تعمقی در سوره هود بخش بخش هفتم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی در سوره هود
- بازدید: 718
بسم الله الرحمن الرحیم
در آیات قبل صحبت کردیم در مورد گفتگوی نوح با قومش ، که آن ها را دعوت می کرد به یکتا پرستی و آنها او را انکار می کردند . در ادامه کلام حضرت نوح ادامه پیدا می کند که فرمودند :
وَ يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ(۲۹)
و ای قوم من ! بر این از شما مالی نمی خواهم ؛ یعنی به آنچه که شما را به آن دعوت می کنم و شما را راهنمایی می کنم ، بر این از شما مالی نمی خواهم ، دستمزدی نمی خواهم که شما نگران دستمزد آن باشید . به حرف من گوش کنید .
و ای قوم من ! بر این از شما مالی نمی خواهم مزد من فقط با خداست . چون کاری که داشت انجام می داد دستور الهی بود و کسی که دستور را صادر کرده ، اجر و پاداشش را هم خودش می دهد . این بر هر کدام از ما هم حُکم می کند ، کاری را که برای مردم انجام می دهیم در قِبال آن اجری نخواهیم . اگر کلامی را می گوییم ، اگر حرکتی را می کنیم ، چیزی را جابجا می کنیم در قبال آن اجری نخواهیم ، چرا ؟ چون خداوند دستور داده به همنوعت کمک کن . ما هم داریم وظیفه مان را انجام می دهیم . چرا او برای من انجام نمی دهد ؟ او از وظیفه اش تخطّی کرد اما دلیل نمی شود من در وظیفه ام تخطّی کنم ، من کار خودم را انجام می دهم . امری که امر خداست اطاعت و اجرا می کنم .
و کسانی را که ایمان آورده اند از خود نمی رانم . اگر کسی در جمع شماست و یک زندگی سیاه را پشت سر گذاشته و امروز ایمان آورده ، شما حق راندن او را ندارید . به دلیل این که یک روزی بد زندگی کرده است . وقتی همه پیامبران خدا می آمدند کسی خداپرست نبود . همه انکار می کردند یا در رده بت پرستان بودند ، مشرک بودند . اگر قرار بود همه این هایی که یک روزی مشرک بودند ، همه این هایی که یک روزی کافر بودند وقتی ایمان آوردند ، پیامبر خدا از خودش براند پس چه کسی امت او می شد ؟ امروز مردم را قضاوت نکنید برای آنچه که قبلاً بودند که قضاوت کردن کار ما نیست ، امروز مردم را نگاه کنید . هر فردی اگر تا دیروز یا سالهای گذشته بر روش درست و صواب زندگی نکرده است دلیل ندارد که الان هم همان طوری باشد و به شکل دیگری زندگی نکند ، شما حق ندارید در مورد او قضاوت کنید . کسانی را که ایمان آورده اند از خود نمی رانم ، آنها قطعاً خدای خویش را ملاقات خواهند کرد . کسانی که ایمان می آورند بطور حتم یک روزی به ملاقات پروردگارشان نائل می شوند و برای آن روز کار می کنند پس من نمی توانم این ها را از خودم برانم .
و لیکن من شما را مردمی نادان می بینم ؛ چرا نادان ؟ چون آنچه را که نوح بر آن ها بیان می کرد آنها تکذیب می کردند از جمله مقام پروردگاری را و نوح را تکذیب می کردند . به او می گفتند تو جنون داری ، چرا بر تو فرشته وارد نمی شود و ..... نوح فرمود : همه این صحبت ها را کردم ولی من شما را نادان می بینم . نمی بینم که این قدر عاقل شده باشید ، او که تا دیروز گناه می کرد شاید امروز بخشیده شده و توبه کرده است اما تو که دیروز نادان بودی هنوز هم نادان هستی . چون همان حرفهای نادانی را هنوز بیان می کنی . اگر هنوز بیان می کنی پس تو هنوز نادان هستی ، به راحتی می توان گفت تو نادانی .
گفت : ولیکن من شما را مردمی نادان می بینم چون در شنیدن اوامر حق نه تنها کوشا نیستند ، مقابل اوامر حق هم می ایستند .
وَ يَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(۳۰)
ای قوم من ! اگر آنها را طرد کنم چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد کرد ، آیا توجه نمی کنید .
نوح می گوید : ای قوم من ! اگر این ها را طرد کنم که شما از من می خواهید آن وقت مرا در مقابل خدا چه کسی یاری می کند ، شما ؟ من بسیار مشورت پذیر هستم ، هر کسی به من هر چه بگوید گوش می کنم و در مورد آن فکر می کنم . اما در بعضی مسائل به هیچ عنوان اگر چیزی که به من گفته شده خلاف اعتقادم باشد زیر بار نمی روم . چون آنجا فقط مشورت با خداست ، چیزی که خدا دستور داده من که نمی توانم زیرپا بگذارم ، مجبورم اطاعت کنم . یک مورد یا دو مورد نیست گاهی اوقات با خودم فکر می کنم ای کاش تمامی این مواردی را که من با آنها برخورد کردم که البته بطور حتم همه برخورد می کنند من که استثنا نیستم ، یادداشت می کردم و می گفتم به من چه پیشنهادی داده شد و من چه پاسخی دادم ؟ تا بقیه هم اینها را بشنوند و بدانند و بتوانند اطاعت کنند و درست در زندگیشان تصمیم بگیرند . می دانید ما تا امروز چقدر چوب غلط تصمیم گرفتنمان را خورده ایم و هنوز هم داریم می خوریم . به دلیل این که خیلی از جاها خودمان را مختار به یک کار می بینیم و فکر می کنیم من درست می گویم ،
وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ(31)
به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است . غیب هم نمی دانم ، نمی گویم من فرشته ام . درباره کسانی که به چشم شما خار می آیند نمی گویم خدا هرگز خِیرشان نخواهد داد ، اصلاً و ابداً . خدا از درون آنها آگاهتر است ، اگر من طردشان کنم درآن صورت قطعاً از ستمکاران خواهم بود . ببینید کلام حق به این واضحی هم می شود ؟ یعنی یک آدم معمولی هم می خواست با شما حرف بزند به این صراحت نمی توانست بگوید ، خیلی ساده است . می گوید : من نمی توانم بگویم خزائن الهی دست من است چرا که امروز امر خدا را بر شما می خوانم . این پیغمبر خداست که این طور می گوید .
یک بنده خدایی بسیار در معرض چشم است ، خودش هم مشکل دارد ما اگر در معرض چشم قرار می گیریم یک خورده هم مشکل از خودمان است ، چرا ؟ چون همه چیز را درشت تر از آن چیزی که هست به نما یش می گذاریم . طبیعی است ، آدمها نفسشان می گیرد و ما چشم می خوریم . این فرد با افرادی که با کتاب و دعا و قرآن و این قصه ها هم می چرخند ، زیاد در تماس است . این هفته این شخص به او می رسد می گوید تو را چشم کرده اند . آن یکی ، هفته بعد به او می رسد می گوید یک مادر و دختر تو را طلسم کرده اند ، خب چه کار کنم ؟ این می گوید بیا دعایش را به تو می دهم و .... همه هم نظر خِیر دارند هیچ کدام هم دشمن او نیستند اما زیادی حرف می زنند . چرا فکر می کنند خزائن الهی دست آنهاست ؟ بله گاهی اوقات می شود من یک دفعه چیزی را مشاهده می کنم اما خزانه این دست من نیست . آن موقع این فرد احتیاج دارد که این واقعیت را بشنود و خداوند در چشم و کلام من قرار می دهد ، من هم می گویم اما خزائن الهی دست من است ؟ نه ، اصلاً و ابداً .
درباره کسانی که به چشم شما خوار می آیند و شما آنها را کوچک و کم مقدار می دانید ، من مثل شما قضاوت نمی کنم که بگویم اینها هیچ وقت به خِیر نمی رسند . می دانید هر کدام از شما تا به حال چقدر گفته اید ؟ ای بابا ! این قشر از جامعه هیچ وقت رشد نمی کند چون زبان نمی فهمد . بعضی از طبقات مردم انگار هرگز بزرگ نمی شوند یعنی در چشم من کوچک و خوار هستند ، آخر چرا ؟
ببینید خداوند گفتگویش را با پیامبرش چطور بیان کرده که پیغمبر با مردم حرف می زند برای این که من و شمای بنده از آن عبرت بگیریم . نمی خواهیم یاد بگیریم ؟ شما چه حقی دارید اینها را می گویید . کارگر در خانه اش کار می کند چند بار مطلبی را تذکر داده گوش نمی دهد ، باز هم همان کاری را انجام می دهد که قبلاً می کرد . می گوید : همین است دیگر اینها هیچ وقت درست نمی شوند برای همین هم زندگی هایشان هیچ وقت رشد نمی کند . من و شما مجازیم این را بگوییم ؟ به روی خود طرف می گویم : تو درست بشو نیستی . می گوید : چرا حاج خانم ؟ می گویم : برای این که هر چه می گویم تو گوش نمی دهی ، خب گوش کن ، درست عمل کن . اما اجازه دارم پشت سرش این طور قضاوت کنم ؟ اجازه ندارم ، شما هم ندارید . خدا از درون آنها آگاهتر است ، پس اگر من آن ها را طرد کنم به طور قطع از ستمکاران خواهم بود . شما اگر در این رده حرکتی افتادید به طور حتم جزو ستمکاران عالم محسوب می شوید .