بخش پنجم : نجف مسجد کوفه
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سفرنامه عتبات عالیات
- بازدید: 4755
بسم الله الرحمن الرحیم
آن شب را خوابيديم ، فردا صبح ساعت نه عازم مسجد كوفه شديم ، قبل از آن به مزار ميثم تمّار رفتيم ، مثل همه جاهاي ديگر قشنگ بود . باز به ميثم گفتيم به ما كمك كن ، به ما كمك كن ياد بگيريم ما هم ميثم باشيم ، ما هم خرما فروشي باشيم كه امامش به او افتخار مي كرد و دوستش مي داشت . جاي قشنگي بود بعد از آن عازم مسجد كوفه شديم ، مسجد كوفه خيلي زيباست ، من مسجد قبا را خيلي دوست دارم در عربستان ، مسجد كوفه را هم به زيبايي مسجد قبا ديدم واقعا مثل يك مرواريد غلطان كه در گِل و لاي اين شهر جنگزده پنهان است ولي خب براي خودش برقش را مي زند . در مسجد كوفه اعمال خيلي بيشتر از مسجد سهله شايد ، براي همين هم به ماشين گفتيم برو ما ديگر ماشين نمي خواهيم خودمان برمي گرديم كه خيالمان آسوده باشد . هوا گرم ، آفتاب تند و محوطه وسط مسجد كوفه كاملاً بدون سرپناه و بسياري از نمازها را بايد در آن قسمت بدون سرپناه دوستان مي خواندند . در مسجد كوفه مقام هايي وجود دارد مثل مقام حضرت ابراهيم (ع) ، حضرت خضر (ع) ، دكة القضاء يعني سكويي كه آقا اميرالمومنين به قضاوت مي نشستند ، من نمي دانم آن هايي كه آن جا نماز خواندند چه طوري جرات كردند ؟ چون اگر اميرالمومنين قضاوتشان مي كرد جايي براي سر بلند كردن داشتند ؟ خوب است كه آدمها اين ها را نمي دانند آدم ها ، دركش نمي كنند . بيت التشت محلي است كه معجزه اي توسط آقا اميرالمومنين اتفاق افتاده يك معجزه خيلي زيبا . مقام النبی يا دكة المعراج جايي كه پيغمبر خدا وقت معراج كه همراه جبرئيل حركت مي كرده آنجا محل مسجد كوفه را جبرئيل به پيغمبر اطلاع داد . پيغمبر تقاضا فرمودند كه به زمين بيايند و در آن نقطه دو ركعت نماز بخوانند ، آنجا نماز خواندند . چقدر قشنگ است آنجا نماز خواندن ، چه لذتي دارد . در كنار اين قسمت الان در حال حاضر يك حوض مرمرين قشنگي درست كردند كه ظاهراً قبلا سردابه بوده ، مي گويند كه به روايتي محل به گِل نشستن كشتي نوح است و به روايتي مي گويند محلي است كه تنور از آن آب جوشيدن گرفته در زمان حضرت نوح (ع) ، بهر صورت هرچه كه بود آب خنك و دلچسبي بود دستت را كه در آب مي كردي نه تو را مي گزيد كه اذيتت كند و نه گرم بود كه خوشت نيايد ، هر چه بود دلچسب بود ، آبي به سر و صورت هايمان زديم . بعد مقام جبرئيل هست كه مي گويند در اين مقام ، جايگاهي است كه اين مقام جبرئيل كه حضرت ابراهيم (ع) ، اميرالمومنين و آقا امام حسن (ع) بارها در آنجا نماز خواندند . مقام امام زين العابدين امام سجاد (ع) هست كه باز محلي بوده براي دعاها و نمازهاي امام . مقام حضرت نوح (ع) كه به نام باب الفرج هست ، اين مكان متصل به دري است كه از خانه اميرالمومنين به مسجد باز مي شود و آن موقع باز مي شده است . و محراب آقا اميرالمومنين ، همان محرابي كه سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان فرق امام خونين شد . اين مكان خيلي بزرگ است ، خيلي بزرگ است خيلي عجيبه يعني واقعاً عجيبه ، چون من احساس مي كردم بعد از گذشتن اين همه قرني كه گذشته هنوز آن مكان زنده و جاري وقايع آن روز را در خودش دارد . دست مي زني حسش مي كني ، حسش مي كني آن لحظه را ، آن خون گرم را ، آن وجود مبارك و بزرگ را و آن جمله زيباي اميرالمومنين كه " به خداي كعبه رستگار شدم " فرق مبارك شكافته ، خون سرازير اولين جمله اي كه بر لبان مباركشان جاري شد كه به خداي كعبه رستگار شدم . اين ها درس است ، اين ها حرف است براي فهميدن ، براي آموختن ، براي اين كه بفهميم و بعد بتوانيم به رذائل اخلاقي مان غلبه كنيم . ديگر خشم نكنيم ، علي (ع) را فرقش را شكافتند خشم نكرد . فرقش را شكافتند خشم نكرد ، آن وقت من نالايق زنگ مي زند مي گويد شناسنامه ام را بده چون خسته و كلافه و عصبي هستم عصباني مي شوم ، من لياقت آن محراب را دارم ؟ شما را نمي دانم . آن محراب جلويش الان يك دانه حالت پنجره ضريح كشيدند وقتي دستت را مي زني به آن انگار دارد با تو حرف مي زند ، مي گويد نگاه كن من همه چيز را زنده نگه داشتم كه تو مي آيي زيارت براي تو زنده باشد ، مي فهمي دارم چي مي گويم ؟ انگار دارد داد مي زند به تو مي گويد اي فرزند آدم براي تو است كه امامت را ضربت زدند و او هيچي نگفت . چرا هيچي نگفت ؟ شايد تو به خودت بيايي و به دست خودت فرقت را بشكافي ، باشد كه جانت را عيان ببيني ، همان ملكوتت را كه اول جلسه حرفش را زديم عيان ببيني بلكه به يقين كامل برسي . فرياد مي زند اي اولاد آدم من همه اين سالها و ماهها اين رنج را تازه و زنده نگه داشتم ، خودم را در اين خون مبارك غلطاندم تا براي تو كه فقط شنيدي اين ماجرا را و امروز آمدي عيان كنم ، شايد چشم جانت ببيند ، عبرت كند . دلم مي خواست آن جا بنشينم ، دلم نمي خواست از آن جا بلند شوم ، دلم مي خواست آن جا آن قدر بنشينم و تا جان دارم گريه كنم ، تا جان دارم گريه كنم شايد گريه هاي من ، اشك هاي من آن همه خون دل را بشويد ، آن زمين را آزاد كند . شايد مي توانستم پرده دار اين حرم امن بشوم ولي نمي شود ، افسوس . مقام امام صادق (ع) ، اين مكان كه محل راز و نياز امام صادق (ع) هست نزديك حرم مسلم بن عقيل است ، مرقد مسلم بن عقيل ، مختار ثقفي و هاني بن عروة به هم نزديك است . اين سه تا در يك جاست و مقام امام صادق (ع) نزديك به اين ها . برخورد بچه ها با حرم مختار خيلي جالب بود ، مردهايمان كه خيلي دست درد نكند به او گفتند ، خيلي از جوانها و مردهايي كه آن جا مي آيند علي الظاهر اين جمله دستت درد نكند ، گل كاشتي را به مختار مي گويند . خدا خير بدهد آن كسي را كه فيلم هاي اين چنيني را مي سازد و عيان به مردم نشان مي دهد چون مردم ما عادت كردند تصوير ببينند بفهمند ، نه آن كه بخوانند بفهمند . بعد از انجام اعمال و وداع با مسجد كوفه كه خيلي سخت بود ، بيرون آمدن از مسجد كوفه براي من خيلي دشوار بود ، دلم نمي خواست بيايم بيرون . با اميرالمومنين پيوند دارم هر كجا كه باشم ، با آقا موسي بن جعفر(ع) ، امام جواد (ع) پيوند دارم هر كجا كه هستم . اما مسجد كوفه بايد درونش باشي يا مسجد سهله بايد درونش باشي .
القصه : خدا فقط مي داند كه به هر كدام اين ها كه پا مي گذاري همه زشتي و سختي ها را انگار پشت سرت گذاشتي ، انگار ديگر هيچ بدي و كژي ديده نمي شود . از مسجد كوفه آمديم بيرون ، همجوارش رفتيم خانه آقا اميرالمومنين ، قشنگ است خيلي قشنگ است ، خيلي زيباست ، آن جا هم براي خودش قصه ها دارد . بعد از آن به هتل برگشتيم ناهاري خورديم و خيلي با عجله عازم وادي السّلام شديم . واي چقدر اين زمانهاي ايستي كه مي دهند نظامي هايي كه مي گردند ، آدم را از اين طرف به آن طرف مي كِشند ، چقدر وقت آدم را مي كُشد براي همين هم باعث شد كه ما ديرتر به وادي السّلام رسيديم و تنها به زيارت دو قبر دو پيامبر بزرگ هود و صالح (ع) رسيدند و به زيارت سيد علي آقا قاضي بزرگ رفتند بچه ها ، من با اجازه تان بر مَسند مباركم آن چهارپايه كوچكم مقابل در وادي السّلام نشستم و ببينم كه به اين گداي رحمت پروردگار و نگاه اولياء چه مي دهند ؟ بقيه دويدند من نشستم كه چه مي دهند ؟ تا پا داريد بدويد برويد ، نگذاريد بشويد مثل من . قبرستان خيلي عجيبيه ، خيلي عجيب است فكر كنم اگر من در نجف باشم لااقل يك هفته ، ده روزي وقت مي خواهم تا كلّ اين قبرستان را سر بكشم به همه جايش سر بكشم . خيلي ها آن جا هستند كه بايد بالاي سر قبرشان بنشيني و صداي ذكرشان را بشنوي بعد از گذر اين همه سال . بعد از وادي السّلام به هنگام اذان مغرب رسيديم به حرم آقا اميرالمومنين ، اين سفر من براي آقاي ... ، بچه هاي خودم و همه دوستانمان كه همراه ما بودند خيلي زحمت داشتم خيلي زحمت ، خداوكيلي اگر حلالم نكنند شايد از اين سفر چيزي به من ندهند ، آن وقت حلالم نكنند آن روز موعود همه آن هايي كه گرفته بودم سفت توي بغلم نگه داشتم از من مي گيرند چون خيلي اذيتشان كردم . براي من اين آخرين زيارت آقا اميرالمومنين بود ولي متاسف نبودم چرا كه من آن جا آغوش پُر مِهر و گرم و پدرانه شان را احساس كردم و عهد كردم ديگر از اين آغوش خارج نشوم ، شما هم برايم دعا كنيد كه ديگه هيچ وقت از اين آغوش گرم پدرانه بيرون نيايم . براي همين هم خيلي دچار آه و افسوس نشدم ولي دعا كنيد كه بيرون نيايم تا ديگر گم نشوم . آن شب را به هتل برگشتيم و ساكها را بستيم و فردا از نجف به سمت كربلا حركت كنيم .
فكر مي كنم تا همين جا براي شما كافيست . سفرنامه مان را ان شاء لله جلسات بعد ادامه خواهيم داد ، فقط بدانيد كه صبح روز چهارم سفر يعني يك شنبه نجف را به سمت كربلا ترك كرديم ، خارج شديم . از آن به بعدش را ان شاء لله جلسه آينده در خدمتتان هستم چون بخش كربلا ، بخش بزرگي است فرق نمي كند همه جا بزرگ است ، اين جا هم بزرگي خودش را دارد . آن هايي كه مقتل خواندند ، آقا .... آخه خيلي دوستان را ترغيب مي كرد و تشويق مي كرد كه مقتل بخوانيد . آن هايي كه مقتل خواندند وقتي آن جا مي روند حضور بهتري دارند ، بهتر مي فهمند ، بهتر درك مي كنند . حكايت جلال آل احمد خدا بيامرز نمي شود كه در مورد حج نوشت ، سفر اول همه خانه ديدم ، در سفر دوم خانه خدا ديدم ، در سفرسوم فقط خدا ديدم . بخوانيد آمادگي داشته باشيد كه وقتي تشريف مي بريد فقط خانه نبينيد ، خانه وسيله اي باشد براي جدا كردن مكان ها و مرزها براي شما نه چيزي بيشتر از آن .
دنباله سخنمان در سفرنامه كربلا ان شاء لله توفيق الهي باشد سه شنبه آينده . براي اين كه همه زيارتگاهها ، همه اماكن متبركه با آگاهي و معرفت زيارتشان نصيبمان بشود اجماعاً صلوات .