نگاهی به سوره مومنون بخش هفتم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: نگاهی به سوره مومنون
- بازدید: 244
بسم الله الرحمن الرحیم
هفته گذشته آیاتی که تلاوت شد در باب حضرت نوح و گفتگویی که اشراف قومش در مورد این پیامبر خدا داشتند بود. ادامه گفتگوی این اشراف چنین بود:
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿۳۴﴾
اگر از بشری مثل خودتان اطاعت کنید البته در آن صورت زیانکارید.
یعنی اگر که شما بیایید و از یک انسانی مثل خودتان بخواهید حرف بشنوید زیانکار خواهید بود. حالا شما نگاه کنید، در جهان زمین انسان های زیادی از انسان های دیگری حرف شنوی دارند آن هم در جهت خلاف، زشت و فسق و فجور. بعضی از کلام ها را ما می شنویم ولی خوب است که روی آن ها تعمّق کنیم.
گفتند: مردم اگر بیایید از یک بشر مثل خودتان اطاعت کنید حتماً در آن صورت زیانکارید، به شما ضرر و زیان می رسد. درحالی که ما امروزه متأسفانه می بینیم که یک عده ای چشمشان را بستند، فشار هم می دهند و نمی خواهند باز کنند. فقط صدایی را می شنوند و به دنبال صدا می روند. جالب این است که در همه چیز هم همین طور هستند، در انتخاب لباس، خوراک، وسایل زندگی و..... . پس شما دارای چه انتخابی هستید؟ هیچی! وقتی پیامبری از جانب خدا دستور می آورد، احکام می آورد اگر شما از او اطاعت بکنید، زیانکار خواهید بود؟
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُرَابًا وَ عِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ ﴿۳۵﴾
آیا به شما وعده می دهد که وقتی مُردید و خاک و استخوان شدید باز شما بیرون آورده می شوید.
یکی از گفتگوهای پیامبران در همه دوره ها این است که ای مردم! دنیا را همین طوری نبینید. فکر نکنید هر چه کردید، کردید وقتی مُردید دیگر تمام شد، از این خبرها نیست؛ شما می میرید، زیرخاک می روید، کاملاً تبدیل به خاک می شوید اما یک روزی که به آن روز قیامت می گویند، خداوند که اذن و دستور دهد همه از زیر خاک بیرون می آیند، آن هم چطوری؟ زنده از گور بیرون می آیند. در آن روز باید همه جمع شوند و به چشم واقع ببینند چه ها کردند؟ چه اتفاقاتی افتاده؟ چه ضررو زیان ها زده اند؟ چه جاهایی کارهای خوب و شایسته کرده اند؟ و آن روز حساب و کتابشان بررسی می شود.
اشراف قوم نوح به آن ها می گفتند: آیا واقعا پیغمبرتان به شما وعده می دهد وقتی مُردید و خاکستر شدید، خاک شدید، باز دوباره زنده می شوید؟ یک طوری می خواستند این ها را گول بزنند که از حیطه حقیقت طلبی خارجشان کنند. بله ، فی الواقع آدم فکر می کند چنین چیزی امکان ندارد اما در حقیقت وقتی حکم، حکم خداست همه چیز امکان پذیر است.
هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿۳۶﴾
دور است دور آن چه وعده داده می شوید.
هیهات، هیهات! هیهات به معنای دور بودن ماجرا نیست. ما یک وقت هایی می گوییم: اووو! حالا تا قیامت، این یک چیز دیگر است. اما بگوییم: فکر کردی! مگر چنین چیزی امکان دارد؟ امکان ندارد. معنی این هیهات این است که می گفتند: خیلی کلام بعید و دور از حقیقت و واقعیت است که چنین چیزی اتفاق بیفتد. انسان هایی که مُردند از زیر خاک بیایند بیرون آن هم زنده، برای حساب و کتاب، این حرف ها را گوش ندهید. امروزه هم خیلی از آدم ها متأسفانه دارند همان ها را می گویند و چقدر متأسفم، چون یک قشر وسیعی، مثلاً قشر مذهبی بودند، که البته من مذهبی نما می گویم، نمی گویم مذهبی. مذهبی هیچ وقت از مسیر خود خارج نمی شود. کند می شود، تند می شود ولی خروج نمی کند. آن که خروج می کند یک دلیل بیشتر ندارد، چون آن چه را که پذیرفته بود از عمق وجودش نپذیرفته بود. شما یک فلسفه ای را قبول می کنید، یک مکتبی را قبول می کنید حالا بعد از چندین و چند سال هم از آن خارج می شوید، هیچ اشکالی هم ندارد چون آن را هم یک آدمی آورده بود مثل من و شما. اما دین فلسفه اش جدا از این صحبت هاست، از جانب خدایی است که خالق همه ماست. خدایی که هیچ خبطی و اشتباهی در کار او وجود ندارد.
می فرماید: دور است دور آن چه وعده داده می شوید. یعنی امکان ندارد یک چنین اتفاقی برای شما بیفتد پس خیالتان آزاد، هر کاری دلتان می خواهد در دنیا بکنید. آن که زورش بیشتر است می زند، می کُشد، ضرب و شتم می کند، می خورد، از بقیه سواری می گیرد. آن کسی هم که زورش نمی رسد می میرد، ظلم را تحمل می کند و الی آخر. در حالی که چنین چیزی در حیطه جهان هستی وجود خارجی ندارد، نباید باشد.
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿۳۷﴾
جز همین زندگانی دنیوی ما هیچ نیست.
می میریم و زنده می شویم و ما زنده شدنی نیستیم. می میریم و وقتی ما مُردیم بعدها یک عده هم می آیند جای ما زنده می شوند(زندگی می کنند) اما ما دوباره زنده شدنی نیستیم. قبول می کند که ما می میریم و بعد از ما نسلی خواهد آمد که زنده باشد و زندگی کند اما باور نمی کند که می میریم و یک روزی دوباره زنده می شویم. خیلی مهم است، شما چقدر با خودتان خلوت دارید؟ خیلی زیاد گفتم، تا زمانی هم که با خودتان خلوت نکنید هرگز در جامعه بشری یک مسیر مستقیم و درست پیدا نمی کنید، خیالتان آسوده. استاد فلانی به ما این چنین می گوید، خدا حفظش کند ولی آن استاد فلانی نظر خودش را هم دارد، مثل بنده. بنده خدمت شما عرض کردم: هر کس می خواهد در شلوغی های بیرون شرکت کند، دیگر این جا نیاید، نظر است دیگر؟ نمی شود من را کُشت! اصلاً نمی شود گفت من صد در صد درست می گویم، شاید هم غلط می گویم. تنها کسی حرف بنده را می فهمد که با خودش خلوت داشته باشد. این کلام را در خلوت خودش بالا و پایین بیندازد تا ببیند از آن چه در می آید، آیا آن چه که گفته شده به حقیقت نزدیک است؟ یا یک قلدری و دروغی بیش نیست؟ فقط زمانی شما می توانی بگویی که من درست گفتم که با خودت خلوت کنی.
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَ مَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿۳۸﴾
او جز مردی که بر خدا دروغ می بندد نیست ما او را باور نداریم.
جالب است خدا را باور دارند. می گویند: این مرد آمده بر خدا دروغ می بندد که می گوید ما یک روزی زنده می شویم، ما این را باور نمی کنیم.
قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿۳۹﴾
گفت پروردگارا در برابر این که تکذیبم کردند مرا یاری کن.
این آن جمله ای است که امروز خداوند به من و شما عطا می کند. در این بازار مکاره ای که همه مان افتادیم، هر کسی یک سازی می زند، هر کسی یک گفتگویی دارد، هر کسی از جانب خودش صلح و صفای بشری را می خواهد. در حالی که صفای بشریّت و صلح انسان ها را اصلاً نمی شناسد. اصلاً نمی داند صلح آدم ها در چه صورت امکان پذیر است؟ خب، حرف بزنی تو را تکذیب می کنند. در این مواقع فقط یک جمله: خدایا این ها مرا تکذیب می کنند از این که می خواهم در راه تو بروم و حقیقت را ببینم و بگویم، من را در این مجرا یاری کن. این تنها جمله ای است که ما می توانیم در این روزگار بکار ببریم. یک آماری را می دیدم. کدام کشور؟ قطعاً از این کشورهای غربی بود که در یک سال چقدر زن با خشونت کشته شده بود. زن در کمال خشونت مُرده بود. خب، چرا آن جا هیچ صدایی نمی آید؟ چرا هیچ کسی حرف نمی زند؟ آیا زن ها در کشورهای غربی بی ارزش هستند؟ حکم دام را دارند که حالا سرشان را هم بُریدند، بریدند. فقط اینجاست که زن ها با ارزش هستند؟ باید همه دنیا فریاد بکشند؟ زور گفتن خیلی زشت است، کار بدی است، توهین کردن خیلی کار بدی است، ضرب و شتم خیلی کار بدی است ولی از آن بدتر این است که چشم هایت را ببندی و نخواهی حقیقت را بدانی. چشم ها را می بندند، گوش ها را می بندند، فریاد می کشند، دهان ها باز است، چرا؟ چون نمی خواهند بدانند. من هیچ طرفی را نه حمایت می کنم و نه تکذیب، تنها جمله ای که تمام این روزها گفتم این است که: خدایا مرا یاری کن آن چه را ببینم که تو می خواهی ببینم، آن چه را بشنوم که تو می خواهی بشنوم و آن چه را بگویم که تو می گویی بگویم، خارج از این نمی خواهم. هر چه می خواهد باشد، هر کسی می خواهد هر اسمی بگذارد، بگذارد از نظر من اصلاً مهم نیست، من انتخابم را کردم، انتخابم خداست، شما انتخاب تان چیست؟ یک ذرّه فکر کنید. انتخاب شما چیست؟ انتخاب شما کیست؟ با چه کسی همراه و همسفر هستید؟ با هر کس که همسفر هستید هر چه او می گوید آن را گوش می کنید. آیا همسفری سراغ دارید که به شما حقیقت را بطور کامل بگوید؟ اگر دارید بسم الله گوش کنید. من همسفرم را پیدا کردم، نه این که تازه پیدا کردم، خیلی وقت است پیدا کردم. آن وقت ها که حاج آقا زنده بود هراز گاهی با هم سر بعضی مباحث گفتگو می کردیم، بحث می کردیم خیلی بقول خودمان تند هم می گفتیم، بالا هم می رفتیم، پایین هم می آمدیم ولی هر دوی ما قلاّب مان یک جا وصل بود. برای همین هم هر کاری می کردیم چون قلاّب مان به یک نقطه وصل بود او از این مسیر می آمد، من از این مسیر می رفتم. من می گفتم: مال من خوب است، او می گفت: مال من خوب است ولی در نهایت وقتی به هم می رسیدیم به این نقطه مشترک، آن وقت می خندیدیم، عجب! بی خودی جار و جنجال کردیم هر دو تا راه که یک جا ما را می بُرد. شما هم انتخاب کنید.