جلسه سیزدهم چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- بازدید: 4772
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه قبل سخنم را با نقل داستاني آموزشي از كنفسيوس به پايان بردم و امروز مي بايستي به روزهاي پاياني عمر معاويه مي پرداختم ولي ترجيح دادم كه شهر كوفه را به دوستان بشناسانم، چرا كه كوفه نبض حساس و عجيبي در تمامي اتفاقات از صدر اسلام تا انقلاب عاشورا داشته و پس از آن هم در تاريخ اسلام بدون تاثير و جايگاه نبوده است. پس خوب است به كوفه و ساختارش و مردمانش بپردازيم. هشام جعيط در كتاب كوفه پيدايش شهر اسلامي ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم آورده است كه بنيانگذاري شهر كوفه به سال 17 هجري (638 م ) بدون ترديد نتيجه مستقيم فتح عراق بدست اعراب بوده است. اعراب بازمانده نيروهاي ساساني را به فلات ايران عقب رانده بودند، جلولا و مدائن را گرفته و موفق شده بودند سرتاسر سواد كه نام قديمي منطقه اي در جنوب عراق بود را با خاك يكسان كردند تا كار تسلط بر عراق را به پايان بردند. در اين هنگام بود كه اعراب لزوم برپايي يك دارالهجره را در حاشيه سرزمين هاي فتح شده احساس كردند، تا هم كانوني براي مهاجران از راه رسيده باشد و هم پايگاه مقابله نظامي با دشمن. در معجم البلدان ج 4 ص 491 آمده است اين اردوگاه به مرور زمان در فاصله دو دهه ساختار شهري را به خود گرفت البته در قياس با مدينه و دمشق هويت و اصالت شهري نداشت. مثل بعضي از شهرك هاي امروزي كه مثل قارچ رشد مي كنند و هيچ هويت و ساختار و شناسنامه مشخصي ندارند، بصره هم تقريباً همزمان با كوفه ولي يكي دو سال زودتر شكل گرفته بود. ياقوت حموي براي نامگذاري كوفه موارد متعددي ذكر كرده است. مثلاً مي گويد كوفه از كوفان است و كوفان يعني شر و بلا. وجه نامگذاري كربلا كه برخي آن را مركب از كرب و بلاء خوانده اند متناسب با كوفه است. در كوفه زمين را بين قبايل عرب، يماني ها و نزاري ها تقسيم كردند. اهل يمن در شرق كوفه و نزار در غرب كوفه سكني نمودند. ياقوت حموي ميگويد:"در كوفه 50 هزار خانه متعلق به ربيعه و مضر، 24000 خانه متعلق به اعراب و 6000 خانه متعلق به يمني ها بود. حتي به روايت ديگري مي گويند:" يمني ها 12000 خانه و نزاري ها 8000 خانه داشته اند.به شكل دقيقتر تقسيم بندي كوفه در ميان قبايل عرب به اين ترتيب بود:"كوفه را به 15 بخش تقسيم كرده بود. در 5 بخش شمال قبايل سليم، ثقيف، همدان بجله ،تغلب و تيم، در جنوب قبايل اسد، نخع، كنده و ازد، در شرق: انصار، مزينه، تميم، مغيرب، اسد و عامر و در غرب: بجليه،بجله، جدله، جهينه ساكن بودندشهري با هفتاد و دو ملت .هشام جعيط مي گويد:" كوفه يك شهر بي چهره بود و اين بي چهرگي شهر فقط در صورت و ساختار شهري آن نبود، بلكه در محتوي نيز مردمي كه در كوفه زندگي مي كردند از خود هويتي متلون و متغير نشان مي دادند. سيد جعفر شهيدي در قيام امام حسين (ع) ص 102 و 103 نقل مي كند، وقتي معاويه از ابن كوا پرسيد: مردم شهرهاي اسلامي چگونه خلق و خويي دارند، او درباره مردم كوفه گفت:"آنان با هم در كاري متفق مي شوند، سپس دسته دسته خود را از آن بيرون مي كشند". رقابتهاي قبايلي از يك سو ميان مردم كوفه و بصره وجود داشت. علي رغم آنكه هر دو شهر نسبت زيادي با يكديگر داشتند و تاريخ مشتركي نيز داشتند، ولي رقابت ميان بصره و كوفه جدي بود. ديديم كه طلحه و زبير در جنگ جمل بر مردم بصره متكي بودند و امير المومنين بر مردم كوفه. اين خود نشانه از رقابت ميان دو شهر است. علاوه بر اين مجموعه اعرابي كه در كوفه ساكن بودند با شام رقابتي ديرينه داشتند و بدون شناخت قبائلي كه در اين مناطق زندگي مي كردند و بدون توجه به رقابت هاي كهنه و پر كينه آنان نمي توان حوادث تاريخي مهمي كه در دهه هاي 30 تا 60 هجري و حتي پس از آن را كه اتفاق افتاد، بررسي و بخوبي شناسايي نمود. دو دولت ايران و روم شرقي نيز در افروختن اين رقابتها و دشمني ها موثر بودند. در دوران ساسانيان پادشاهان حيره در عراق دست نشانده ايران و غسانيان در شام دست نشانده روم بودند. (سيد جعفر شهيدي در قيام امام حسين (ع)).
انتخاب كوفه به عنوان مقر خلافت و حكومت اسلامي توسط علي (ع) و ياران برجسته شان كه اقوام يا قبائلشان در كوفه زندگي مي كردند مثل حجر بن عدي كه از قبيله كنده بود يا مالك اشتر كه از نخع بود،باعث شد كه مردم كوفه در دوران حكومت علي (ع) در جنگ جمل در برابر بصره يا در صفين و در برابر شام از علي (ع) حمايت كنند زماني که ياراني چون مالک اشتر در کنار اميرالمومنين بودند گر چه كه حمايت آنان جدي و كامل هم نبود،مالک اشتر فرياد ميزد با دوجهش اسب به چادر معاويه رسيديم جنگ را ادامه بدهيد گفتند با قرآن سر نيزه نمي جنگيم. نهج البلاغه سرشار از خطبه ها و نكته هايي است كه علي (ع) درباره مردم كوفه گفته است. در نامه شماره 1 باب نامه ها علي (ع) نامه اي را براي مردم كوفه نوشته است كه حاوي چند نكته مهم است، الف: كوفه را بعنوان جبهه الانصار معرفي كرده است كه در ميان اعراب موقعيتي ممتاز دارد.ب: در مورد مردم مدينه اين نكته را دارد كه اهل خود را از خود رانده است. همين دو علت نيز مي تواند علت تغيير محل حكومت از مدينه به كوفه را توجيه نمايد. در خطبه 25 نهج البلاغه در دوران جنگ هاي داخلي علي (ع) اين تعبير را دارند كه جز كوفه منطقه ديگري با ايشان باقي نمانده است هميشه شنيده ام که علي(ع) تنها بوده اند اما تا سير وقايع را قدم به قدم نشناسي نمي فهمي که علي (ع) واقعا تنهاست که اميرالمومنين اشاره ميفرمايند که جر کوفه براي من سرزميني باقي نمانده.امير المومنين وقتي سپاهيان معاويه به فرماندهي بسربن ارطاه به يمن حمله كرده بودند و عبيداله بن عباس و سعيدبن غران كارگزاران علي (ع) از يمن گريخته بودند،اينها کارگزاران اميرالمومنين معتقد به ايشان و امين ايشان بودند اما در وقت جنگ فرار کردند. در تبيين مردم كوفه اين نكته را آقا مطرح كرده اند. "آنان در باطل خود فراهمند(بني اميه اهل شام) شما در حق خود پراكنده و پريش، شما امام خود را در حق نافرماني مي كنيد و آنان در باطل پيرو امام خويش، آنان با حاكم خود كار به امانت مي كنند و شما كار به خيانت، آنان در شهرهاي خود درستكارند و شما فاسد و بدكردار، اگر كاسه چوبين را به شما بسپارم آويزه آن را ببريد". ( خطبه 25 نهج البلاغه ).
خطبه 29 نهج البلاغه در واقع شناسنامه مردم كوفه است." اي مردمي كه به تن فراهميد و در خواهش ها مخالف هميد،( جسمهايتان کنار هم است اما تمناهايتان متفاوت است) سخنانتان تيره چنان كه سنگ خاره را گدازد و كردارتان كُند چنانكه دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم جوينده مرد ستيزيد(ديديد بعضيها وقت آرامش نفس کش ميطلبند) و در رزم پوينده راه گريز. تير بي پيكان را مانيد كه آسيبي به دشمن نمي رساند. بخدا سوگند نه گفته شما را باور و نه سوداي ياريتان را در سر و نه دشمن را از شما بر حذر مي دارم. دردتان چيست؟(گويي امام امروز از ما ميپرسند) دارويتان كدام است؟ شما را چه عادت و مرام است؟ آخر شاميان هم چون شمايند". (نهج البلاغه خطبه 31 ).
در خطبه 39 فرموده اند " گرفتار كساني شده ام كه چون امري مي كنم، فرمان نمي برند و چون مي خوانم پاسخ نمي دهند. همچون شتري كه از درد سينه بنالد و زخم پشت او را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شكستيد و بر جاي خود نشستيد."
اين عبارات ترسيم دقيق چهره اجتماعي و سياسي كوفه است. تنهايي امام حسن مجتبي (ع) در برابر معاويه نيز مصداق ديگري بر اين سخنان است. عده اي از مردم كوفه درصدد بودند امام حسن مجتبي(ع) را دستگير کنند و به معاويه تحويل دهند و جايزه بگيرند شهري که اميرالمومنين فرمودند شهري جز کوفه براي من باقي نماده است. مردم کوفه با چنين روانشناسي اجتماعي و عمومي گرفتار بازار بحث و جدل هاي كلامي ها، خوارج و مرجئه نيز بودند و همين باعث خانه نشيني و انزواي برخي از مردم نيز بود چون اين افراد در جستجوي بهانه اي بودند كه زندگي روزمره و عادي خود را ادامه دهند و انديشه مرجئه آنان را تغذيه مي كرد.
كوفه با چنين چهره اي به هر حال پايگاه شيعيان و پيروان علي (ع) و امام حسين (ع) بود. خشن ترين سركوب ها نيز در همين شهر بويژه در دوران حاكميت زيادبن ابيه انجام شد. اما ستم و سركوب بسياري از مردمي را كه در دوران علي (ع) امام را تنها گذاشته بودند و از جنگ و جهاد شانه خالي كرده بودند، به خود آورده بود. حتي در دوران معاويه نيز سران كوفه براي امام حسين نامه نوشتند كه آماده جهادند و امام حسين (ع) آنها را توصيه به شكيبايي فرمودند تا معاويه بميرد. اما دو رويي و رنگ پذيري مردم كوفه از چشم معاويه نيز پنهان نمانده بود، چنانكه در جمع مردم مدينه گفته بود :" مردم عراق چيزهايي را عيب مي شمرند كه در خودشان وجود دارد. هر كدام از آنان از خويشتن پيروي مي كنند. هر كس شيعه نفس خويش است."
در العقد الفريد ج4 ص 76 آمده است كه معاويه در وصيت به يزيد مي گويد:" اميدوارم خداوند بواسطه آناني كه پدر او را كشتند(منظور امام علي(ع) پدر امام حسين (ع) است) و برادرش(امام حسن(ع) که به جنازه شان تير انداختند و مانع دفن ايشان در مسجد النبي کنار جدشان شدند) را به خواري افكندند تو را از گزند او(امام حسين(ع)) باز دارد". در العقد الفريد ج6 ص 276- مروج الذهب ج3 ص 43-41 آمده است كه منطقه شام پايگاه اصلي بني اميه و معاويه بود. وقتي معاويه از عبداله بن الكواء درباره مردم شام پرسيد. عبداله گفت :" آنان لشكر اميرالمومنين معاويه هستند. درباره آنان ديگر حرفي نمي زنم". معاويه گفت:" بيشتر بگو". گفت: "آنان مطيع ترين مردم در اطاعت از مخلوق و عاصي ترين مردم در برابر خالق هستند و از خداوند نمي هراسند."
مردم شام مستقيماً اسلام را از بني اميه و معاويه آموخته بودند و آنها را به لحاظ باورهاي ديني و اجتماعي طوري شكل داده بودند كه هميشه براي سركوب مردم ديگر نواحي به نيروي نظامي شام متكي بودند. معاويه بسياري از كارگزاران دربار و حكومت خود را از عناصرمسيحي انتخاب كرده بود. مثل ابن اثال نصراني طبيب ويژه اش،که سرگذشتش را گفتيم وقتي عبدالرحمن را کشت و برادر عبدالرحمن او را کشت، اخطل شاعري كه براي تثبيت سلطنت معاويه شعرميسرود، منصوربن سرجون كه خزانه دار و برنامه ريز مالي معاويه بود. دستگاه حديث سازي هم كه بخوبي كار مي كرد. مثلاً ابن عساكر درج 1 ص 58-56 مي گويدحديث جعلي در زمان حكومت علي (ع) ساخته شده بود كه از زبان پيامبر گفته بودند که: هنگامي كه فتنه ها رخ مي دهد پايگاه ايمان در شام است. يا مثلاً گفته اند كه در جنگ صفين ياران علي (ع) از او پرسيدند كه اصحاب معاويه كه كشته شدند چه وضعيتي داشتند. علي (ع) جواب داد: آنها مومن بودند. يا عبد الرحمن بن جندب مي گويد از علي (ع) درباره كشته شدگان دو سپاه علي (ع) و معاويه پرسيدند، علي (ع) گفت: در روز قيامت در مورد من و معاويه حكم مي شود، هر يك از ما پيروز شديم يارانمان نيز رستگار خواهند شد. مجموعه اين احاديث جعلي وانمود مي كرد كه اميرالمومنين بروشني نميداند آيا در جنگ با معاويه ذيحق است يا نه و گويي چهره حق آشكار نيست و طبيعي است كه اين فضاي مبهم و مه آلود به معاويه كمك مي كرد كه اهل شام را در مسير حق وانمود كند و بسياري از مردم شام هم كه مجال پيدا نكرده بودند اسلام واقعي را بشناسند، حرف هاي معاويه را باور مي كردند.حتي معاويه كوشيد كه منبر پيامبر را از مدينه به شام ببرد، تا هنگام خطبه خواندن بر منبر پيامبر بنشيند كه موفق نشد. منطقه حجاز بويژه دو شهر مكه و مدينه قلمرو طبيعي معاويه نبود، اما روحيه انزوا طلبي و پرهيز از مسائل اصلي جامعه در ميان مردم اين دو شهر مشهود بود نشستند و گفتند ما جنگهايمان را کرديم حالا نوبت بقيه است به طوري که معاويه گفته بود مردم مدينه از ترس شمشيرش از او تبعيت مي كنند يعني ميدانست مردم مدينه قبولش ندارند تعدادي از صحابه شاخص مدينه كه حاضر نشدند با اميرالمومنين بعنوان خليفه بيعت نمايند نمودار همين روحيه مي باشند نه با علي بيعت کردند نه با معاويه.اميرالمومنين مقر حكومت را از مدينه به عراق به دو جهت منتقل نمود:1- در مدينه احساس كردند كه حكومتشان جايگاه عميق و گسترده اي ندارد و درست هم فكر كردند چون موقع انتقال با مقاومت مردم مدينه روبرو نشدند و تعداد زيادي هم همراهيشان نكردند.
چه قدر تنها چه قدر تنها خوشا به حال آقا موسي بن جعفر(ع) که در زندان بودند تکليف معلوم بود در ميان جمع و اينهمه غربت اينهمه تنهايي ستمي که بر علي(ع) رفته حتي بر امام حسين(ع) نرفته امام حسين(ع) در يک نصفه روز همه کسش را از دست داد خون خودش هم ريخته شد کل زجرش در نصفه روز بود علي(ع) بعد از پيامبر بود اينقدر به سرعت همه چيز واژگونه شده بود.
2- عراق و كوفه در آن دوره بطور طبيعي پايگاه شيعيان و پيروان علي (ع) بود. هنگام مهاجرت امام حسين(ع) از مكه به مدينه و از مكه به عراق هم همينگونه شد هر دو شهر مدينه و مكه از خود واكنش قابل ملاحظه اي نشان ندادند که به امام بگويند اينجا بمانيد حصارهاي اين شهر و خود ما از شما در مقابل معاويه حمايت ميکنيم. درست است كه مردم حجاز در دل از معاويه تبعيت نمي كردند اما نشان دادند كه از صميم دل هم از حسين بن علي (ع) تبعيت نمي كنند. خلاصه اين شمه اي از پهنه اي از سرزمين ها و مردماني است كه علي الظاهر با اسلام واقعي آشنا شده بودند و به خاندان پيامبر معتقد بودند اما در خودشان مقاومت و ايستادگي در برابر دشمن كافر نمي ديدند و هر دم كه از خواب بيدار مي شدند امام خويش را دنبال مي كردند و وقتي موقع خواب زمستانيشان مي رسيد مي خسبيدند و اهميتي نمي دادند، آن هم در برابر شخصيتي چون معاويه كه حكومت نواحي مختلف را بعنوان طعمه براي راضي كردن عده اي و كم كردن فتنه عده اي مي بخشيد و با حيله هاي فراوان بطور مرتب حتي آنهايي را كه چون خودش دشمن سرسخت اسلام و قرآن و خاندان پيامبر بودندجابجا مي كرد تا هيچكدام نتوانند چون خودش قدرت متمركزي ايجاد نمايند. در اين باب نيز موارد ذكر شده فراوان است كه بدليل كمي وقت به شرح آنها نمي پردازم. من معتقدم اگر خواستيد شخصيت درستي يا شيوه درستي يا حركت درستي را پشتيباني كنيد بهترين عمل آن است كه شخصيت هاي بد يا شيوه هاي بد يا حركت هاي بد را شناسايي كامل نمائيد چون وقتي نقاب بديها را برداشتيد و ماهيت اصلي آنها روشن شد، به خودي خود خوبيها جايگاه خويش را دريافت مينمايندکسي با خاندان پيامبر همراهي نکردتا نقاب معاويه را بردارند اگر برداشته بودند مردماني که روزي پنج بار نماز ميخواندند و به پيامبري پيامبر خدا شهادت ميداند زير بار چنين ذلتي نميرفتند به همين دليل هميشه حركت هاي موذيانه ضد دين را شناسايي و پرده برداري كنيد تا در راه دين قدم موثري برداريد. انشاء الله در جلسه بعدي به مرگ معاويه و حوادث پس از آن خواهيم پرداخت تا به ميدان اصلي انقلاب عاشورا برسيم. انشاءالله