منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

در کلاس دعای عرفه از مولا امام حسین ع بیاموزیم بخش پنجم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.

برمی گردیم به صحرای عرفات در پای جبل الرحمه روز عرفه ، در محضر مولا امام حسین (ع)و از کلام ایشان بهره مند می شویم دیشب خواندیم:
فَتَعالَیْتَ آری تو از هر کسی والاتری ،
می دانید ما این جمله به خدا چقدر گفتیم ؟و اصلاً هم باور نکردیم چون اگر باور می کردیم حرفی جز حرف او را نمی پذیرفتیم. و اگر بالاترین دانشمندان عالم هم جمع می شدند حرف می زدند گوش می کردیم به این امید که کلام آنها کلام خدا باشد. چون از خدا بالاتر نداریم.وقتی یک کلام را می گویید مواظب کلام خود باشید. اگر کلام شما دلار بود یک صد دلاری بود روی هوا می گرفتید و نگه می داشتید اما چون دلار نیست زمین هم افتاد می گویید به جهنم .اما کلام شما از دلار و هر ارزش مادی دیگری بالاتر است.
فَتَعالَیْتَ آری تو از هر کسی والاتر هستی ،یا رَحیمُ یا رَحْمنُ،
امام می گوید که خدایا من تو را این چنین می شناسم تو هم رحیم هستی و هم رحمان . رحمیت و رحمانیت خدا را تا در زندگی خود حس نکنیم از آن بهره نمی بریم می دانید چطوری ؟بگذارید بگویم بعضی ها می گویند فلانی منکر پیغمبر است هیچ وظیفه ی دینی را هم انجام نمی دهد اما زندگی اش را توپ داغون نمی کند اما فلان کس هم نماز می خواند هم روزه می گیرد هم معتقد است اما به نان شب خود محتاج است.این بخش تقدیرات و مقدرات به این شکل در بخش رحمانیت است به من و شما هیچ ربطی ندارد. خدا روز اول به ملائکه گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید این کلام تنها برای ملائکه نبود این کلام مال امروز ما است که وقتی حرف می زنیم در حیطه ای که حیطه ی ما نیست حرف نزنیم ،خدا می گوید من چیزی می دانم که تو نمی دانی، گاهی اوقات من باید در یک فقری دست و پا بزنم، شما چکار دارید به فقر من؟ اگر می خواهید کمک من کنید اینقدر بدهید من بخورم نمیرم، لخت هم نمانم که آبرویم برود، این وظیفه انسانی شماست،به شخصی آنقدر زیاد داده آن هم یه من و شما مربوط نیست او قراراست با داشتن امتحان پس بدهد اگر نمی داشت خودش و جوهرش رو را نشان نمی داد، پس دخالت نکنید، رحمانیت خدا خیلی عجیب است اما رحیمیت اش، لیاقت کسب کنید برخوردار شوید، این دیگر برای خودتان است نداشته باشید تقصیر خودتان است، کسی نمی تواند برای شما کاری کند.
حتّى اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ، تا وقتیکه لب به سخن باز کردم
یکی از دوره های جالب زندگی، تا وقتی لب به سخن باز نکردی خبری نیست، اما از وقتی که زبانت را باز می کنی و حرف می زنی شروع می کنی به کلام دادن و چقدر وظیفه سنگینی برعهده داریم بخصوص مادران و همینطور پدران، که به بچه تفهیم کنند این چیزی که گفتی حرف تو بود ، تو باید پایش بایستی، منتها بچه از پدر مادر می آموزد اگر پدر پای کلامی که به مادر می دهد و مادر کلامی که به پدر می دهد بایستد او هم می ایستد،
اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، تو نعمتهای فراوانت را بر من تمام کردی،
کلام از نعمتهای بزرگ خداست، ما در شبانه روز به شدت فراوان در حال شهیدکردن کلام هستیم،کلام می دهیم، شهیدش می کنیم، دوباره یکی دیگه کلام میدهیم، با آن بهم می ریزیم و بالا پائین می شویم، ضایع اش می کنیم، تو نعمتهای فراوانت را بر من تمام کردی اولین نعمت بزرگ که همین کلام است.
وَرَبَّیْتَنى زایِداً فى کُلِّ عام، و در هر سال بیشتر از گذشته پرورشم دادی
بچه ها را ببینید وقتی خیلی کوچکند کَلَک بلد نیستند، همچین یک کمی که بزرگ می شوند به اندازه ای که بزرگ می شوند کَلَک زدن هم یاد می گیرند، هر سالی که انسان بزرگتر می شود، خداوند در کنار او پرورشی نوین آغاز می کند، او را به یک چیز دیگری تبدیل می کند به شرط اینکه خودش مانع نباشد، ما مانعیم، مانع بزرگ.
حَتّى إذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى،تا اینکه آفرینش من کامل شد،
آفرینش کی کامل می شود؟ دختران ما 9 ساله که می شوند حجاب بر آنها واجب می شود، نماز بر انها واجب می شود، روزه هم برایشان واجب می شود، پسرها 15 ساله که می شوند اینها برایشان واجب می شوند، مفهومش این نیست که از قبل اگر انجام بدهند ایراد دارد، تا آنموقع اگرنمازی خواب بود به او ایرادی گرفته نمی شود، اما از آن به بعد دیگر به او ایراد گرفته می شود، تا اینکه آفرینش من کامل شد، یعنی دختر و پسر، 9 سال و 15 سال ، آفرینشش کامل شد، مسؤلیتش رسمی شد، مادر ، پدر اینرا متوجه شوید، خاله جان، عمه جان نگوئید این آخر چه دارد که حجاب کند؟ دوتا پوست و استخوان است، شما بهتر می دانید یا خدا؟ اگر قرار بود که پوست و گوشتش خیلی قطور باشد بعد اینها را بپذیرد خدا در قرآن برایش تبصره می گذاشت، شما چکار دارید دخالت می کنید؟ پسر و دختر روزه شان را می گیرند اگر به مشکل جسمی برخورد برایش اقدام کنید و قوانین دین را برایش بگوئید، آفرینش تمام شد آن چیزهایی که باید کامل می شد، کامل شد.
وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى، نیروهای جسم و جانم به اعتدال رسید
کلام امام است، کلام من نیست، نیروهای جسم و جانم به اعتدال رسید هم جسم پذیراست و هم جان روح آمادگی دارد.
اَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَتَّكَ ، در این زمان بود که دلیل و حجت خود را بر من تمام کردی،
دختر 9 ساله من حجاب شما واجب شد، نماز شما مانند پیرزن 90 ساله واجب شد، او دچار آلزایمر است نماز نمی خواند اشکال ندارد، ولی برای شما اگر نخوانید اشکال دارد، پیرزن 90 ساله حجاب رو لازم ندارد، اینقدر که پوشش کامل داشته باشد کافی ست، چیزی که کاملاً همه جای بدنش را بگیرد لازم ندارد، اما بر تو واجب است، پسر 15 ساله بر شما تمام قوانین دین واجب شد، از نگاه نکردن به زن نامحرم، بدون اجازه وارد نشدن به حریم خانه ها و اتاقها، باید در بزنید و اجازه بگیرید، تمام قوانین بر شما واجب شد، در این زمان بود که دلیل و حجت خود را بر من تمام کردی،
بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ ، بدین ترتیب که شناخت و معرفت خویش را بر من الهام فرمودی،
اگر کسی در زمان مقررش آنچه که حجت خداست بر او ابلاغ شد واو پذیرش کرد از آن به بعد برایش شناخت و آگاهی ست، نه که سن بگذرد هنوز دارد لی لی می زند، می گوید حج پول را ببریم بدهیم عربها بخورند؟ یا ندهیم؟ مگر خدا روزیکه حج را مقرر کرد تبصره گذاشت که به عربها نیاورید خرج کنید؟ یا اگر حکام عرب این شکلی بودند حج نروید ؟ما یک چنین چیزی را داریم؟ من تعجب می کنم بعضی ها می آیند فتوا می گیرند سؤال می کنند یعنی چیزی به این سادگی و واضحی واقعا نیاز به پرسش دارد؟ هرکس از همان سنین کودکی که مرز احکام الهی بر او واجب شد و شروع به اطاعت کرد، درست اطاعت کند از بعد از آن خداوند شناخت و معرفت خودش را به او الهام می کند یعنی چی؟ یعنی می گوید این جسمش پذیرا شد این کتاب را برایش ورق می زنیم از روی کتاب خودش، خودش بخواند . ببینید ما چقدر عقب هستیم! چند سال پیش باید این کتاب باز میشده است ما آکبند آکبند گذاشتیم مانده است! امسال دیگر ماه محرم بازش کنیم که پایان محرم میرسد دیگر خجالتش را نکشیم .
وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ، من را با نشانه های شگفت و حکیمانه ات به حیرت انداختی ،
اگر تا آن مرز درست آمده بودیم وقتی آگاهی و شناخت شروع شد تازه حکمت ها آشکار میشد و مارا به حیرت وادار می کرد نه اینکه تازه در پایین ترین سطح یعنی سطح شرعی و احکام هنوز دست و پامی زنیم دو تا بندش را یک طوری کنیم که در برویم انجام ندهیم . من را با نشانه های شگفت و حکیمانه ات به حیرت انداختی، اگر هنوز به حیرت نیافتادیم معلوم است از آن وادی هنوز خارج نشدیم هنوز از یک تاریکی اش هم بیرون نیامدیم.
وَاَیْقَظْتَنى ، از خواب غفلت بیدارم نمودی ،
از این خواب غفلت کی بیدار شدیم؟ شش سال یا پنج سال پیش یک روزی خواب میدیدم در یک حیاط قدیمی مثل یک کاروانسرا مانند خیلی بزرگ نبود همگی خوابیده بودیم من حس کردم که هوا دارد روشن می شود از جایم بلند شدم بعد صدای زنگوله ی شترها به گوشم خورد داد زدم بچه ها بدوید بدوید کاروان رسید اگر به آن نرسیم جا می مانیم یک عده ای بلند شدند همان در دم صاف ایستادند ، یک عد ه ای که کش و قوس کنان شدند ، یک عده ای لحاف را بیشتر کشیدند سرشان که حالا یک مقدار دیگر بخوابیم . دویدم بین جمعیت گفتم بدوید من دیگر نمی خواهم بایستم بدوید برای شما هم نمی ایستم ، یک چند نفری را بالاخره یک عده ی بسیار قلیلی آماده، دویدند به من گفتند می آیید برویم ؟ گفتم شما بروید من مسئولیت اینها به گردنم هست شما بروید، آنها رفتند. اینهایی که کش و قوس می کردند رد میشدم میزدم توی کمرشان، مرد و زن می گفتم بجنب دیگر؟ راه بیفت . بعد آنهایی که خواب بودند یک چندتایی بودند قشنگ خاطرم هست به آنها گفتم پاشوید من بروم خواب می مانید بی انصاف ها پا شوید خودم هم جا ماندم و خودم جا ماندم برای بیدار کردن اینها پنج سال شش سال ذلت کشیدم ، ماندم خون خوردم خون، به واقع خون خوردم. همان چند نفر هم ذلت کشیدند تا بالاخره بیدار شدند، نکنید هوشیار بشوید الان خدا به بچه های اینجا فرصت داده است خیلی زود شروع کردند مواظب باشند که نبازند.

نوشتن دیدگاه