور سبز شدن را به زمین می دهد. آبی که از جانب خداوند از آسمان فرستاده می شود وقتی روی زمین جاری می شود حُکم خدا را جاری می کند. حُکم خدا چیست؟ می گوید سرسبز شو، هر چه که روی تو افتاده سبز بشود. شما به شمال که بروی، آن هایی که زمین دارند که در آن ها درخت و نهال دارند هر چه علف ها را هَرَس می کنند از آن طرف بالا رفته چون آب هست.
إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ؛ آرى، خداوند باريك بين و آگاه است. لطیف و خبیر را در فارسی ترجمه کرده باریک بین و آگاه. خبیر آگاهی است ولی نه آگاهی از جمله آگاهی های من و شما خیلی فراتر از این آگاهی ها. لطیف را می گوید باریک بین، ما در فرهنگ فارسی باریک بین را یک طور دیگر معنی می کنیم، آن هایی که خیلی ظریف می بینند، آن هایی که خیلی باریک می بینند اما این لطیف است یعنی در همه سطوح ظریف می بیند. باریک بینی در انسان ها متفاوت است از این لطیف بودن خداوند. حالا نگاه کنید شما چه می خواهید از خدا، خدا را با آن اسم صدایش کنید؛ آیا می خواهید شما هم باریک بینِ لطیف باشید یعنی باریک بینی که در همه سطوح توی همه جوانب ظریف ببینید. بعضی ها باریک بین هستند در مسائل اقتصادی، بعضی ها در مسائل اجتماعی، بعضی ها در ساختمان، بنده می روم و می آیم می گویند: ندیدی آن دیوار کج بود؟ نه! ندیدی آن جا زده بود بیرون؟ نه! اما بعضی ها وارد یک ساختمانی می شوند می گویند: اِ این جا می توانست این باشد، آن جا می توانست آن باشد. حیطه باریک و ظریف بینی او این جاست. اما لطیف برای خداوند گسترده و وسیع در تمام امور هستی وجود دارد. از خداوند بخواهید که شما را این طوری لطیف کند، خدا را وقتی یا لَطیِف صدا می کنید از او بخواهید شما را متصّل به این خصلت یا به ماهیّت لطیف بودنش یا خبیر بودن خود بکند.
لَّهُۥ مَا فِى ٱلسَّمَـوَتِ وَ مَا فِى ٱلْأَرْضِ وَ إِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِيدُ ﴿٦٤﴾
آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است از آن اوست. پس من و شما ول معطل هستیم و واقعیتش هم همین است، زمین می خریم، خانه می خریم، مِلک می خریم، مغازه می خریم، طلا می خریم، دلار می خریم، شب می خوابیم صبح پا نمی شویم؛ بدهید من این ها را با خودم ببرم، این ها مال من است، من این ها را پول دادم خریدم!! می گویند: خوش آمدی این دو متر چلوار هم زیادیت است، تو را می برند می گذارند روی خاک، فقط روی خاک، خیلی محبّت می کنند یک لایه چلوار به ما می پیچند بدن لخت مان را روی خاک ها نمی گذارند و چهار تا سنگ محکم می گذارند روی ما که نتوانیم آن جا تکان بخوریم.
هرچه در آسمانها و زمين است همه از آن خداست؛ هول نزنید، جوش نخورید، احتکار نکنید. همسرم یک درس بزرگ به من داد .در سنین جوانی . حدود سی سال پیش تازه مغازه را باز کرده بودیم یک چک شش میلیونی برگشت خورد که مال یک برج ساز بود . دو سه بار سر وقتش رفتیم اما فرار کرده بود. من عصبانی بودم گفت عصبانی نشو گفتم چرا؟ گفتند: می خواهم کفش پاره کنم، انرژی بگذارم، حرص بخورم تا این چک شش میلیونی را پاس کنم، این انرژی را می گذارم، بشکن هم می زنم، کِیف هم می کنم فکرم را باز می کنم یک کار دیگر می کنم حداقل هم اندازه آن چک در می آورم و خدا می داند هنوز آن چک در گاوصندوق است و خیلی بالاتر از آن در آورد و خیلی بالاتر از آن خرج کرد، دیگر جوش آن را نخورد.
بی گمان خداست که بی نیاز و ستوده است. پس هیچ چیز را خدا از ما نمی خواهد . قربانی می کنی هیچ چیز آن به ما نمی رسد همه را مردم می خورند، حالا خوب است که ما عادت دادیم به مردمی که ندارند می دهیم بخورند . قبلاً که خودتان می خوردید. این بسته گوشت را که به فلانی می دهی سنگین تر بگذار آن دفعه نصف ران را برای من داده بود. حالا که الحمدلله می دهیم مردمی که احتیاج دارند می خورند. از این گوشت، از این کله پاچه، از این جگر چه به خدا می رسد؟ هیچ . این همه می گوییم در راه خدا انفاق می کنیم چه به خدا می رسد؟ هیچ . نخود می خورد لوبیا می خرد، عدس می خرد، احتکار می کند، جمع می کند، آن ها را چه می کند؟ هیچ. خدا بی نیاز است. قشنگ تر آن کجاست ؟ صدایش کنیم به ما نیاز ندارد که ما به او نیاز داریم، صدایش هم نکنیم باز به ما نیاز ندارد. می گوید گذاشته بودم تو مرا صدا کنی کمی دلت آرام گیرد نمی خواهی به جهنّم، برو هر کاری که می خواهی بکن، سرت را به دیوار بکوب . خدایی که نه به من و شما، نه به خورد و خوراک مان، نه به مسکن مان، نه به لباس مان، به هیچ چیز ما نیاز ندارد حتی به عزت و احترام گذاشتن ما نیازی ندارد، به چه دردش می خورد! او صاحب عزت است هر چه عزت هست نزد اوست از کجا می خواهد از من بی مقدار عزت جمع کند؟ هیچ نیازی ندارد. خدای این چنین را که بی نیاز است نباید ستایش کرد؟
اِنَّ الله الغنیِّ و الحَمیِد. خدای ستوده یعنی خدایی که ستایش شده، یعنی خدایی که همه او را تعریف و تمجید می کنند. هر چه دلت می خواهد بگو. ما فکر می کنیم خیلی هنرمندیم روزی پنج وعده نماز می خوانیم آن هم در سه وعده نه پنج وعده؛ ما سه بار وضو می گیریم و سه بار هم نمی فهمیم سرمان رفت جای پایمان یا پایمان رفت جای سرمان، هیچ چیز حالی مان نیست این هم می شود نماز خواندنمان، این هم می شود مثلاً با خدا حرف زدنمان . بعد فکر می کنیم چه قدر کار کردیم! می گوییم دیشب این قدر ذکر کردم، این چنین کردم.
تمام ماه محرم شما این جا عزاداری کردید و من ذکر کردم، صدایش کردم و به او گفتم این آدم ها این جا جمع شدند به عشق موجودی چون امام حسین که به او ثار الله، خون خدا می گویند؛ نگذار مریض شوند، بگذار همین طوری بیایند، بروند و باور کنند وقتی تو حامی آن ها هستی هیچ چیزشان نمی شود. خدا بی نیاز ستوده است، او به ما احتیاج ندارد ولی ما به او احتیاج داریم و عجیب تر و قشنگ تر آن این است که در عین آن که به او احتیاج داریم به او ناز هم می دهیم. دیدید به خدا ناز هم می دهیم، برای او کرشمه هم می آییم. من دیگر با تو حرف نمی زنم، من به تو این طور کردم و تو با من آن طور کردی. فکر نکنید مخصوص خانم ها است، آقایان از شما هم بدتر هستند. شما باز هم ظریف می گویید، با ناز و ادا می گویید آقایان با قلدری می گویند.