نگاهی به سوره مومنون بخش چهاردهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: نگاهی به سوره مومنون
- بازدید: 163
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۸﴾
و اوست خدایی که برای شما گوش و چشم و دل پدید آورد.
خداوند چرا این جا نمی فرماید دست، پا، ریه، کبد، می دانید که هر کدام این ها چقدر در بدن آدمی جایگاه بسیار بسیار مهمی دارند. خداوند به گوش و چشم و دل اشاره می فرمایند. گوش و چشم از جمله اعضایی هستند که بسیار کمک کننده هستند برای این که واقعیت ها و حقایق روی زمین را با شنیدن و دیدن بر هم تطبیق بدهند و به مقام عقل برسانند که در مقام عقل هدایت خواهد شد و پس از آن را به قلب، به دل. پارسال که چشمم را عمل کرده بودم بعد از این که در عرض یک هفته دو تا جراحی داشتم آن قدر سرگیجه های تند داشتم و بی تعادل بودم که یک قدم نمی توانستم خودم به تنهایی راه بروم. دکتر چشم گفت: چشمت هیچ مشکلی ندارد برو دکتر گوش. رفتم پیش دکتر گوش و حلق و بینی وقتی ماجرای من را شنید و گوشم را معاینه کرد، گفت: بخاطر سال ها آلرژی گوش میانی شما تأثیر گرفته و دو عامل اصلی تعادل انسان گوش و چشم است. گفت: شما هر دو را در یک هفته تحت تأثیر قرار دادید. چون حالم خوب نبود به من فلفل و ادویه جات مختلف گرم را می دادند می خوردم که زودتر بهتر بشوم، آن ها آلرژیم را تشدید می کرد. از این طرف هم که چشم هایم را عمل کرده بودند تا بیاید و تطابق پیدا کند با جهان بیرونی طول می کشید. از گوش هایتان خوب استفاده کنید، از چشم هایتان هم خوب استفاده کنید. این چشم ها را بر هر چیزی ندوزید، این گوش ها را به هر حرفی نسپارید چون بسیاری از این دیدن ها و بسیاری از این شنیدن ها فقط وقت تلف کردن و زمان از بین بردن است، این کار را نکنیم. این گوش و چشم وظیفه اش چیز دیگری است، وظیفه اش این است که درست بشنود، درست ببیند و آن چه را که بدست آورده بدون ذرّه ای قضاوت و پیش داوری یا هر گونه نگاه دیگری به عقل منتقل کند. عقل بر پایه این دو تا حُکم صادر می کند و اگر او حکم صادر نکند شما به قلب راهی پیدا نخواهید کرد.
اما کمتر سپاسگزاری می کنید.
چقدر مسئله مهم است که خداوند بنده را ملزم می داند بخاطر این که این سه تا چیزی که خدا نام برده انسان همیشه شاکر باشد، ما بجای این که شاکر باشیم، از این گوش و چشم و دل نابجا بهره می بریم. آن هایی که در ساختمان های چند طبقه و چند واحدی زندگی می کنند صدای پا که می شنوند می دوند پشت چشمی در و نگاه می کنند چه کسی است؟ شما چه کار دارید که چه کسی دارد رد می شود؟ می گوید: نه بالاخره می خواهم ببینم توی این ساختمان چه می گذرد؟ به شما چه؟ اگر صدای جیغ شنیدی، امداد خواهی شنیدی، وظیفه ات است در را باز کنی ببینی چه کسی است؟ چرا هر دقیقه می چرخی همسایه هایت را نگاه می کنی؟ یا گوش فرا می دهی؟ من آن موقع که پدرم مریض بود خیلی به این مسئله حساس بودم. مواقعی که مامان و بابا باهم حرف می زدند هرکجای این خانه که می نشستم صدایشان و گفتگوها را بی کم و کاست می شنیدم. ولی امان از آن وقتی که حسی به من می گفت انگار که ناراحتی آن جا هست، می آمدم پاسیو سرم را هم خم می کردم که بهتر بشنوم، خودم را می کشتم نمی شنیدم چون آن ها را تربیت کردم نباید بشنوید، به شما چه؟ بسیار به گوش هایم گفتم به تو چه، طی سال های عمرم. این سه تا را خیلی مراقبت کنید و به هر چیزی و هر بهایی مفت نفروشید.
وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۷۹﴾
و اوست که شما را در زمین پدید آورد.
مارا در زمین پدید آورد. از همین خاک که برگشتمان به این خاک هم خیلی عجیب نیست. از عناصری که خودشان هم از همین خاک هستند ما را بوجود آورد.
و بسوی او محشور می شوید.
علی رغم این که از این خاک پدید آمدیم، از پدیده های خاکی و مادّی بهره بردیم و رشد کردیم اما در نهایت بسوی خداوند برمی گردیم، بسوی او محشور می شویم، چرا؟ چون در ما یک هدیه ای نهفته که او را باید صحیح و سالم برگردانیم. پس باید خیلی مواظب باشیم آن چه که در ما بصورت امانت قرار داده شده سیاهی و خرابی نگیرد چون تا نتوانیم آن را صاف کنیم حق برگشت نداریم و هر وقت حق برگشت نداشتیم در فضایی لایتناهی معلّق خواهیم ماند. ما الان هم روی زمین هستیم، پاهایمان روی زمین است ولی واقعیتش این است که معلّق هستیم. هر دم با وقایعی که می شنویم، می خوانیم و مشاهده می کنیم یا این طرفی افتادیم یا آن طرفی. دیشب حالم خوب نبود. نمی دانم چه چیزی را خواندم بعد دیدم که چقدر حالم بد است. چند روز تهران نبودم در یک هوای خوب و تمیز بدون آلودگی و سر و صدا، فقط سر و صدای پرنده ها بود و گاوها و واق واق سگ ها، خیلی هم برایم خوب بود. پس چرا امشب این قدر حالم بد است؟دیدم حال بد من از آن چیزهایی است که با این دو تا چشمم در اخبار دیدم و آن ها حال من را بد کرده. آن ها مال من است؟ نه، من در آن قصّه ها نیستم پس چطوری پایم را گذاشتم آن وسط؟ نگذار دیگر. خیلی سخت گذشت تا آخر شب توانستم از آن جدا بشوم. مفت از دست ندهید.
وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۸۰﴾
اوست آن که زنده می کند و می میراند، آمد و شد شب و روز از اوست.
چقدر جالب است زنده کردن و میراندن انسان ها را خداوند با آمد و شد شب و روز با هم در یک آیه آورده، آیا با هم بی ارتباط هستند؟ نه. شب، شب است و تاریک است. روز، روز است و پُر از نور است. روزهایی هست که نور بسیارکم است، مه و غبارش بسیار بالا و ابر زیاد. شب هایی هست که مهتاب آن روشن و شب هایی هست پُر از ظلمت و تاریکی است.
خداست که انسان را توفیق می دهد که در دنیا زنده شود. می گوید: من هم آمدم در این دنیا زنده شدم دیگر. این زنده شدن جسم بود، ما دوبار در دنیا متولّد می شویم. یکبار زمانی که از مادر متولد می شویم و بار دوم زمانی است که از این همه خواب غفلت دنیا سر بلند می کنیم، این بیداری و زنده شدن واقعی است. و سپس میراندن، باز می میریم، چه چیزی می میرد؟ آن چیزی که اول بار به دنیا آمده بود. اول بار چه به دنیا آمد؟ جسم. جسم می میرد بعد که از جسم، آن بخش درونی مان خارج می شود و زنده هم شده در دنیا، در دنیا یا در عالم دیگری به حیاتی بهتر و بالاتر ادامه می دهیم.
پس چرا تعقّل نمی کنید.
خداوند تعقّل ما را می خواهد، این تعقّل وقتی اتفاق خواهد افتاد که چشم و گوش من و شما در نهایت پاکیزگی و روشنایی حرکت کرده باشد، در خودش تاریکی و سیاهی راه نداده باشد.
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿۸۱﴾
بلکه آن ها نیز همان سخنان گفتند که پیشینیان می گفتند.
پیش از این ها هم آدم هایی بودند و حرف هایی را زدند. تاریخ پُر از قصّه های تکراری است، مواظب باشید گول قصّه ها را نخورید.
قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿۸۲﴾
گفتند: آیا چون مُردیم و خاک و استخوان شدیم واقعاً باز برانگیخته می شویم.
قبل از پیغمبر ما هم گفتند. قبل از مسیح هم این حرف ها را زدند. قبل از موسی هم این گفتگو بود. از زمانی که حضرت آدم آمد و به پیامبری مبعوث شد و برای مردم گفتگو را آغاز کرد این قصّه ها بود تا امروز، هنوز هم هست. چه چیزی عوض شده به نظر شما؟ ما که فهیم تر هستیم، پیشرفته تر هستیم، روشنفکرتر هستیم، تکنولوژی برتر داریم، چیزهایی را داریم که پیشینیان ما نداشتند پس چرا ما از آن ها فهیم تر نیستیم؟ می دانید که ما در فهم یک سیر صعودی را آمدیم بالا و در کمال تأسف دیر بجنبیم یک سیر نزولی را طی خواهیم کرد. خداوند عالم می فرمایند:
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَ آبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۸۳﴾
درست همین را قبلاً ما و پدران ما وعده داده شدیم، این ها جزو افسانه های پیشینیان نیست.
آن ها می گفتند: قبل از ما که این قصّه ها بود، هیچی، پدران ما هم این وعده ها را دادند، این ها فقط افسانه هایی است از پیشینیان. امروز چه می گویند؟ امروز آن هایی که معاند هستند، آن هایی که دین را حذف می کنند، آن هایی که یگانگی خداوند را حذف می کنند چه می گویند؟ مگر غیر از این می گویند؟ می گویند: این قصّه ها قصّه 1400 سال پیش است. عرب جاهلیّت، عرب بدوی دخترهایشان را زنده به گور می کردند. الان در کلّ دنیا دخترهایشان را ملعبه دست همه مردم می کنند. زنده به گور کردن بدتر از این که هویت انسان فقط لباسش باشد؟ بارها گفتم امروز هم می گویم: خدا رحمت کند علامه حسن زاده آملی را، خدمتشان بودم وقتی خواستم خداحافظی کنم ایشان من را صدا کرد گفت: دخترم! گفتم: بله. گفت: لباس من را می بینی؟ گفتم: بله حاج آقا. گفت: این لباس هم تن پیغمبر بوده، هم تن معاویه حواست را جمع کن ببین چه کسی در لباس است؟ نمی دانم متوجه حرفم می شوید یا نمی شوید؟ لباس ها را قضاوت نکنید، آیین ها را قضاوت نکنید، آن چه که درون این هاست به آن ها بپردازید تازه باز هم حق قضاوت نداریم فقط حق فهمیدن داریم که تنها برویم و بفهمیم چون قضاوت کردن انسان را از مسیر درست خارج می کند. هر جایی که قضاوت پا گذاشت ابلیس همسفر است، خیلی مواظب باشید. نسل جوانمان باید این آیات قرآن را بخوانند و باید این ها را بیاورند و در زندگی امروز تطابق دهند تا بفهمند که کلام، کلام هر عصر و قرونی است و همه جا قابل تطبیق است و از آن می توانند بهره ببرند، همین و بس.