منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه نهم چرا عاشورا را انقلاب می نامیم

 بسم الله الرحمن الرحیم

ان شا الله دوستاني که در شبهاي اين دهه در خدمتشان بوده ايم و مباحث قبلي را شنيده اند توجه کافي نموده و مي نمايند،که در قالب نقل قولها و روايات کاملا مستند و معتبر سعي نموده ايم که براي دوستان آشکار کنيم که معاويه چند تيغ تيز براي از بين بردن اسلام و خاندان پيامبر تهيه ديد بود، چون جنگ و پيامدهاي آن هميشه يک بخش معين از طيف خرابي هاست، هيچ وقت جنگ بدون خرابي نيست بخش وسيعتر خرابيها و انهدام از جانب حيله ها و نيرنگهايي است که طبقه عامه مردم متوجه آن نمي شوند و در پوشش آن قرار ميگرند و بخش نخبه و آگاه هم که تعدادشان زياد نيست و خيلي زود شناخته ميشنوند يا با پول و مقام خريداري ميشوند و يا بکلي از ميان برداشته ميشوند و بعد از پيامبر بصورت وسيعي اين حرکت از جانب معاويه اعمال شد و متاسفانه ساليان درازي پس از او حکام بلاد اسلامي همان شيوه را اعمال ميکردند و اين بسيار در آگاهي انسانها تاثير دارد که بدانند منشا اوليه اين رودخانه متلاطم گل آلود از کجا با گل و لجن متعفن آغشته گشت چون اگر نفهمند پس از مدتي مردم آن دوران و آن سرزمين حتي متوجه تعفن آن هم نمي شوند و فکر ميکنند هميشه چنين بوده است.از اينجا پي مي بريم که خداوند حکيم و عليم چرا پس از پيامبرش 12 ولي تعيين فرمود چون در ديار تاريکيها افروخته بودن چراغي با نور الهي ميتواند روشني لازم را بر اين ظلمت بتاباند و از شر ديو ظلمت رهايي بخشد.
القصه امروز باز ميپردازيم به حيله هاي ديگر معاويه در حق خاندان پيامبر(ص)، معاويه از طرفي بر خانواده پيامبر سخت ميگرفت گفتيم مستمري ايشان را از بيت المال قطع ميکرد و از سوي ديگر فدک،که هديه اي بود از جانب خدا بر پيامبر در طي جنگي که هيچ کدام از مسلمانان نجنگيدند زحمتي نکشيدند کشته اي هم ندادند چون درجنگها بعد از جنگ غنائم بين مسلماني که جنگيده بودند تقسيم ميشد اين جنگ هيچ خبري نبود خداوند فدک را به پيامبر بخشيد پيامبر به دختر بزرگوارشان خانم فاطمه زهرا بخشيدند و ديديد که بلافاصله بعد از پيامبر اولين خليفه مسلمين فدک را غصب کرد. معاويه فدک را که حق مسلم خاندان پيامبر (ص) است به مروان بن حکم ميبخشد کسي که تبعيدي پيامبر بود(صبح الاعشي قلقشندي ج 4ص  295) پيداست که ميخواسته با اين بخشش فدک، هم از لحاظ مالي آنها را بيشتر در مضيغه قرار دهد  و هم ارج و قرب اين خاندان را پائين بياورد مثلا ابن عساکر در ج 7 ص 6 آورده است که معاويه يکسال پرداخت از بيت المال به امام حسن مجتبي (ع) را قطع کرد بر خلاف آنچه که در صلحنامه نوشته بود چون جاسوسان معاويه که همه جا پخش بودند به او گزارش ميکردند که امام حسن (ع) اموال خود را در اختيار پيروان و ياران علي(ع) قرار ميدهند، امام حسن کريم اهل بيت بود هر چه داشت ميبخشيد،حتي کساني هم که نسبت به امام بدگويي ميکردند وقت نياز دست دراز ميکردند بي نصيب نمي ماندند،ابن عساکر در ج 7 ص 29 آورده است که وقتي امام حسن (ع) شهيد شد،امام حسين (ع) ديد مروان گريه ميکند، مروان کسي بود که از دفن امام مجتبي (ع) در مسجد النبي جلوگيري ميکرد امام حسين فرمودند:" تو چرا گريه ميکني تو که هر چه از دستت برآمد در آزار او کوتاهي نکردي تو خودت عامل مسموميت او بودي"، مروان گفت:" اين کارها را انجام دادم اما با دستش اشاره به کوه کرد و گفت او از اين کوه هم بردبار تر بود"،حلم صبر بردباري را ببينيد که تا کجاست کسي که عامل مسموميت امام بود براي مردنش گريه ميکند فقط به اين دليل که ايشان از کوه هم صبورتر و بردبارتر بود.اينها سرمايه هاي ما و افتخارهاي ما هستند روزي که روز آخرت است هر کسي به سرمايه اش مي نازد هيچ کس آنجا ملک و پول ندارد هر کس آنجا شاهدانش بزرگوارترند او داراتر است.
معاويه از هر فرصتي استفاده ميکرد تا از امام حسن سواستفاده نموده و حکومت خود را تقويت کند اما امام به او فرصت نمي داد، مثلا امام او را اميرالمومنين خطاب نمي کرد به عبارت بهتر او را به عنوان خليفه مسلمانان به رسميت نمي شناخت در عقد الفريد ج1 ص 177 آمده است وقتي گروهي از خوارج در نخيله جمع شده بودند معاويه فرصت را مناسب ديد دستور داد که مسئوليت جنگ با خوارج را امام حسن (ع) بعهده بگيرد با خود انديشيد با توجه به اينکه كسيكه علي (ع) را شهيد کرد از خوارج بودكسيكه امام حسن را در جنگ زخمي کرد هم از خوارج بود حتما امام حسن جنگ با آنها را ميپذيرد که در صورت پذيرش يعني  رسميت بخشيدن امام به خلافت معاويه، اگر امام در جنگ با خوارج کشته شود که به نفع معاويه است اگر هم کشته نشود باز هم ايشان را رو در روي آنها قرار ميدهد اما امام مجتبي (ع) پاسخ دادند :"که من بخاطر پرهيز از ريخته شدن خون مسلمانان با تو مصالحه کردم چگونه ممکن است با مردمي بجنگم که تو  نسبت به انها اولويت داري"،يعني اگر قرار بر جنگ باشد اول با تو ميجنگم. در مسند امام حسن مجتبي (ع) ص 305 آمده است که در همان روزهاي نخست صلح معاويه با امام مجتبي (ع) معاويه بر منبر کوفه نسبت به علي (ع) بدگويي کرد امام حسن پاسخ فرمودند:"اي کسي که نام علي را بردي من حسن هستم و پدرم علي است تو معاويه و پدرت صخر است، مادر من فاطمه است و مادر تو هند، جد من رسول الله است و جد تو حرب، جده من خديجه است و حده تو فُتيله خداوند هر يک از ما را که درکفر و نفاق بد نام تريم لعنت کند"، تمامي مردميکه در مسجد بودن بلند آمين گفتند .يا در مسند امام حسن مجتبي ص 318  آمده است که روزي معاويه به امام گفت:" من از تو بهترم براي اينکه مردم در اطراف من جمع شده اند و تو را رها کرده اند"، امام مجتبي فرمودند:" اي پسر جگر خوار کساني که دور تو جمع شده اند يا مطيع تو هستند کساني اند که در طاعت تو در واقع از اطاعت خدواند سر پيچيده اند يا اينکه با نارضايتي تو را تحمل ميکنند و آنان را درکتاب خداوند معذور خوانده اند، اما پناه بر خداوند که من بگويم از تو بهترم براي اينکه در تو خيري نيست اما خداوند مرا از پليديها پاک کرده همانگونه که تو را از فضايل تهي نموده است". امام بايد صلح ميکردند تا زنده بمانندکه در غير اين صورت اين قصه ها را بعد از مردن ايشان ميگفتند و کسي نبود اين مسائل را باز کند و امروز دسترنجش به ما برسد.
معاويه نمي توانست با امام حسن رويارو شود يا بر ايشان را سخت گيرد يا زنداني نمايد و شکنجه کند و نه در برابر سخنان حکيمانه شان طاقت بياورد از سوي ديگر ميخواست يزيد را بعنوان جانشين خود معرفي کند و با وجود امام حسن و متن مصالحه اينکار امکان پذير نبود از طرف ديگر امام حسن (ع) جمع شيعيان را بگونه اي رهبري و هدايت ميکرد که در آن دوران پر آشوب وسياه محفوظ بمانند، تندرويهاي ماجراجويانه را کنترل ميکرد مثلا در مسند امام حسن مجتبي(ع) صفحات 381-386 آمده ا ست بعنوان نمونه سليمان بن صرد از جمله کساني بود که امام را شماتت مينمود که چرا با معاويه صلح کرده ايد و آنوقت همين شخصي بظاهر آماده جنگ سالها بعد براي امام حسين نامه نوشت دعوت کرد آمادگي اعلام کرد اما در انقلاب عاشورا عليرغم حضورش در موقع آمدن مسلم بن عقيل مانند شمعي که شعله اش رو به مرگ ميرود ،خاموش شد وکناره گرفت انقلاب عاشورا در نزديکي چشم و گوش او اتفاق افتاد و او هيچ حرکتي نکرد. بگذاريد شاخصهايي از حکومت معاويه را در اواخر دهه چهل بيان کنيم تا ماهيت و صورت سلطنت بودن اين حکومت بر دوستان عيان شود.اگر خون حسين نريخته بود امروز ما اسلام را اسلام معاويه مي شناختيم.اگر عملکرد در عاشورا آنچنان که شد نبود امروز ما اسلام را اسلام قدرت و زور ميشناختيم.چه قدر تکليف بر گردن ما سنگين است و اما حکومت معاويه در دهه چهل:
1-گرايش به دنيا ، عشرت طلبي و خوش خوري چهره و پيکر معاويه را دگرگون کرده بود او نخستين کسي شدکه به دليل شکم برآمده و پر چربي اش خطبه را نشسته خواند ميدانيد که امام جماعت در روز جمعه بايد خطبه را ايستاده با تکيه بر شمشير بخواند اما او اولين کسي بود که نشسته خطبه خواند.(تاريخ مختصر الدول ص110 – صبح الاعشي ج ا ص 479)
2-اولين خليفه اي بود که ديگر اجازه نداد مردم در حضورش سخن بگويند تا پيش از او هر وقت مردم لازم ميدانستند با خليفه سخن ميگفتند حتي درميان خطبه کلام خليفه را قطع ميکردند و نظر خود را ميگفتند معاويه اين کار را قدغن کرد(صبح الاعشي ج 1 ص471،472)
3-اولين خليفه اي بود که براي حفاظت از خود نيروي مسلح بهمراه داشت(عقد الفريد ج 4 ص 338)
4-ريشش را بگونه اي خضاب ميکرد که مثل طلا مي درخشيد (سير اعلام النبلا ج 3ص 121)
5- در مسجد براي نماز خواندن جايگاه مخصوص محصور شده براي خود تدارک ديد.
6-نخستين کسي بود که از تخت استفاده کرد(صبح الاعشي ج 4 ص 5)
شايد اين مجموعه گفته ها جزيي به نظر آيد اما در واقع حکايت ميکند که زندگي خليفه دگرگون شده بود و به مرور زمان با بالا رفتن قدرت و ثروت افزونتر هم خواهد شد وجه بسيار تاسف بارش آن بود تمامي اين امور بيشتر از آنجا که دستگاه تبليغاتي معاويه جا انداخته بود که خليفه واجب الاطاعه است، پذيرفتني هم به نظر ميرسيد،حتي حديثي جعل شده بودکه بايد مردم معاويه را دوست بدارند اين سفارش خداوند است در صبح الاعشي ج 3 ص 130 و 131 آمده است ( جبرئيل آمد با ورقه اي که بر آن نوشته بود لا اله الا الله دوستي معاويه بر بندگان من واجب است).در يک کلام مردم گمان ميکردند آنچه انجام ميشود تمامي ستم ها و سرکوبها و شکستن حدود الهي همان اسلام است.
ماهيت حکومت معاويه استبدادي بود و صورت حکمت مبتني بر سلطنت ايران و روم، ظاهري اشرافي و پر تجمل داشت مباني اين سلطنت عبارت بود از :
1-در درجه اول بر نظام قبيله اي متکي بود، بني اميه و قبايل هم پيمانش چون قبيله بني کلب در شام پشتوانه حکومت معاويه بودند و وقتي حکومت بر عدالت و آزادي بنا نشده باشد ستم و قساوت را به اوج ميرساند.
2- دستگاه جعل حديث و تحريف آيات و روايت تکيه گاه ديگر اين سلطنت بود چنانکه در سلوک الملوک ص 139 آمده است قاضي روزبهان،ميدايند که آن جوامع قاضي جايگاه و علمي خاص دارد او در سلوک الملوک خلافت معاويه را از همين بعد مشروع دانست : ( چون علي(ع) رضي الله عنه وفات نمود و حسن بن علي رضي الله با معاويه صلح کرد و با او بيعت نمود و معاويه امام بحق شد و بعد از آن مدت هجده سال امامت او در بلاد اسلام ثابت بود به حکم اجماع اهل حل و عقد بر بيعت او)
3- مصالحه امام حسن (ع) با معاويه و قبل از آن واقعه حکميت در جنگ صفين تکيه گاه سلطنت معاويه بود و خودش را با استناد به اين دو مطلب حاکم مشروع ميدانست.
4-ترويج اين انديشه که خليفه مسلمين از هر گونه داوري يا ارزيابي آزاد و رهاست هر گونه بخواهد عمل ميکند و مردم حق هيچ گونه اما و اگري را ندارند و تنها وظيفه مردم اطاعت مطلق است اين موضوع پايه محکم ديگري بود که گروه مرجئه نيز اين گرايش را تقويت مينمودند.
امام حسين بعد از شهادت امام حسن (ع) در آغاز دهه پنجاه هجري در شرايطي زندگي ميکرد که اسلام يکسره دگرگون شده بود.سالها پيش اميرالمومنين گفته بود اسلام همانند پوستين وارونه شده است و اين وارونگي ارزشها در دهه پنجاه به اوج خود رسيده بود. امام حسين در زمان زنده بودن معاويه به سختي نگران ريشه هاي جريان امامت و اسلام بود و با دقت کامل حرکت ميفرمود و همه چيز را زير نظر داشت احوالات امام چنين بود:
من که از آتش غم چون خُم مي در جوشم       مُهر بر لب زده خون ميخورم و خاموشم
مظلوميت امام حسين (ع) تنها در دهه محرم سال 61 هجري و روز عاشورا نبود عمق مظلوميت و تنهايي ايشان بين دهه 50 تا 60 هجري است. بعد از شهادت امام حسن مجتبي (ع) عده اي از شيعيان در عراق در خانه سليمان بن صرد جمع شدند پسران جعده بن هبيره جزء آنها بودند در نامه اي به امام تسليت گفتند و اعلام کردند که آماده فرمان امام حسين(ع) هستند، فرزندان جعده نيز جدا نامه اي نوشتند و آمادگي مردم کوفه را تائيد کردند. امام حسين پاسخ حکيمانه و پر نکته اي براي ايشان ارسال فرمود موسوعه در کلمات الامام حسين ص 238 و 239 سخنان امام را نقل کرده است که فرمودند:( ياران خود را به پنهان کاري و محافظت از خود در برابر حکومت توصيه ميکنند و ميگويند تا روزي که معاويه زنده است همين شيوه را حفظ کنند اگر معاويه مرد آن وقت امام حسين نظري دارد که اعلام خواهد کرد.)
البته پرده پوشي و پنهان کاري به اين معني نبود که امام حسين مثل ستاره راهنما ندرخشند و راه را از چاه جدا نکنند .محمد بن عقيل علوي حضري در النصايح الکافيه ترجمه عزيز اله عطاردي ص 145 نقل کرده  که سيوطي روايت کرده است که در زمان بني اميه در بيش از هفتاد هزار منبر علي(ع) را سب ميکردند که علامه احمد حفظي شافعي با اشاره به همين سخن و حديث ام السلمه که سب علي (ع) سب رسول الله (ص) و سب خداست به اين مطلب اشاره کرده است.
شيخ کليني در الفروع من الکافي ج 6 ص 19 ميگويد روزي مروان بن حکم از طرف معاويه به عنوان حاکم مدينه منصوب شده بود با جوانان قريش ملاقات داشت به علي بن حسين (ع) که به نزد او رفته بود گفت:" اسمت چيست؟"، گفت :"علي"،(چه کسي جرات ميکرد نام پسرش را علي بگذارد هفتاد هزار منبر علي را لعن ميکند) پرسيد:" اسم بردارت چيست؟"،گفت:" علي"، مروان بن حکم گفت:" علي و علي؟"، وقتي امام سجاد قضيه را براي امام حسين تعريف کرد امام حسين گفت:" واي بر او اگر صد پسر هم داشته باشم نام تمامي آنها را علي ميگذارم"، اين نامها چراغ مقاومت و پرچم اعتراض بود در شرايطي که نام علي همواره با دشنام و بدگويي بود طبيعي است مردم نام فرزندانشان را علي ننهند اما امام حسين يک دهه بعد نام پسر کوچکش را علي اصغر گذاشت.آن تير سه شعبه کودک را ندريد آن تير سه شعبه ميخواست گلوگاه علي را بعد از اين همه سال بدرد زهر کين تا کجا تاکجا الله اکبر.
معاويه همانگونه که سعي ميکرد امام حسن را مامور جنگ با خوارج کند که در صورت پذيرش امام حسن رهبري و امارت معاويه تثبيت ميشد که امام مجتبي (ع) نقشه او را با جواب دندان شکني که قبل گفتم نقش برآب کردند در مورد امام حسين (ع) هم براي آنکه هم باعث مشروعيت يزيد شود و هم حکومت معاويه ترفند جديد ديگري زد.معاويه از مروان بن حکم که حاکم حجاز و مقرش در مدينه بود درخواست کرد که دختر عبداله بن جعفر که دختر خانم حضرت زينب کبري (س) بود را براي يزيد خواستگاري کند مروان با عبد اله بن جعفر صحبت کرد عبد اله گفت بزرگ و تصميم گيرنده خاندان ما حسين بن علي (ع) است در مسجد جمع شدند مروان درباره مهريه گفت که چنين و چنان خواهد بود هر قدر پدرش بخواهد و اينکه دو تيره بني هاشم و بني اميه ازدواج کنند کدورتها برطرف ميشود در مورد يزيد گفت که او همتا ندارد و مصرعي از شعري که درباره پيامبر سروده شده بود براي يزيد خواند و اينکه قرضهاي عبداله بن جعفر ادا خواهد شد.
امام حسين (ع) تمام موارد مطرح شده را يک به يک پاسخ گفتند:
1- مهريه دختران ما مطابق  سنت خانواده و سنت رسول خداست 12 اوقيه برابر 480 درهم است.
2- در مورد بدهي پدرش از کي تا بحال در خانواده ما رسم بوده که مهر دخترمان را بدهي قرار دهيم
3- در باره صلح ميان دو تيره،ماگروهي هستيم که بخاطر خداوند با شما دشمنيم و بخاطر دنيا با شما مصالحه نمي کنيم.
4-اين سخن که يزيد چگونه مهريه خواهد داد کسي بهتر از يزيد و پدر يزيد و جد يزيد است مهريه راتعيين کرده است.
5- اما اينکه يزيد همتا ندارد امارت بر اعتبار يزيد چيزي نيفزوده آنانيکه تا ديروز همانند يزيد بوده اند امروز هم هستند.
6- اما در مورد مصرع شعري که خواندي اين سخن درباره رسول خداست و درباره چهره وآبروي اوست.
7- اما اينکه اکثريت به يزيد غبطه ميخورند وکمتر از او به ما،انسانهاي نادان به او غبطه ميخورند و   خردمندان به ما  غبطه ميخورند.
سپس فرمودند همگي شاهد باشيد که من ام کلثوم دختر عبداله بن جعفر را به عقد پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر با مهريه 480 درهم و علاوه بر آن ملکي که خودم در مدينه دارم در آوردم مزرعه اي که در عقيق بود و درآمد آن سالي 8000 دينار بود مروان گفت شما اي بني هاشم بر ما ستم کرديد(موسوعه کلمات الامام الحسين ص 242-244 ).به اين ترتيب يکبار ديگر نيرنگهاي معاويه را امام حسين از هم پاشيدند.

 

 

 

نوشتن دیدگاه