جلسه دوازدهم چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- بازدید: 4922
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته متن نامه امام حسين (ع) را به معاويه بيان گرديد معاويه علي رغم خشم درونيش و توصيه ديگران كه جواب امام را بدهد و در آن توهين و تحقير نسبت به ايشان و امير المومنين نمايد، اما او سكوت كرد.معاويه خيلي سياستمدار بود بيشتر از آنگه بقيه تصورش را ميکردند. در سال 59 هجري يعني يكسال قبل از مرگ معاويه، امام حسين (ع) به حج مشرف شدند، تمامي پيروان خود را دعوت كرد كه به حج بيايند اين موضوع آدم را به ياد حجه الوداع پيامبر مي اندازد زن و مرد به حج آمدند. عبداله بن عباس و عبداله بن جعفر هم آمده بودند. در مني امام حسين (ع) تمامي آنان كه حدوداً 700 نفر بودند را جمع كرد از اين تعداد حدود 200 نفر از جمعيت اصحاب پيامبر بودند. امام حسين (ع) وضعيت جامعه اسلامي و اسلام را مشخص و معين فرمودند بخشهايي از سخنان حضرت به شرح ذيل است،حضرت فرمودند:"سخن مرا گوش كنيد،حرف هاي مرا يادداشت كنيد، وقتي به شهرهاي خودتان و در ميان قبايلتان بازگشتيد، نسبت به آناني كه اطمينان داريد، آنان را نسبت به حق ما آگاه كنيد و بخوانيد. من مي ترسم كه اسلام كهنه شود و حق از ميان برود و منهدم گردد،خداوند تمام كننده نور خود است، هر چند كافران ناخشنود باشند."اين بخش کوتاهي از آغاز سخنان امام بود. با وجودي كه جمعيت حاضر در مني همگي از خاندان پيامبر (ص) بودند يا از اصحاب و تابعين بودند و دقيقاً امام حسين (ع) را مي شناختند، مع الوصف امام حسين (ع) مسائل و مواردي را كه ممكن است بديهي به نظر برسد، مطرح مي كرد و براي هر مورد از جمعيت تصديق مي گرفت.مانند عملي که ايشان در روز عاشورا انجام دادند به دفعات خودشان را در مقابل سپاه يزيد معرفي کردند نسبتشان را با پيامبر بيان کردند و از مردم تصديق گرفتند ودر مني نيز هر بار آنان را به خداوند سوگند مي داد كه اگر سخن او حق است آنان تاييد كنند. مثلاً فرمودند:
1- شما را به خدا سوگند مي دهم كه آيا علي بن ابي طالب برادر رسول خدا (ص) نبود. وقتي پيامبر (ص) پيمان اخوت را ميان اصحاب خود جاري ساخت، آنگاه در ميان خود و علي (ع) نيز پيمان برادري بست؟ و گفت تو برادر من هستي در دنيا و آخرت؟ همه يكصدا گفتند: بله
2- شماها را به خدا سوگند مي دهم آيا پيامبر (ص) تمامي درهاي خانه ها به داخل مسجد را به جز خانه علي (ع) مسدود نكرد؟ همه يكصدا گفتند: بله.
(خوب دقت کنيد اين حرفها را همانند آنروز حضرت با ماهم ميزنند همه ما اين حقها را قبول داريم ولي خيلي از مواقع صرفا به زبان است و وقت عمل حق امام را نمي شناسيم حق امام چيست اطاعت از امام است و عدم اطاعت از امام يعني پايمال کردن حق امام ،حضرت امروز هم از ما ميپرسند که آيا اميرالمومنين چنين فردي نبود و همه شما تائيد ميکنيد و تازه ميگوئيدعجب انسانهايي بودند در زمان حضرات که حقشان را پايمال کردند، اما من و شما هم چنين ميکنيم به طور دائم حق امام را زير پا ميگذاريم با هر حرکت خلافي که ميکنيم و بايد جوابگو باشيم.)
3-شما را به خدا سوگند مي دهم آيا رسول خدا در روز عيد غدير خم او را منصوب نكرد و ولايت او را مطرح ننمود و نگفت اين مطلب را حاضران به غايبان برسانند؟ همه گفتند: بله
4- شماها را به خدا سوگند مي دهم آيا رسول خدا در روز مباهله با مسيحيان نجران او و همسرش و پسرانش را نياورد؟ همه گفتند: بله.
5-شما را به خدا سوگند مي دهم كه آيا در نبرد خيبر پيامبر (ص) پرچم را به دست علي (ع) نداد و نگفت پرچم را بدست كسي مي دهم كه خداوند و رسول خدا او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد؟ همه گفتند: بله.
6-آيا مي دانيد پيامبر در آخرين خطبه اش گفت من در ميان شما دو وزنه گرانسنگ باقي مي گذارم. كتاب خدا واهل بيتم. اگر بدانان تمسك جوييد، گمراه نخواهيد شد؟ همگي گفتند:بله.
7- شما را به خدا سوگند مي دهم آيا اين سخن را از پيامبر (ص) شنيده ايد كه گفت كسيكه گمان مي كند مرا دوست دارد در حاليكه نسبت به علي (ع) دشمني ورزد دروغ گفته است که مرا دوست دارد در حاليکه نسبت به علي دشمني مينمايد،فردي پرسيد چگونه است يا رسول الله؟ گفت براي اينكه علي از من است و من هم از او هستم و هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست داشته باشد خداوند او را دوست مي دارد. هر كس نسبت به او دشمني ورزد با من دشمني نموده است و كسيكه با من دشمني بنمايد با خداوند دشمني نموده است. جمعيت گفتند بله و متفرق شدند.( موسوعه كلمات الامام الحسين ص 270-273)
در احتجاج ص 296 آمده است كه امام حسين در سخنانش براي معاويه لفظ طاغوت را بكار برده است. به پيروان و ياران خود مي گويد شما خود شاهديد كه اين طاغوت با ما و پيروان ما چه رفتاري دارد. شما خود شاهديد و ديده ايد و با خبريد. آيا امام نمي دانستند که اينها خود ميدانند امام ميدانستند همه اينها با خبرند اما چرا آنروز چنين گفتگويي را آغاز کردند و از همه سند گرفتند؟براي اينکه ميدانستند عن قريب پاي امتحان به ميان خواهد آمد. حال ما که امسال اينجا نشسته بوديم و همه تائيد کرديم و گفتيم ما امت آقا رسول الله هستيم گفتيم ما پيرو امام زمان هستيم يک روز ميآيند به ما هم ميگويند يادت هست آن روز چه گفتي عن قريب از ما هم امتحان خواهند گرفت به راحتي تصديق کلامي ما را قبول نمي کنند.در جامعه مواقعي و موقعيت هايي پيش ميآيد که کل منافعت آنجاست درآن زمان اثبات ميکني راست ميگويي يا دروغ حواسها جمع باشد.
از زمان رحلت پيامبر هنوز پنجاه سال نگذشته بود از شهادت اميرالمومنين کمتر از بيست سال گذشته بود اما فضاي جامعه چنان مسموم و پر ابهام و پر نفاق بود و حقايق چنان تحريف شده و وارونه بود كه امام حسين (ع) اشاره مي كنند به جنگ خيبر و اينكه پرچم در دست علي (ع) بود و موارد ديگر كه شنيديد. واقعيت هم چنين بود، چرا كه معاويه در وصف يزيد مي گويد اهل تلاوت قرآن است و او را بعنوان وليعهد معرفي مي كند در حاليكه ابن عماد حنبلي در تذكره الخواص ص 261 آورده است كه يزيد بصراحت در برابر سر هاي بريده خانواده پيامبر (ص) در برابر اسيران و كارگزاران حكومت خود و نمايندگان مذاهب و دولت هاي خارجي اشعاري سروده بر اين مضمون كه:"خاندان هاشم با پادشاهي بازي كردند. پادشاهي مثل گوي در دستان آنان بود وگرنه نه خبري آمد و نه وحي فرستاده شد" ،معاويه ميخواست اين فرد را بر مسلمين امام کند،خليفه کند. معاويه و ابوسفيان هم بارها بصراحت گفته بودند كه خصومت اصلي بني اميه با بني هاشم بر سر پادشاهي است نه بر سر نماز و روزه. در چنين زمانه اي امام حسين (ع) در اجتماع مني در نخستين گام شيعيان را به مردم مي شناساند و موقعيت آنان را شرح داد و علت تقابل آنان با حكومت معاويه را شرح فرمودند. امام حسين در حركت خود در انقلاب عاشورا مثل يك ناخداي هوشمند همواره موقعيت خود و پيروانشان و انگيزه انقلاب را مطرح مي فرمايند. معاويه وقتي امام حسين (ع) را صراحتاً در مقابل خود ديد، دو حركت انجام داد:
1- تمامي دريافتي بني هاشم از بيت المال را قطع كرد. معاويه انديشيد وقتي فشار زياد شود، عده اي از موضع خود دست برداشته و به معاويه متوسل مي شوند و صراحتاً گفته بود كه شرط برقراري پرداختها بيعت حسين بن علي (ع) با يزيد است و همزمان با قطع مقرري اين گروه بخشش هاي بسياري به قبايل ديگري نمود. عبداله بن عباس به نزد معاويه رفت و گفت:" چرا سهميه بني هاشم را قطع كرده اي"، معاويه هم دليل را بيعت نكردن امام گفته بود. عبداله بن عباس گفت: "عبداله بن زبير هم بيعت نكرد، اما به قبيله اش ،بني اسد سهميه شان داده شد عبداله بن عمر هم بيعت نكرد اما به بني عدي سهميه شان را دادي،بزرگ ما بيعت نكرده است چرا سهميه ما را قطع كرده اي." معاويه گفت:" شما با ديگران فرق داريد. بخدا سوگند تا بزرگ شما حسين بن علي (ع) بيعت نكند حتي يك درهم به شما نخواهم داد". ( الامامه و السياسه ج 1 ص 164-الكامل ج3ص511)
2- معاويه در صدد قتل حسين بن علي (ع) برآمده بود. در نامه اش به امام نوشته بود با تو مكر خواهم كرد، منظورش ترور بود. چنانكه در مورد امام حسن مجتبي (ع) و سعد بن ابي وقاص و مالك اشتر و عبدالرحمن بن خالد بن وليد از همين شيوه استفاده كرد.
ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيّين نوشته است، معاويه امام حسن مجتبي (ع) و سعد بن ابي وقاص را سد راه بيعت يزيد ديد و هر دو را مسموم كرد. در مورد عبدالرحمن بن خالد بن وليد بگونه اي ديگر عمل كرد. معاويه متوجه شد عده اي از مردم شام به عبدالرحمن گرايش دارند و بصراحت مي گويند معاويه بعد از خودش عبدالرحمن را جانشين معين مي كند. عبدالرحمن در حمص زندگي مي كرد. بيمار شده بود، معاويه براي عيادت و معالجه او پزشك مخصوص خود ابن اثال نصراني را به نزد او فرستاد، ابن اثال محرم و راز دار معاويه بود، خلاصه طبيب آدمكش او بود، ابن اثال براي معالجه شربتي به عبدالرحمن داد و خورد که مسموم بود سينه و شكمش متورم شد و بعد، از شدت درد و التهاب مرد. بعداً برادر عبدالرحمن وقتي از راز مرگ برادرش آگاه شد، در شبي ابن اثال از قصر بيرون مي آمد، ابن اثال را كشت. ابن عساكر در جلد 14 ص 244 و 245 و علامه اميني در الغدير ج 10 ص 233 و 234 آورده اند. معاويه به مهاجر بن خالد برادر عبدالرحمن گفت: خداوند پاداش نيكويت ندهد كه طبيب مرا كشتي. مهاجر پاسخ داد: فرمانبر را كشتم و فرمانده را بر جا نهادم.در چنين شرايطي امام حسين مي دانست هر حركت ايشان حتي شهادتشان تاثير كمي در جامعه مسلمين خواهد داشت، چون در زير خدعه و نيرنگ معاويه محو مي شد. از اين رو همواره به ياران خود توصيه مي كردند، تا معاويه زنده است خوددار و رازنگهدار و شكيبا باشند. دليل ديگر اينكه نمي خواستند بعنوان پيمان شكن قلمداد شوند چون معاويه هر كاري مي كرد ولي صورت ظاهر خود را متعهد به پيمان صلح قلمداد مي كرد. حتي عدي بن حاتم طايي به امام نامه نوشت و ايشان را تشويق به جهاد كرد. اما امام مخالفت فرمودند. شيخ مفيد در الارشاد ج2 ص 27 تا 29 آورده است كه خودداري امام حسين از جهاد با حكومت معاويه را همانند صبر و سكوت علي (ع) و صلح امام حسن مجتبي مي داند و هر سه را متناسب با شرايط پيامبر اسلام كه سه سال در شعب ابيطالب سختي ها و ناملايمات را تحمل كرد تا زمانه و زمينه دعوت فراهم شود.معاويه بعد از برگشت از سفر حج فرصت زيادي پيدا نكرد رنجور و بيمار شد. اما ميراث پادشاهي او دگرگوني كامل در خلافت اسلامي بود. احنف بن قيس مي گويد روزي بر معاويه وارد شدم غذاهاي متنوع با طعم هاي گوناگون بر سفره بود، در ميان غذا ها غذايي را ديدم كه از رنگ آن به شگفتي آمدم، از معاويه پرسيدم:" اين چيست؟"، گفت:" اين جگر مرغابي است كه آكنده از مغز است و در روغن پسته سرخ كرده اند و بر آن طبرزد افشانده اند."احنف بن قيس گريه اش مي گيرد، گريه اي بغض آلود و طولاني. معاويه مي پرسد:" چرا گريه مي كني؟"، احنف مي گويد:" به ياد علي (ع) افتادم. خانه علي بودم روزه بود. وقت افطار كيسه اي را كه مهر كرده بود، آورد. گفتم در اين كيسه چيست؟ گفت نان جو، گفتم چرا در كيسه ريخته اي و چرا كيسه را مهر كرده اي، مي خواهي ديگري از آن نخورد. فرمود: نه. فكر كردم كه ممكن است حسن و حسين نان ها را روغن بزنند. گفتم اي امير مومنان مگر كار حرام صورت مي گرفت، اگر به نانها روغن ميزدند. گفت نه، اما بر پيشوايان مردم واجب است كه خودشان را با فقيرترين مردم هماهنگ و همسان نگاه دارد." ،معاويه ديد هيچ جوابي ندارد، گفت:" از كسي سخن گفتي كه هيچكس فضل او را انكار نميكند." ( شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در اصل الشيعه و اصولها)
ابوالاعلي مودودي براي نظام پادشاهي معاويه كه در دهه آخر حكومتش به اوج خود رسيده بود، هشت مشخصه ذكر مي كند:
1- دگرگوني درباره نحوه جايگزيني حاكم
يادتان هست در جلسات پيش اشاره کرديم که عبداله بن زبير به معاويه ايراد گرفت معاويه گفت پيامبر که از دنيا رفت کسي را جانشين انتخاب نکردند مردم ابوبکر را برگزيدند،چنين بود واقعا؟،ابوبکر زمان مرگش عمر را انتخاب کرد عمر زمان مرگش شوراي شش نفره را مسئول کرد هر کس به شيوه خود عمل کرد حالا چه اشکال دارد من هم اينگونه عمل کنم تا زند ه هستم پسرم را وليعهد کنم .
2- دگرگوني در روش زندگي حاكم
حتي خليفه اول و دوم هم مانند عثمان ومعاويه زندگي نميکردند معاويه به طور کامل رژيم پادشاهي تجمل گرايي تزئينات وزينت آلات فرآوان را رواج داد
3- دگرگوني در كيفيت نگهداري و برداشت از بيت المال
چيزهاي بسيار گران قيمت به جاي بيت المال در خانه حاکم بود بيت المال طبق مقررات اسلام برداشت نميشد بر اساس دستور حاکم انجام ميشد هر کسي را حاکم انتخاب ميکرد به هر ميزاني که حاکم انتخاب ميکرد.
4- پايان آزادي انديشه و باور و نظر
هرکه ابراز نظر ميکرد او را حذف ميکردند
5- پايان آزادي امر قضاء
قاضيها در زمان حکومت معاويه آن حکمي را ميکردند که معاويه ميخواست اگر معاويه ميخواست کسي بميرد حکم اعدام ميدادند و اگر ميخواست زنده بماند حکم آزادي ميدادند
6- پايان حكومت شورايي
شورايي که پيامبر بنايش را گذاشت که مردم ميبايست در اموراتشان مشورت کنند را از ميان برداشت
7- ظهور و بروز تعصبات قومي و قبيله اي و نژادي.
8- نابودي قانون ( خلافت و ملوكيت ص 187 تا 225 )
علامه بزرگوار سيد مرتضي عسكري مي گويد معاويه با تمام تلاش خود توانست اسلام را دگرگون كند و اسلام را آنگونه كه مي خواهد معرفي كند تا جاييكه در پايان دوره حكومتش جز اسم از اسلام و جز رسم از قرآن چيزي باقي نمانده بود. اسم اسلام را هم نگاه داشته بودند چون آنها به نام اسلام حکومت ميکردند (معالم المدرستين ج 3 ص 16).فليپ هيتي در کتاب تاريخ عرب ص 183 نوشته است در واقع دوران ديگري از حکومت آغاز شده بود که در آن هم اسلام در حقيقت امر به کناري نهاده شده بود و هم جمهور مردم، از صحنه حکومت غايب بودند .حکومت مردم را از خودش و خودش را از مردم نمي دانست و حکومتي که با مردم نسبتي ندارد مثل هرمي است که بر قاعده خويش متکي نيست.عبد الرحمن بن عمر بعد از تهديد معاويه ديگر از خانه اش بيرون نيامد. پايان بخش سخنان امروزم را از زبان برتراندراسل ميگويم برتراندراسل داستان عجيبي را از آزمونهاي کنفوسيوس در کتاب قدرت روايت کرده است براي تبيين نسبت مردم و حکومت سرکوب کننده،كنفوسيوس از دامنه کوه تايي ميگذشت زني را ديد که بر سر گوري زاري ميکند استاد بسوي آن زن راند و آنگاه تسه لو را پيش او فرستاد تا از آن سوال کند،گفت:" اي زن زاري تو مانند کسي مي ماند که اندوهي بر اندوهش افزوده باشند"، زن پاسخ داد:"چنين است يکبار شوهرم را در اينجا ببري کشت و ا کنون پسرم را نيز ببري در همين جا کشت"،استادگفت:"چرا از اينجا نميروي؟"زن گفت:"اينجا حکومت ستمگري نيست"،حاضر است با ببر درنده در جايي زندگي کند ولي در جايي نباشد که حکومت ستمگري دارد،آن زن اين را فهميد ولي امام حسين نفهميد؟ باز هم ميگوئيد چرا امام حسين جنگيد باز هم ميگوئيد امام بر سر خلافت و حکومت جنگيد؟آن زن با ببر درنده که عزيزانش را دريده بود کنارآمد ولي نميرفت چون آنجا حکومت ستمگري نبود.سپس استاد گفت فرزندان من اين را به ياد داشته باشيد حکومت ستمگر از ببر هولناکتر است (مصطفي رحيمي در تراژدي قدرت در شاهنامه ص 80)
شايد تا پايان ماه صفر اگر خدا توفيق بدهد بتوانم اين مبحث را به پايان ببرم ولي به پايان بردن من به تنهايي کفايت نميکند، فهميدن و بهره بردن شما از گفتن من مهمتر است چون من ممکن است تمام مطلب را نتوانسته باشم اداکنم اما شما اگر بهره گيرنده خوبي بوديد ميتوانستيد از تک جمله هاي من نصيب کامل را ببريد کلام من کوتاه و ناقص است و سخنور خوبي نيستم اما شما خيلي هاتون از من کم سن و سال تريد و بهتر ميتوانيد دريابيد و بهره بيرد يک راه بيشتر ندارد بايد با مسئله عجين شويد با آن زندگي کنيد من تمام مدت به اين موضوع فکر ميکردم باقي مسائل در ذهن و روحم جايي نداشت و با اين زندگي ميکردم شما هم چنين بکنيد چند شب توفيق داشتم در خواب افرادي را که درمورد آنها صحبت ميکنم را ببينم اين مخصوص من نيست شما هم بکنيد آنچه را که شنيديد در زندگيتان رواج دهيد خدعه و نيرنگ بد بود مگر نه شما هم اگر در خانواده در مقابل اعضاي درجه دو خانواده خدعه و نيرنگ بکار ببريد از سپاه معاويه هستيد ولي ذهن گاهي اينقدر قشنگ شما را توجيه ميکند ميگويد نه تو که ميفهمي بايد اينها را پنهان کني جور ديگري ارائه کني،چه کسي گفت تو بهتر ميفهمي چه کسي سند داد؟بيائيد کمي اين ذهن را پس بزنيد ذهني که دائما شما را تائيد ميکند که تو درست ميگوئي حق باتو است او خطا کرده اين نمي فهمد او از اول با تو دشمني داشت اين ذهن را پس بزنيد بگذاريد آدمها سرنوشنشان را خودشان رقم بزنند چرا شما ميخواهيد برايشان رقم بزنيد چرا فکر ميکنيد صلاحيت داريد سرنوشت آدمهارا بسازيد بگذاريد خودشان بسازند تا کي ميخواهيد اينگونه حرکت کنيد آن زمان است که به سپاه امام حسين وارد ميشويد آن وقت است که وقتي امام در شب عاشورا شمع ها را خاموش ميکنند و پشت ميکنند و ميگويند هر که ميخواهد برود برود تو در تاريکي شب هي به خودت نمي گويي پاشو برو اينها همگي همراه همند اما تو زن و بچه ات در خانه اند تو مادر مريض داري به تو احتياج دارد پاشو برو، فکرکرديد اونهايي که رفتند خيلي راحت رفتند کساني که گذاشتند و رفتند تا آخر عمرشان گريه کردند و خودشان را نبخشيدند با چه وضعيتي رفتند اما ديگر نتوانسند برگردند اينها را بايد در زندگي خود محقق کنيد، معاويه چه کرد براي اين است که شما دورتون معاويه داريد گاهي اوقات شما خودتان در خانه هايتان معاويه ايد ما اينها را نگفته ايم که من جسارت کرده باشم امام حسين را تبرئه کرده باشم از بعضي نظرها من اصلا که هستم اينها راگفتم براي اينکه در زندگي هاتون جاري بشود ما در زندگيهامون متاسفانه داريم ريا ميكنيم باور کنيد انفاق کردمان هم رياست حالا اگر بعدا توفيق شد چند جلسه درباره وارستگي حرف ميزنيم وارستگي يعني چه؟ اينکه امام حسين وارسته بودند يعني چه؟ ائمه وارسته بودنديعني چه؟ امت بايد شبيه امامش باشد اگر نباشد امت نيست امتي که نشان از امام ندارد امت نخوانش قوم ظالم بخوانش بيائيم امامانمان را بشناسيم هرکدام ما يکي از امامان را انتخاب کنيم و مانند آنها رفتار کنيم.
خانم حضرت زينب خانم فاطمه زهرا و ديگر زناني که در اطراف اين بزرگواران هستند خانم ام البنين برادرش شمر بن ذي الجوشن است اين خواهر و اين برادر، چرا ميخواهيم مثل بردار شويم ؟