ابعاد دیگری از ولایت بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 4408
بسمالله الرحمن الرحيم
از بدو خلقت جهان هستی یعنی از آن زمانی که هنوز آدم ابوالبشر بر روی زمین نیامده بود ، همیشه زمین که جایگاه مخلوقات مادی بوده است تا به امروز ، توسط قدرتی معنوی که حقیقتی از عالم الهی می باشد اداره گشته یا به عبارت بهتر همچون کوه ها که پروردگار در قرآن فرموده اند : آنها را میخ های استوار در زمین قرار دادیم تا زمین در حال تعادل حرکت نماید ، این قدرت با تاثیر خود بر روی جهان هستی در هر زمینه ای تعادل را برقرار و حفظ نموده و می نماید . این قدرت را با اسامی مختلفی نامیده اند . اسامی آن را نیاورده ام برای آنکه ذهن های شما در اسامی درگیر نشود . اما آنچه که مسلم است نقش آن را در این رابطه ولایت می نامند . برای روشن شدن مسئله به قصه ی پیامبری حضرت آدم بر روی زمین برمی گردیم . فی الواقع از ابتدای خلقتش و آموزش او توسط پروردگار تا جایی که اسماء الهی را به او آموخت و به واسطه ی این عطیه ی بزرگ بر ملائک تسبیح گوی خویش دستور سجده بر این حقیقت الهی را صادر فرمود ، او عهده دار تکلیفی سنگین شده بود . زیرا آموزشی بسیار سنگین دیده بود . همان آموزش سبب می گشت تا آدم در هر کجا یا هر مجموعه ای قرار گیرد وزنه ای قابل توجه باشد و شروع به گردش در عوالم مختلف الهی قبل از زمین نمود . عالم های زیادی قبل از زمین وجود داشته است . ما هم طی کردیم ولی یادمان نمی آید . به واسطه ی وجودش هر عالم سامانی یافت . سپس به عالم دیگر سفر کرد . این تا قبل از زمین ادامه یافت. پس آنچه که عالم ها را یکی پس از دیگری سامان بخشید قدرت ولایت بود . که از پروردگار بر این موجود حقیقی یعنی حضرت آدم عطا گشته بود . با ورود به عالم زمین یا به عبارت بهتر هبوط بر زمین ، بخش مادی ولایت پررنگ شده و مطرح گشت . پروردگار عالم نقش ولی بودنش را ( می دانید که پروردگار برما ولی هستند ) در مقام انبیاء و سپس در ائمه پس از آخرین پیامبر تجلی بخشید تا همگان با مقام ولایت آشنایی کامل یابند . اما افسوس آدمی که همیشه در خسران است بحث ولایت با تمامی گستردگی اش را با بحث خلافت و حکمرانی که منصبی گذرا و حیطه اش بسیار کوچک است اشتباه نموده و از آن حیطه ی گسترده خارج شود . آدمی در بدو تولد دو حیطه حقیقی در اختیار دارد . یکی خیلی بزرگ است و یکی خیلی کوچک است . آدم در بدو تولد این دو حیطه در اختیارش است . خوب دقت کنید . حیطه بزرگ شماره 1 و حیطه کوچک شماره 2 . قبل از آنکه به دنیا پا بگذارد معارف بسیاری را از جانب حضرت حق دریافت کرده است . با آن بخش عظیم معارف وقتی می آید در حیطه شماره 1 است . آن حیطه ای که خیلی بزرگ است . بگذارید یک مثال بزنم شاید واضح تر شود . دیدید بچه های کوچک که به دنیا می آیند ، خیلی کوچک اند و شیرخوار هستند ، وقتی به آنها نزدیک می شوید خودبه خود لبخند می زنند . گاهی خود به خود بغض می کنند . درحالی که علم پزشکی می گوید قدرت دیداری چشم آنها بسیار کم است . یعنی قدرت دیداری هم بالا باشد هنوز یاد نگرفته اند که این خوشگل است و آن زشت . این خوب است و آن بد . ولی لبخند می زنند یا بغض می کنند و گریه می کنند . چرا ؟ چون آنچه را که می بیند از آن دلخوش می شود و یا نسبت به آن گریان می شود در اصل در حیطه ی معرفت او است . معرفتی که از خدای خودش دریافت کرده و هنوز آلوده به مادیات نگشته است . به بنده نگاه می کند و لبخند می زند . با حقیقت اصلی من آشنا است . نه ظاهری که شاید آلوده به گناه است ، شاید آلوده به کینه ، خشم ، حسادت و خیلی چیزهای دیگر است . با آن حقیقت وجود آشنا است . قدری بزرگ تر می شود . شاهد هستیم که گفتگو می کند . جدل می کند ، دعوا می کند ، محبت می کند . مهرورزی دارد و با گل ها ، حیوانات یا اشیاء بازی می کند . ما چه می گوییم ؟ می گوییم این ها خیال بافی های کودکانه ی بچه ها است . خب بیشتر از این اطلاع نداریم چه بگوییم آخر . اما در واقع بچه ای که هنوز حیطه ی معرفتی اش شفاف و گسترده است با بخش حقیقی گیاهان یا بخش حقیقی وجود حیوانات یا اشیاء ارتباط برقرار می کند . اما به مرور که بزرگ تر می شود شیفته ی اسباب و لوازم می شود و از آن حیطه ی 1 که بزرگ بود وارد حیطه 2 که کوچک است می شود . در حیطه 2 که می افتد این حیطه هم یک مقدار ضخیم تر است و هم یک مقدار غلیظ تر است و هم یک مقدار سفت تر ، کوچک تر و تیره تر است . اما وقتی می خواهد از دنیا عبور کند حتما باید کجا باشد ؟ در حیطه ای 1 باشد . اگر بخواهد به سلامت دنیا را ترک کند و به جایگاه اصلی اش برسد باید در چه چیز برود ؟ باید برگردد به حیطه 1 و از آن حیطه ی 1 بتواند عبور کند و دنیا را ترک کند . خب برای اینکه بتواند در زمین دوباره این حرکت را انجام دهد نیاز به یک سرپرست دارد . چه جور سرپرستی ؟ سرپرستی آگاه و روشن که از بخش 1 جدا نشده و در بخش 1 قرار دارد . به بخش 2 پا نگذاشته است . فقط از بخش 1 به بخش 2 نظارت می کند و این سرپرستی فقط شامل حال ما آدم ها نیست بلکه همه ی اشیاء در اثر دستکاری های ناآگاهانه ی بشر دچار ضعف و نقصان می شوند که اگر این ضعف برطرف نشود ، زمین این کره ی خاکی که خود نیز بخشی از این موجودات مورد ستم واقع شده است از تعادل خودش خارج می شود . آن وقت هیچ موجود انسانی بر روی این کره دوام نمی آورد . پس این ولایت ، صحبت من روی ولایت است ، ولایت امیرالمومنین (ع) ، سال های قبل در بحث ولایت و شناخت امام زمان (عج) و ارتباط با ایشان صحبت کردم . امسال از یک منظر دیگر آمده ایم پس این ولایت بر کوچک ترین تا بزرگ ترین و عظیم ترین موجودات صدق می کند. پس می بینید که در این مقام و در این حیطه به این بزرگی که کلیه ی موجودات را در بر می گیرد مطرح کردن مبحث حکومت و خلافت ، آن هم چند روزه ی دنیا چقدر زشت و بی مورد است . چقدر پست و بی ارزش است که برای امیرالمومنین (ع) مطرح می کنند . انسان هایی که از آگاهی در دنیا به آن بخش کوچک 2 آمده اند و نزول کرده اند و راه برگشت برای خروج از این دنیا از آن حیطه ی 1 یعنی حیطه ی بزرگ است محتاج به سرپرستی هستند که در همه ی ابعاد زندگی شان آنها را رهنمون باشد . یا حتی در اموراتشان دخل و تصرف کند و این حیطه ای خیلی وسیع تر از حیطه ی حکومت به یک منطقه یا یک قبیله یا یک کشور و این قسمت ها را دارد . چنین دخل و تصرفی و قدرتی از یک انسان معمولی بر نمی آید . یک انسان معمولی که بدون حمایت الهی قرار گرفته بر نمی آید ، که بعضی ها بیایند و ادعا کنند که خلافت مشورتی است . جانشینی پیغمبر شورایی است . آنها اصلاً مقام ولایت را نشناخته بوده اند . وگر نه اگر فهمیده بودند به طور حتم به خودشان اجازه ی چنین کاری را نمی دادند . شخصی که سرپرستی ولایت را دارد یا حکم ولایت را دارد باید عاری از هر لکه ی تاریک و ظلمانی باشد . تا صفحه ی روشن وجودش بتواند نور پروردگار را دریافت کند و برای مردم منعکس کند . از زمان خلقت جهان هستی در احادیث خوانده ایم که پیامبر فرمودند : قبل از خلقت آدم من پیامبر بوده ام . حالا از تعریف ولایت می خواهیم به اینجا برسیم . خوب دقت کنید . پیامبر فرمودند : من قبل از خلقت آدم پیامبر بوده ام . چون وجه دوم پیامبری یا بهتر بگوییم بخش پنهان رسالت ، ولایت است . ایشان می گویند من قبل از آدم نبی بودم پس ولی هم بوده اند . این بخش آنچه را که پیامبر نشر می دهد ، چون رسالت بر عهده ی پیامبر است . بخش ولایت تحقق نشر تعالیم پیغمبر در جامعه است . پس قبل از آفرینش آدم ولایت بر جهان هستی حاکم بود چراکه پیامبر در جای دیگر فرمودند : هرگاه زمین از ولی خدا خالی شود در هم پیچیده می شود . پس استقرار زمین حتی قبل از خلقت آدم ابوالبشر به واسطه ی وجود ولی برحق جهان هستی بوده و پیامبر ختمی مرتبت فرمودند : قبل از پیدایش آدم ایشان نبی بودند ، ولی بودند . همین پیامبر در طول حیات زمینی خود علی (ع) را به شکل های مختلف پس از خودشان ولی معرفی کردند . نهایت این معرفی در روز 18 ذی الحجه در محلی به نام غدیر خم بود که حضرت با معرفی ایشان به همه ی حج گذاران ( حالا ببینید حج گذاران چطور انتخاب شدند . من یک سلسله گفتگو با دوستان داشتم در تعداد جلساتی از شروع حرکت پیغمبر از مدینه برای آخرین حج تا برگشتشان در زمان رحلت ایشان . در آخرین حج پیغمبر دستور دادند تمام روسای قبائل شرکت کنند . چرا روسا ؟ چون روسا به هر قبیله ای که وارد می شدند تمام احکام را وارد می کردند و جزء ترین افراد آن قبائل هم این دستورات را دریافت می کردند . همه ی روسای قبائل شرکت داشتند . عملاً این حکم و این ابلاغ جانشینی امیرالمومنین به جای پیغمبر به همه ی آنها رسید . حتی امر فرمودند که از این به بعد علی را با لقب امیرالمومنین باید صدا کنید . حق ندارید با نام دیگری صدا کنید و این لقب فقط مختص ایشان است . حالا چطور مردم با این همه دلائل روشن بحث ولایت را منکر می شوند ؟ چطور می خواهند پاسخ این انکار را بدهند ؟ خداوند روزی که می خواست نفوس را به زمین بفرستد بر تک تک آنها از این معارف و آگاهی ها پیمان گرفته است. این آدم ها چطور می خواهند پاسخ پیمان شکنی شان را بدهند؟ باید به این ها فکر کرد . همین طور دهان باز نکنیم و حرف بزنیم . دانه دانه ی همه ی این ها را از ما جواب خواهند خواست .