منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره یوسف بخش نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

روز گذشته گفتیم دو یار که همراه حضرت یوسف وارد زندان شده بودند خواب دیدند و خواب را تعریف کردند . یوسف نبی بعد از گفتگویی طولانی که من تعبیر خوابی که می دانم عنایتی است از جانب خدای من و دلایلی که این عنایت به او شده را شرح داد .
وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (۴۲)
برای آن دو گفت : یکی از شما آزاد می شود و می رود خواجه خود را شراب می دهد ؛ "شراب یعنی افشره انگور ، چون اگر انگور را بفشارید شربت یا شراب بسیار خوشمزه ای است ولی مست کننده نیست حالا بقیه اش را آنها می دانند ما که خبر نداریم . " گفت یکی آزاد می شود خواجه را شراب می دهد ، دیگری آزاد می شود بر دار می رود و وقتی بر دار رفت مرغان از مغز سر او تغذیه می کنند و گفت موضوعی که شما دو تا از من خواستید این بود و این قطعی و حتمی است . " یعنی حتماً این اتفاق خواهد افتاد . " و به یکی از آن دو که دانست آزاد شدنی است گفت من را نزد صاحب خود یاد کن ولی شیطان یادآوری او را در نزد صاحبش از خاطر وی برد . " من همیشه به این نکته فکر می کردم که ؟ کسی که بر خدای بزرگ توکّل دارد نیاز ندارد سفارش او نزد یک صاحب منصب باشد اما وقتی که به کلام قرآن بارها رجوع کردم و بارها خواندم ، حضرت یوسف به او نگفت کی مرا یاد کن ، زمان نداد ، نگفت به محض این که آزاد شدی برو سفارش من را هم بکن ؛ گفت من را نزد صاحبت یاد کن چون می دانست زمانی خواهد رسید که باید یاد یوسف بیفتد و حتماً خاطر نشان بشود . شیطان در این راستا که ناعاقل است و ناآگاه کلام یوسف را گرفت و بر ذهن آن فرد نشست و این قرار را از خاطرش بُرد . می دانید شیطان معمولاً بخشهای بد را به عهده می گیرد همان طور که بعضی از ما در زندگی آدمها بخش بد امتحانی شان را به عهده می گیریم و این خیلی بد است . در نتیجه یوسف چند سالی در زندان بماند . دو نفر زود آزاد شدند ، یکی ساقی شاه شد ، یکی سرش بر دار شد ، چند سالی یوسف در زندان بماند .
وَ قَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ (۴۳)
شاه گفت : من در خواب می بینم ، شبی فرعون یا شاه آن زمان در خواب دید و سراسیمه از خواب بیدار شد . " من در خواب می بینم هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر می خورند " یعنی هفت گاو لاغر آمدند و هفت گاو خیلی چاق را می خورند . " هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده دیگر ، ای مهتران اگر خواب تعبیر می کنید درباره خواب من نظر دهید . " مُعبِّرین معبد را شبانه صدا کردند خواب را بر آنها گفتند و آنها پاسخ چنین دادند:
قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ (۴۴)
گفتند : اینها خوابهای آشفته است ما به تعبیر خوابهای آشفته آگاه نیستیم . چیزی را که بلد نبودند و نمی دانستند برای این که نا آگاهیشان را بپوشانند به آشفته بودن خواب شاه زمان خودشان روی آورند . گفتند ما خواب آشفته را آگاه نیستیم در حالی که کسی که تعبیر خواب می کند خواب آشفته هم تعبیر دارد . شخصی رفت نزد پیغمبر گفت یا رسول الله دیشب تا صبح دو تا مار سیاه و سفید من را نیش می زدند تعبیرش چه هست ؟ حضرت فرمودند دیشب چی خورده بودی ؟ گفت کشک و بادمجان ، گفت یکی کشک بود یکی بادمجان . هیچ چیز بی پاسخ نیست . میزان آگاهی شما مطرح است که چه می دانید .
وَ قَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (۴۵)
" آن کس که از آن دو زندانی نجات یافته بود ، پس از مدتی یوسف را به خاطر آورد ."
بحث خواب که مطرح شد یکباره یوسف را بخاطر آورد . همان چیزی که یوسف نبی به او گفته بود . گفت : مرا نزد صاحبت یادکن .
" گفت : من از تعبیر آن خبرتان می دهم . "
من را به زندان بفرستید .چون آن فرد در زندان است . علم هر کجا باشد ، در زندان هم باشد علم است ، خریدار دارد . بها دارد ، مواظب آن باشید اولین حرکت برای علم آدم بر روی زمین ، تقوای آن است . تقوا هر کجا باشد خریدار دارد ، آن را میخرند ، گران هم میخرند . دخترها و پسرها اینها را بدانند . تقوا بها دارد ، پدرمادرها به بچه هایتان یاد بدهید .
"گفت : من را به زندان بفرستید ، من می روم تعبیر خواب را می آورم ." او را اعزام کردند به زندان ، رفت یوسف را دید .
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (۴۶)
گفت : ای یوسف ! ای مرد راستین ! درباره این خواب که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر می خورند . هفت خوشه سبز ، هفت خوشه دیگر ، برای ما تعبیر کن . نزد مردم برگردم تا آنها آگاه بشوند .
گفت : تعبیرش را به من بگو . برمی گردم و خبرش در بین مردم خواهد پیچید .
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ (۴۷)
یوسف گفت : هفت سال با تلاش پیگیر زراعت می کنید . پس هر چه درو کردید آن را در خوشه اش نگاه دارید جز اندکی را که می خورید .
گفت : هفت سال ، که سالهای خوب است محصول بکارید . بدست بیاورید و مقدار کمش را برای خوراکتان مصرف کنید ولی بقیه را در غلاف نگه دارید مثل : گردو ، بادام . سال که می گذرد گردو می خرید ، گردویتان را در پوست بخرید و نگه دارید . تا سال بعد که گردو بخواهد بیاید شما هر دَم گردو می شکنید و گردوی تازه و خوشمزه و مفید می خورید . بادام هم همین طور.
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ (۴۸)
آنگاه پس از آن هفت سال قحطی می آید . در سالهای قحطی آنچه از پیش برای آنها کنار گذاشتید می خورند . (باز همه را هم نخورید ) ، مقداری را هم ذخیره کنید .
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ(49)
سر انجام پس از آن سالی فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال عصاره می گیرند .
اینجا مترجم توی پرانتز زحمت کشیده نوشته : بر اثر فراوانی از میوه ها عصاره می گیرند . ولی من این به دلم نمی نشیند . وقتی که محصول را برمی چینیم و شروع می کینم از یک محصول خوب استفاده کردن خودش نوعی عصاره گیری است . وقتی برنج خوب داریم ، گندم خوب و جوی خوب داریم . آب این ها را که نمی گیریم . عصاره شان را که نمی گیریم بخوریم ولی فی الواقع عصاره شان را می خوریم . چون به بهترین نحو می پزیم و از آن استفاده می کنیم . گفت : بعد از هفت سال آن مقداری را که ذخیره کردید اینها را در خوشه نگه دارید و بعد از هفت سال که باران فراوان بارید فوری بکارید . می دانید این نحوه دستور در نتیجه یک تعبیر خواب و دستوری که حضرت یوسف می دهد برای زندگی های ما هم صدق می کند ، خیلی هم صدق می کند . بعضی از خانم ها یک عادت عجیبی دارند . هر چیزی را که استفاده می کنند بعد از دو سه سال دلشان را می زند و چون دلشان را می زند احساس می کنند زندگی شان بی روح شده . چکار کنیم ؟ اینها را بیندازیم بیرون ، که مثلا یک دست مبل جدید بخریم . بعد ، ده سال بعد یک دفعه ارز یک حالت وحشتناک در مملکتی مثل مملکت ما که الان هست ، به خودش می گیرد . بعد آنهایی که دانه هایی در خوشه نگه نداشتند امروز توی سرشان می زنند حالا چه کار کنم ؟ نه پس اندازی ، نه چیزی ، نه مِلکی . آن سالهای فراوانی که خوردی ، پرتش کردی بیرون یک خرده اش را محض رضای خدا نگه می داشتی . خیلی از آقایون فکر می کنند مهمانی اعیانی که می دهند یعنی یک آدم متشخص شده اند . این تشخّص هزینه برمی دارد ، پوستشان کَنده می شود . آقا ! کم مهمانی بده چه خبرت است ؟ دستوری که حضرت یوسف داد برای زندگیهای امروز ما و برای آیندگان ما هم مثمر ثمر است اگر بتوانیم جایگزین کنیم . اشکال ما این است که نمی توانیم برای هر چیزی جایگزین پیدا کنیم . یعنی اگر زمانه عوض می شود ، تکنولوژی تغییر می کند ، نحوه سرمایه و گردش سرمایه فرق می کند . دستور زندگی همانی است که از ابتدا بود . همان طوری است که قرآن دستور می دهد . این دوره تمام می شود ، از ما گذشت . چون ما دورمان تمام شد که بخواهیم بیاییم و یکبار دیگر این امتحان را بکنیم . ولی شما که جوانترید و سن و سال کمتری دارید آویزه گوشتان کنید . اگر به فراوانی رسیدید مراقب باشید .
جا دارد که در پایان این آیات به این نکته هم اشاره کنم : یوسف گفت هفت سال بکارید فراوانی است ، هفت سال قحطی است . و در زمان قحطی مقداری را در خوشه برای زمان بعد نگه دارید ، بعد از آن باران فراوان است . فکر نمی کنید که در این محرم یک خبر خوب برای همه ما حساب می شود . هرکسی برگردد و در زندگی اش این هفت سال هایش را نگاه کند و ببیند الان کجا است ، در کدام قسمتش است . باید منتظر کدام قسمت بعدی قرار بگیرد ، خیلی مهم است . اگر بفهمیم ، این را شرایط را درک می کنیم و زندگی آرام تر و امن تری خواهیم داشت ، اگر بتوانیم بفهمیم .

نوشتن دیدگاه