منو

جمعه, 07 دی 1403 - Fri 12 27 2024

A+ A A-

سیری بر فرمایشات امام حسین(ع) و نحوه بهره وری در زندگی امروزه بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

خوارزمی در کتاب مقتل الحسین خودش آورده است . می گوید : امام حسین به سوی لشگر عمربن سعد رفت . بیشتر این خطابه ها و خطبه هایی که آقا فرموده اند در روز عاشورا است . بنده به اندازه وسعم هر روزی سعی می کنم یکی از آن را برای شما تهیه کنم و راجع به آن با هم بحث کنیم . امام به سوی لشگر عمر سعد رفت ، مقابل آنها ایستاد . کمی به صف های لشگر عمربن سعد که مثل یک سیل عظیم بود نگاه کرد . بعد نگاهی به عمربن سعد انداخت که میان سران کوفه ایستاده بود . (خوب توجه کنید ، چه فضای عجیبی ، نه بهتر است که بگویم چه فضای رعب انگیزی است . اگر مرغ خیالتان را درست به پرواز در بیاورید و به آن صحرای پُر از خاک ببرید و نگاه کنید می بینید که مردان عظیم الجثه عرب با صورت هایی که از طمع دنیا سیاه شده است . چون آن فردی که شمشیر به روی امام می کشد و می ایستد به طور حتم صورت پر نوری ندارد و یک صورت زشت و سیاه او را رعب انگیزتر می کند . این ها مثل یک لشگر عظیم با شمشیرهای آخته ایستاده اند . از هیجان به لب هایشان کف آمده است و تحت فرمان ابلیس روبه روی امام هستند . بخشی از آن ها پیاده و بخشی سوار بر اسب های آماده برای تاخت . امام حسین(ع) تنها در وسط میدان ، فقط در فاصله دورتر ، اندک یارانشان ایستاده بودند . حالا ببنید که این صحنه منطقاً برای بیننده یک خوف عظیم است . برای کسی که داخل این صحنه است خوفی صد برابر عظیم تر به وجود می آورد . این خوف باید دل و جان آقا را بگیرد . طبیعتاً کسی که خوف می کند وقتی زبان به سخن می گشاید خدا می داند که چه چیزهایی می گوید . با احتساب این صحنه ، ما می خوانیم و به کلام آقا می اندیشیم) . ایشان چنین سخن آغاز فرمودند : سپاس خدای را سزاست که دنیا را آفرید . کلام اول : این دنیایی که در آن زندگی می کنی برای تو نیست . چه کسی آفرید ؟ فقط خدا .
آن را منزلگاه نابودی و زوال قرار داد . نکته اساسی دوم : هیچ چیز در دنیا پایدار نیست . همه چیز می آید رشد می کند و می میرد . دوباره سال از نو ، روزی از نو . به چشمتان نمی بینید ؟ همه چیز در دنیا به همین شکل است . حتی من و شما با این هیبت و عظمتمان سالیان عمر می کنیم باز یک بچه کوچک بودیم آمدیم ، بعد رشد کردیم و بالاخره این قدر می شویم و زیر خاک می رویم . دنیا را منزلگاه نابودی و زوال قرار داد که پیوسته اهلش را از حالی به حالی دگرگون می سازد . ظاهر کار که عیان است ، دیروز شما به امروزتان فرق می کند . شش ماه پیشتان با الانتان خیلی متفاوت است . اگر قدری به خودتان بپردازید می بینید . تازه غیر از آن صبحتان با شامتان خیلی فرق دارد . صبح بلند می شوید عصبانی ، ناراحت ، افسرده و کسل . بعد به اینجا می آیید و وقتی می خواهید از اینجا بروید کم مانده است از خوشی وسط خیابان برقصی . از حالی به حالی دگرگون می سازد . حالا جان کلام . فریب خورده کسی است که فریفته دنیا شد . آقا خیلی محترمانه بد می گویند . آن کسی که به چنین دنیایی فریفته می شود استحقاق دارد که به او فریب خورده بگویند . بدبخت کسی است که مفتون دنیا گشت ، عاشق این دنیا شد . دائم در حال غش و ضعف برای دنیا است . آقا می فرمایند : دستخوش فریب دنیا نشوید . پس دنیا فریبکار است ، حواستان هست ؟ شما می دانید که با چه کسی روبه رو هستید ؟ امام شما فرموده اند که دستخوش فریب دنیا نشوید که امیدِ امیدواران به آن و طمع آزمندان را قطع می سازد . هر کسی به این دنیای خوش آب ورنگ امیدوار می شود می رقصد و می رقصد و می رقصد و در یک جایی ریشه به تیشه اش می زند . هرکسی به این دنیا طمع کند یک جایی این رشته طمعش را پاره می کند که کنف هر دو عالم شود . بببنید آقا صحبت در چنان فضای رعب انگیزی را چگونه آغاز کردند ؟ فرمودند : می بینم که شما به کاری هماهنگ گشته اید که خشم خدا را برانگیخته و روی کریمش را از شما برگردانده است . وقتی یک نفر در آن میدان حاضر می شود یعنی خدا از او رو برگردانده است . وقتی شما در محفل عیش و طرب و گناه حضور پیدا می کنی به این عنوان که بد است و زشت است ممکن است به آنها بَر می خورد ، به جهنم که بر می خورد . وقتی حضور پیدا می کنید یعنی همان زمان خداوند روی خود را از روی شما برگرداند . مگر ما در درس آینگی نگفتیم خدا خودش را در آینه وجود انسان می نگرد . اگر آینه وجود تو به فحشا بنگرد خدا روی خود را برمی گرداند . یک امر کاملاً طبیعی است ، نیست ؟ فهم آن هم خیلی نمی تواند مشکل باشد . فرمودند : می بینم شما در کاری هماهنگ گشته اید که خشم خدا را برانگیخته و او روی کریمش را از شما برگردانده است . وقتی که رفتی تو محفل عیش و طرب حتم بدان تصادف کنی ، مهلک خواهد بود ، زمین بخورید پای شما می شکند ، چرا ؟ چون خدا کرم خود را برداشت ، خدا پشتیبانی خود را برداشت . دعوا شود بعد دعوا می کنی . اگر دهان شما باز شود و حرف زشت بزنید ، بدترین آن را می گویی دیگر ملاحظه ای نیست ، چرا؟ چون خدا کَرم خود را از روی شما برداشت عذاب خود را متوجه شما ساخته است . وقتی یک دریا مشکلات بوجود می آورید جز عذاب پیامد آن خواهد بود . رحمت خود را از شما دور گردانده است . از محفل عیش و طرب به خانه می روید خسته و مرده و هلاک یک عالم موجود کثیف روی شما نوشته سواری که از شما گرفته است تا خانه ، تازه در خانه شما پشتک و وارو می زند چون از تو خوشش آمده است . آنجا ول بوده تو را پیدا کرده وقتی خانه آمدی ، نماز صبح خواب می مانی اولین رحمتی که از شما گرفته شد . دومین : دیر از خواب پا می شوی دیر به محل کار خود می رسی این دوتا . سومی در رفتن آن قدر بد رانندگی می کنی تا بالاخره به یکی می زنی یک خسارت مالی هم اگر جانی نباشد بوجود می‌آوری خدا رحمت خود را از شما برگرداند . آقا می فرمایند : پس چه نیکو پروردگاری است ، این کلام خیلی زیبا است اصلاً آن قدر ظرافت است دو پهلو وجود دارد آدم وقتی به آن فکر می کند می خواهد از خوشی داد بزند . خدایی را امام توصیف می کند که وقتی شما عزم خود را جزم می کنی به کار بد ، روی خود را برگرداند ببین چه چیزهایی به شما می خورد . ولی بلافاصله می فرمایند : پس چه نیکو پروردگاری است ، یعنی هنوز سر پا هستی ، هنوز می توانی تصمیم بگیری و خوب باشی ، هنوز می توانی تصمیم بگیری کارهای درست انجام بدهی ، هنوز می توانی تصمیم بگیری حکم خدا را زیر پا نگذاری هنوز به شما فرصت داده است چرا ؟ چون دارد دورن شما را نگاه می کند . ببینید این وجود انسانی قابلیت نگاه پروردگاری دارد یا ندارد . تا وقتی که شما دارید به شما نگاه می کند . چه نیکو پروردگاری است پروردگار ما و چه بد بندگانی هستید شما . چرا ؟ فرمودند : زیرا به طاعت خدا اقرار کرده به پیامبرش محمد(ص) ایمان آوردید اما اکنون برای کشتن فرزندانش هجوم آورده اید . شما ظهر نماز می خواندی دست های خود را بالا آوردی شهادتین گفتید در اذان و اقامه ، چرا نماز خواندی ؟ چون می خواستی بگویی خدایا ! مطیع تو هستم هرچه تو بگویی انجام می دهم پس چه طور شد اینجا سر درآوردی ؟ اینجا کجا است که شما آمدی ، ناکجا آباد . پس چه بد بندگانی هستیم که اقرار می کنیم که مطیع تو هستیم . اقرار می کنیم پیغمبرت را می شناسیم ولیّ تو را می شناسیم مطیع هستیم و بعد خیلی زود زیر آن می زنیم ، سر از خراب آباد در می آوریم . به راستی که شیطان بر شما چیره گشته است ، خدای بزرگ را از یاد شما برده است . خیلی ساده چه اتفاقی برای ما افتاده است ؟ شیطان فرصت را غنیمت شمرد روی شانه ما پرید دوتا گوش ما را گرفته است و می گوید بیا ، به کجا ؟ به ناکجا آباد . وقتی گوش های ما را شیطان می گیرد دیگر کلام خدا را نمی شنویم ، وقتی کلام خدا را نمی شنویم خدا را از یاد می بریم خیلی ساده . پس هلاکت باد بر شما و آنچه که قصد آن را کرده اید . سپس به دو آیه از قرآن اشاره کرده است . آیه 156 بقره : "إنّالله و إنّا إلَیهِ راجِعون" ما از خدا هستیم ، بازگشت ما هم به همان خدا است . این تصفیه حساب خود و یاران ایشان . سوره مومنون آیه 41: "فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ" پس صیحه آنها را به حق فرو گرفت و آنها را خاشاکی قرار دادیم ، پس نفرین بر گروه ستمکاران . شما در محافل عیش و نوش و طرب آخر شب آنها را نگاه کنید . اول شب که می آیند همه خیلی شیک و باکلاس می آیند . آخر شب که چهار تا پیاله می زدند کج می روند ، آن پاشنه کفشش می شکند ، آن یکی شالی که بر روی سرش بود می افتد یک قیافه های بسیار پست و بد ، چرا ؟ صیحه حق آنها را گرفته است ، آنها را در هم پیچیده است . کلام امام که به اینجا رسید عمر بن سعد رو به لشکریان خود کرد گفت : وای بر شما یک چیز بگویید ، یکی یک چیزی بگوید آن فرزند پدرش علی(ع) است به خدا سوگند اگر یک روز دیگر همچنان در بین شما بایستد و سخن بگوید از توان باز نمی ماند . کلام حق است چه کسی می تواند دوام بیاورد کسی که خداوند در آینه وجود آن هر دم نگاه می کند ، او کم نمی آورد نه از استدلال کم می‌آورد ، نه از کلام حق کم می آورد ، نه از توان جسمی کم می آورد ، نه از توان روحی کم می آورد تا هر کجا که برود می رود . عمر بن سعد گفت با او حرف بزنید نگذارید اصلاً حرف بزند . شمر بن ذی الجوشن پیش آمد و گفت ای حسین ! اینها چیست که می گویی ؟ چیزی بگو تا ما هم بفهمیم . طبیعی است که نمی فهمند . امام فرمود : به شما می گویم که از پروردگار خود بترسید . نگفت که شما اصلاً احمق هستید نمی فهمید . من چه چیزی بگویم که شما بفهمید . کلام امام را نگاه کنید ؟ ما باشیم این را می گوییم شما کی فهمیده بودی که حالا بخواهی بفهمی ، گمشو . ولی نه کلام امام را بخوانیم ، بشنویم ، یاد بگیریم ، حرف زدن یاد بگیریم ، روبه رو شدن و مقابل کردن را یاد بگیریم .
فرمودند : از پروردگار خود بترسید دست خود را به خون من نیالایید که کشتن من و هتک حرمتم بر شما روا نیست . می دانید این جمله یعنی چه ؟ یعنی شما حیف هستید اگر این کار را انجام دهید صدمه می خورید ، روا نیست شما صدمه بخورید . ببینید چقدر کلام امام قشنگ است ! کجا دنبال جملات ادبی می گردید ؟ با این همه ظرافت و نکته های زیبا درون کلام . تو قشنگ بخوان تا متوجه زیبایی آن بشوی . قشنگ نمی خوانی ، با بی دقتی می خوانی ، متوجه نمی شوی . فرمودند : از پروردگار خود بترسید دست خود را به خون من نیالایید که کشتن من و هتک حرمتم بر شما روا نیست ، زیرا من پسر دختر پیامبر شما هستم ، مادربزرگم خدیجه است که همسر پیامبرتان بود و شاید این سخن پیامبرتان راشنیده باشید که می فرمود : حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند . امام درنهایت ادب خودشان را هم معرفی نمودند ، نسبشان را هم اعلام کردند که اگر کسی یک درصد به نسیان دچار شده یکبار دیگر جبران شود و بفهمد . آقا امام حسین در خطبه های بسیاری ، هروقت به نام مبارک پیامبر(ص) رسیدند نام اصلی ایشان را بردند یعنی با این کار تأکید میکردند بر این که شما امت آن پیامبر هستید ، مگر شما او( پیامبر) را قبول نداشتید ؟ الان وقتی اذان می گویند شما به نماز می ایستید ، شهادت به پیامبری ایشان می دهید من فرزند همان پیامبر هستم ، برای چه مرا می کُشید ؟ مبادا مرا بکُشید و ضرر کنید .
کلام آقا بسیار عظیم است اگر خداوند به من توفیق داد ، تلاش میکنم در شبهای آینده هر شب یک بخش از سخنان آقا را بیاورم و برای شما باز کنم تا جایی که وقتی محرم و مراسم ها تمام می شود ما حداقل توشه کوچکی از کلام اماممان داشته باشیم و دست خالی از مجالس آقا بیرون نرفته باشیم .

نوشتن دیدگاه