جلسه یازدهم چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- بازدید: 4503
بسم الله الرحمن الرحیم
در اين سلسله گفتار تک تک حيله ها و ترفندهايي که معاويه طي بيست سال حکومتش پياده کرده و اتفاقاتي که افتاده است را از لابلاي تاريخ بيرون کشيده ايم و با اسناد معتبر خدمت شما عرض ميکنيم تا شناخت کاملي از معاويه و حکومتش داشته باشد آخرين مطلب اين بود که گفتيم معاويه براي عبداله بن عباس و عبداله بن جعفر و عبدالله بن زبير و حسين بن علي (ع) هر کدام نامه اي نوشت و توسط سعيد بن عاص فرستاد. براي اينکه سياست و شخصيت معاويه را بهتر بشناسيد متن هر کدام را جداگانه قرائت مي نمايم. به عبداله بن عباس نوشت: "من مي توانستم تو را به جرم تحريک مردم در قتل عثمان به قتل برسانم. به محض اينکه نامه ام به دستت رسيد به مسجد برو قاتلان عثمان را لعن کن و با حاکم من بيعت نما. کسي که انذار کند معذور است و تو به خود بيناتري". به عبداله بن جعفر همسر خانم حضرت زينب نوشت:" تو خوب مي داني که من تو را نسبت به ديگران ترجيح مي دهم و درباره تو و خانواده ات حسن نظر دارم. از تو خبري رسيده که آن را ناخوشايند مي شمارم ( قبول نکردن يزيد براي دخترش ) اگر بيعت کني موجب سپاس خواهد بود و اگر از بيعت روي گرداني بدان مجبور خواهي شد". به عبداله بن زبير شعري نوشت که پيامش نافرماني زبير در برابر بردباري و توانايي معاويه بود مثل سرپيچي شيطان از امر خداوند.نامه اي كه به امام حسين نوشت محترمانه تر از بقيه بود. امام را به تقواي الهي و پرهيز از فتنه توصيه مي کند و اينکه امام درباره خودش و دينش و امت پيامبر بينديشد ( الامامه و السياسه ص 154 ). به امام نوشت:" از طرف تو اخباري رسيده است که هرگز گمان نمي کردم بدان گونه مطالب گرايش داشته باشي. شايسته ترين مردم در وفاداري با کسي که همانند تو در شرافت و منزلت و بزرگي است بيعت کرده اند. حال در امر خلافت منازعه نکن و از خدا بترس و اين امت را در فتنه مينداز و متوجه خود و دين خود و امت محمد (ص) باش و در خاتمه آيه 60 سوره روم را نوشت که ( مبادا آنان که به مرحله يقين نرسيده اند تو را بي ثبات و سبکسر گردانند.)"، امام حسين پاسخي به معاويه داد که پاسخ او طلايه انقلاب عاشوراست، مثل آفتاب خونرنگي در متن سياهي شب . نامه اي که به تعبير علائلي بر تاريخ سايه افکنده است و رو در روي سلطه و ستم قرار گرفته است.ميدانيد که معاويه امام را در چه مضيقه اي قرار داده است هر لحظه حيله اي از يک سو ميآيد که اگر امام متوجه نشود بلافاصله اسلام و مسلمين زير سوال ميروند ( عبداله علائلي الامام الحسين ص 33) و اما متن نامه امام حسين به معاويه،براي شناختن اماممان بايد کلامشان را بشناسيم اماممان زيبا بوده رعنا بوده رشيد و شجاع بوده ولي تو را به خدا اين قدر چيزهاي کذب نگوئيد من از بچگي شنيده بودم که روز عاشورا امام اين قدر کشت که در گودال قتلگاه تا بالاي ران اسبش خون پر شده بود جبرئيل آمد و گفت چه ميکني پروردگار فرموده خلق مرا چگونه ميکشي.
شما مگر نمي خواهيد امامتان را بشناسيد امامتان را با حرکتهايش و گفته هايش بشناسيد رشادت کشتن زياد و پشت هم نيست رشادت ايستادگي در مقابل ظلم است تعريف کلمات را بشناسيد بعد بکار ببريد تا دشمن همين تعبير هاي غلط را بر عليه ما بکار نبرد.
امام فرمودند: " نامه ات رسيد. متذکر شده اي که از ناحيه من اخباري به تو رسيده که انتظار آن را نداشتي و گمان داشتي که نسبت به آن امور رغبت نشان نمي دهم. نيکي ها به دست خداوند است. اگر اراده کند آدمي را بسوي نيکي و سعادت راهنمايي مي کند و اگر اراده اش تعلق نگيرد راه هدايت را بر انسان مسدود مي نمايد. در نامه ات يادآور شده اي که در مورد من مطالبي به تو رسيده است. مطالب نادرست را افراد مغرض و سخن چين و جاسوس به تو رسانده اند که مي خواهند جامعه را دچار تفرقه کنند. اين افراد گمراه که از راه راست خارج شده اند و بر من دروغ و افترا بسته اند."
(چه کسي بالاتر از خود معاويه که به امام افترا ميبندد امام با اين کلام يک تير پرتاب ميکنند ده نشان را با هم زمين ميزنند هم کساني که براي معاويه کار ميکنند هم خود معاويه که سرکرده آنهاست امام ميفرمايند اين افراد گمراه که از راه راست خارج شدند بر من دروغ و افترا بستند)
"من قصد جنگ و اختلاف ندارم اما از جنگ نکردن با تو و حزب تو که از قاسطين هستند به خداوند پناه مي برم. افراد ستمباره اي که اطراف تو را گرفته اند داخل در حزب ستمگران و ياران شيطانند. آيا تو قاتل حجر و ياران و دوستان او که اهل عبادت و زهد بودند نيستي؟آنان براي از ميان بردن بدعت و انجام امر به معروف و نهي از منکر قيام کردند. تو از روي ظلم و ستمگري پس ازآنکه با آنان پيمان بستي، پيمانت را شکستي و آنان را کشتي و خداوند را با خودت دشمن کردي."
(ميدانيد که در رياضيات اگر بخواهي اصلي را ثابت کني تمام جوانبش را تک تک ثابت کنيد اما براي رد کردن يک اصل پيدا کردن يک مثال نقض براي ابطال آن کافي است يک کلام امام براي اينکه خط قرمزي بر روي معاويه و کل همراهانش بکشند کافي است)
"آيا تو قاتل عمروبن حمق که از بسياري عبادت پيشانيش پر پينه بود نيستي او را هم بعد از آنکه با او پيمان بستي شکستي،آيا تو ادعا نکردي که زياد فرزند ابوسفيان است."
(قبلا گفتيم زياد بن ابيه به نام مادرش خوانده ميشد براي اينکه از او به علت اينکه بسيار قسي القلب بود بهره ببرند گفتند او پسر ابوسفيان برادر معاويه است)
"حال آنکه پيامبر (ص) فرمود" الولد للفراش و للعاهر الحجر" جمله اي بسيار عجيب و بزرگ درباره شرايطي که زياد داشته،پس از ملحق کردن زياد به خودت او را بر مردم مسلط کردي، او بر مسلمانان سخت گرفت و دست و پاي مسلمانان را قطع کرد. آنان را بر شاخه هاي درخت آويخت. اي معاويه گويي تو از اين مردم نيستي و آنان هم از تو نيستند"
(اگر معاويه بگويد من کردم که اعتراف کرده و خط قرمز بر روي خودش و دستگاه سلطنتش است اگر بگويد من نکردم و خبر ندارم امام جلوتر جوابش را داده اند فرموده اند که گويي تو از اين مردم نيستي و آنان هم از تو نيستند)
" آيا تو قاتل حضرمي نيستي؟ زياد به تو گزارش داد که حضرمي بر دين علي بن ابيطالب (ع) است. آيا علي (ع) بر غير دين پسر عمويش(پيامبر) بود؟ که تو اينک بر جاي او نشسته اي؟ بزرگترين شرف و افتخار تو و اجدادت در جاهليت اين بود که در زمستان و تابستان کاروان راه مي انداختند و به سفر و تجارت مي پرداختند. اکنون از برکت جدم در آن مقام نشسته اي و اينهمه جنايت و مفسده را انجام ميدهي. حال در نامه ات براي من مي نويسي که امت محمد (ص) را گرفتار فتنه و آشوب نکن. من فتنه اي را بزرگتر از حکومت تو مشاهده نمي کنم. در نامه ات نوشته بودي که متوجه خودت و دينت و امت محمد (ص) باش، بخدا سوگند من افضل از جهاد با تو چيز ديگري نمي بينم، اگر بتوانم با تو جهاد کنم، جهاد با تو بهترين عبادت براي من خواهد بود و اگر نتوانم استغفار مي کنم و از خداوند توفيق جهاد با تو را طلب مي کنم. در نامه ات نوشته اي تو با من مکر کن، من هم با تو مکر مي کنم، اينک اي معاويه با من مکر و کيد کن، هر چه مي خواهي انجام بده، از زمان هاي گذشته همواره با مردمان صالح مکر کرده اند،اميد وارم که تو جز به خودت به ديگري آسيبي نرساني و اعمال شومت را نابود سازي. اکنون هر چه مي خواهي شيطنت کن، اي معاويه از خدا بترس و بدان که خداوند کتابي دارد که تمام اعمال از کوچک و بزرگ در آن ثبت شده و بدان که خداوند تو را فراموش نکرده است و بزودي تو را غافلگير مي کند و براي اين تهمت ها و دروغ ها مواخذه ات مي نمايد. تو اکنون کودکي را براي امارت انتخاب کرده اي که شراب خوار و سگ باز است. مي بينم که خودت را به نابودي افکنده اي و دينت را نابود کرده اي و ملت را تباه ساخته اي". ( الامام و السياسه ص 157-155 ). عبداله علائلي به اين عبارت امام حسين (ع) در نامه به معاويه توجه مخصوصي نموده که ايشان فرمودند: " انگار تو از اين مردم نيستي،آنان هم از تو نيستند"، علائلي ميگويد مفهوم جمله امام اين است که وقتي حاکم هر کس را خواست مي کشد و شکنجه مي کند هر خانه اي را خواست ويران مي کند،اموال هر کس را خواست به غارت مي برد و به هرکس و ناکس هر قدر خواست مي بخشد، در يک کلام جان و مال و آبروي مردم براي او ارزش و اعتباري ندارد و پيداست که تمامي نسبت ها و رابطه هاي چنين حاکمي با مردم قطع مي شود. در الامام الحسين ص 338 آمده: وقتي امام حسين به معاويه مي گويد تو از اين مردم نيستي، در واقع او را فردي تنها و بريده از مردم و نيز بريده از سرزمين معرفي مي کند،بي ريشه بي خاک، که البته خصوصيت قدرت مطلقه بي مهار يکه تاز همين تنهايي و انزواي از درون و برون است. در کتاب خلافت و ملوکيت اثر ابوالعلي مودودي ص 196آمده است که در عهد پادشاهي معاويه وجدان ها زنداني گرديدند و زبان ها حبس شدند، رسم بر اين شد که لب بگشاي اما فقط براي تعريف و ستايش، در غير اينصورت مهر سکوت بر لب بزن و اگر وجدانتان چندان نيرومند است که شما نمي توانيد از حق گويي بر حذر باشيد، پس براي بستن و کشتن و تعذيب و شکنجه آماده باشيد. نامه امام حسين(ع) در آن روزگار خراب و سياه مثل درخشيدن برق و غرش رعد بود. نامه امام حسين (ع) سه جهت گيري اصلي داشت:
1- مستقيماً با تئوري سلطنت معاويه که اطاعت محض از سلطان بود رويارويي داشت.
2- معاويه را بعنوان يک قاتل که انسانهاي محبوب و برگزيده را به قتل رسانيده معرفي مي کند.
3- اعلام جهاد با معاويه وتوجه به اين نکته که معاويه دين را نابود کرده است كه اين موضوع علت اعلام جهاد امام است.
و اما عبداله بن عباس به معاويه نوشت: "اينکه گفته اي نزد تو امان نخواهم داشت، به خدا سوگند اي معاويه من هيچگاه از تو امان نخواسته ام. امان را از خداوند عالمين طلب مي کنم. اينکه درباره قتل من سخن گفتي بخدا سوگند چنانچه مرا به قتل برساني به ملاقات خداوند خواهم شتافت و محمد (ص) که درود خدا بر او باد دشمن توست". عبداله بن جعفر همسر خانم حضرت زينب نوشت:" اينکه نوشته اي مرا با بيعت با يزيد مجبور خواهي کرد. چنانچه مرا بر بيعت مجبور کني ما هم تو را و پدرت را بر اسلام آوردن مجبور کرديم، بدون آنکه در درون اطاعت نمائيد. ( الامامه و السياسه ص 155 )(يعني اگر مجبورم کني بيعت ميکنم همانطور که شما بيعت کرديد با اسلام ما هم از بيعت با شما اطاعت ميکنيم )"
عبداله بن زبير هم در پاسخ معاويه شعري نوشت، گفت:" تو حليم نيستي بلکه تحلم مي کني و خودت را حليم وانمود مي کني. تا زنده هستم و مسلمانم بيعت تو را نقض خواهم کرد".(يعني بيعت معاويه را به علت اينکه خود را حليم وانمود ميکند نقض ميکند به نظر شمااين دليل کاملي است براي نقض بيعت) معاويه نامه اي به سعيد بن عاص نوشت که بر مردم سخت بگير تا بيعت کنند هيچکس بيعت نکرد سعيد بن عاص نوشت مردم از آن چند نفر حسين بن علي (ع) و چهار نفر باقي تبعيت مي کنند، اگر آنان بيعت کنند همه مردم بيعت مي کنند. معاويه نوشت خودم به مدينه مي آيم. يک استقبال فرمايشي آماده کردند اما همه فرمايشي بودند؟ نه مردم عادت کردند هر جا يک عده راه بيافتند آنها هم ميروند مردم به استقبال معاويه آمدند. پير و جوان و زن و مرد منتظر معاويه بودند.معاويه گفت:" چقدر من مشتاق زيارت شما بودم و سختي هاي سفر را بخاطر عشق ديدار شما تحمل کردم". براي هر پنج نفر پيام هاي جداگانه اي ارسال کرد و گفت همه مردم آماده بيعت هستند جز شما پنج نفر از قريش که مخالفت مي کنيد. به امام حسين (ع) گفته بود که رهبري آن چهار نفر بعهده توست و اين حرف را به چهار نفر ديگر هم زده بود و طوري حرکت کرد که هر کدام فکر کردند در موضع رهبري هستند تاثير اين حرکت معاويه بر اين پنج نفر جالب است چهار نفر ديگر طوري حرکت کردند که هر کدام فکر کردند که گويا در موضع رهبري است و معاويه تنها براي او پيام فرستاده است.به غير از امام حسين (ع) که هيچ تاثيري اين پيام بر ايشان نگذاشت. در مسجدالنبي جلسه اي براي معاويه تدارک شد و تختي پر از بوي عطر و مشک گذاشتند.که تا آن زمان براي هيچ خليفه اي تخت نزده بودند.امام حسين (ع) و ساير اشخاص ممتاز قريش هم در مجلس حاضر بودند. مردم را هم در مجلس جمع کرده بودند. معاويه از فضيلت هاي يزيد و چگونه قرآن خواندنش گفت. سپس گفت:" اي مردم مدينه بر بيعت با يزيد مصمم هستم. هيچ منطقه اي، شهري، دهي را فروگذار نکرده ام. نماينده فرستادم و بيعت گرفتم تنها کار مدينه مانده است.مدينه کانون اصلي است نگران اهل مدينه نيستم.(يعني ميدانم شما هم بيعت ميکند هر جمله معاويه با غرض است و معني دارد) کسانيکه از بيعت با يزيد امتناع کرده اند شايسته ترين افراد براي بيعت با يزيدند.(ميگويد مردم مدينه شما که بيعت خواهيد کرد اما اين پنج نفري هم که بيعت نکردند با اينکه از بيعت خودداري کردند اما من فکر ميکنم بهترين افرادي هستند که بايزيد بيعت ميکنند يعني بايد بيعت کنيد) بخدا سوگند اگر در ميان مسلمانان کسي بهتر از يزيد بود براي او بيعت مي گرفتم". امام حسين (ع) برخاست و فرمود:" بخدا سوگند کسيکه از نظر پدر و مادر و شخصيت برتر از يزيد است کنار نهاده اي". معاويه گفت:" انگار مرادت از اين سخن خودت هستي". امام حسين (ع) فرمود:" بله". معاويه گفت: "برايت توضيح مي دهم اينکه مي گويي مادر تو از مادر او بهتر است، مادر تو دختر رسول خداست و تدين و سابقه او قابل چشم پوشي نيست. اما درباره پدرت، پدر تو و پدر او امر را به خدا موکول کرده اند. خداوند درباره پدر تو امر را احاله داد. ( اشاره به حکميت مي کند در جنگ صفين که مسلمين نادان گفتند با قرآن سر نيزه نمي جنگيم و حرف و کلام قرآن ناطق را زمين نهادند و کار به حکميت کشيد امام را مجبورکردند ابوموسي اشعري را فرستاد فردي نادان وکم سواد عمروعاص ظرف چند جمله سر او کلاه گذاشت و حکميت را به نفع معاويه تمام کرد،که امروز معاويه اين مورد را براي خودش سروري ميداند که ميگويد پدر تو پدر يزيد در مورد ما امر به خدا موکول شد و خداتعيين کرد و خدا در مورد پدر تو امر را احاله داد)". امام حسين (ع) فرمود:"ناداني تو برايت بسنده است تو امر زودگذر را بر آينده بيني، دنيا را بر آخرت ترجيح دادي". معاويه گفت: "اما درباره يزيد که گفتي تو از او بهتري، بخدا سوگند يزيد بهترين امت محمد است". امام حسين (ع) فرمودند:"اين سخن بهتان و بي پايه است، يزيد شرابخوار و اهل بيهودگي و هوس باز است،از من بهتر است؟" معاويه گفت:" آرام باش به پسر عمويت دشنام نده، اگر اين حرف ها را در حضور او هم مي زدي او تو را دشنام نمي داد."
الله اکبر،اگر در آن مجلس بوديد چه ميکرديد امام يک کلمه حرف نامربوط نمي زنند چه قدر توان چه قدر سعه صدر چه قدر بزرگي.معاويه رو کرد به مردم و گفت:"مردم،پيامبر (ص) درگذشت و پس از خود کسي را بعنوان جانشين معرفي نکرد(پس غدير خم چه بود معاويه تو خود در آنجا بيعت نکردي؟)مسلمانان ابوبکر را بعنوان خليفه برگزيدند. وقت مرگ ابوبکر رسيد او عمر را بعنوان جانشين برگزيد عمر هم موقع وفات شوراي شش نفره را مامور کرد تا خليفه انتخاب کنند. ابوبکر شيوه اي را عمل کرد که پيامبر عمل نکرده بود. عمر هم به شيوه اي عمل کرد که ابوبکر چنان رفتار نکرده بود. هر کدام بر اساس نظر خود رفتار کردندمن هم به نظرم مي رسد که براي پرهيز از اختلاف در بين مردم و رعايت انصاف براي يزيد بيعت بگيرم."
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثريا ميرود ديوار کج
عبداله بن زبير برخاست و شيوه خلفاء گذشته را توجيه کرد.گفت:" ابوبکر عمر را بعنوان خليفه معين کرد که دورترين نسبت را با قريش داشت. عمر هم شش نفر از ميان مسلمانان برگزيد، در حاليکه پسرش عبداله هم در ميان مسلمانان بود".معاويه ديگر به عبداله بن زبير پاسخي نداد. از منبر پايين آمد و به خانه رفت. در مسجد بسيار کوشيد که آرام و شکيبا باشد.اما در درون آکنده از غضب بود. دستور داد کساني را که بيعت نکرده بودند به خانه او آوردند. معاويه گفت: "من امشب به نزد مردم شام مي روم و مي گويم آن چند نفر هم بيعت کرده اند. اگر يک نفر از شما دهان باز کند که سخني بگويد گردنش زده مي شود و سرش به پرواز در مي آيد"، و شب در ميان اهل شام همان را گفت. عده اي از مردم شام گفتند:" اي امير مومنان اگر نسبت به آنان ترديد داري اجازه بده تا گردن آنها را بزنيم".معاويه گفت:" سبحان اله، چقدر خون مردم قريش براي شما مردم شام حلال است". ( الامامه و السياسه ص 164 و163 ).
در الکامل جلد 3 ص 506 تا 511 آمده است که ابن اثير صحنه بيعت اجباري معاويه را اينگونه توصيف کرده است. نظاميان همه جا پخش بودند. با شمشيرهاي آخته موضع گرفته بودند.معاويه گفت:"من با مشورت شما و بزرگان شما يزيد را بعنوان وليعهد معرفي مي کنم. به نام خدا بيعت کنيد"، در طرفين حسين بن علي (ع) و 4 نفر ديگر شمشيرزن ها موضع گرفته بودند. آنها ماموريت داشتند در صورت کمترين جنبش لب ها شمشيرها را فرود آورند.ابن اثير ميگويد اين صحنه از گوياترين و تکان دهنده ترين صحنه هاي سيطره و تغلب معاويه بود و تصوير گويا و ماندني وکامل سلطنت معاويه است. علامه سيد مرتضي عسکري گفته: "معاويه مسلمانان را چنان تربيت کرده بود که دين اسلام را اطاعت از خليفه مي دانستند و از نتايج اين تربيت همان بس که بعد ها بعد از عاشورا کساني از سپاه يزيد که روزانه 5 بار بسوي کعبه نماز مي خواندند پس از حمله به عبداله بن زبير در مکه، کعبه را به منجنيق بستند".اينها نماز ميخواندند با خود فکر نکردند به جايي که رو به آن نماز ميخوانيم نبايد شليک کنيم؟تربيت غلط ببينيد مردم را به کجا ميبرد در سال دوم حکومت يزيد مردم مدينه شورش کردند اينها بعد از واقعه عاشورا رخ داده است ارتش يزيد سه شبانه روز آزاد بودند و هر چه مي توانستند در شهر مدينه انجام مي دادند جان و مال و ناموس مردم در دستشان بود، فرمانده لشکر يزيد پس از بازگشت از مدينه و حرکت بسوي مکه براي جنگ با عبداله بن زبير گفته بود:"من کشتاراهل مدينه را در راه اطاعت خليفه انجام داده ام و به اين وسيله به خدا تقرب جستم". شمر بن ذوالجوشن را بعد از شهادت سيد الشهدا (ع) سرزنش مي کردند، او مي گفت :"واي بر شما، کار ما اطاعت از خليفه بود و اگر اطاعت نمي کرديم مثل اين چارپايان بوديم"، منظورش وجودهاي مبارکي است که در کربلا زير سم اسبانشان انداختند. خداوند در قرآن مجيد در داستان موسي (ع) در سوره غافر آيه 26 از زبان فرعون فرمودند که فرعون به مردم مي گفت:" بگذاريد موسي را بکشيم و او خداي خود را به ياري طلبد. مي ترسم دينتان را دگرگون کند يا در اين سرزمين فسادي برانگيزد."
معاويه هم همين را ميگفت که بگذاريد من امام حسين را بکشم و خاندان پيغمبر را از بين ببرم اين ها فساد ميکنند نمي گذارند ما دوران جاهليت را برگردانيم در همه ادوار تاريخ بشري چنين بود تاريخ به طور دمادم تکرار ميشود اما من وشما غافليم عبرت نمي گيريم. سيوطي در المنصور فساد ازديد فرعون را اطاعت از خداوند و اطاعت از فرعون را دين و صلاح معني مي کند و همين تصوير و تقسيم بندي در سلطنت معاويه بروشني ترسيم شده بود.