منو

جمعه, 21 دی 1403 - Fri 01 10 2025

A+ A A-

نزول و صعود در آیه زیبای بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بخش چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

به تاریخ بشریت اگر نگاه کنید می بینید در هر دوره ای خداوند عالم از دانشی که به بشر عطا فرموده است؛ هر چه که خدا خواسته بدهد به همه ما داده است اما با هم فرق می کند، فرقش هم خدا نگذاشته است یک مقداری هم تقصیر خودمان است؛ توسط بنده های منتخب خودش، آن هایی که اثبات کردند وقتی که به این دانش آگاه شدند مغرور نشدند، منم می دانم نگفتند، درِ دانش این ها را برداشت گفت این ها غرور نمی کنند آنها اختراعات یا اکتشافاتی کردند و در اختیار بشریت قرار دادند، همه انسان ها از آن بهره بردند، به عبارت بهتر یک یا چند نفر بانی ظهور این دانش خفته در درون انسان ها شدند اما ثمره اش به همه انسان ها رسید،در عصر خودشان و در قرون بعد از خودشان رسید مثل حمل و نقل مثل خانه سازی مثل برق مثل تلفن و... مثل درختان گیاهانی که در بیابان هاست و همه فکر می کنند علف است باید حیوانات بخورند اما گیاه شفا بخش انسان است. اگر بخواهم در این زمینه گفتگو کنم سخن به درازا می کشد و حوصله تان سر می رود، شاید بگویید که خب تمام قرون گذشته همیشه بهترین ها را سردمداران و قلدرها خوردند و کسب کردند، قصر درست کردند و… اما یادتان است یکی دو جلسه پیش گفتم دنیا باشگاه خداست، انسان ها و بروز چنین مسائل و حوادثی، همه عواملی هستند که می آید به انسان هایی که انتخاب شان رسیدن به خدا است راه را نشان می دهند و همراهی می کنند، حوادثی که بر شما اتفاق می افتد، مثلا بیماری طولانی، مگر برای خدا نجات دادن و شفا دادن کاری دارد؟ نه، از علم و قدرت او کم می آید؟ نه، یک چیزی این جا وجود دارد، تا آن یک چیز را خودش و همه ی اطرافیانش متوجه نشوند کار به اتمام نمی رسد، خیلی ساده، برای همه ی ما این طوری است، مگر برای خدا کاری دارد من را سرپا بلند کند و شروع کنم به دویدن؟ نه، خب چرا نمی کند؟ من برای خودم، واکنشم نسبت به این ماجرا، بودنم در میان خانواده ام، دوستانم، واکنش آنها نسبت به این ماجرا، همه ی آن ها عوامل این باشگاه هستند، همه آمده ایم در این باشگاه درست شویم. من شما را مدیون می کنم تا بسم ا... الرحمن الرحیم را در هیچ دوره ای از زندگی تان رها نکنید، اگر آدمی هوشیار و زرنگ می بود همین آیه ی بسم ا... الرحمن الرحیم برای تمام دوران زندگی اش کفایت می کند اصلاً نیازی به بقیه ی قرآن هم ندارد، همه ی درهای بسته به رویش باز می شود .بسم ا... الرحمن الرحیم، تعقل و تدبر در آن چه که دارید بیان می کنید، اگر این طوری باشد و لق لقه ی زبان نباشد، آن وقت است که کار می کند وگرنه هیچ. سالیان سال ذکر کردین، چرا با خودتان فکر نکردید که چرا من جواب نمی گیرم؟ عیب از خدا بوده؟ نه ، عیب از من و شماست.

رحیمیت خدا را کجا احساس می کنید؟ بنویسید، مسلمانان بنویسید، شب به شب، پایان روز، پرونده تان را تکمیل کنید و بنویسید، خب اگر بیایید و فقط تعریف کنید، چون فقط داشتن آن به تنهایی مهم نیست، من فهمیدیم این جا رحیمیت خدا شامل حال من شد، خب که چی؟ آیا درکش کردی؟ اگر آن را درک نکنی، این بالاترین بخش است، کامل از دست تو می رود. من آن را دارم، مثل این می ماند که من یک ظرف بزرگ شیک دارم برای میوه یا هر چیزی، می دانم دارم، خیلی هم گران است، برایم آورده اند، این را هم می دانم، اما کجا به کارم می آید؟ اگر این را ندانم جای آن در سطل زباله شهرداری است که لااقل یکی ببیند و بردارد و ببرد که به کار او بیاید و بفهمد که کجا باید از آن استفاده کند، ما غیر از این که رحیمیت خدا را در مورد خودمان می فهمیم بایستی آن را درک کنیم، کجا و چه طوری از آن بهره می بریم. من دائم از خودم با شما شریک می شوم و حرف می زنم، آن چه را که من درک کردم می خواهم بگویم: شما می بینید یک چند سالی است که سخت راه می روم، خداوکیلی بعضی وقت ها که تنها هستم از جایم که می خواهم بلند شوم می گویم ای خدا، یعنی ممکن است که دوباره راه بروم؟ باور نمی کنید ولی دوباره راه می روم ولی خب سخت است دیگر، همیشه همراه نیاز دارم پس خیلی سخت می گذرد، آن هم برای چه کسی؟ من دردانه خانه پدرم نبودم، بنشینم، بپزند، بشورند، بگذارند، بخورم، نه از این خبرها نبود، من کسی بودم که همیشه روی پاهایم سوار بودم، سواره بود سواره می رفتم، نمی شد پیاده می رفتم، برای کسی که این طوری بوده و همیشه در حال انجام کارهای مختلف روزگار می گذرانده پس ساده و راحت نیست و خیلی سخت است، نه می توانم بزنم تو رحمانیت و نه می توانم بزنم تو رحیمیت، اما من سه شنبه به سه شنبه سوار این دستگاه می شوم از آن بالا به پایین می آیم گاهی اوقات اگر توجه کنید یک مقداری روی صندلی می نشینم و بقیه را تماشا می کنم، زود پایین نمی آیم، وقتی از آن بالا پایین می آیم و روی صندلی نشسته ام، چشم در چشمِ هر یک دانه ی شما می دوزم، اول خانم ها و بعد آقایان، فقط خدا می داند هیچ چشمه ی آب گرمی به اندازه ی چشمه ی محبتی که از چشمان و قلب های شما به سمت من جریان پیدا می کند و گرمی می بخشد، گرمی ندارد، چه کسی دنبال رحیمیت می گشت؟ این فقط مال من است، این همان بخشی است که از بخشندگی پروردگارم برای من از سمت و سوی شما عنایت شده است و چه قدر هم لذت بخش است، کیف می کنم اگر خجالت نکشم یک مقدار بیشتر روی آن صندلی می نشینم و شما را تماشا می کنم، همه هم سر پا ایستاده اند و من هم آن بالای صندلی نشسته ام، خدا می داند و من هم دائم محبت شما را در دلم قدردانی می کنم، دفعه ی بعد چون قدردانی می کنم، دو برابر دریافت می کنم، خوب دقت کنید؛ وقتی رحمانیت را می فهمی، این طوری پیش می روی و دو برابر دریافت می کنی، این فهم چه چیز را می رساند؟ این فهم را که شاکر باشم، بفهمم که خداست مهر من را در دل های شما انداخته است و این از بخش بخشندگی رحیمیت خدای من است، باید این را بفهمم. می بینید خیلی زیباست، وقتی به آن می رسی آن قدر به آدم می چسبد، آن قدر شیرین است. این دفعه که مشهد رفته بودم خیلی برای من جالب بود، هر بار که آمدم از قسمت هایی که خانم ها بازرسی می کنند رد شوم بالاخره آخر سر یکی از این خادم ها دست کشیده سرم یا بوسیده است، چرا؟ چی به آن ها می دادم؟ هیچ، جز این که زحمت می دادم، رحیمیت خداست، چرا بقیه را نمی بوسند، چرا فقط من را می بوسیدند، این ها همه رحیمیت خدا است. خیلی از ما هر روز از محبت های این طوری بهره مند می شویم اما چون آن را درک نمی کنیم پس شاکر هم نمی شویم، شاکر که نشدیم آن وقت داشتن این نعمت با نداشتن این نعمت یکی است، هیچ فایده ای ندارد، شما را به خدا، رحمانیت و رحیمیت پروردگار را مثل انگشتری که در انگشتتان می کنید همیشه همراه خودتان کنید و با خودتان همراه کنید و هر حرکتی در زندگی تان را توجه کنید، ببینید از کدام رود الهی جاری شده است، فهم شما سبب می شود شکر کنید و جریان بیشتری دریافت کنید. یک ثروت که بیشتر نمی خواهید، به خدا پولتان را از جیبتان می زنند و می روند، شما را خفت می کنند و موبایلتان را می دزدند و می روند، اما آن محبتی که یک نفر به شما رسانده است از شما بیرون نمی رود. یک جایی هست در صحن گوهرشاد که خادم ها ویلچرها را در یک ساعت های خاصی تحویل می گیرند و می برند پایین و دور می زنند، یک نفره می برند، دیگر امسال که رفتم دیدم بله دقیقاً می روی و می چسبی به ضریح، تکه ای از ضریح در قسمت مردانه طوری جداسازی شده است که 3 تا ویلچر کنار هم برای زیارت می ایستد، هر روز هم این را رفتم، خداوکیلی بچه هایم همه کمک کردند، دخترم، دامادم، پسرهایم، عروسم، من ممنون همه ی آنها هستم ولی خب این ها را خدا داده است دیگر، این ها هم جزء بخش رحیمیت خدا است.يكي از اين ها كه خواستند مرا ببرند پايين يك آقاي معممي از در خروج وارد شد تا خواست خادم مرا حركت بدهد گفت حاج خانم را من مي برم، خيلي هم این آقا را تحويل مي گرفتند، خدا شاهد است رويش را هم حتي نگاه نكردم چون مرد بود، فقط درآخر كه مرا آورد بيرون و تحويل پسرم داد همين طور سر پايين تشكر كردم اين رحيميت خداست.
امروزه يك حركت عجيبي در دنيا آغاز شده مبني بر اينكه ابزار و ادوات بهره مندي از دنيا هرچه پيشرفته تر باشد انسان به كمال بالاتري دست پيدا مي كند، مثلا ماشين لباسشويي تان هرچه آپشن هاي بيشتري داشته باشد، منوهاي فلان داشته باشد اينجوري باشد كمال بالاتري دارد، خب ماشين دارد من كه ندارم، كمال بالاتر به من مي دهند؟ نه، براي آن ماشين است، تازه 4 دفعه كار مي كند، چهارتايش از كار مي افتد، آيا واقعا اين طور است؟ يعني با بالا رفتن ابزار كمال انساني بالا مي رود؟ آيا ما متمدن تر مي شويم؟ شما اين را باور دارید؟ چون ما در خانه مان ماشين لباسشويي و ظرفشويي داريم همين هايي كه باعث مي شود ما پول هاي كلان خرج كنيم چون داریم ما متمدن تر می شویم نسبت به آن روستايي كه هيچ كدامش را ندارد هنوز بعضی هایشان لب رودخانه لباسشان را مي شويند؟ نه، ما در كلام الهي مي خوانيم "يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً" آيا اين تمدن برای بشربا اين ابزارهاي بالا نفس مطمئنه آورده؟ به آن فكر كنيد، اين قدر دنبالش ندويد وقتي انسان فقط با عالم طبيعتش زندگي مي كند گاوها را در حاشيه روستاها ببينيد صدا مي كنند، يواش حركت مي كنند، به بوق هيچ ماشيني اهميت نمي دهند، آدم ها را هم آدم حساب نمي كنند هر وقت دلشان بخواهد از وسط جاده رد مي شوند، هر وقت هم خواستند همان وسط مي ايستند كارهاي بد بد هم مي كنند، عالم طبيعتشان است، آن موقع نياز به دفع دارد همان جا مي كند،وقتي انسان با عالم فقط طبيعتش زندگي كند آن وقت است كه خدا او را دچار بلا و امتحان مي كند بعد از آن كه فهميد او را گرامي مي دارد، مي گويد فهميدي؟ امتحانت را پس دادي؟ حالا خوب شدي؟ مي گويد بله، اما تا خوب مي شود مي گويد می بینی خداست اينجوري مرا عزيز نگه داشته، خداست فقط مرا خواسته برو يك فكري براي خودت بكن تا خدا تو را بخواهد مغرور مي شود شادي باطل به او روي مي آورد شادي باطل مستي مي آورد، در يك روايتي مي خواندم در دنیا 4 نوع مستي داريم ، من با نوشيدني هاي سُكرآور كاري ندارم، آنها بخش گفتگوي من نيست، مستي ناشي از جواني، قدرت و هيكل دارد، يك سرو گردن از بقيه بالاتر است كسي جلويش باشد مي زند پرتش مي كند بعد كيف مي كند، مستي ناشي از جواني، مستي مال، مال دارد به ديگري مي نازد. مستي خواب، مستي رياست. انسان هايي كه خودشان را درست با احكام الهي تربيت نكنند مگر خدا نفرستاد؟ كتاب ، پيغمبر و امام داده، اگر خودشان را درست تربيت نكنند دچار مستي مي شوند، بعضي ها همچنان دچار مستي مي شوند كه تا قيامت از مستي خارج نمي شوند، آن صور اسرافيل كه زده مي شود همه چيز به هم مي ريزد بيدار مي شوند اما ديگر دير است ديگر كاري نمي شود كرد، انسان در دنيا وقتي چرخش خوب مي گردد زندگي اش بر وفق مراد است مي گويد من. عزيزم، چند نفرتان تا حالا از اين حرف ها زديد؟ فلاني شوهرش بد است خوب مي خواست چنین كاري را نكند چشمش را باز كند شوهر كند، خانم به شما چه؟ آقا بالعكس، فلاني در تجارتش شكست خورده مي گويد چشمش كور مي خواست حواسش را جمع کند، مي خواهی يك دفعه هم تو شكست بخوري همه چيزت را ببازي ببيني چه خبر مي شود؟ در قرآن داريم "إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ" خدا در كمين من و شماست، مگر خدا كارآگاه است؟ خدا در كمين ماست مي خواهد من و شما را شكار كند نمي تواني از شكار خدا فرار کنی اگر مي خواهي خوب باشي سعي كن در جاهاي خوب و در كارهاي خوب باشی در كارهاي درست باشي قطعاً شكارت مي كند در كار نيك باشي شكارت مي كند در كار بد هم باشي شكارت مي كند، در حال رسيدگي به مردم باشي شكارت مي كند در حال لگد زدن به حيواناتي كه به شما كاري ندارند شكارت مي كند در حال نماز خواندن شكارت مي كند، وقت نماز رسيده مي گويند آقا، خانم نماز، مي گويد برو بابا اين برای ١٤ قرن پيش بوده، آن موقع هم شكارت مي كند، سعي كن خدا تو را در جاهاي خوب شكار كند، موقع نماز، روزه گرفتن، احكام الهي را اجرا كردن، مطالعه قرآن كردن، توجه به سيره پيغمبر و اهل بيتش، اين ها همه در واقع ورود به شكارگاه توحيد است، شكارگاه توحيد يعني جايي كه فقط خداست و لا غیر، شكار مي شوي آن وقت خدا می اندازدت شكار اهل بيت باشي آن وقت براي امام حسين(ع) هوا می روی و می آیی پايين نه براي اين كه سرش را از تنش جدا كردند، يك بار بايد راجع به اين دردها هم بايد صحبت كنم قصه جالبي دارد مي گويم، اگر خدا توفيق بدهد، بلكه برای اين كه بهترين انسان روي زمين ، بي خطاترين، به بدترين شرايط حقش را نشناختند، علي (ع)مظلوم بود، حسين(ع) مظلوم بود، حسن (ع)مظلوم بود نه براي اينكه شهيد شدند، همه مي ميرند مگر من و شما نمي ميريم يكي با تصادف مي ميرد، يكي يك قلدور مي زند مي ميرد، همه مي ميريم اما مهم اين است كه حق انسان ها را بشناسند هيچ كس حقشان را نشناخت. خدا وقتي انسان را امتحان مي كند دو كار مي كند روزي اش را تنگ مي كند نعمتش را كم مي كند هركدام اين ها به شما افتاد حواس بدهيد ببينيد داريد چكار مي كنيد؟ اين كارها را مي كند تا واكنش انسان را ببيند پس خدا انسان را امتحان مي كند روزي اش را تنگ مي كند نعمتش را كم مي كند، مي ايستد ببيند اين بنده در قبال اين شرايط و کمبود ها چه كار مي كند؟ بسياري از آدم ها در اين مواقع خواهند گفت، خدا به من اهانت كرده مرا بيرون انداخته من چنين خدايي را قبول ندارم، انساني كه فقط با طبيعتش زندگي مي كند، مي خورد، مي آشامد، توليد مثل مي كند، نه لبخندش نه گريه اش براي خدا نيست فقط براي دنياست، از اين به بعد در ميلادها وقتي به هم تبريك مي گوييد دقت كنيد ببينيد وقتي به امت مسلمان شيعه تبريك تولد اميرالمومنين(ع) مي گوييد اين لبخند براي كجاست؟ براي خدا، ممنونم تو علي را به من دادي، گريه ات براي اولياي خدا براي خدا. اگر غیر از این باشد فقط برای دنیاست.
خنده از لطفت حكايت مي كند
گريه از قهرت شکایت مي كند
يعني خنده اي كه من مي كنم از لطف توست، لطفت را نشان مي دهد، فهمیدم لطف کردی من خنده کردم لطفت را تشكر کردم، گريه ام از اين است كه نكند با من قهر كني من مي ميرم اگر با من قهر كني ديگر جايي ندارم بروم گریه و خنده مقابل هم هستند اما هر دو از یک حقیقت از جانب پروردگار گفتگو می کنند، چه حقیقتی؟ از حیات، از جانب خدا نعمت یا نقمت ( یعنی سختی، بدبختی، گرفتاری و...) می رسد آدم هوشیار، کسی که خودش را خوب تربیت کرده است فوری می‌فهمد خدا در حال امتحان اوست، اگر این را بفهمد بسته نمی‌شود، جاری می شود، باز می شود، اگر فوری فهمید که خدا دارد امتحانش می کند این فهمیدن باعث نمی شود که حالا آن نعمت یا نقمت هر چه که هست او را در غرورش بسته کند و در جایگاه خودش نگه دارد، حالا یا غر می زند یا به مردم فخر می فروشد، چه می شود؟ فوری جاری می شود. انسان اول از خاک جاری شده است بعد به عرش الهی رفته است، بعد از عرش الهی یک رود شد، به فرش آمد و جاری شد. به خاطر دارید برایتان راجع به ذرّات نوری گفتم، این گفتگو ها را باید حفظش کنید و آن را نگه دارید.
پیمانه ای است این دل، پیمان این چه داند
(دل یک پیمانه است، قبلا گفتیم وقتی که ذرّه بودیم، خدا همه چیز به ما داد! کجا داد؟ در آن دل)
از عرش می ستاند، بر فرش می فشاند
(از عرش می گیری بعد کوثر می شوی به فرش جاری می شوی)
به خودتان نگاه کنید، خودتان را مُفت نفروشید، شما خیلی گران هستید، خیلی برایتان زحمت کشیده شده است. ببینید آیا شما واقعا همانی هستید که از خاک جاری شدی به عرش رفتی بعد از عرش جاری شدی بر فرش برگشتی؟ اگر چنینی پس چرا چنین کار می‌کنی؟! پس چرا چنین رفتار می‌کنی؟! مراقب باشید!
صحبت از جمع: شما دو جلسه پیش فرمودید آن چه در فهم تو آید آن شود مفهوم تو، این چیزی که شما گفتید از رحمان و رحیمیّـت خدا بفهمید اگراین را نفهمیم یعنی آدم وقتی می میرد نفهم است.
استاد: به عالم طبیعتت می روی، خیلی معذرت می‌خواهم مثل همان حیواناتی، آن ها که بد نیستند حلال گوشت هایشان را می خوریم و در درون ما به تکامل می رسند اما اگر نفهمیم با همان کیفیت به آن دنیا منتقل می شویم آن جا بعدش باید چه کارکرد را دیگر نمی دانم چون من هنوز نرفتم.
ادامه صحبت: اگر فهم را کسب نکنیم آن جا باید با بدبختی کسبش کنیم
استاد: آن جا با طول زمان خیلی زیاد بعد بدون این اندام و جوارح، الان پا درد بگیرد، کمرم درد بگیرد، با اندام می‌فهمیم درد یعنی چه، بعد با همین درد می‌فهمم که این نباید رنج بشود اما آن جا از این خبرها نیست که! تو بدون این ها باید دوره ی درسی ات را تمام کنی.
صحبت از جمع: این طور که من برداشت کردم ما به جز رحمانیّت خدا در رحیمیّت خدا هم غوطه ور هستیم فقط موضوع این است که ما اصلا درکی از این نداریم که لحظه به لحظه داریم در محضر این رحیم بودن خدا قرار می‌گیریم و یک مثالی که تو ذهنم آمد یک فرد مستی که از محبّین اهل بیت هم بوده است توی کوچه ای داشته می‌رفته موقعی که این امام را می بیند از خجالتش سمت دیوار رو برمی‌گرداند وقتی امام نزدیکشان می شود می فرمایند که در هر حالتی که هستید از ما رو بر نگردانید، برداشت من این است که وجود امام در حالت عادی آن رحمانیّت است و آن لحظه ای که این نعمت به ما داده شده است که با ایشان رو به رو شویم یا درک علمی را از امام بخواهیم بگیریم یا هر چیزی شبیه به آن، آن رحیمیت است، هر چه قدر از این لحظه به لحظه ها ما بیشتر استفاده بکنیم درکمان بالاترمی رود، باز برای من می شود همان سوره ی واقعه که برسی به آن درجه ای که اصلا جدا شوی چون کسی که درک نکرده اصلا نمی شود از بقیه جدایش کرد مثل مراتب همان بهشت می ماند این مراتبی که رحمانیّت دارد هر چه قدر ما بیشتر درک بکنیم خاص تر در مقابل خدا ظاهر شویم ما بیشتر می توانیم امام، اهل بیت که نوری از جانب خدا هستند را بهتر درک بکنیم و مرحله مرحله تا جایی بالا می رویم که به جز ذات خود آن فرد که همان نور است با ذات نور خدا دیگر چیزی نمی ماند فقط فاصله ایست که درکی از آن وجود ندارد
استاد: همین طور است، وقتی گفتم ‌ببینید بین من و شما خالی نیست الان بین من و این آقایان و خانم ها مگر چیزی قرار دارد، فقط دوربین‌ است چیز دیگری نیست امّا خالی نیست! با چی پر است؟ با خدا. ما ماهیانی هستیم که در آب غوطه وریم در خدا غوطه وریم و هر دم حق می زنیم، او را می جوییم.
صحبت از جمع: آن جا که فرمودید در قسمتی که فقط خدا باشد و لاغیر تو شکار اهل بیت می شوی، منظورتان حُب اهل بیت است؟
استاد: شما می روید زیر نفوذشان، شما مال آنها می شوید، دیدید بعضی ها می گویند من عاشق امام رضا(ع) هستم، خداوند دستورش را می دهد، بی اِذن خدا هیچ اتفاقی نمی افتد. می دانید ما همیشه دنبال یک چیزی می گردیم که آن را ببینیم، ما چرا امام هایی که از دنیا رفتند این قدر دوستشان می‌داریم؟ چون از دنیا رفتند با جسمیّت نمی بینیم خیالمان راحت است دستور به ما نمی دهند، چرا سراغ امام زمان(عج) خیلی نمی رویم؟ چون ممکن است پیدا شود و یک آقایی جلوی پایمان بایستد بگوید چه کار می کنی؟ می دانی تو با این کارت همش گناه می کنی؟ آن وقت تو مجبوری از او اطاعت کنی، امام اطاعت است، قبل از مهرش اطاعت است، آیا امام رضا(ع) را دوست می‌دارم اطاعت امرش را هم می‌کنیم؟ یعنی امام رضا(ع) در دوره ای که زندگی می کرده دستور داده اند این چنین باید زندگی کرد، این چنین باید رفتار کرد، ما می‌کنیم؟! یا تو ماه محرم خودکشی می کنیم از بس سینه می زنیم از بس گریه می‌کنیم، از بس می رویم و می آییم، پول خرج می‌کنید غذا می دهید، امام حسین(ع) وقتی می گوید" اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید" هیچ وقت فکر کردید یعنی چه؟ معنی این جمله چیست؟ نمی کنید! برای همین امروز جماعت مسلمان از جانب جماعت کفر در فشار است، باید در فشارباشد دیگر! وقتی من ندانم چه قدرتی را دارم، از کجا دارم، هرکس از راه برسد یک تو سری به من می زند، خُب حقم است، خُب نکن، بفهم. اگر امروز امام زمان به شما دستور داد چه در ظاهر شما، چه در اعمال شما، چه در هزینه هایتان، کارهایتان، رابطه هایتان با همسران، هرکس با زنش یا با مردش با خانواده ها، اطاعت می کنید؟! کسی است که قلب من را خنجر کشیده، این بار که رفته بودم به امام رضا(ع) گفتم ببین آقا اگر این کدری من سبب می شود من از شما دور بمانم و دوستم نداشته باشی می گذارم کنار، تمام شد، هر وقت او را دیدم او را می بوسم، فعلا حالا که نمی توانم او را ببینم چه کار کنم، ولی برای من تمام شد. می توانی این کار بکنی؟ اگر می توانی بکن آن وقت می بینی که شب که چشم هایت روی هم می گذاری و می بندی برای مراقبه لازم نیست کاری بکنی، خلاص.

زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند
نمی توانید یکی را داشته باشید و یکی را نداشته باشید، نمی توانید بچه داشته باشید و آزارش را نداشته باشید، نمی توانید خواهر و برادر داشته باشید و درد سرهایش را نداشته باشید، باید باشد کنار همدیگر هستند.
حالا شما بگویید در این مدت در این وادی رحمانیت خداوند قدمی زدید؟ چیزهایی را پیدا کردید که تا به امروز آنها را با عمق وجودتان ندیده باشید؟
صحبت از جمع: زمانی که بسم الله الرحمن الرحیم را می خواهم توضیح دهم می گویم خورشید ولی شما در صحبت هایتان گفتید حضرت فاطمه جزء نعمت های عام دنیاست یا اصلا خود دین خود قرآن جزء همان نعمت ها است، آن جا بود که اصلا وقتی بیشتر در آن ریز شدم دیدم خیلی با این موضوعی که بخواهم شامل آن نگاه خاص خدا شوم خیلی فاصله دارم. زمانی که سوره واقعه را خواندم آن آیه ای که می گفت تعداد کمی از مردم آخر الزمان هستند خیلی شوک بود برای من، دیدم را عوض کرد که مگر می شود؟ مگر نمی گویند که امت آخر الزمان خیلی هم خوب هستند! و باعث شد تکانی به خودم دهم، از طرفی شما گفتید نگاه خاص تر داشته باشید باز نگاه کردم دیدم که یک سری اتفاقات شامل آن عمومیت نمی شود اگر من به این کلاس می آیم این که اگر من دو سال پیش می آمدم طرز فکرم و نوع زندگی ام باعث می شد که این حسی را که این جایم را دیگر نداشته باشم، آن چیزی که در خانه پدر و مادرم بود خیلی فرق می کند دوستان اطرافم همه این ها را می بینم که دوستانی دارم که می توانم راجع به این ها با آنها حرف بزنم به جای این که هر کجا که می نشینی یک سری صحبت های کلیشه ای و اشتباه و اشتباهاتی که عوام جامعه مشکلات را گردن دین می اندازند و این جور چیزها طرفم و الان دوستانی دارم که خیلی راحت می توانم مثال های زندگی ام و اختلافاتی را که پیش می آید را به کلاس خودمان ربط دهم و خیلی راحت راجع به آن صحبت کنم این ها آن دیدهایی بود که از طرف خدا به زندگی خودم دیدم گره هایی که بعضی اوقات راحت باز می شود، به دوستم می گویم که تا حالا جایی برایت پیش آمده که به موبرسد و پاره شود؟ می گوید نه و می گویم پس بقیه اش به من و تو ربطی ندارد کارت را بکن، وقتی می بینم واقعا به این نقطه می رسد بعضی اوقات دعا که می کردم یک چیزی می خواستم چند وقت پیش که دعا می کردم در این همین صحبت ها گفتم خدایا شکرت که ما هم مشکل داریم چون واقعا می بینم بعضی اوقات که مشکل ندارم کمتر می روم سراغ خدا و گوشم را می پیچاند و مجبورم می کند تا برگردم به همان مسیر راز و نیاز و می گوید تو آدمش نیستی در مسیر خوش و راحتی یاد خدای خودت هم باشی بگذار کمی گوشت را بکشم و یک قسمت دیگر آرامشی است که در کارم دارم، مشکلات درآمدی خیلی زیاد است ولی وقتی نگاه می کنم و می بینم من تمام تلاشم را می کنم تا آن طور که خداوند می خواهد کار کنم و می بینم آدم های اطرافم را که اصطلاحشان این است که هر چه قدر می توانی هر طوری که هست پولت را بگیر، نمی فهمد بلد نیست مشکل خودش است وقتی این طور نگاه می کنند می بینم چه قدر تنش دارند و اذیت می شوند و این پول اصلا ارزشش را ندارد و این می شود آن دید خاص و لطفی که خدا به من داشته تا در این مسیر بخواهم به آن نگاه کنم.
صحبت از جمع: من این مدت به خاطر مشکلات و دردی که داشتم فهمیدم خداوند یک توانایی داده که در وجودم به رنج تبدیل نشد و این از رحمانیت پروردگار بود، باز در مسائل وقتی با خواهر و برادرم صحبت می کردم دیدم چه قدر خداوند به من لطف کرده چه قدر می توانم صبر کنم ،فکر کنم درک کنم و همین جوری چشم بسته چیزی نگویم و واقعا این هم از رحمانیت خداوند است.
استاد: امیدوارم بیشتر از این شامل حال شما شود قطعا هم می شود چون هر چه حرکت هایمان صحیح تر می شود راهمان کوتاه تر می شود میانبرتر می شود.
صحبت از جمع: سال هاست هم در محیط خانه و هم در محیط کار دارم می گویم بسم الله الرحمن الرحیم خدایا به امید تو نه به امید خلق تو یعنی می توانم بگویم معجزه این را دیدم به خصوص در محیط کارم مخصوصا چون موضوع کاری ما فقط قرارداد است خیلی حساس است و کارها آن طور با هم جور می شود که مثلا یک موضوعی پیش می آید و می خواهد که اشتباه شود انگار از جایی مدارک یا هر چیزی در اختیارم قرار گرفته می شود مثلا امروز به من گفتند قراردادی را پارسال اشتباه انجام دادید من مدارک را آوردم و دیدم نه واقعا درست بوده و به آنها ثابت کردم که من واقعا این را از لطف خدا و بسم الله ای را که هر روز صبح می گویم و وارد شرکت می شوم می دانم.
استاد: این نکته را همه باید به خاطر داشته باشید و از آن جدا نشوید.
صحبت از جمع: اگر تمرکزمان را روی رحمانیت خداوند بگذاریم رحیمیت هم ایجاد می شود اگر تمرکزمان را حتی روی چیزهای ساده زندگی بگذاریم می بینیم که شامل رحمانیت خداوند هستیم و مثلا مانند پیدا کردن یک چیزی که در خانه گم کردیم مثلا من خودم چیزی را گم کرده بودم و به طرز عجیبی آن را هنگام جارو کردن زیر کابینت پیدا کردم و می شود از کنار چیزهای به ظاهر ساده خیلی راحت نگذریم .
استاد: هر کسی به گونه ایی . بنده تمام تلاشم را در این یک ساله اخیر و حتی قبلا داشتم ولی خیلی پاسخ نمی گرفتم می خواهم شما را تکان بدهم خیلی ریلکس می مانید، می خواهم تکان بخورید هر ضربه ی ریزی را متوجه بشوید، هر حرکتی را بفهمید، نه از برای اینکه تفسیر کنید،حرصش را بخورید،ناراحت بشوید،خیر،متوجه باشید اطرافتان چه خبر است.
صحبت از جمع: در بحث رحمانیت دوستان که صحبت کردند بعضی ها در جزئیات دقیق شدند و بعضی ها در کلیات،کلا همه ی انسان ها با اعتقاد، بی اعتقاد در رحمانیت پروردگار غوطه ور هستند اما این شیطان است که با دعوت ما به چیزهای واهی حواس ما را از این رحمانیت پرت می کند . ما در هر لحظه ایی در رحمانیت غوطه وریم اگر یک موقع هایی آن رحمانیت را می بینیم برای این که همه اش شیطان سرمان را گرم کرده جلوی چشم و دل و گوشمان را گرفته است این ها ورودی های ما است که ما این رحمانیت را درک کنیم . خداوند می گوید من به شما گوش و چشم دادم و فوآد دادم (قلب دادم)، یعنی این سه تا دائما باید این رحمانیت را درک کند.خدا (یعدکم) به شما شادی و ثروت و … را به شما وعده می دهد شیطان (یعدکم الفقر) به شما بدبختی و ... ما هر موقع که فکر می کنیم در خودمانیم بدبختیم، ما آدم بیچاره ایی هستیم و هیچ کسی را نداریم ناامیدیم این ها همه شیطان است که ما را از رحیمیت نه ، از همان رحمانیت جدا می کند. عبد صالحی که دوستمان فرمودند که در زیارت حضرت ابوالفضل (ع)هم هست می دانید که ما در انتهای نمازمان سلام می دهیم یکی از آن اشخاص پیغمبر(ص) هست طیف دیگری هم وجود دارد که با توجه به این که امام صادق(ع) ایشان را عبد صالح بیان کرده یکی از مخاطبان ما در انتهای نماز که عبادالله الصالحین یعنی کسانی شبیه حضرت ابوالفضل(ع) و چون امام معصوم ایشان را عبد صالح بیان کرده است جایزه آخر نماز ما این است که می توانیم یک سلام درست و حسابی به حضرت عباس بدهیم . یکی دیگر این که در زیارت نامه هایی که از امام صادق(ع) بیان شده مسئله رجعت ایشان را به این صورت بیان کرده که فرمودند ما به شما و به بازگشتتان ایمان داریم ( و بایابکم مومنین). اگر شیعیان در این داستان ریز بشوند این است که در زمان ظهور حضرت حجت(عج) ان شاءالله حضرت ابوالفضل العباس(ع) جزء کسانی است که رجعت می کند و خوش به حال آن هایی که در زمان ظهور حضرت حجت (عج)خدا این اذن را به آن ها می دهد که چه مرده اند و چه الان زنده اند بتوانند برگردند.شما فکر کنید ما این همه می آییم و می رویم و می خوانیم به عشق این ها،اگر کسی خلوص دارد و فکر می کند من واقعا این ها را دوست دارم فقط دنبال این باشد که یک جوری این تاییدیه را در این دنیا بگیرد ، که اگر هر زمانی از این دنیا رفت بالاخره یک موقعی بیاید در رکاب این بزرگان،هرامری بکنند انجام بدهد.عصمت حضرت ابوالفضل(ع) در حد این است که گناه نمی کنند ولی حالا من یک سوال می کنم الان کسی هست این جا که بگوید من حضرت ابوالفضل عباس(ع) را در خواب یا در رویا ببینیم که به من امری کرد جرات بکند انجام ندهد؟ یعنی ما امر ایشان بر خودمان را مطاع می دانیم در این حد است ما اولی الامر داریم ایشان چون در عرض امام حسین(ع) و این مقام را حضرت حسین(ع) به ایشان تفویض کرده و در عالم مادی هم اگر باشد من بعید می دانم کسی از ما جرات بکند که الان حضرت ابوالفضل عباس روبروی ایشان بیاید و بگوید و فلان کار را انجام بده، ممکن است بترسد ولی نمی تواند بگوید من این حرف را گوش نمی کنم چون اصلا اعتقادش زیر سوال می رود می خواهم بگویم مقام ،مقام فوق العاده بالایی هست. ان شاءالله که خداوند به واسطه حضرت ابوالفضل العباس(ع) که باب الحوائج هستند به همه قلب های ما نگاه کند ، ایشان عموی امام زمان(عج) هستند من شنیدم که عریضه هایی که ایشان مهروامضاء می کنند می بوسند و به چشم می گذارند و تایید می کنند روزی همه ما بکند که در این آستانه ماه رجب که ما جز کسانی باشیم که جزء رجبیون باشیم، جزو کسانی باشیم که در ماه شعبان بفهمیم که چه اتفاقی می افتد و ان شاءالله در ظهور حضرت حجت یک گوشه ایی به ما بگویند برگرد حالا یک کاری به ما بدهند چه کوچک باشد یا بزرگ .
صحبت از جمع: در مورد عبد صالح که فرمودند حتی برای حضرت رسول(ص) ما در نماز می گوییم عبده و رسوله یعنی اول عبد بودن ایشان ارجح است و خیلی مقام بالایی است.
استا: دقیقا همین طور است بسیار مقام بالایی است.
صحبت از جمع: درسوره آل عمران آیه 92 :هرگز به نیکی دست نمی یابید مگر آن که از آن چه دوست دارید در راه خدا انفاق کنید و بدانید هر چه را انفاق کنید قطعا خداوند به آن آگاه است. در تفسیر نور خواندم انفاق می کنید از آن چه که خودتان دوست دارید نه این که فقیر مخاطب من 100 هزار تومان برایش مبلغ خوبی است من بگویم همین مبلغ برایش کافی است، اگر من در حد خودم از آن چه که دوست دارم کمک کردم آن درست است. در مورد رحیمیت از خانم حضرت زهرا (س)مثال می زنند که ایشان در شب عروسی شان فقیری از ایشان پیراهن کهنه ای درخواست کرد ایشان لباس عروسی شان را هدیه کردند این دایره رحیمیت است.. خیلی مثال های دیگر…. این آیه و تفاسیری که من خواندم در واقع افرادی را دارد به تصویر می کشد که در دایره رحیمیت خداوند قرار می گیرند.
استاد: به طور حتم ما وقتی که رحمانیت خدا را درک کردیم و فهمیدیم، چنان گشایش را به وجود می آورد که خواه ناخواه به آن سمت کشیده می شویم که رحیمیت خدا را هم می فهمیم.
صحبت از جمع: من همیشه نگران این هستم که یک چیزی را در خصوص مقام ومعرفت بدانم و خدا من را برای ادراک آن در مرحله آزمایش قرار بدهد، در بحث رحمانیت و رحیمیت خدا، حس دانستن که بعدا می خواهیم از آن آزمایش هم بشویم من را به شدت نگران می کند مثل امتحانات زمان دانشگاه می ماند که امتحان های سخت را نمی رفتیم می گفتیم باشد ترم بعد.
استاد: دقیقا قرار است همین شکسته شود اتفاقا این گفتگو بیخود نیامده است، من به اختیار خودم که نیست، چون اصلا چیزی نیست که تو بخواهی بدانی آن چیزی که به قول دوستمان در آن هستی مثل ماهی که در آب است، ماهی می خواهد راجع به آب بداند فقط وقتی می تواند راجع به آب بداند که از آب بندازنش بیرون تازه می فهمد آب یعنی چه، تو در آن رحمانیتی منتها نمی خواهد خداوند تو را مثل ماهی از آب بیندازد بیرون که آب را بفهمی، تو را از رحمانیت آن چیزی که برای همه بنده هایش قرار داده است بیندازد بیرون تازه بفهمید من کجا بودم چه بودم. رها کن، نه ترس دارد نه نگرانی دارد نه امتحانات خارج از توان تو است، خدای عالم گروه کافر را مشرک را تا وقتی که برای آن ها راهنما نفرستاده است هلاک نمی کند آن هم چه جور؟ راهنما می فرستد، پیغمبر هدایت می کند این ها هم می گویند فهمیدیم تو چه گفتی کاملا هم قبول داریم اما دوست داریم راه پیشینیان را برویم چون عیش و عشرت بالاتری داریم، می گوید این طوری است؟ برو تا هلاک شوی که باعث بدبختی بندگان بعدی نباشید. از هیچی نترسید من حدودا سی سال می شود، آن سال هایی که خیلی قبل تر از آن جریانات طی کردم پا به یک سلوکی داشتم که نمی فهمیدم اصلا نمی دانستم این یعنی چی؟ تازه از آن جایی که یک خرده فهمیدم، تمرین کردم، کار استمرار دارد، خیلی چیزها شیطان صد دفعه آورده بغل دلم که من را گول بزند، ساده نیست ولی نترس اگر من را قبول دارید به عنوان یک همسفر تو، یک هم راه تو، دارم می گویم ترس ندارد برو، همین طور که به دوستمان گفتم نگران نباش خودت را بسپار خودش می داند کجاها ببرد، هر کدام با هم فرق می کنید، هیچ دو تایی هم یک طور نمی شوید، محال است، نباید هم بشوید، شما یک پازل را تماشا کن آیا دو تا تیکه پازل یک جور می شود؟ نمی شود، وگرنه چه طور آن پازل چیده می شود، یک اندازه نمی شود تیکه هایش با هم یک تفاوت حتی جزئی دارد نگران نباش.

نوشتن دیدگاه