در کلاس درس امام حسن مجتبی ع سبک زندگی بیاموزیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 858
بسم الله الرحمن الرحیم
با سه سوگ بزرگ جمع آمدیم رحلت پیامبر ختمی مرتبت صلوات الله علیه شهادت دو حجت و ولی خدا بر روی زمین امام حسن مجتبی (ع) و امام علی بن موسی الرضا(ع).
امروز صبح دوباره چشم به عالم زمین گشودم گاهی اوقات آنقدر از صداهای زمین حالم بد است ترجیح می دهم چشم باز نکنم ،چشم باز گشودم و حیران و سرگردان به کدام سوی رو کنم آیا گریه کنم ؟آیا سخت متاثر و غمگین باشم ؟واقعاً چه باید بکنم؟نمی دانم به یاد آوردم که اخیراً از جورج جرداق مطلبی را دیدم که می گفت در یک همایشی یک جوان مسلمان یک کتابی را به من هدیه داد از جوان پرسیدم که این کتاب از کیست؟ و چند سال قبل نوشته شده است؟او گفت این کتاب اسمش نهج البلاغه است از علی (ع) است.و 1400 سال پیش نوشته شده است . می گوید کتاب را گرفتم و تشکر کردم . اما با خودم اندیشیدم کتابی که 14 قرن پیش نوشته شده است امروز به چه کار می آید و به چه دردی می خورد . بردم و در یک گوشه ای گذاشتم . مدتی گذشت . یک روز که خیلی بی حوصله بودم و وسایلم را جمع و جور می کردم چشمم به کتاب افتاد . با بی حوصلگی برداشتم که یک نگاهی داخلش کنم . وقتیکه باز کردم جمله ای توجه من را جلب کرد که در کتاب نوشته بود "حیات همه موجودات آب است" . می گوید شانه ای بالا انداختم و کتابم را بستم . شاید دو سال بعد در یک کنگره ای که در این کنگره تمام دانشمندان از کل دنیا مطالب علمی تازه یافت شده را آورده بودند شرکت کردم . در آنجا شنیدم که دانشمندی پس از سال های متوالی در جهان هستی کشف کرده که "حیات همه موجودات از آب است" . می گوید در آنجا در بهت و حیرت فرو رفتم . برگشتم منزل و از آن به بعد تا پایان عمر بیش از 200 بار نهج البلاغه را خواندم. و هر بار بهره های فراوان بردم. این یادآوری من را تکان داد . سمت و سویی پر از نور را به من نشان داد . هر میلادی ، هر رحلتی یا شهادتی تلنگر جدیدی است که کتاب وجودی بزرگواری را که به شادی و یا به سوگش نشسته ایم را باز کنیم و کتاب وجودش را بخوانیم . تا شاید بتوانیم تا عمر دنیایی مان را به پایان نبردیم اندکی حقیقت را آن هم حقیقتی که ما از آن حقیقت حیات یافته ایم ، آن حقیقت را بشناسیم و همسو بشویم. من پس از گذشتن 45 سال از مرگ پدربزرگم و لااقل 25 سال از مرگ مادربزرگم روزی نیست که آنها را یاد نکنم و از آنچه که از آنها آموختم در زندگی امروز از آن بهره نبرم . آن هم آدم هایی که سواد نداشتند . در ایام بخصوص سال در مجالس مختلف مذهبی هیچ وقت شرکت نکردند . اما من هنوز خودم را مدیون دانسته هایشان و انتقال دانسته هایشان به خودم می دانم . حالا تصور کنید که پیامبر خدا یا ولی خدا که دیدید جورجورداق چه چیزی در مورد کلام امیرالمومنین گفت ، بر ما ارمغان هایی ندارند؟ که هر روز و هر لحظه بتواند در زندگی روزمره دنیایی ما جریان پیدا کند ؟ حتی به اندازه ی پدربزرگ و مادربزرگ هایمان هم ندارند ؟ مگر می شود ؟ پس نمی شود . حتماً دارند . حالا اگر اینطور است که باید برویم و بدنبال علت بگردیم . پس چرا ما خبر نداریم؟یا اگر می دانیم خیلی اندک می دانیم چرا ؟ اولیای خدا برای ما مثل تابلوهای نفیس روی دیوار می مانند . تابلوها را در طول سال رویشان پارچه می کشیم تا خاک نخورند و کثیف نشوند . دوده نگیرند . و در ایام خاص مثل میلادها و شهادت ها ، پارچه ها را بر می داریم و به آنها تعظیم و تکریم می کنیم . آیا وجود مبارکشان ،تحمل آن همه سختی های عظیم در دنیا ، از جهت این بهره بری و استفاده ما از آنها بود ؟ فقط همین قدر ؟ اگر شیعه ای با این وجودها زندگی نکند ، کلام و خط مشی این بزرگواران در خط زندگی اش در جریان نباشد که شیعه نیست .
می گویند:زمانیکه آقا امام حسن مجتبی ع در بستر افتاده بودند و یک تشتی کنارشان به طور دمادم خون بالا می آوردند ، و درون تشت حتی پر بود از لخته های خون ، جُنادَةِ بن اَبی اُمَیه می گوید که وارد شدم بر حسن بن علی . در حالیکه در رختخواب بود و تشتی پر از خون کنارش بود . چرا تشتی پر از خون ؟ چون زهری را معاویه ی لعنت الله علیه توسط همسرش جعده به خورد امام داده بود . می گوید وارد شدم گفتم یا مولی چرا معالجه نمی کنی ؟ آقا فرمودند مرگ را به چه چیز علاج کنم ؟ می گوید گفتم انالله و اناالیه راجعون . حضرت به جانب من روی کرد و فرمود به خدا سوگند این پیمانی است که رسول خدا (ص) با من فرموده که امر امامت را 12 نفر پیشوا و امام از امیرالمومنین و فرزندان امیرالمومنین و فاطمه (س) مالک شوند و هیچ کدام این امامان نیستند جز اینکه به زهر یا به شمشیر کشته شوند . جُنادَة می گوید که عرض کردم ای فرزند رسول خدا مرا موعظه فرما . حالا تصور کنید . در آن حال، با آن شرایط سخت ، جُنادَة می گوید فرزند رسول خدا من را موعظه کن . می کنید ؟ فرمودند آری . من این گفتگو را به صورت تیتر درست کردم و شماره بندی کردم ، فرمودند :
1- مهیای مسافرت شو . منظورشان سفر از این روستا یا از این شهر به آن شهر نبود . سفر آخرت . چقدر جالب است . مثل اینکه امروز امام حسن ، من در محضرشان نشستم و به من می گویند . مهیای سفر آخرت شو. شما آماده اید ؟ خود اینکه مهیای سفر آخرت شو ، خودش یک قصه ی جالب و طولانی است . یک فردی مهیای سفر آخرت چطور می شود ؟ چه کار باید بکند ؟ این ها را باید پیدا کنیم . چطور می شود که آماده سفر آخرت شد ؟ یادم می آید که پدرم در این روزهای آخر زندگی اش ، بارها و بارها به او غذا می دادند و پس می زد . به او می گفتند که چرا نمی خوری ؟ می گفت من مردم . من زنده نیستم. من را ببرید بیرون و داخل باغچه چال کنید . آماده شده بود و می خواست برود . هیچ چیزی نمی خواست . نه زن می خواست . نه اولاد می خواست . نه دیگر پول می خواست . نه خانه می خواست . فقط یک چیز می خواست . حاضر شده بود که برود. توجه کنید آماده شدن با قلب است . چطور که موقع رفتنش یک انگشتش را هم دیگر تکان نداد .
2- توشه آن را پیش از رسیدن عجل فراهم نما . وقتی میخواهی برای سفر راه بیفتی اتوبوس می آید ، ماشین می آید ، یک وسیله ای میخواهی سوار بشوی .قبل از اینکه سوار بشوی نباید یک ساک همراهت باشد ؟ میگوید : قبل از اینکه آن وسیله رفتنت برسد توشه ات را حاضر کن . توشه حاضر است ؟ الان فکر میکند: من که خلعت ندارم . الان هم که نمیتوانم بخرم . چه کسی گفت خلعت ؟ توشه فراتر از خلعت است . بالاخره یک تکه چلوار یک جا پیدا میشود ما را داخلش بگذارند . منتها ما میرویم از کربلا و مکه برمیداریم می آوریم که رویش آیت الکرسی نوشته باشد . نمیدانم دعا نوشته باشد فکر میکنیم آنها ما را نجات میدهد . نجات میدهد به شرط اینکه عملمان هم درست باشد . خود آنها در عالم قبر برق برق میزنند روشن میکنند ولی برای عمل سیاه که نه .
3¬- حضرت فرمودند : ای جناده ! بدان تو دنیا را میطلبی ، مرگ تو را میطلبد . میگوید : تودائما دنبال دنیایی اما مرگ دائما دنبال توست . دائم دارد رصد میکند دلار چند شد ؟ سکه چند شد ؟ این چندر غازکی که حالا دستم است چه کارش بکنم ؟ دلار بخرم ؟ سکه بخرم ؟ طلا بخرم بگذارم ؟ چه کار کنم ؟ تو دنیارا میطلبی ؟ تو از کجا میدانی پولی را که حالا دستت هست باهاش دلار میخری ، اقتصاد یک ارزنش با تو جابجا میشود ، فرصت خوردنش را داری ؟ تو دنیا را میطلبی اجل دنبال توست . تو دنیا را میطلبی اما به چنگ نمی آوری اما مرگ هر زمان اراده کند تو در چنگش هستی .
4- اندوه و غصه روزی را که نیامده در آن روزی که تو در آن هستی به خودت راه نده . ما الان اینجا هستیم . میگوید غصه اینکه فردا چه خواهد شد را به خودت راه نده . اگرترامپ پیروز بشود ، اگرآن یکی پیروزبشود ، چه خواهد شد؟ الان چه خبر است ؟ الان عالی الان قشنگ ، برگهای زرد شده درختان روی زمین ریخته هیچکس هم از من پول نمیگیرد وقتی اینها را نگاه میکنم . صبح به صبح ، صبح زود بلبل هایمان می آیند سر درختهایمان میخوانند . برای خواندنش هیچکس ازمن مالیات نمیخواهد. من کیفش را میکنم . همیشه هم میگویم : ای جان ! قربانت بروم . بخوان، بخوان که قشنگ میخوانی .
5- بدان که در آنچه بیشتر از قوت خود مال فراهم کنی ، خزینه دار دیگران خواهی بود . دائم جمع میکنیم ، میخریم ، میگذاریم . خب که چی ؟چند دست لباس میخواهم. یک دانه هم شکم دارم که الهی هزار مرتبه شکر هر چه سنم بالاتر میرود حجمش کوچکتر میشود . اگر یک ذره بیشتر بخورم متاسفانه دم میکنم . دیگر نمیتوانم نفس بکشم . اگر بیشتر از این تهیه کنم میشوم خزینه دار بقیه . من اینها را نگه میدارم ، جان میکنم ، جابجا میکنم ، زیرورو میکنم . خراب نشود از بین نرود. چه کسی استفاده کند ؟ یک نفر دیگر بعد از من .
6- بدان در حلال دنیا حساب هست . در حرامش عقاب هست ،( مجازات) . در شبهه ناکش عتاب هست . (عتاب یعنی سرزنش )، با خودش میگه چه کار بدی بود ، چه کار زشتی بود . کاش انجام نمیدادیم . معلوم نیست این پول و این مال چه جوری باشد. همین مالهایی که ما جمع میکنیم .. کلام ،کلام آقا امام حسن مجتبی است . آن هم چه زمان ؟ زمانی که امام در رختخواب است و هر لحظه ممکن است از دنیا برود .
7- دنیا را مثل یک مردار قرار بده . از این مردار آن مقداری که تورا بی نیاز کند بگیر . اگر حلال باشد در این زهد ورزیدی و تقوا کردی . اگر چیزی که ما برداشتیم حلال بود ، خب تقوا پیشه کردیم ، اگرحرام باشد از مرداری که برگرفتیم ، قرآن به ما اجازه میدهد برای اینکه نمیری از مردار به قدری که تو را زنده نگه دارد میتوانی بخوری ، نه بیشتر. پس به مقدار ضرورت مباح است . اگر مورد سرزنش و عتاب باشد ، یعنی آن تکه ای که ما برگرفتیم شبهه ناک باشد هموار کردن این سرزنش یا این شبهه ناکی آسانتر و راحت تر است . حالا اگر یک دریا شبهه ناک را برداشته باشیم صاف کردن این سرزنش خیلی سخت تر است . اما اگر یک کوچولو برداشتیم . سرزنش این یک کوچولو را راحت تر میتوانیم هم بپذیریم هم صافش کنیم و تاوانش را بدهیم .
8-برای دنیای خود چنان کار کن که گویی همیشه زندگانی خواهی کرد . مقصود مال اندوزی نیست . مقصود این است که صبح که از خواب بیدار میشوی فکر کن تا شب زنده ای هنوز که نمردی پس این خانه و زندگی را مرتب کن و جمع کن ، آماده کن . برای آخرت طوری کار کن که گویی فردا خواهی مرد . از بخش دنیا آن بخشش که میتواند آخرتت را بسازد ، زیاد زیاد برگیر و انجام بده .
9- اگر بخواهی بدون داشتن فامیل و عشیره عزیز بشوی ، دیدید بعضیها را ؟ میگوید : پسر عمویم ، دختر عمه ام این دکتر است ، او مهندس است ، این وزیر است این وکیل است و الی آخر . یعنی عزیز بودنش رادر جامعه به پشتوانه این فامیل و این قوم میشناسند . میگوید : اگر میخواهی بدون اینکه تکیه ای بر فامیل و عشیره داشته باشی عزیز باشی . بدون اینکه مقام دنیایی یعنی مقام سلطنتی ، رئیس فلان اداره بودن هر کاری که میخواهی بکنی یعنی بدون داشتن یک مقام دنیایی ، مهابت و بزرگی داشته باشی از ذلت نافرمانی پروردگار بیرون شو. هر کس نافرمانی خدای خودش را کرد در ذلتش قرار میگیرد و بسوی عزت فرمانبرداریش وارد شو. آنوقت دیگر نیاز نداری فامیل کله گنده داشته باشی . نیاز نداری پست و مقام داشته باشی . همین طوری بین مردم عزیز خواهی بود . پر ابهت و پر هیبت خواهی بود .
10- هر گاه نیاز و احتیاج تو را وادار کرد یک رفیق بگیری ، خیلی جالب است . همینطوری تند و تند برای خودتان رفیق نگیرید این هم رفیقم است آن هم رفیقم است . امام فرمودند : هر وقت احتیاج و نیازتو ، تو را وادار کرد یک رفیقی داشته باشی ،یک همراهی داشته باشی ، فرمودند با کسی رفاقت کن که همراهیش زینت تو باشد . یعنی چه ؟ یعنی رفتار و کردار او درهمراهی تو باعث بلندی آبرویت بشود . همه تو راببینند که چه دوستی داری ! چقدر با ارزش است . اگر از او کمک خواستی کمکت بکند نه اینکه در برود . اگر در کارت شکستی آمد ، آن شکست را برایت برطرف کند . رفیقت سخنگویی تو را تصدیق کند . من گاهی اوقات در محافلی که حضور داریم جوانها را می بینم ، خیلی خنده دار است . دو نفر که ادعای رفاقت خیلی بالا هم با هم دارند درجمع به طور دائم همدیگر را تکذیب می کنند مسخره می کنند این شد رفاقت؟ من حتی بین زن و شوهر ها این را دیدم البته زندگی شان خیلی دوام پیدا نمی کند رفیقی که انتخاب کنید سخن گویی تو را تصدیق کند اگر به دشمن حمله کنی در موقع حمله تو را تقویت کند اگر دست مسالمت به سمتش دراز کردی از عطا محرومت نکند حتی تو به زبان نیاری که نیاز دارم او در عطا کردن پیش دستی کند هر وقت سختی ها و بلایا به او رو آورد چنان جایگاهی داشته باشد که مبتلا شدن او تو را بدحال کند تو برای او ناراحت بشوی با کسی رفاقت کن که از او به تو گرفتاری و بلا نرسد به واسطه ی او در روش های زندگی ات انحرافی پیدا نشود اگر آمدید یک چیزی را بین تان تقسیم کنید اختلافی پیش آمد او تو را به خودش مقدم بداند. در اینجا نفس امام حسن علیه السلام به شماره افتاد برادر بزرگوارشان وارد شدند و سخن به اینجا ختم شد.
بارها عرض کردم می بایستی بزرگان و اولیای امر را باید در سیره ها رفتارها کلام گفتار و عملکردشان در دنیا شناخت بعد آموخت و بعد بکار برد با آنها زندگی کرد آنوقت است که در زمان سوگ شان اشک ها از چشم ها جاری می شود برای چی؟ برای مصائبی که آنها تحمل کردند؟ نه ما برای سختیها و حاجتمندی های خودمان، اشک می ریزیم برای اینکه امام حسن علیه السلام در تنهایی همسرش شریک زندگی اش او را مسموم کرد اشک می ریزیم ؟برای اینکه امام حسن علیه السلام بعد از پدر چه سختی ها کشید و چگونه تن به صلحی با معاویه موجود پلید و زشت و ضد دین داد و صلح کرد اشک می ریزیم ؟برای اینکه حتی به جنازه اش رحم نکردند جنازه اش را تیر باران کردند می گرییم در ماتم پیامبر خدا (ص) و امام شریک می شویم ولی در انتها دست دعا به آسمان می بریم و از خداوند به حق این بزرگان حاجت های مان را درخواست می کنیم.
بگذارید این ذکر را هم در یک چنین شبی تقدیم حضورتان بکنم: همه با قصه یونس نبی (ع) آشنا هستید یونس نبی (ع) وقتی خشمگین از میان قومش بیرون آمد و در یک کشتی سوار شد دریا طوفانی شد خلاصه قرعه به نام یونس نبی (ع) افتاد او را به دریا انداختند نبی خدا طعمه ی نهنگ شد در درون نهنگ به عجز و لابه افتاد که من اشتباه کردم آنقدر عجز و لابه کرد تا خداوند رهایی را برایش مقدر کرد خوش به حال یونس نبی، امروزه نهنگ های زیادی در دنیا هست نهنگ حرص، نهنگ حسد، نهنگ برتری طلبی، نهنگ ذهنیات تاریک ،نهنگ وسواس بدبینی ، نهنگ داشتن نداشتن ها این چرا دارد من ندارم؟ غرور و تکبر توهم رستگاری بعضی ها خودشان را در عالم رستگاری کامل می بینند نهنگ عبادت های زیاد تعداد این نهنگ ها از شمارش بیرون است من که خیلی ترسیدم شما نترسیدید؟ خوب چطوری از دست این نهنگ ها دنیا رهایی پیدا کنیم؟ به قصه ی یونس نبی (ع) نگاه کنید یک جمله ی کلیدی در گفتگوی یونس نبی (ع) دارد در نماز غفلیه هم این را می خوانیم که می خوانیم یونس نبی (ع) در دل نهنگ یا ماهی ندا سر داد : لا اله الا انت هیچ معبودی نیست جز تو. عنایت بفرمایید این ذکر با لا اله الا هو متفاوت است. ذکر لا اله الا انت بر زبان کسی جاری می شود و پاسخ می دهد که جز برای خدای زنده و حاضر برای هیچکس و هیچ چیز دیگری یک وجود حقیقی قائل نیست فقط اینها می توانند خدا را با ضمیر تو خطاب کنند در این ضمیر تو که تماما حضور است جایی برای کسی باقی نگذاشته است، نیست خدایی جز تو یعنی دیگه اینجا هیچی نیست جز تو، ذکر لا اله الا انت ذکر در حال است برای همین هم غل و زنجیرهای همه ی این نهنگ ها را می شکند و همه ی شان را نابود می کند ذاکر این ذکر با همه ی وجودش باید ذکر کند تا مثل یونس نبی (ع) از شکم و بند و زنجیر نهنگ های دنیایی اش آزاد بشود توجه بکنید ذکر لا اله الا هو را من ختم نکردم گفتم آن ذکری است، این ذکری. فقط خواستم بگویم وقتی فقط تو هستی و خدا و در این بودن باوری و یقینی کامل داری آنموقع بگو لا اله الا انت آنوقت همه ی کاخ ها زمین می ریزد آنوقت هر روزت تو همسفری اولیاء خدا خواهد بود مسلمان های امروز نیازمند یک نگرشی جدید هستند به اعمالی که انجام می دهند اگر رسیدیم به آن نقطه که لا اله الا انت را در حال ذکر کنیم و بفهمیم با کی گفتگو می کنیم و در این گفتگو هیچ چیز دیگری وجود نداشته باشد هیچ چیز هیچ کس هیچ مقام هیچ خواسته ای نباشد آنوقت است که خیلی از این کاخ های ظلم پایین می ریزد آنوقت دیگر مسلمان ها ذلیل نمی مانند آنوقت دیگر شیعه ذلیل نمی ماند تحقیر نمی شود هر عرب نکره ای قد علم نمی کند که بر مسلمان ها حکومت کند برویم به سوی آنکه لا اله الا انت بگوییم آن هم با خدایی که بین من و او هیچ چیز هیچ کس هیچ کس وجود نداشته باشد ان شاءا.. گذشت 28 صفر هم گذشت فردا 29 صفر است فردا هم ان شاءا... خواهد گذشت و امیدوارم که از ماه صفر دست خالی بیرون نرویم همه ی تحفه هایی که دریافت کردیم را روی زمین نگذاریم روی تابلوها نگذاریم رویش نپوشانیم که مبادا خاک بخورد بگذار خاک بیاید بگذار دوده بیاید ولی همیشه جلوی چشممان باشد تا سال دیگه محرم و صفر زنده بودیم توفیق داشتیم وقتی می آییم دست پر بیاییم یا علی مدد.