در محضر اقا موسی بن جعفر (ع)
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 652
بسم الله الرحمن الرحیم
بر سر خوان کرم و ومهر و صفای آقا موسی بن جعفر نشسته ایم آنهم در نزدیکی حرم فرزند بزرگوارشان آقا علی بن موسی الرضا (ع) و در محضر ایشان قرار داریم و چقدر نفس کشیدن در این فضا دلچسب و فرح بخش است .علی الخصوص که روزهای بسیار سخت دهه اول محرم را پشت سر گذاشته ایم .خدا را شکر که رزقی به این خوبی و دلنشینی قسمت ما فرموده .
میدانید که مولا را لقب کاظم می باشد و این لقب مفهومش کظم غیظ است یعنی کسی که خشم خویش را فرو می برد.
آن زمانها نسل به نسل به فرزندانشان گفتند که فرزندم، امام هفتم تو امام موسی کاظم (ع) است این را میدانی؟ ومیدانی کاظم یعنی چه؟ کاظم یعنی کسی که خشم خود را فرومی خورد، پایین می برد و هیچوقت به آن فکر نکردیم یعنی چه؟ آیا هنوز هم نباید به آن فکر بکنیم؟ آیا هنوز هم امام موسی کاظم بالای یک ایوانی ایستاده خیلی مرتفع تر از ما کسی است که می تواند خشم خود را فرو بدهد و خشمش را مثل یک گرز آتشین می بیند و یکدفعه پایین می دهد و ما اصلاً قادر به اینکار نیستیم؟ پس چه بهره ای از او می بریم؟ این سفره برای چیست؟ این همه تلاش برای چیست؟ من از بچگی از زمانی که بخاطر می آورم چهاردهم هر ماه قمری در خانه پدری من روضه خوانی برقرار بود در ابتدای راه هم 5 یا 6 آقای روحانی می آمد و روضه می خواند و می رفت یکی از آنها آقایی بود که خداوند هزاران بار رحمتش کند به اسم آقای کشفی که ایشان مخصوص روضه آقا موسی بن جعفر(ع) بود آقایان دیگر هر کدام یک روضه ای را می خواندند ولی این آقا همیشه روضه آقا موسی بن جعفر(ع) را می خواند و راجع به آقا که حرف می زد ، هرماه روی کظم غیظ آقا، فرو خوردن خشم ایشان صحبت می کرد و من هر ماه گوش می کردم و برای من مسئله بزرگی بود غیظ کجا است؟ غیظ چه شکلی است و چطوری آدمها می توانند آن را قورت بدهند بدون اینکه کسی ببیند؟ بعد می گفتم من بچه هستم نمی فهمم به بزرگترها نگاه می کردم به همه آن خانم هایی که پای روضه آقای کشفی نشسته بودند و می دیدم که همه آنها برای آقا موسی بن جعفر(ع) گریه می کردند و انتهای هر روضه خوانی وقتی آقایان می رفتند اینها میوه و شیرینی میل می کردند وچایی می خوردند و به همدیگر قول می دادند دیگر عصبانی نمی شوم و من از ساعتی بعد اولین عصبانیت ها را مشاهده می کردم و نمی فهمیدم پس چه شد؟ به همین دلیل هم فکر کردم بزرگترها نمی توانند به من بگویند فرو خوردن خشم یعنی چه؟ باید یک جایی خودم سر دربیاورم. یک روزی با خودم فکر کردم که بطور حتم اگر قرار باشد که این اتفاق بیفتد من باید خشم خودم را فرو ببرم، خشم را می شناسم چون آثارش را در آدمها می بینم و بارها خودم هم داشتم، گفتم یک روزی یکی از آنها را می خورم ببینم چه اتفاقی می افتد چون با خودم فکر می کردم که نکند یک روزی بیاید و من بمیرم من از بچگی یک ویژگی که داشتم ساک رفتنم انگار همیشه گوشه ی اتاق ذهنم بود برای مردن همیشه حاضر بودم و به همین دلیل فکر می کردم چون من خیلی روضه های آقا موسی بن جعفر(ع) راشنیدم خیلی در احوالاتش غُر کردم و خیلی دوستش دارم اگر بمیرم حتماً پیش ایشان می روم بطور حتم به خدمت این آقای بزرگوار می رسم بعد همیشه از اینکه به خدمتش برسم و بالاخره از من بپرسد تو فهمیدی کظم غیظ یعنی چه؟ بگویم نه! از حجالت می مردم، پس تا نمردم باید یک کاری بکنم در این چند سال گذشته یکبار یک اتفاق خیلی سختی افتاد خیلی سنگین خیلی سنگین چون قصد کرده بودم این را دریک چیز بزرگ تجربه کنم، نه اینکه بچه ی من یک چیزی را انداخت و شکست عصبانی بشوم و جلوی عصبانیتم را بگیرم خُب معلوم است که می گیرم اولادم است او را چکار می کنم؟ پس سکوت می کنم یک دادی هم می زنم و تمام می شود، این به درد نمی خورد گفتم در یک چیز بزرگ باید اینکار را انجام بدهم این عهد را با آقا بستم و در آن اتفاق بد که بسیار هم به من سنگین بود مورد اهانت واقع شدم به من توهین کردند در حالیکه اصلاً حق من نبود من هیچ گناهی نداشتم ولی شنیدم و همان موقع به خودم گفتم این خیلی گلوگیر است این است آنچه تو باید بخوری وخوردم، خوردن به این معنا هیچی را جواب ندادم در حالیکه در گفتگو توانایی زبان زدی دارم ،ولی غیظم را خوردم خیلی گلوگیر بود خیلی سخت بود اینقدر سخت که الآن دارم اعتراف می کنم این استخوانهایی که در قفسه سینه قرار دارد فکر می کردم شکسته است اینقدر دردناک که حتی از رو دست می کشیدم درد داشت و چقدر جالب که با یکی از پزشکهای معالجم که این اواخر صحبت می کردم و به او گفتم که شما نمی خواهید یک فکری برای من بکنید ؟ من هنوز هم باید این شکلی راه بروم و در این سختی قرار داشته باشم؟ یک روز ساعت یازده و نیم شب زنگ زد و آن چه را کشف کرده بود به من گفت می دانید کشف او چه بود؟ به من گفت می دانید غده تیموس چیست؟ گفتم نه! گفت غده تیموس درست درجناق سینه است یک حجم بسیار معین و کوچک باید داشته باشد. خیلی کارگشا است دیدید وقتی شما سینه می زنید خوب و محکم که سینه می زنید بعد از سینه زنی چه حال خوشی دارید این را هم تصدق سر امام حسین (ع) دارید چون ضربه به این می زنید به این غده و تمام تورم آن را می گیرید و من اصلاً سالها است که این کار را نتوانستم بکنم چون دستم را که بالا می آورم اول اینکه آن ضرب را ندارد که بخواهم سینه بزنم ثانیاً دو الی سه تا بزنم دیگر تا پشت سرم به خاطر گردنم بی حس می شود اینکار را هم نتوانستم بکنم. ایشان گفت غده تیموس شما را نگاه کردم و دنبال علت گشتم بطور حتم بزرگتر از حد معین است گفتم چرا؟ گفت ازمن چرا می پرسی تو که خیلی خوب داخل بدن را می بینی برو و ببین چرا؟ من فقط به شما یک چیز را می گویم خیلی از چیزهای نگفته وقتی باقی بماند این غده بزرگ می شود. و من هنوز هم جناق سینه ام درد می کند چون خیلی حرفهای نگفته دارم به خیلی ها و هنوز نگفتم خیال گفتن آن را هم ندارم اصلاً مهم نیست ولی می خواهم بدانید اگر فکر کردید کظم غیظ به این سادگی است یک چنین تجربه ای را خواهید کرد، مرد میدان باشید بعداً بیایید وسط. یک چیز دیگر هم در این راستا فهمیدم، فهمیدم وقتی که من چنین حرکتی کردم خشمم را فرو خوردم و سکوت کردم هیچی نگفتم و این درد سخت را تحمل کردم بعداً نگاه کردم دیدم که وقتی سکوت نمی کنی و به مردم پرتاب می کنی خیلی ها نمی توانند جواب تو را بدهند (من می توانم بدهم ولی ندادم عمداً ندادم) این درد را می کشند بعد به خودم گفتم تو روا می دانی یک چنین دردی را به مردم تحمیل کنی دیگرانی که حتی اگر حق با خودت باشد؟دیدم نه نمی توانم یعنی باز هم ترجیحم بر این شد که در مواقع لازم آن خشم را بروز ندهم آنوقت به من می گویند ملاحظه گر ؛ این ملاحظات تو بالاخره پایت را می گیرد راست هم می گویند میگیرد ،
اما اینطوری نمیشود ، مشهد باشم خدمت امام رضا (ع) باشم پای سفره ی پدرش باشم و بازهم نفهمم؟ مگر میشود؟ در مراقبه ای که داشتم از محضر آقا موسی بن جعفر (ع) درخواست کردم ؛ من هرجا در می مانم دیگر لازم نیست اراده کنم ؛ بترسم ،خوشحال شوم ،متعجب شوم می گویم یا موسی بن جعفر (ع) ، توی یکی از این مراقبه ها ازمحضر مولا در خواست کردم که آقاجون به من بگویید شما چطور به مرحله ی کظم غیظ رسیدی و قطعا این دردها را تجربه نکردید چون نباید این اتفاق برای امام بیفتد ؛ حالا این یک درد تاثیراتش روی بقیه ی ارگان های بدن چقدر سنگین است؟ خیلی مادرها هستند سن شان پایین است ولی کوبیده تر و داغون تر از سن شان هستند بروید ازشون بپرسید چرا؟ پرسیدم آقا شما چکار کردید؟ شما چطور به یک چنین چیزی رسیدید؟ خوب جواب که نمی آید اما به عنایت امام یک روندی باز شد این روندی که باز شد سبب شد شروع کنم خشم های خودم را به صورت حقیقی دیدن و یک توفیقی بود خشم های شما را هم ببینم ،خیلی از مواقع شما خیلی برای من جالب هستید نمی توانید تصور کنید چقدر جالب هستید چون در آن واحد صاحب چندین شخصیت هستید ، باورنکردنی ست که تمام این شخصیت ها شخصیت های کاذبی است و زاییده ی یک چیز از یک جایی است ، شروع به دیدن خشم ها کردم ، بگذارید یک مثالی بزنم ؛ همه ی شما این را شنیده اید قدیمی ها می گفتند فلانی باز جوش آورده خیلی عصبانی شده می گفتند سید است و جوشی ، این سید است و جوشی خیلی برای من حرف بود ؛ اگر موسی بن جعفر (ع) است و اینها از بچه های آن نسل هستند مگر میشود که بچه ی نسل موسی بن جعفر (ع) بود و جوشی چند برابر بقیه هم زد؟ فحاشی هم کرد؟ تندی هم کرد؟ مگر چنین چیزی امکان دارد؟ ولی هست می گفتند سید است و جوشی بعد به این نتیجه می رسیدم که اینها دروغ می گویند اینها از نسل امام های بزرگوار ما نیستند بعدها در درون خندیدم و رسیدم به این جمله بزرگترها ؛ حتما شجره نامه دزدیدند سید نمی تواند اینطوری چند برابر افراد عادی جوش بخورد. حالا می خواهم یک چیز دیگر بگویم دیگ را دیدید؟ مخصوصا نمی خواهم بگویم گاز با اینکه گاز هم از همین رده ست ، ولی دیگ را سر اجاق بگذاریم ، توی اجاق چه چیزی می گذارند؟ هیزم. چیزی که توی دیگ قُل میخورد به چه دلیل قُل میخورد؟ به سبب هیزمی است که زیر آن گذاشتند هیزم چیست؟ درخت خشک شده ی بی مصرف یا در نهایت زغال ها و زغال سنگ های فسیل شده ی بهم فشرده شده ای که به درد هیچ کاردیگری جز سوختن نمی خوردند ، آدم ها وقتی شروع به قُل قُل کردن می کنند حالا چه قُل قُل ریز می زنند کوچولو کوچولو چه قُل قُل گنده میزنند هیچ فرقی نمی کند وقتی شروع به قُل قُل کردن می کنند در درون شان چیزی برتر از بیرون شان وجود ندارد چه بسا آن چیزی که در درون شان است خیلی کم ارزش تر از آن چیزی هست که بیرون شان است ، آن کسی که درونش کم ارزش تر از بیرونش هست زود مشتعل میشود زود شعله میگیرد بالا می آید و سبب بوجود آمدن خشم میشود اگر کسی سرمایه درونی اش با ارزش تر از به ظاهر سرمایه ی بیرونی اش باشد به سادگی مشتعل نمی شود نمی سوزد وقتی نمیسوزد کسی را هم نمی سوزاند وقتی یک کسی سرمایه درونی اش بیشتر از سرمایه بیرونی اش است زود شعله نمیگیرد آنش نمی گیرد در نتیجه نمیسوزند و در نهایت کسی را هم نمی سوزاند چرا؟ چون با ارزش است نباید بسوزد پس انسانی که با مسائل بیرون از خودش معامله ی پایاپای دارد چاره ای جز سوزاندن و در نتیجه سوختن خودش ندارد چه بسا آدم هایی که برای پوشاندن ظاهر کم ارزش خودشان سر به فغان و غیظ فراوان می گذارند چه جوری؟ اآقا خیابان بوده (این از آن نکته هایی ست که خیلی تو خانه ها اتفاق می افتد ) با دوستش تفریح رفته است ان شاءا... که کار خلاف نکرده کار حرام نکرده است ولی به هر حال زمانی را که برای زن و بچه اش بوده است را بیرون از خانه اش گذرانده است ، از در که تو می آید می داند که مورد اعتراض خانمش قرار می گیرد برای اینکه آن حفره ی خالی که تقصیراتش را نشان می دهد بپوشاند به محض نگاه کردن به همسرش شروع به داد و بیداد کردن می کند حتی اگر آن بدبخت اعتراض هم نکرده باشد ، شروع به داد و قال کردن می کند ما بهش چه می گوییم ؟ می گوییم دست پیش می گیرد که پس نیفتد . از این جور چیزها زیاد است خوب تو زندگی هایتان نگاه کنید پیدایش می کنید چه بسا آدم هایی که برای پوشاندن ظاهر کم ارزش خودشان سر به فغان و غیظ فراوان می گذارند تا شاید دودی که از سوختن ناقص درون شان بلند میشود بیرون بقیه را کور کند تا نتوانند این همه نقص داخل این آدم را مشاهده کنند . از این قسم غیض ها خیلی می توانم برای شما نام ببرم وقتش نیست ترجیح می دهم دوستان مان در درون خودشان به یمن برکت آقا موسی بن جعفر (ع) و توجه و عنایات آقا علی بن موسی رضا (ع) بروند بگردند و ببینند در هر موضوعی به چه علتی دچار خشم شدند و زیباتر اینکه این بررسی اگر انجام بشود شما را به آن بحث خودشناسی که این همه دنیا دارد راجع به آن حرف می زند خیلی زود نزدیک می کند . اما آنچه که از مولایم آموختم ؛ بعد از تحمل این درد جانکاه تو قفسه ی سینه که تحمل کردم و دکتر به من چنین گفت و این قصه ها برای من بوجود آمد ، به مولایم نگاه کردم که قطعا از فرو بردن خشم دچار آزار جسمی مثل من نشدند چطور بود که این اتفاق نیفتاد؟ ایشان تو هر مبحثی در دنیا یک دانش بیرونی داشتند یک ذخیره ی باطنی در درون شان داشتند که با بروز مسائل بیرونی ، دانش بیرونی با آن مسائل دچار تعارض میشد و به آن ذخیره ی باطنی در درون شان روی میکردند در نتیجه خیلی بهتر خشم حاصله ای که از بیرون از مواجه با مسائل بوجود آمده بود زیر نفوذ این منزلگاه های باطنی می رفت و خاموش میشد هر کدام در هر زمینه ای به سمت خودش هدایت می شد آن ذخیره ی باطنی مثل آبی که روی این آتش بیرونی پاشیده بشود غیض را مضمحل می کرد و از بین می برد . یک نمونه ی کوچک هم به شما بگویم ؛ همه ی شما با اصول راهنمایی رانندگی آشنا هستید ،یک عده ای هستند که همیشه خطا می کنند همیشه قانون را میشکنند است ،آنها که یک حساب جدا دارند اما آدم های مقابل این آدم ها خیلی جالب هستند ، آدم های مقابل این آدم ها یک دسته ی کثیری وجود دارند که با دیدن هر قانون شکنی شروع می کند ؛ اگر یک ذره جراتش زیاد باشد شیشه را پایین میکشد او می رود این هم می رود فحش می دهد اگر یک ذره جراتش کم باشد شیشه را بالا می دهد همان تو شروع به فحش دادن می کند ، می دانید چرا فحش می دهد؟ یک دلیل بیشتر ندارد فکر می کنید دلش برای قانون سوخته است ؟ می گوید نه تو چرا باید بی قانونی کنی که حق سوء استفاده از بی قانونی من را ضعیف کنی ، وقتی تو ویراژ می دهی و اینجوری می روی من هم می ترسم ، من دیگر جرات نمی کنم جلوی تو ویراژ بدهم چون تو حتما ویراژ می دهی و به من میزنی ، ببینید چقدر این غیض قشنگ است ؟ می توانی فرو بخوری ؟ نه نمی توانی چرا ؟ چون اصول راهنمایی رانندگی ، قانون است ، فقط کسی می تواند هتاکی نکند فحش ندهد که اصول را باور کرده است و در کارهای خودش انجام می دهد خدا با همه ی عظمتش ، پیغمبر، امام ،کتاب و همه چیز فرستاده است ولی آیا به ما گفته است که اگر من را قبول نکنی گردنت را می زنم ؟ خدا را می گویم حکام را نمی گویم ، حتی شما را با همه ی نعمت هایی که به شما داده است مخیر در دنیا گذاشته است که بندگی اش را قبول بکنید و بخواهید یا نخواهید آنوقت شما که خودت پایش بیفتد بوق نابجا می زنی ویراژ نابجا می دهی می گویی آخر دیرم است آخر فلانی منتظرم هست و...... می روی ولی اگر یکی دیگر برود چکارش می کنی؟ فحشش می دهی سرحد مرگ عصبانی می شوی . آنچه را که در درون تان اصل است کسب کنید هرکس اصل را در درون داشت از بیرون خشم نمی کند چرا ؟ چون وزین است چون سنگین است چون باور کرده است یک چیزهایی درست است یک چیزهایی غلط است ، چیزهای غلط را به سمت اصلاحش هل می دهد یعنی چی ؟ یعنی به پلیس راه که رسید می گوید راننده ای به این شماره متاسفانه چنین خطاهایی میکرد ، کدام مان می کنیم ؟ وسط جاده ی مسافرتی وسیله ریخته است کدام مان می ایستیم آنها را جمع کنیم ؟ می گوید خوب ممکن است ماشین هایی که می آیند به ما بزنند ، کدام تان به اولین پلیس راه این مسئله را اطلاع دادید؟ نمیکنید چون خیلی روی اصول محکم نیستید فقط متعهدین به قانون که از تعهد به احترام به اجرای قوانین الهی و دستورات پیغمبرها و اولیای خدا آغاز شده تا به قوانین وضع شده تو هر کشور فقط این افراد هستند که می توانند کظم غیظ کنند می توانند خشم شان را فرو بدهند اگر متعهد به قانون نیستید خشم تان را فرو ندهید غده ی تیموس تان بزرگ میشود حتما باید بکنید آن را بیرون بیاندازید دقت کردید ؟ اگر چون امام تان می خواهید رفتار کنید بروید قوانین بشری را کامل در خودتان جای بدهید آنوقت کظم غیظ تان عملی می شود خیلی هم ساده است ساده تر از حد تصورتان .