تعمقی در سوره فجر بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی در سوره فجر
- بازدید: 2267
بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ – به نام خداوند هستی بخش مهربان .
خدایی که رحمان است و رحیم و هر وقت بنده ، رحمانیت و رحیمیت پروردگارش را از یاد برد نا امید شد . هر وقت فراموش کرد که خدایی هست که همه چیز در ید قدرت اوست و بخشنده کامل اوست ، ضررکرد ، زیان دید . بسم الله الرحمن الرحیم را فراموش نکنید که مرز حفاظتی است برای شما ، در همه جا شما را حفظ می کند . ملائک مقرّبی دارد که همیشه آماده به خدمت هستند و به خوبی از عهده خدمتشان بر می آیند پس بنابراین بسم الله الرحمن الرحیم را فراموش نکنید .
وَالْفَجْرِ(1) – به سپیده دم سوگند .
سوگندهای قرآنی سوگندهای عجیبی هستند و به قدری دارای اسرار هستند . من چندین سال متوالی هر بار رفتم و دوباره برگشتم به قسمهای قرآنی و هنوز نتوانستم تمامشان کنم . سپیده دم چه چیزی دارد که خداوند به آن سوگند می خورد ؟ به آن فکر کنید شما جواب دهید .
جوابهای جمع :
1. لحظه ای بین صبح صادق و صبح کاذب . آن لحظه ای که طلوع می خواهد اتفاق بیفتد می شود فجر ، شکافتن .
2. تولد دوباره ، شروعی دوباره .
3.نور و روشنایی .
4.فکر می کنم که چرا به فجر ، سپیده دم می گویند ؟ یعنی لحظه ای که سپیدی آغاز می شود چون فجر یعنی شکافته شدن ، شما یک دفعه فرمودید که این طور نیست که تاریکی برود و سپیدی ظاهر شود ، مانند کشو می ماند این می رود و دیگری می آید یعنی از هم جدا می شوند ، لحظه ای که تاریکی می رود و روشنایی می آید سپیده دم است .
5.به نظر من آشکار و عیان شدن است ، چیزی که در نهان است وقتی که آشکار می شود رو می آید ، برای همین هم روز قیامت ، روز آشکار شدن است . ملائکی که کارهایشان را واگذار می کنند که این لحظه عظیمی است و اینها دائم در حال صعود و در حال فرود هستند .
6.معنای فجر را دوستان فرمودند یعنی شکافتن ، اما یک بحثی در تفسیر و زبان عربی داریم تحت عنوان حروف مشترک . در فجر می بینیم که حروف مشترک فجر در فرج هم دیده می شود ، همان طور که دوستان گفتند فجر آن نقطه ای است که شب به نهایت ظلمت می رسد و یک لحظه بعد به سمت روشنایی می رود . معنای فجر را با فرج مرتبط دیدم ، همان طور که در فجرِ شب نهایت ظلمت ابتدای روشنایی می شود ، در بحث فرج موعود آخرین هم نهایت چیرگیِ ظلمت هست که ابتدای فرج و گشایش هست . نکته دیگر این که در آیات قبل سؤالی برایم پیش آمد ، پیوند نماز شب و فرج در ارتباط با والشفع و الوتر را می بینیم که در سه نمازی که مجموع نماز شب را تشکیل می دهد یکی نماز شفع است و دیگری نماز وتر و فجر هم دقیقاً زمانی است که وقت نماز شب تمام می شود ، واقعاً اینها اعجاز قرآن است که هر دفعه که از زاویه ای وارد می شویم می بینیم که چقدر موارد مختلف با هم پیوند دارند .
استاد : آیه اول والفجر علاوه بر صحبتهای دوستان که هر کداممان یک چیزی فهمیدیم فهممان را نگه می داریم ، من هم یک مورد را اعلام می کنم . این فجر اشاره دارد به آدم ، به من و شما ، من و شمایی که بطور دائم بخاطر جسممان در قسمت تاریکی شب و به خاطر روحمان در قسمت روشنایی روز قرار می گیریم و آن نقطه ای که روشنایی به تاریکی غالب می شود یعنی انسان بیدار می شود ، بیدار واقعی ، مفهومش فقط خواب نیست ، به حقایق بیدار می شود و این آن قدر عظیم است که خداوند به آن سوگند می خورد ، وگرنه برای خداوند تبدیل کردن روشنایی شب به روشنایی روز یک کار خیلی کوچک است ، کار بزرگی نیست که بخواهد به آن سوگند بخورد . من و شما آفریده ای هستیم که خداوند به ما افتخار می کند . تمام ویژگی هایی هم که در ما وجود دارد این ویژگی ها همه شان قابل تقدیر است که خدا به آنها قسم می خورد . من این فجر را به آدم و گذرش از تاریکی جسم به روشنایی روح می دانم و اگر دقّت کنید سپیده دم هر روز اتفاق می افتد ، در آدمی هر روز این فجر اتفاق می افتد ، هر ساعت اتفاق می افتد ، در همه مسائل اتفاق می افتد ، هر دم ، گاهی اوقات سنگین می شویم و به سمت تاریکی روان می شویم و گاهی اوقات سبک می شویم ، غالب می شویم به سمت نور یله می دهیم . هر دم در انسان سپیده دم وجود دارد و خوش به حال آن آدمی که در طول عمرش در تمامی ایّامش سپیده دم قرار دارد . تاریکی جسم را دارد و مدیریت می کند به سمت نور روح ، این هم نظر من .
سوال: در اصل تاریکی جسم ما ناآگاهی مان است ؟
استاد : جسم موجودیتش تاریک است ، خاک است ، خاک مگر نور است ؟ مگر شب که تاریک است بد است ؟ اگر شب نباشد من و شما چطور می خواهیم زندگی کنیم ؟ نگفتم ظلمت ، تاریکی و ظلمت با هم فرق دارد . نور ، ظلمت را نمی تواند روشن کند مگر این که ظلمت شکافته و از بین برود ، تبدیل شود به تاریکی تا نور آن را بخورد . بنابراین من نگفتم ظلمت ، گفتم تاریکی ، جسم تاریکی است . آگاهی صد در صد مِیل به مادیات که می شود ظلمت . کفر ظلمت است ، گمراهی را اگر در مقابل آگاهی بگذاریم و قابل رفع باشد نه ، می شود تاریکی ، ولی اگر گمراهی باشد که از سر آگاهی انتخاب کرده باشد می شود ظلمت ، برای همین خداوند می گوید کسی که کافر از دنیا برود دیگر بخشیده نمی شود و جایش در جهنّم است ، چون دانست و ظلمت را به جای نور انتخاب کرد ، گفت من می خواهم که در ظلمت باشم ، اما تاریکی ، قابل جبران است .
وَلَیَالٍ عَشْرٍ(2) – و به شبهای ده گانه . برای من از شبهای ده گانه بگوئید .
جوابهای جمع:
1. ده شبی است که میقات حضرت موسی(ع) تمدید شد . دهه اول ذی الحجه ، چون برای یک ماه به کوه طور رفته بود ، ده شب هم تمدید شد تا ده ذی الحجه ، این شبهای ده گانه است .
استاد : چرا ؟ آن ده شب چه خبر بود ؟ این مهم است ، سی شب را کرد 40 شب ، ما چله داریم اما هم چنین مسئله ای ندارد ولی در آن ده شب چه خبر است ؟
صحبت از جمع : آیه قرآن بحث تمامیت را مطرح می فرمایند . أتمَمناها ، یعنی آن دیدار و ملاقات و وعده با این ده شب به تمامیّت رسید .
استاد : آفرین من هم همین را می خواهم . به شبهای ده گانه . هر عملی که شروع می شود در حرکتی به سوی آگاهی ، سی روز اول سم زدایی است ، من این طوری می گویم ، ده روز اول سم زدایی است ، سمها را پاک می کنند . ده روز دوم مصفا می کنند ، ده روز سوم اثاثیه می دهند . ده روز آخر یعنی آن دهه چهارم چهل روز آذین می بندند ، نور می دهند ، نور کامل می دهند . خداوند موسی (ع) را سی شب به طور دعوت کرد که در این سی شب یا این سی روز یک دهه چیزهایی که قبل بود ، گرفت که نمی خواهد داشته باشی ، نباید با تو همراهی کند . ده شب دوم او را به عِطر الهی مصفّا کرد . ده شب سوم آگاهی و دانایی بخشید در زمینه های مختلف چون پیغمبر خداست . ده شب آخر خاص الخاص است ، موسی(ع) و خداوند . تا آن سی شب را خیلی از آدمها می توانند بروند ، اما آن ده شب آخر را اگر خدا فرجه ندهد نمی توانند بروند . هر کدام از این ده شبهایی که انسان ها در ارتباط با خدایشان آغاز می کنند و طی می کنند و به آن می رسند ، خدا به آن سوگند می خورد . می گویید ده شب اول ذی الحجه است ، بعد از آن قربانی می دهید یا هر کار دیگری انجام می دهید ، همه اینها قبول است و هزاران تعریف دیگر ، چون شما تعریف نداشتید من تعریف خودم را گفتم . اول محرم تا دهم محرم ، ده شب که سی شب را قبلش امام حسین(ع) حرکتشان را آغاز کرده بودند . سی شب قبلش را آقا گذراندند تا اول محرم و همه آنهایی که با آقا آمده بودند و این سی شب را با حضرت گذرانده بودند این ده شب آخر به نور رسیدند و من امروز می توانم بفهمم که چرا ما قبل از این که محرّم برسد قبل از شهادت آقا عزاداری می کنیم ؟ که فی الواقع عزاداری نیست همیاری است همراهی است ، هم دردی است . برای این که ما هم در این ده شب بگنجیم و در آن باشیم . منتهی آن ده شب را به کسانی می دهند که به عید غدیر می رسند دست بیعتشان را درست دراز می کنند و به بیعتشان باقی می مانند . آنهایی که روز عید قربان ، قربانی از نفسشان داده اند ، یک چیزهایی را سر بُریدند ، گفتند گذشت کردند ، آن وقت آن ده شب را به او می دهند ، می رود در آن ده شب یاران امام ، خانواده امام ، خود امام ، مرامش و بوی امام را می شناسد ، حس می کند ، درکش می کند . خداوند به این ده شبهای این شکلی سوگند یاد کرده ، حالا اگر من و شما هم بتوانیم از آن ده شبها بگیریم ما را هم در آن بخش می برد ، قشنگ نیست ؟ خیلی زیباست .
صحبت از جمع : این سوره به نام سوره سیّدالشهدا هم در تفاسیر آمده ، مخصوصاً ابتدایش که شما فرمودید تا انتهایش که وجود دارد . با این فرمایش شما بخاطر همان است که آقا اباعبدالله ، شب آخر را مهلت خواستند که تمام شدن و تکمیل عامل شود .
استاد : بله . من مدت طولانی است که به تفاسیر مراجعه نمی کنم ، تا یک جایی آدم تفسیر می خواند ، تا چه موقع می خواهیم از دیگران تفسیر بخوانیم ؟ فقط برای شروع کار است وقتی در جاده افتادید دیگرخودتان باید بفهمید و جلو بروید ، خودتان باید پیدا کنید ، ساده نیست من هم می دانم ، ولی باید برایش قربانی بدهید ، مجانی که به آدم چیزی نمی دهند .
2: آیا می شود این برداشت را کرد که سه گزینه برای این ده روز معرفی کرده که می گوید هر سه تای آنها هم می توانند باشد ، یکی ده روز اول ذالحجه ، ده روز سوم ماه رمضان و ده روز ابتدای ماه محرم . برداشتی که برای من ایجاد شده این طور است در رابطه ای که در حج است یک رابطه دسته جمعی با خداست و سی روز ما فرصت داریم . بعد به رمضان که می رسیم این رابطه نزدیکتر می شود و بیست روز فرصت داریم . دوره عاشورا و روز عاشورا که روز خاص و رابطه صمیمی با خداست و انگار در آنجا فرصتی وجود ندارد برای این که به این ده روز برسی همه زندگیت رو باید طوری زندگی کرده باشی که این ده روز جا نمانی ولی روزهای قبل انگار این فرصت را به تو می دهد ولی هرچه رابطه می خواهد خاص تر شود باید آدم قبلش خاص تر زندگی کرده باشد .
استاد : ولی به محرم که می رسد دیگر فایده ندارد چون آلارم های موجودش به چشم هر کسی نمی خورد که حواسش را جمع کند . این ده روزه ها که شما سه موردش را در مذهب ما نام بردی و در ایّام سال ما نام بردی ، و بسیار هم به جا و زیبا و نکته سنجانه است ، فقط شامل اینها نمی شود . بارها اتفاق افتاده که دوستان ذکر خواستند و من ذکر دادم اگر ذکرها را درست انجام می دادند در سی روز تطهیر می شدند ، در دهه آخر چله شان از جا بلند می شدند . هر عملی را که شما انتخاب بکنید یا شما را به آن رهنمون شوند به مدت چهل روز این دهه آخرش همین حُکم را دارد چون دهه آخرش آگاهی صرف است ، آگاهی از جنس نور و روشنایی که مثال بسیار زیبایش در دین ما می شود دهه اول ذی الحجه ، دهه اول محرم و دهه آخر رمضان . دقت کرده باشید مردم از شعبان روزه می گیرند وصل می شوند به رمضان که 40 روزه بشوند . می گویند که آقا رسول الله دهه آخر ماه رمضان رختخوابشان جمع بود . همه اینها آلارم هایی است که بدانید این دهه خیلی مهم است و باید توجه خاص بکنید ، از لحاظ ستارگان و نجوم چه جایگاههای عجیبی دارد من نخواندم ، در موردشان فقط می فهمم ، علم آن را نخوانده ام که برای شما توضیح دهم ، من مانند آن بیسواد می مانم وقتی به او می گویی خدا ؛ می گوید قربانش بروم انگار بچه اش است ، من هم همین طورم نجوم نمی دانم ولی می فهمم که ما وقتی در ماه رمضان قرار می گیریم نسبت به بعضی از کهکشانهای دیگر و ستاره ها و سیّاراتی که در کهکشان خودمان هستند ما در چه جایگاهی قرار می گیریم . این را می توانم بفهمم برای خودم هم حفظش می کنم و با کسی هم کاری ندارم . اما از لحاظ معنوی پیغمبر خدا ده روز آخر رختخوابش را جمع می کرد بهترین تذکّر را می دهد ، منظورش این نیست که شما نخوابید ، بخوابید ولی منظورش این است که هوشیار شوید و حواستان را جمع کنید . عملاً در دهه اول ذی الحجه اعمال حج تمتع شروع می شود یعنی آنهایی که رفتند حج عملاً شروع می کنند که بعد می روند عرفات ، بعد منا ، بعد برمی گردند و قصه ها آن چنان است که در سفرنامه زیارتی مان داریم . دهه محرم هم که پشت سرش می آید کسی که این دو دهه را خوب رد کرده است در دهه محرم راحت قربانی می دهد و جلو می رود تا به آن معرفت نهایی برسد . ان شاالله خدا امسال عاشورا قسمت همه ما بفرمایند .
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ(3) – به زوج و فرد .
خب چه کسی می خواهد زوج و فرد را برایم تعریف کند ؟
جوابهای جمع:
1.همه چیز خلقت زوج است . پرندگان ، گیاهان ، ..... نر و ماده ، زن و مرد وقتی با هم یکی می شوند کامل می شوند . فقط خداوند فرد است بقیه برای تکمیل شدن باید زوج باشند .
2.در یک جلسه شما فرمودید همه ما زوج به دنیا می آییم ، شاید یک عده از انسانها در دنیا قسمتشان نباشد که ازدواج کنند و دارای زوج باشند ؛
3.با این زوج یاد حضرت زهرا(ص) و امیرالمؤمنین افتادم ، عقل کلّ و نفس کلّ . درباره فردش چیزی به ذهنم نمی رسد .
استاد : اگر توانستی فردش را هم بگویی آن وقت از تو قبول می کنم .
ادامه صحبت از جمع : شاید پیامبر(ص) باشد اما هیچ ذهنیتی ندارم .
4.همانطور که دوستمان گفتند در یک جلسه فرمودید که هر انسانی اگر چه در ظاهر فرد است در درونش یک بخش نر و یک بخش ماده دارد که در واقع این دو بخش زوج هستند مثل یین و یان که در بعضی از مکاتب وجود دارد که در عین حال زوج هستند و با هم که قرار گرفتند یک موجود واحد را ما داریم و ویژگی های هر دو گزینه در او وجود دارد .
5. شفع را دو گفته اما به معنای هم نشینی و کنار هم بودن است . ما در عالم دوییت خیلی زیاد دارم . می گوییم هر ظاهری یک باطنی دارد ؛ در دل هر سختی یک راحتی است . من شفع را این دوییت می بینم و این تناقض ها و ظاهراً تناقض هایی که در آن وتر همه آن یکی است و کثرتی که به وحدت منجر می شود .
6.در رابطه با بحث انسان در قرآن داریم که انسان موجودی است که فرد آفریده شده یعنی تنها آفریده شده است ؛ حتی دوقلوها با هم دیگر به دنیا نمی آیند ، هم آمدنشان تنهاست و هم رفتنشان تنهاست اما در دنیا تنها تکامل پیدا نمی کنند . شاید یکی ازدلایلی درباره انسانها می گوییم این باشد که خداوند قسم می خورد به این که تنها آمدنشان و در این جا مشترک شدنشان و زوجیت پیدا کردنشان برای تکاملشان ، هر دوی اینها آیاتی است از آیات خدا . چون قسم ها به بحث آیت است ، نشانه های خداست . در سوره شمس هم قسم می خورد به آیات خدا و علت هر کدام را هم تا حدودی بیان می کند . در آنجا وقتی لیل را می گوید ، می فرماید : یَغشی ها یعنی یکی از نشانه های شب این است که پرده پوش است . نه این که ظلمت است بلکه پرده می پوشاند و فجر این است که پرده کنار می رود . و همه این ها چون حالت های متفاوتی است که از دید انسان ها و موجودات دیده می شود آیات خداست که قسم به آنها یاد می کند . چه بسا بحث فردیت به دنیا آمدن و رفتن انسان و زوجیتش در دنیا باشد .
استاد : خوب است ، من همه این نظرات را می پذیرم یک دانه هم بگذارید در ویترین تان و اضافه کنید . آدمی تنها دنیا می آید و تنها از دنیا می رود اما خداوند زوج می آفریند ؛ آیه صریح قرآن است ، خودش فرموده که زوج آفریدیم شما را . یعنی در بطن ما هم زن داریم ، هم مرد ، در وجود هر آدمی که قصه خودش خیلی عظیم است و خیلی عجیب که من جرأت نمی کنم به آن نزدیک شوم و چون تحقیقات علمی ندارم و دیگر وقتش را ندارم پایم را توی آن نمی گذارم . اما واقعیتش این است که علم هم ثابت کرده است که در هر انسانی هم بخش زنانگی و هم بخش مردانگی وجود دارد و بر اساس آن که کدام غالب شده باشد مرد تشکیل شده یا زن تشکیل شده است ؛ اما جالب این است علی رغم این که زوج است اما همه این ها را یک روح اداره می کند ، فقط یک دانه ، اصلاً دوتا نیست . حالا بیاییم بگوییم به این هم نگاه نکنیم و بگوییم می آییم در دنیا یک زن هستیم ، یک مردیم با هم جفت می شویم زندگی می کنیم اما فی الواقع روحی که در من وجود دارد در مردی که با من زندگی می کند هم وجود دارد ، یک دانه است دوتا نیست . در من که یک زن هستم این شکلی تجّلی می کند ، در آن که یک مرد است به آن شکل تجّلی می کند . ولی بیشترین نقطه نظر من روی همان آدم اول است ، آدمی که دنیا می آید خدا گفته زوج آفریدم ، هم بحث مردانگی دارد ، هم بحث زنانگی ولی یک دانه روح اداره شان می کند نه دوتا . شفع و وتر ، زوج و فرد . اگر بخواهیم صحبت کنیم باز هم هست ، باز هم وجود دارد ولی امروز کفایت است .
7.پیرو صحبتی که فرمودید اگر برگردیم به داستان حضرت آدم(ع) یعنی در اصل داستان خلافت . قرآن مجید وقتی به ملائک می فرماید می خواهم خلیفه قرار بدهم می گوید که می خواهم یکی را فِی الاَرضِ خَلیفَه ؛ نمی گوید آدم ، نمی گوید مرد ، نمی گوید زن . در روایات هم داریم خلافتی که خداوند متعال می فرماید می خواهم جانشین قرار بدهم ، اکمل جانشین خداوند انسان کامل است که رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و پیامبران هستند . و در روایات داریم که کمترین خلافت متعلق است به مؤمنِ عادل یعنی باز هم بحث این است که نمی گوید زن مؤمن عادل یا مرد مؤمن عادل . بحث سر فردیت خلقت است .
استاد : دقیقاً همین طور است و ملائک دستور یافتند به آن خلیفه ، به آن موجودیت سجده کنند نه حوا بود ، نه آدم ، هیچ کدام ، یک موجودیت واحد بود با یک روح واحد که پروردگار دستور دادند که به این موجود شما سجده کنید و ملائک سجده کردند چون به خوبی هم دیدند و هم آنها اطاعت امر داشتند که یک چیزی در این موجود هست که از جنس همانی است که همیشه سجده اش می کنند ولی حیف که ما در خودمان ندیدیم . وقتی که می خواهیم برگردیم چطوری رویمان می شود ؟ راستی چکار می کنیم ؟
وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ(4) – و به شب سوگند آنگاه که برود .
به شب آنگاه که برود به شب خداوند سوگند می خورد ، آنگاه که برود یعنی چه ؟ چه وقتی شب می رود ؟ وقتی که روز می شود . به شب وقتی که برود ؛ این جسم ما که مظهر تاریکی است بسیار قابل ارزش است و خداوند قسم می خورد به شب آنگاه که برود . وقتی که این جسم یا این تاریکی روشنایی روح را ترک می کند . وقتی که ترک می کند فقط نور باقی می ماند ، نور الهی ، فقط آگاهی .
هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ(5) – آیا در آن برای خردمند سوگندی هست .
در چی ؟ آیا در آن برای خردمند سوگندی هست ، منظورش کدام این هاست ؟
صحبت از جمع : چون ذلک گفته ، فجر هم مذکر است ؛ شفع هم مذکر است نمی توانیم مشخص کنیم کدامشان است ولی می تواند به این سِیر اشاره کرده باشد یعنی به این مجموعه قسم هایی که با هم دیگر هم پیوند دارند . چون در ابتدا فجر را که می گوید انتهای شب است . این وَاللیل اذا ... را که می گوید وقتی می رود این دیگر شب تمام شده وارد روز شده است .
استاد : خوب است ، یک طور دیگر هم می شود نگاه کرد . من مسئله را اصلاً دستور زبانی نگاه نمی کنم . کاری به دستور زبان ندارم ، من یک طور دیگر هم به آن نگاه می کنم و آن یک طور دیگر هم این است : به شب آنگاه که برود ، باید به این فکر کرد . به شب آن گاه که برود ، شب وقتی که می رود چه می شود ؟ سپیده دم عبور می کند و همه چیز کاملاً آشکار می شود . می گوید آیا برای خردمند در این سوگندی هست ؟ نیاز به سوگند هم دارد ؟ یک چیز کاملاً قطعی است که وقتی تاریکی می رود فقط چیزی که می تواند جای او را بگیرد نور است . در جهان ، در عالم هستی یا تاریکی هست یا نور یا سپیده دم یعنی یک چیزی میانه . وقتی تاریکی اصلاً ، مطلق نباشد و برود چه می ماند ؟ نور ، این طوری هم می شود به آن نگاه کرد.
صحبت از جمع : این آیه ای که اشاره فرمودید : وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ، و توضیحی هم که فرمودید می توان به این شکل نگاه کرد که زوجیتی که موقع تولد در تمام خلقت وجود دارد و در مورد انسان ، چون شما از اولش وَالفَجر را از آدم شروع کردید . حالا بیاییم این را بگیریم در تمام این آیاتی که خوانده شد و این قسم ها آن را جاری کنیم . وَالشَّفع آن هم به همین شکل که موجودیت انسان را در نظر بگیریم و خلقت آن که فقط به خاطر آن عبودیتش است که به آن بندگی محض برسد که اگر رسید دیگر آن شفعیت از بین می رود ، می شود وَالوَتر ، وَالوَتری که مختص ذات احدیت است . یعنی انسان در سایه عبودیت به وجودیتی که دوییتی داشته تبدیل می شود به خودش و زمانی که در آیه بعدی اشاره فرمودید که شب سپری شود ، وقتی آن جسمیت از بین رفت خود نور بوجود می آید همان وجود اقدس الهی است . می تواند به این شکل باشد که دیگر برای این ها دیگر نیاز به قسمی وجود ندارد . بر اثر این توالی بنده رسید به جایگاهی که باید برسد .
استاد : ما آیه به آیه جلو آمدیم ، با هر آیه ای هم گفتگو کردیم . خداوند عالم انگار آن روزی که این آیات را می فرستاد گفتگوی امروز ما را شاهد بود . دارد به ما می گوید ، می گوید با همه این توصیف ها فکر می کنید وقتی شب برود یعنی نفسانیات برود ، یعنی غرایز برود ، یعنی جسم برود و فقط روح بماند جز نور انتظاری هست ؟ نه ، پس آدم به یک چیز بدیهی ، یک چیزی که آشکار است لازم ندارد که سوگند بخورد . این یک لفظ تأکیدی است ، یعنی خداوند یک مُهر آخر کوبید روی آیاتی که تا این جا برای ما فرموده است . که باید خیلی به آن توجه کافی بکنیم . آیات قشنگی بود .
صحبت از جمع : یادم است یک دفعه راجع به مراحلی که آدم به خدا می رسد که می فرمودید اول جذبه پروردگار است و بعد مراحل بعدی. می شود از این توالی آیه ها این طوری برداشت کرد که وَالفَجر آن نوری است که خداوند می زند ؛ ده شب را که سپری کنیم به آن چیز برسی ، بعد وقتی که از دوییت خودت به یگانگی روح برسی شب وجودت می گذرد .
استاد : آفرین بر شما . من می خواستم هفته بعد که می خواهیم برویم به آیات بعد یک نتیجه گیری کلّی بکنیم و بعد برویم تو آیات بعد و شما حُسن ختام به آن دادی