تعمقی در سوره فجر بخش سوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی در سوره فجر
- بازدید: 825
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه پیش در آیه 13 خواندیم : پس چون پروردگارت تازیانه عذاب را بر سرشان کوفت . تازیانه عذاب ظاهراً به شکل های عینی انجام می شود یعنی بلا صادرمی شود . گاهی به صورت جنگ های فی مابین آدم ها اتفاق می افتد و خیلی از مواقع هم این تازیانه عذاب از درون آدم ها بر پیکرشان فرود می آید و خودشان نمی دانند چرا ؟ اما فی الواقع از درون ، احساس بسیار بد و ناخوشایندی دارند و فکر می کنند این احساس بد از افرادی که در اطرافشان هستند به آنها صادر می شود. که این طور نسیت ، هرآنچه که بر ما می رسد از وجود مبارک خودمان است .
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ(14)
به تحقیق پروردگار تو البته در کمین است . در کمین مفهومش این است : گاهی اوقات ما کمین می کنیم به چند دلیل . یکی کمین می کند برای این که وقت مناسب پیدا کند و ضربه ای بر دشمنش بزند . گاهی کمین می کنند برای این که دشمنی که می خواهد وارد حریمشان شود از آنجا برانند و از بهترین شرایط بهره ببرند . ولی خیلی از مواقع کمین های موجود نه از برای جنگ یا دشمنی یا هرچیز دیگر است . کمینی است از برای این که آیا فرد مقابل یا موجود مقابل ما بالاخره قدمی برمی دارد که درست باشد . خداوند برای این که کارهای غلط انسان ها را یادداشت کند ، مَلَک گذاشته است . دو ملک هر روزه با ما از صبح تا شب همراه می شوند و اعمال ما را یادداشت می کنند ، عمل خوب و عمل بد . اما پروردگار تو البته در کمین است به این جهت : چون مَلک نمی تواند واقف شود که شما می خواهید یک کاری کنید یا نه . شما کاری که انجام می دهید یا تفکّری را که الان انجام دادید یادداشت می کند ، نیتّی که کرده اید . اما خداوند به ذره ذره لحظات ما آگاهی دارد . که اگر در لحظه ای فردی به خودش آمد و خواست تکانی بخورد مراقبتش می کند . یا اگر غافل شد او را از آن غلفت تکانی می دهد و خارج می کند . اما به شرط این که غفلت باشد نه عمد در گناه کردن ، نه عمد در خطا کردن ، نه به عمد دستور الهی را زیر پا کردن . به تحقیق پروردگار تو البته در کمین است ، هر لحظه . هر لحظه . اگر ما این را بدانیم آیا ممکن است که حرکت نامناسبی انجام دهیم . اگر من بدانم که هر لحظه حرکت چشم من و ابرو های من و سرم را خداوند یا موجودیتی در حال رویت است نگاه می کند و آن را ثبت می کند آیا دیگر باز برای این که کسی را ضایع کنم با ابرو نشان دهم . حرف نزدم که کسی بشنود ، غیبت هم نکردم . خداوند البته همیشه در کمین بندگانش است . به این نکته ظریف خیلی توجه کنید . لحظه هم به خاطر می آورید که به یک چیز غلط دست بزنید حواستان باشد . نه به یک چیز و نیت خوب عزم کنید ، یادتان باشد اگر این عزم برای کار خوب از جانب شما با ریایی همراه باشد که هیچ کسی به آن واقف نیست باز هم خداوند در کمین شما است . بلافاصله شما را رویت و دریافت می کند و در این دریافت آنچه را که لازم باشد هم می بیند ، هم می فهمد و هم خیلی چیزها را از شما می گیرد . خیلی از ما اگر اتفاقی که می افتد می گوییم نماز آیات یادت نرود . همه به هم می گویند نماز آیات یادت نرود . اولین نفری که گفته بود نماز آیات یادت نرود نمازش می ماند و فراموش می کند ، توفیق از دستش می رود . خوب است که فکر کنیم چرا توفیق از دستمان می رود ؟ خوب است به این اندیشه کنیم ؟ الان دیگر وقت این نیست که مثل بچه های بازیگوش از همه چیز بپربپر کنیم و عبور کنیم . جدی جدی سنگین نشدید ، فکر نمی کنید که سنگین شدید ؟ سبک ترین آدم ها یعنی آنهایی که به شدت از لحاظ جسمی ظریف و کوچک هستند ، خیلی از مواقع سنگین ترین آدمها و سنگین ترین موجودات هستند . دیدید بعضی ها خیلی چاق هستند ، انبوه چربی هستند اما آزمایش می دهند ، چربی خونشان بالا نیست و بالعکس کسانی هستند که به شدت لاغر هستند و اصلاً چیزی که ندارند چربی است اما به شدّت چربی خونشان بالا است . می گویند این دو چربی با هم فرق می کند ، من هم این را می گویم فرق می کند ، پس مراقب باشید سنگینی بارتان را یک مقدار کم کنید . به تحقیق پروردگار او البته در کمین است .
فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ(15) وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ(16)
اما آدمی را چون پروردگارش بیازماید و او را گرامی داشته و نعمتش دهد گوید خدایم من را گرامی داشت . اما چون او را بیازماید و روزیش را تنگ سازد پس گوید پروردگارم من را خوار کرد . در جایی که انسان اکرام می شود و نعمت به او می رسد اگر بگوید خدایم من را گرامی داشت خدایم مرا بزرگ کرد و خدایم من را عزت بخشید قشنگ است ولی خدای عزّت بخش خدای خوار کننده نیست . می گوید پس چرا در آیه 18 سوره آل عمران خداوند می فرمایند : عزّت فقط از آن خدا است و خداست که عزّت می بخشد و تنگی و کوچکی هم اگر انسان کوچک شود هیچ کس نمی تواند او را بزرگ کند مگر خداوند . خداوند ما را خوار نمی کند چون ما مخلوق این خدا هستیم ، خدا ما را ذلیل نمی کند چون ما مخلوق این خدا هستیم . اما در جایی که اشتباه می کنیم دستمان را رها می کند . دستمان را رها کند و راهنما نداشته باشیم خود به خود به سمت خواری می رویم . حالا علی الخصوص که کسانی را بارها دستشان را گرفته و بلندشان کرده ، از جا نجاتشان داده ، باز سر برداشتند به غرور و تکبر ، خب دستشان را رها می کند . این بار که دستشان را ول کند اصلاً نمی گیرد . خداوند به طور دائم در کمین بندگانش است . و برای هر ذره ، هر ذره از وجودشان که حرکتی کند بهایی قائل است ، بهایی عجیب ، بهایی بزرگ . می گویم آن زمانی که به بچه ها درس می دادم بخصوص من که معلم ریاضی بودم وقتی هندسه درس می دادم و می خواستم نقطه را تعریف کنم ، در کتاب ها نوشته بود اثر نوک تیز مداد بر روی کاغذ و اثر گچ بر روی تخته . خودم همیشه خنده امم می گرفت وقتی این را می گفتم ولی تعریف دیگری برایش نداشتم که بگویم . چون آموزش و پرورش در کتب ریاضی اش تعریف دیگری برای این ها نکرده بود . درحالی که نقطه بسیار ریزتر از این است ، بسیار ریزتر از این است . قشنگ ترش کجا است ، اگر از خودتان جدا شوید و به نقطه پیوند بخورید از شما بزرگتر است ، خیلی بزرگ تر است ، نقطه . بسیار ریز است ، نوک تیز مداد بر روی کاغذ . شما از خط کش های به اصطلاح خیلی دقیق بیاورید برای آن می توانید برای آن عرض و طول تعیین کنید . گاهی حتی ضخامت چون ممکن است مدادش از نوع HBباشد که به اصطلاح مواد نوشتاری اش ضخیم است . بنابراین این صاحب عرض و طول است ولی نقطه این را ندارد ، یعنی خیلی ریزتر از این ، پس چطوری نقطه را پیدا کنم ؟ از خودت بیرون بیا و از خودت جدا شو . آن وقت تازه می بینی که نقطه از خودت بسیار بزرگ تر است ، نقطه از خودت خیلی بزرگ تر است . شما باور می کنید ؟ نمی توانید باور کنید . و این چیزی نیست که ما در باور آدم ها بگنجانیم مگر این که خودشون عزم کنند که ببینند . اما می دانید در جهان هستی چقدر از این نقطه ها داریم . اصلاً می دانید که همه ما از دریایی از این نقطه ها تشکیل شده ایم . خیلی قشنگ است ، حقایق دنیا بسیار زیبا است به شرطی که به آن نگاه و توجه کنید و از آن باخبر شویم . پروردگار آدمی را می آزماید ، او را گرامی می دارد ، او را عزت می بخشد و گاهی اوقات او را می آزماید و روزی اش را تنگ می کند . تا پریروز که به شما داده بود و زیاد زیاد می خوردید ، خدای تو خدا بود . امروز که آن قدر نیست ، نیست . من دو حساب انفاقی دارم ، می گویم بارپروردگارا این صندوق مال من نیست ، من خادم هستم . باشد خرج می کنم ، نباشد خرج نمی کنم ، هرجور که صلاح می دانید همان کار را برای ما کنید ، هیچ وقت نگفتم که حساب ما این قدر پول دارد ، کدام حساب . مگر حساب من است که پول داشته باشد . می گوید چون تو حساب های انفاقت است این حال را داری . درد من هم همین است . حساب های همه شما حساب های انفاق است . چه کسی گفت مال شما است ؟ به اسم شماست ؟ حساب های من هم به اسم من است . پس باید مال من باشد ، نیست . اگر همه ما یاد بگیریم امروز که داریم ، جهت انجام بعضی کارهاست و این داشتن افتخار نیست ، عزت مضاعف خدا به من نیست و فردا که ندارم ذلّت من نیست ، عذاب من هم نیست . چون من آدم بدی شدم پس حسابم بی پول شده است ، این هم نیست . باشد ، باشد . نباشد ، نباشد ، چه می شود ؟ آن جلسه گفتم که من در دوره پهلوی یک معلم بودم . در دوره حکومت اسلامی یک معلم بودم تا بازنشسته شدم . هنوز هم به کار معلمی مشغولم به یک شکل دیگر . اگر عمرم قد داد و من را یک وقتی ، در یک جای دیگری بردند و خواستند آنجا هم اگر از من کار بخواهند باز هم من یک معلم هستم . نه بالا می روم و نه پائین ، چون نه بالایی می شناسم و نه پائینی . هرجا که خداوند می گذارد همان جا بهترین است . همان جا سعی می کنم من بهترین باشم ، چه طوری ؟ هر چیزی را که بگوید انجام بده ، انجام می دهم و هرچه را گفته انجام نده ، انجام نمی دهم . به خدا دین داری خیلی ساده است . من نمی دانم چرا جوان های ما این قدر سخت می گیرند ، خیلی ساده است . هر چیزی را که گفته انجام بده ، انجام بده و هرچه را گفته انجام نده ، انجام نده . فقط یادمان باشد که خدا هیچ کسی را خوار نمی کند .
کَلا بَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ(17)
چنین نیست دنباله آیه 16 است اما چون او را بیازماید روزیش را تنگ سازد پس گوید پروردگارم مرا خوار کرد . خداوند می فرماید : چنین نیست اگر امروز احساس خواری می کنی ، بلکه شما یتیمان را گرامی نمی دارید . همه ما حقمان را برای بچه های یتیم در این حد می دانیم که یک پولی در این صندوق امام زمان (عج) بیندازیم بقیه آن به من ربطی ندارد ، فلانی هست خود او یتیمان را پیدا می کند خرج آنها هم می کند . اما یتیمان در حیطه زندگی من نیستند در حیطه محبت و دعای من نیستند این نشد رسیدگی به یتیم . شما یتیمان را گرامی نمی دارید نمی گوید خرجشان نمی کنید خداوند نمی گوید شما برای یتیمان خرج نمی کنید یعنی خرج کردن شما پایین ترین درجه رسیدگی به یتیم است
وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ(18) وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا ﴿١٩﴾ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾
یکدیگر را بر اطعام بینوایان ترغیب نمی کنید . من این جا از این قشر خیلی کم دارم ، به ندرت پیش می آید . وقتی یک چیزی می خواهم برای این که یک عده ای را رسیدگی کنم همه داوطلب هستند ولی یک کاری را می خواستم انجام دهم و نتوانستم ، حالا جوانهای ما بشنوند . تصمیم من بر این بود چندین سال پیش دو ، سه مورد را هم اجرا کردم و ادامه ندادم . زن و شوهرهای جوان خود را یک یا دو یا سه ، بر اساس توان آنها خانواده بی سرپرست را به اینها ارجاع بدهم ، کمک های ما را اینها برایشان ببرند ، نیازهای این بچه ها و این خانوارها را اینها برآورده کنند ، به طور دائم سرکشی داشته باشند . شما چطور خانه برادر خود می روی ، چطور خانه فلان فامیل خود می روی مهمانی های گنده ، گنده سالن دعوت می کنی ، شام می دهی . ماهی یک دفعه این بچه ها را دعوت کنند این خانواده را ، سه ، چهارتا که بیشتر نیستند یک شام بیرون . یک شب خانم شام بپزد اعلام کند با یک مقدار چیز دیگر بردارند و بروند آنجا دور هم بنشینند سر یک سفره پلاستیکی با هم بخورند و بنشینند و گپ بزنند . شما بر این که آنها غذا داشته باشند و خوراک داشته باشند ، تلاش کافی می کنید ، با من همکاری می کنید ولی من انسجامی که لازم داشتم در میان نسل جوانمان ، پیدا نکردم . نسل جوانمان آن قدر دنبال حوائج و آرزوهای خود دوید که فکر کرد که این کارها باشد برای زمان پیری اش ، اما نفهمید وقتی به سن من برسد دیگر پای رفتن ندارد ، دیگر جان ندارد ، اما فلان دختر جوانم را بفرستم می تواند برود ، یکی دیگر از دوستان را با شوهرش که جوان هستند می توانند بروند . فلانی با خانم خود می تواند برود . ببینید من نسل جوانی را می خواستم که تا به امروز منسجم شدند با من ولی نسل جوان من درحال بپر بپر است هنوز هم می پرد . من نتوانستم ولی امیدوارم بعد از من اگر کسی عهده دار این موقعیت شد بتواند جا بیندازد چون واقعاً حیف است . اگر شما ماهی یک شب خود را اختصاص بدهید به یک خانواده ای که پدر ندارند یا مادر ندارند یا داغ عزیزی را دیدند ، امکانات زندگی ندارند ، غذا ببری بپزی یک قابلمه لوبیا پلو آنها را با ماشین خود ببری یک پارک ، با آنها بدوید وبازی کنید . اما ما حاضر هستیم یک دوچرخه گران قیمت بخریم ، بگوییم فلانی این دوچرخه را ببخش . او دوچرخه نمی خواهد ، شما دوچرخه کرایه ای هم می گرفتید تو پارک دو ساعت می توانستی او را تعلیم دهی ، دنبال این دوچرخه را بگیری احساس نکند پدری ندارد که او را سوار دوچرخه کند و دوچرخه سواری را یادش بدهد . من متاسفم خیلی به خودتان مشغول شدید ، خیلی زیاد . من را هم خدا به خودم مشغول کرده چون آنقدر درگیر شدم نتوانستم آن کاری که می خواستم انجام دهم . یکدیگر را بر اطعام بینوایان ترغیب نمی کنید . اطعام کردن فقط شکم پر کردن نیست ، اطعام کردن سیراب کردن مردم ، بینوایان ، نیازمندان از محبت است محبتی خالص ، محبتی جاری . شما برای هم محبت ندارید با هم معامله می کنید ؛ زنها و شوهرها با هم معامله می کنند محبتشان را . من اصلاً نمی توانم این را بفهمم ، در خونم نیست . خب زن و شوهرها که محبتشان را با هم معامله می کنند می توانم انتظار داشته باشم محبت خود را ببرند نثار کنند به خانواده ای که دو سه تا بچه ی یتیم دارد ؟ نمی توانم بفرستم .
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا(19) وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾
میراث را یکجا می خورید . اینجا مترجم نوشته میراث ضعیفان . یک بخش آن است ، ارثیه یتیم را آن طوری که باید و شاید به خودش خرج نمی کنید این را من شکی ندارم ، قطعاً این یکی از اهداف آیه است . ولی به نظر من چیزهای دیگری هم در این آیه هست میراث را یکجا می خورید ، برادر از دنیا رفته است ، بچه دارد ، میراث او را هم می برند و به آن بچه می دهند ، مال بچه را می دهند تازه خیلی خیلی آدم های خوبی هستند . اما فرهنگ برادرشان را ، فرهنگ یک زندگی سالم را هم برای آن بچه ها می برند ؟ آن بچه ها ارث می بردند ، در جامعه ارث می بردند فرهنگ صحیح زندگی کردن را ، ما چکار می کنیم ؟ به خودمان نمی آییم . بچه ای که مادر خود را از دست می دهد نیاز به یک بغل گرم ندارد ؟ فقط نیاز دارد که شیرخشک بخری و دم خانه به او بدهی ؟ این بچه نیاز ندارد اولین بار که پای خود را روی زمین می گذارد راه می رود ، کفش های سوتکی می خری و پای بچه خود می کنی بعد وقتی راه می رود یکی فیلم برداری می کند ، نفر دیگر عکاسی می کند ، یک نفر دیگر جیغ می کشد ، یک نفر دیگر می گوید برای آن مهمانی بگیریم . آن بچه نیاز ندارد یکی برای او ذوق کند .
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)
مال را بسیار دوست می دارید . مال را خیلی دوست دارید ، خدا وکیلی مال را خیلی دوست دارید . نگویید نه که دعوایمان می شود ، آن وقت این وسط آبروریزی می شود ، مال را بسیار دوست می دارید . من خیلی پولدار زندگی نکردم نه بچگی ، نه نوجوانی ، نه جوانی ، نه در همه این سالهایی که داریم زندگی می کنیم ، من خیلی پولدار زندگی نکردم . شوهرم مغازه خریده بنام من است اگر این را می گویی پولداری بله خیلی پولدارم . پول نیست که ، اسبابی است برای این که در آن کار کنند و از آن امرار معاش کنند ، یک عده ای نان بخورند پول نیست که من پولدار زندگی نکردم . ولی دوست دارم من لیوان آب دستم است و تشنه هستم یک جرعه من می خورم ، آن قدر هم دوست دارم تمام آن را بخورم اما اگر بفهمم که اینجا تشنه هست یک جرعه تو بخور ، یک جرعه هم تو بخور آخر سر تشنه می مانم ولی خب عیبی ندارد تشنه بمانم چه می شود . ولی من یک جرعه خوردم بقیه هم یک جرعه خوردند از این کارها می کنید ؟ نمی کنید ، قول می دهم که نمی کنید . چند شب پیش با خود فکر می کردم که خدایا امسال نه لوازم التحریر می توانم پول بدهم چون پول ندارم ، واقعاً ندارم عید قربان هم که دارد می رسد از این آدم ها با این وضعیتی که من می بینم بعید می دانم که قربانی زیادی هم بیاید . تازه من هر سال پول فطریه ها و کفاره ها جمع می کردم فوری برنج می خریدم و آن موقع با گوشت ها پخش می کردم ، اما پول ندارم ، خدایا چکار کنم ؟ آن قدر صدقات ، قرض الحسنه خود را تند تند خرج کردم از صندوق خمس خود هم اضافه خوردم ، در صندوق خمس خود هم دیگر چیزی نمانده است یک مختصر مانده است حالا چکار کنم ؟ نصف شبها که بلند می شوم ، بیدار می شوم از خواب یک مقدار لب تخت می نشینم و به اینها فکر می کنم بعد آخر سر می گویم به من چه ؟ من وظیفه ام اعلام کردن بود ، خدایا تو که دانستی ، من منشی . منشی تو اعلام کرد حالا بگو چکار کنم ؟ امروز یک چک برای من آمد که از همان می توانم خیلی چیزها را راه بیندازم ، با خدای خود روراست باشید ، به اودروغ نگویید ، شما به خدا دروغ می گویید ، کلک می زنید . حتی وقتی از او خواسته دارید سر خدا را کلاه می گذارید ، خدایا تو به من اولاد بده ، نه که فکر کنی من می خواهم به فلانی بگویم چشم شما کور دیدی بالاخره من هم بچه دار شدم ، نه به خودت قسم این طوری نیست . اما آن قسمت زیری دلش تند تند دارد این را غَلَیان می کند . آن وقت یا به شما نمی دهد یا یک چیز معیوب می دهد .