منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

عاشورا از دیدگاه های متفاوت بخش سوم

 بسم الله الرحمن الرحيم

بررسی قیام عاشورا از زبان امام حسین (ع)

امروز می خواهیم فلسفه و اهداف قیام عاشورا را از دیدگاه شخص امام حسین(ع) بیان کنیم. اگر کسی بخواهد که شروع به حرکت کند توصیه من این است که ابتداعاً شخصیت امام را بشناسد . بارها و بارها به شما در جلسات متعددی عرض کردم : اگر می خواهید کسی را بشناسید ، بدانید در کدام محله به دنیا آمده است ، کدام شهر ، فرهنگش چه بوده است ؟ خانواده اش چه بوده است ؟ حاکم وقتش چه بوده است ؟ حاکم وقت چطور رفتار می کرده است ؟ بر چه پایه اعتقادی بوده است و بعد از آن بگردید شخصیت فردی که از دنیا رفته در کلامش جستجو کنید . در کلام آدم ها ، آدم ها را می شود شناخت . این یک تز کلی است برای همین هم خیلی مواظب حرف زدن هایتان باشید ، که چی می گویید ؟ در طول عمر دنیایی تان چند درصد حرفهایتان به درد می خورد و چند درصدش هجو است ؟ چند درصدش بی پایه و اساس است ؟ چند درصدش بیهوده است ؟ فقط بحث شوخی و تفریح است ؟ پس خیلی دقت کنید شخصیت هر کدام از ما را بعد از خودمان در کلام مان نسل های بعدی جستجو می کنند . آن موقع نیستیم که زیبایی مان ،پولمان، جواهرات مان را نشان دهیم بلکه توجه کنند . آن موقع تنها چیزی که از ما باقی مانده کلاممان است پس مواظب کلامتان باشید .

در منزلگاه شناخت امام در سالهای گذشته بسیار صحبت کرده ایم آنهایی که علاقه مند هستند به جزوات قبل حتماٌ رجوع کنند امسال دیگر تکرار مکررات نمی کنم . قدم اوّل : به مدینه می رویم به آنچه که گذشته نگاهی می کنیم ، وقتی معاویه مُرد خبر رسید به مدینه که معاویه مُرد بلافاصله جانشینی یزید اعلام شد . یزید در آغاز، نامه ی بسیار تند و شدیداللحنی برای حاکم مدینه نوشت چون معاویه سیاست مدار بود ، بسیار کلامش را مراقب بود اما یزید شراب خوار و بی پروا بود اهل فساد و فحشای ظاهری بود برای همین هیچ پروایی نداشت . نامه ی شدیداللحنی نوشت و چون در عصر معاویه که زنده بود بلاد مختلف آدم فرستاده بود و افراد سرشناس در هر سرزمین و هر بلادی را با پول با تهدید با زور برای ولایت عهدی یزید بیعت گرفته بود . اینکه بعد از او جانشینش باشد ولی در مدینه سه نفر زیر بار نرفتند حسین بن علی، عبداله بن عمر و عبداله بن زبیر بود . یزید نوشت که از این سه نفر بیعت بگیر، در حالی که معاویه به یزید در زمان حیاتش توصیه کرده بود ،عبداله بن عمر را رها کن چون او فردی است گوشه نشین و فقط به عباداتش می پردازد ، عبداله بن زبیر را با سیاست رفتار کن ، اما از حسین به هر شکلی که می توانی بیعت بگیر که اگر نگیری خانمانت را پشت و رو می کند تختت را از تو می گیرد اما یزید به این حرف ها توجه نکرد گفت یا از هر سه نفر شان بیعت بگیر یا بِکُش یا اسیر کن بفرست پیش من خودم بیعت میگیرم . حاکم مدینه به امام حسین (ع) اعلام کرد حضرت صراحتاٌ فرمودند با یزید بیعت نمی کنم چرا که یزید آشکارا مرتکب فسق و فجور وگناهان کبیره می شود چنین شخصی شایسته جانشینی رسول خدا (ص) و ولایت بر اُمت اسلامی را ندارد . فرماندار مدینه سراغ امام آمد به اسم ولید بن عتبه که امام را به بیعت با یزید دعوت کند. امام به ایشان هم فرمودند : ای امیر ! ما خاندان نبوت و سرچشمه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه رحمت الهی هستیم . خداوند با ما آغاز نمود ، با ما نیز ختم کرد . هر جمله بندی امام را اگر بخواهیم تفسیر کنیم باید نیم ساعت صحبت کنم ، ولی چون از متن خارج می شوم اشاره ای نمی کنم . یزید مردی است شرابخوار ، کُشنده انسان های محترم ،که آشکارا گناه می کند . کسی چون من با چون اویی بیعت نمی کند . (کتاب الفتوح ابن اعثم ، مقتل الحسین خوارزمی ، لهوف سید بن طاووس ، ج 44 بحارالانوار مجلسی ). فردای آن روز مروان به امام دوباره پیشنهاد کرد که با یزید بیعت کند به امام گفت : این کار به نفع دین و دنیای شماست ، بیعت کنید . حضرت فرمودند : زمانی که امّت اسلامی به رهبری همچون یزید دچار شود باید فاتحه اسلام را خواند . من از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود : خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است ، (کتاب الفتوح ابن اعثم ، مقتل الحسین خوارزمی ، لهوف سید بن طاووس) . امام در جمع علما و نخبگان اسلامی در مکه خطبه ای شورانگیز دارند . اگر می خواهید امامانتان را خوب بشناسید هر کجا خطبه دارند ، بروید بخوانید . زیباترین کلام ها را در خطبه هایشان پیدا می کنید ، بالاترین رهنمودها را در خطبه هایشان پیدا می کنید . حتی بعضی ها این خطبه امام را دچار شک شدند . به قدری شبیه یک بخش از خطبه آقا امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه است، که فکر کردند شاید آن متن را به جای این گذاشتند در حالی که این صحت ندارد و هیچ بعیدی نیست پسر همچون مردی چون علی بن ابی طالب(ع) چون خودش گفتگو کند ؛ چه کسی می تواند بگوید : نه نمی شود ؟ و همین نشان می دهد این ها همه شان از یک کاسه نور بیرون می آیند . در چنین جمعی ایشان خطبه ای را ایراد کردند من یک تکه کوچکش را می خوانم ،آنهایی که می خواهند با آقا بیشتر آشنا شوند بروند خطبه را پیدا کنند . ایشان در یک قسمتی فرمودند : خدایا ! تو می دانی آنچه ما انجام داده ایم به دلیل رقابت و سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است بلکه برای این بوده که نشانه های دینت را به مردم نشان دهیم اصلاح در سرزمین هایت را آشکار کنیم می خواهیم بندگان ستم دیده ات در امان باشند به واجبات و سنت ها و احکامت عمل شود (تحف العقول ابن شعبه حرانی و جلد نود و هفت بحارالانوار مجلسی ). از همین متن کوتاه می شود دریافت کرد اما به چهار نکته عمیق توجه کرده اند ؛ 1: احیای مظاهر و نشانه های اسلام ناب محمدی . 2 : اصلاح و بهبود وضع مردم در سرزمین های اسلامی . 3 : تامین امنیت مردم ستم کشیده . 4 : فراهم کردن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی . در هیچ کدام این ها داعیه ی حکومت به چشم نمی خورد . امام حسین (ع) موقع خروج از مدینه به برادرش محمدبن حنیفه وصیت نامه ای نوشتند در بخشی از آن چنین نوشتند : من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه از برای فساد و ستمگری حرکت کردم بلکه تنها برای طلب اصلاح در اُمت جدم حرکت کردم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم به سیره ی جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم (ابن حصم کتاب الفتوح ، خوارزمی در مقتل حسین ، مجلسی در جلد پنج بحارالانوار، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب جلد چهار) . از سخنان امام در اینجا اینطور استنباط می شود : طلب اصلاح در امور اُمت پیغمبر ، امر به معروف نهی از منکر، عمل به سیره ی پیامبر و امیرالمومنین . امام در مکه وقتی نامه های اشراف و بزرگان کوفه به دستشان رسید در جواب این آدم ها امضاء زده و فرستاده چنین نوشتند : به جانم سوگند پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند ، به شما یاد می دهد ای اُمت آخر الزمان یک روزی می آید که امام تان را نمی بینید و بالاخره ظاهر می شود اگر خواستید بدانید این امام شما هست یا نه ؟ باید این ویژگی ها را داشته باشد . پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند ، عدل و داد را محقق سازد ، معتقد به حق باشد ، خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بداند . امروز این سویی و فردا آن سویی نباشد.این سخن امام ویژگی های رهبر یک حکومت را معنا می کند.( طبری تاریخ الامم و الملوک، شیخ مفید در کتاب الارشاد، مجلسی در ج چهل و چهار بحارالانوار، ابن اعثم در کتاب الفتوح، خوارزمی در مقتل الحسین).  یکی از چهار ویژگی که امام فرمودند اینست که رهبر باید  بر اساس کتاب خدا حکم کند. منتهی شما کتاب خدا را می شناسید؟ ادعا می کنند بر اساس حکم کتاب خدا حکم می کنیم ولی وقتی من و شما کتاب خدا را نشناسیم از کجا بفهمیم راست می گویند یا دروغ؟ بر اساس کتاب خدا حکم کند . عدالت را در جامعه حاکم نماید. متدین و معتقد به دین خدا باشد. خود را وقف خدا و اهداف الهی نماید. امام بعد از اینکه برای بزرگان کوفه جوابشان را فرستاد، یک نامه برای بزرگان بصره فرستاد و آنها را به همراهی و همیاری شیعیان دعوت کرد. در آن نامه نوشتند:" من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش می خوانم . همانا سنت پیامبر(ص) از بین رفته است. بدعت زنده شده است." طبری و بلاذری در کتابهایشان این کلام را وارد کردند. در جواب عبداله ابن مطیع که ایشان را از رفتن به کوفه منع میکرد، نوشتند:" کوفیان به من نامه نوشتند و از من خواستند به نزدشان بروم چون امیدوارند نشانه های حق زنده شود و بدعت ها نابود شود. " اینجا اصلا بحث حکومت نیست. خیلی گنده تر از حکومت است. حکومت مال یک شهر و یک دیار است در حالیکه سخن امام خیلی بزرگتر از این صحبت هاست. امام در نامه ای به شیعیان بصره فرمودند:" من شما را به زنده کردن نشانه های حق و نابود کردن بدعت ها  می خوانم." اصلا ننوشتند که بیایید کمک کنید من حاکم کوفه شوم، بعد اینجا و آنجا را با کمک شما فتح کنم یک قسمت را می دهم به شما ، آن قسمت را می دهم به آنها  . اصلا از این صحبت ها نبود . گفتند بیایید کمک کنید . ما می خواهیم نشانه های حق را دوباره زنده کنیم و هر چه بدعت زشت گذاشتند همه را نابود کنیم. از همه اینها می شود فهمید که هدف امام دعوت و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبراست، احیاء سنت پیامبر(ص) که از بین رفته است و بر پایه مظاهر حق و حقیقت است. از بین بردن بدعت هایی که جایگزین احکام خدا و سنت پیغمبر(ص) شده است. حسین بن علی (ع) در منزلگاه بَیضه وقتی با حر بن یزید بن ریاحی و سپاهش  روبرو می شود خطبه غرایی هم آنجا دارند. بسیار خطبه شان زیباست. یک تکه کوچکش را من می گویم چون نمی توانم وارد همه خطبه شوم. در آنجا فرمودند:" ای مردم ! رسول خدا (ص) فرمودند کسیکه فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده است، پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا(ص) مخالفت ورزیده ، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می کند ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد بر خداست که او را در جایگاه پر عذاب آن ستمگر قرار دهد.هان ای مردم! بدانید اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کردند. فساد را نمایان ساخته حدود خدا را تعطیل نموده  اند. در آمدهای عمومی (یعنی بیت المال را ) مسلمانان را به خودشان اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال، حلالش را حرام کردند. من شایسته ترین فرد برای تغییر دادن هستم." وقتی رسول خدا(ص) می فرمایند هر کس در هر دوره اش شاهد چنین اعمالی در جامعه اش باشد نباید ساکت بنشیند آنوقت چه توقعی است که امام بر حق و حجت خدا بر روی زمین در مقابل یزید شراب خوار، میمون باز، دست پرورده رومی ها و کلیساها( در سخنرانی های قبلی اینها را گفتم که یزید کجا پرورش پیدا کرده است، چه کسانی معلمش بوده اند . مسلمان شیعه باید بداند یزید کجا بزرگ شده است. یزید دست پرورده کیست. اگر نداند  به امامش خرده می گیرید و می گوید حالا تو دیدی که جز یک مشت زن و بچه کسی دور و برت نیست خوب چه واجب بود که بروی و بجنگی. مگر به امام نگفتند؟ خیلی از بزرگان گفتند حتی برادرشان محمد بن حنیفه حتی عبداله ابن جعفر از سر دلسوزی گفتند. فقط شاخص مشخص و تمیز و نورانی امام است که می تواند تشخیص دهد. چه خواهد شد مهم نیست. مهم این است که صدایی در جهان برمی خیزد که آن صدا بعد از چهارده قرن هنوز خاموش نشده است . این مهم است . بعد من و شمای مسلمان ، بخصوص شیعه می رویم زیر نفوذ یک مشت نادان، بعضی ها از خدا بیخبر هستند و دشمن اند. بعضی ها نادانند. بعضی ها در مطالعه تنبل هستند، بعضی ها در عمل سست هستند. می رویم زیر نفوذ اینها و می گوییم راست هم  می گویند. واقعا چه اشکالی داشت که یزید حکومت می کرد و حسین هم برای خودش امامتش را می کرد. (طبری در تاریخ امم حسن، خوارزمی و مجلسی).

امام در منزلگاه ذوحسم فرمودند ،( منزل به منزل می ایستادند،تجدید قوا می کردند، آب بر می داشتند، آذوقه می خریدند بار چهار پاها می گردند. در این منزلگاهها برای آدم هایی که آنجا قرار داشتند صحبت هم می کردند.) در آنجا فرمودند :" آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود. از باطل باز داشته نمی شود. باید مومن به حق خواهان دیدار  خدا باشد.من چنین مردی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری و ذلت نمی بینند. "( طبری تاریخ الامم و الموک،ابوالقاسم سلیمان ابن احمد طبرانی درالمعجم الکبیر.خوارزمی در مقتل الحسین).

پس با جست و جو در کلام امام در هیچ کجا مواجه نشدیم به اینکه ادعای حکومت ، ادعای دنیا طلبی بود، یا می گفتند امام شهادت را انتخاب کرد برای آنکه یک تکلیف شخصی بود.ما در هیچ کجای صحبت امام نشنیدیم ، نخواندیم که امام بفرمایند : این فقط تکلیف من است . بله در شب عاشورا فرمودند این جماعت من را می خواهند که به قتل برسانند،یا به اسیری ببرند.اما نفرمودند شهادت در این میدان فقط تکلیف شخصی من است.یا هرگز نفرمودند که من شهادت را انتخاب کردم تا مقام شفاعت  درروز قیامت برای امت پر از گناهم باشم.ما اینها را ندیدیم .

حالا یک نکته خیلی جالب تر می گویم:وقتی که امام در مدینه در مقابل بیعت با یزید مخالفت کرد و ایستادگی کرد و شبانه از مدینه باکل خانواده خارج شدند هنوز کوفی ها نامه ای به امام ننوشته بودند که امام با یزید بیعت نکند.برای اینکه می خواهد برود و تشکیل یک حکومت جدید بدهد.اصلاً امام قرار نبود کوفه بروند ، کوفی ها نامه برای امام نفرستاده بودند . دعوت کوفی ها از امام برای اینکه قیامی را برپا کنند در جایگاه خود محفوظ است، اما علت خروج امام از مدینه و خروج بر یزید و بیعت نکردن ایشان، دعوت کوفیان نبود که بخواهند یک حکومت تازه تشکیل بدهند.اصل و بنیان کار غلط بود.بیعت با یزید را غلط می دانستند به این دلیل خارج شدند.نه ریاست طلبی نه حکومت طلبی فقط عمل به حکم الهی بود.عمل به سنت پیغمبر بود.و سیره اهل بیت.امام در شرایط مختلف مخالفت خود را بایزید اعلام کرده بودند.ابن حسم و خوارزمی در کتاب های خود آورده اند امام حسین (ع ) به برادرشان محمد بن حنیفه  در مدینه این طور فرمودند :ای برادر به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجا و پناهگاهی نداشته باشم بازهم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.امام خود را بشناسیم ..فریاد می کنیم امام زمان (عج) بیا ما شما را بشناسیم امامی که کلام آن حی و حاضر هست نمی شناسیم روند زندگی و حرکت ایشان را نمی دانیم.و این برای شیعه مایه خجالت است.

زمانی که امام در مکه اقامت کرده بودند کوفیان به منزل سلیمان بن صرد خزایی رفتند.سر دسته توابین بعد از امام حسین(ع).آنجا جمع شدند.  همه را دعوت کرد و به آنها گفت :حسین بن علی را به من خبر دادند از مدینه خارج شده است.از بیعت با یزید هم خودداری کرده است.شما شیعیان حسین و پدرش علی هستید اگر می دانید که او را یاری می کنید و با دشمنان او می جنگید و پای او می ایستید پس   نامه بنویسید.و او را دعوت کنید.ولی اگر از ضعف و سستی خود می ترسیداو را فریب ندهید.هیچ اقدامی نکنید همه آنها گفتند : نه ما با دشمنان امام خود می جنگیم جان خود را در راه ایشان فدا می کنیم.اهل سنت نبودند شیعه های کوفه بودند.سلیمان گفت:پس نامه بنویسید و آن را خبر کنید. ( طبری ،شیخ مفید ، طبرسی ،سید بن طاووس ). امام از مدینه که خارج شدند حتی در ابتدا قصد رفتن به کوفه را نداشتند چه طور که سلیمان بن ابراهیم قندوزی در ینابیع الموده جلد 3 آورده است:امام در جواب نگرانی محمد بن حنیفه برادرشان که فکر می کردند و احتمال کشته شدن امام را می دادند امام فرمودند : من قصد رفتن به مکه دارم اگر در آنجا امنیت داشتم می مانم.اگر نه به دره ها و دشت ها پناه می برم تا ببینم چه می شود.پس دعوت کوفیان از امام برای رفتن به کوفه و تشکیل یک حکومت اسلامی انگیزه خروج امام از مدینه و بیعت نکردن با یزید نبود آن موقع حتی مطرح هم نبود.بلکه انگیزه امام صد درصد اعتقادی ، دینی و انجام وظیفه در مقابل آقا رسول الله و احکام خدا بود.وظیفه می دانستند براساس سیره پیامبر و پدر گرامی ایشان علی بن ابیطالب و حکم الهی با حاکم فاسد ، گنه بیشه و کافر نباید بیعت کرد.بعد از دریافت نامه های کوفیان امام نماینده ای به اسم مسلم بن عقیل فرستاد تا صحت نامه ها را دریابد.و اگر درست بود برای آن بیعت بگیرند.جواب مسلم آمد که درست است  آقا همه پشت شما هستند . در مکه احساس خطر کردند که مبادا دشمن  خون ایشان و یا افراد خانواده را در حرم امن الهی بریزند و اینجا از امنیت خارج بشود.نتیجتًا از مکه خارج شدند.و با توجه به آنچه که مسلم به ایشان ابلاغ کرده بود به سمت کوفه حرکت کردند.اما اگر هدف باز هم تشکیل حکومت بود میان راه وقتی به ایشان خبر دادند مسلم و هانیه بن عروه هر دو شهید شدند و دیگر زنده نیستند و کوفیان چنین رفتاری را کردند حضرت قطعاً باید می فرمودند:از من دیگر تکلیف برداشته شد من تلاش خود را کردم از روی اصرار که خانواده ام در امان بماند با یزید بیعت می کنم .اما نکرد. امام از ادامه قیام خود منصرف نشد.با رویارویی با حر و سپاهیانش در دو نوبت فرمودند: چند بار با این سپاه گفت و گو کردند.یک بار فرمودند: اگر شما من را نمی خواهید من برمی گردم اگر کوفیان من را نمی خواهند من بر می گردم.یا فرمودند: اگر از آمدن من خشنود نیستید از جایی که آمدم برمی گردم.( شیخ مفید،طبرسی )بعد از نماز عصر فرمودند : اگر شما از پذیرش حق ما ابا دارید و از ما ناخشنود هستید، حق ما را نمی شناسید رای و خواسته شما الان غیر از ان چیزی است که در نامه های خود برای من نوشته اید و فرستادگان خود را نزد من فرستادید من از آمدن به سوی شما منصرف می شوم.بر می گردم.(در طبرسی و شیخ مفید اشاره شده است.)پس امام دنبال حکومت نبود.بی انصافی است . اگر ما به خاطر عدم آگاهی خود و اگر ما به خاطر تنبلی خود و عدم مسئولیت خود از کلام هایی استفاده کنیم که غیر واقع است. هرگز از کلام های دهن به دهن استفاده نکنیم.مگر کلام دهن به دهن سند داشته باشد.من هر چیزی که خدمت شما عرض کردم از دهان من شنیدید.اما تمام آنها با سند بود.پس بپذیرید.یا بروید سند آنها را پیدا کنید بخوانید.اما براساس شایعات کلام از این طرف و آن طرف نپذیرید.چه طور می خواهید مسئولیت آن را انجام بدهید.و پاسخ گوی دینی که بر گردن شما قرار می گیرد باشید.خیلی مواظب باشید.بیاییم از امروز به بعد مومن های محتاطی بشویم نه محتاط از برای اینکه از دین خود دفاع کنیم محتاط از برای اینکه هرچیزی نخوریم هر حرفی گوش نکنیم هر حرفی را پخش نکنیم.چون تمام اینها را باید پاسخ آن را پرداخت کنیم.کلام امروز تا همین جا بسنده.اگر عمرم باقی بود هنوز مختصری در این باب با شما گفت وگو دارم .

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه