نگاهی به مقام مولا در نگاه امت شیعه
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 42906
بسمالله الرحمن الرحيم
در عالم هستی ، هر جریانی یک ابتدا دارد و یک انتها دارد ، هر چیزی که به جریان می افتد یک شروعی دارد و یک پایانی دارد . ابتدای این جریانات سوار می شود بر اصولی که قرار است این جریان با آن اصول برود و به انتها برسد یا به عبارت بهتر به هدف غایی برسد . مثلا وقتی وکلا یک پرونده ای را می گیرند یک اتفاقی واقع شده است ، این ابتدای کار است ؛ وقتی می خواهند این اتفاق را به انتها برسانند در این جریان و در این مجرا اصولی دارند ، مجبورند طبق آن اصول حرکت کنند ، ذره ای به خواست خود حق جابجایی ندارند. ما آن کسی را می گوییم که صاف و صادق و بدون ذره ای انحراف حرکت می کند ، این ها در مجرای حرکت کاری خود یک اصولی دارند و بر آن اصول استوارند و طبق آن اصول هم حرکت می کنند ، یک ذره هم پس و پیش ندارند . این ابتدا و نشانه های هدف غایی را حضرت حق برای مردم تعیین می کند . ابتدایی است ، یک هدف غایی است ، این ابتدا و این انتها مثل آمدن ما به دنیا و رفتن ما از دنیا است ، حضرت حق تعیین می کند . اما در طول این جریان چگونه حرکت کنیم ، چگونه عمل کنیم ، همه این ها همان بخش اختیاری است که به انسان بخشیده شده است تا خود اختیار کند که چگونه برود تا به آن هدف غایی برسد ، این بخش مربوط به ما است .
می خواهیم برویم سراغ آخرین سال عمر پیامبر(ص) . در آخرین سال عمر دنیایی پیامبر(ص) از جانب حضرت حق مأمور شدند ، پروردگار مأمور کردند ایشان را که ، آخرین حج تمتع خود را با جمع کثیری از مردم که بیشتر آن ها رؤسای اقوام مختلف بودند ، به جا بیاور . اگر اشتباه نکنم امیرالمومنین آن موقع با سپاهیان خود در یمن بودند ، برایشان پیغام دادند که به مدینه برنگرد از همان جا عازم شو و قبائل را خبر کن . قبائل وقتی رؤسایشان می آمدند یک حُسن بزرگی که داشت ، هر یک از این سرکرده ها هر آنچه را که بعداً برمیگرداندند در قبیله قابل اجرا بود و اگر اجرا نمی کردند سرشان را می زدند ، قوم و قبیله ها این شکلی بودند . خداوند دستور دادند که این سفر تمتع را برو و تمام قوانین حج را همان طوری که به تو آموزش داده شده به طور کامل به این ها آموزش بده . پیامبر(ص) هم این چنین فرمودند و همه را از فواصل دور و نزدیک ، به همراه با اهل بیت خود به این سفر بزرگ فراخواندند . در طول سفر بارها امر پروردگار را دریافت کردند که تو می بایستی علی(ع) را به جانشینی خود معرفی کنی . پیامبر(ص) قوم خود را خوب می شناخت ، ظاهر و باطن آن ها را خیلی خوب می دانست ، منافق و غیر منافق را خیلی خوب می شناخت و بیم آن داشت که بر جان آن ها سوء قصد کنند و کار به اتمام نرسد ؛ اما تأکید پروردگار بر ایشان تا جایی رسید که فرمودند : اگر این ابلاغ را انجام ندهی رسالت خود را تمام و کمال به پایان نرساندی . طول سفر دربرگیرنده انواع دسیسه ، مکر و حیله ، نیرنگ و توطئه به وفور ، در جای جای سفر وجود داشت هر بار با وحی الهی و بینش بالای آقا رسول الله و آقا امیرالمومنین همه این ها خنثی شد تا رفتند و حج را انجام دادند و برگشتند . همه چیز انجام شد تا به غدیر خم رسیدند ، غدیر خم محله ای است ، تقریباً یک آب و هوای خوبی دارد ، سرسبز است و آبی دارد . در آنجا و در آن محل ، شهر ها و کشور های دیگر به چندین راه جدا می شود که یکی از آنها به سمت مدینه می آید و مابقی به یمن می رود و چند جای بزرگ دیگر که از همه این ها حجاج آمده بودند . طبیعتاً کاروان که حرکت کرد یکی از دسیسه های آخر این بود ، یک عده ای جلو جلو رفتند و گفتند ما می رویم تا پیامبر در غدیر خم نتواند همه را جمع کند . پیغمبر(ص) به غدیر خم که رسیدند دستور فرمودند : همه آن هایی را که جلو جلو رفتند خبر کنید برگردند ، علی رغم میلشان همه را برگرداندند . گفتند عده ای هنوز در راه هستند ، فرمودند صبر می کنیم تا آن ها هم برسند . صبر کردند تا آن هایی را هم که عقب مانده بودند به همان نقطه رسیدند . جمع یک پارچه شد و آماده برای شنیدن سخنان پیغمبر(ص) .
این جمع گفت عجب پیامبر(ص) رفته ها را برگردانده ، برای عقب مانده ها هم کلی صبر کرده ، چه چیزی این قدر مهم است که چنین تدارکی پیامبر(ص) دیده است . همه مشتاق که ببینند چه خبر است . همین اشتیاق و انتظار سبب شد که با دقت بیشتری به مطالب گوش کنند و کمتر در شنیده ها دچار اشتباه شوند . آن روز پیامبر(ص) بر روی یک ارتفاع بلندی که از جهاز شتر ها درست شده بود ، جهاز شتر همان چیزی است که بر روی کوهان شتر می گذارند و شتر سوار ، سوار آن می شود . اینها اولاً محکم است ، ثانیاً قطور و بزرگ است ، روی هم گذاشتند و یا جایگاه بلند و مرتفعی ساختند . حضرت روی این ارتفاع بلند قرار گرفتند و شروع کردند به صحبت کردن . خطبه ای را ایراد کردند و مردم را یاوآوری کردند ، سِیری را که از زمان جاهلیت در آن بودند تا به آن روز ، چه ها شده و چه ها طی کردند و .... و آن که امروز چه در دست دارند ، بعد از آن که گرایشات اسلامی شان کامل شده است .
در آن جا سپس خطبه اصلی را چنین آغاز کردند و مردم را با خداوند یکبار دیگر آشنا کردند . من خطبه غدیریه را خیلی خواندم و می توانم به جرأت بگویم در این بیست سال اخیر لااقل سالی دو بار را خوانده ام و باز دوباره دیشب که می خواندم گفتم خدایا چقدر قشنگ است و چقدر عجیب است . خدا را طوری پیغمبر(ص) تعریف می کند که انگار من تازه با یک خدای جدید آشنا شده ام ، آن خدایی که من تا الان می شناختم یک چیز دیگر بود ، در ابتدا خداوند را به مردم معرفی می کنند که مردم بدانند که وقتی قرار است اطاعت کنند از چه موجودیتی دارند اطاعت می کنند و از پیامبرِ چه موجودی دارند اطاعت می کنند که خیلی زیبا بود . سپس از مردم سؤال کردند ، پس از این همه توضیح و تفسیرها به مردم گفتند که آیا من مولای شما هستم ؟ خب ، طبیعتاً مردم تأیید کردند .
حالا ببینیم مولا به چه معناست ؟ پیامبر(ص) پرسیدند از مردم آیا من مولای شما هستم ؟ و مردم یکصدا و یکپارچه گفتند بله . آیا واقعاً می دانستند مولا یعنی چه ؟ آیا مفهوم مولا را درک کرده بودند ؟ در نگاه اول مولا یعنی بزرگ ، بزرگتر .مثلا زن و شوهر با هم دعوا می کنند می گویند در خانواده شما یک بزرگ تر نیست ؟ بزرگ تر یعنی چه ؟ یعنی که از لحاظ سن بزرگ تر است ، تجربه بزرگ تر است ، صاحب احترام است و بقیه به حرف های او گوش می کنند . مولا یعنی بزرگ ، بزرگ تر . یعنی کسی که بیشتر از ما می داند ، به همه چیز واقف است . اما معنی مولا این نیست ؟ مولا مفهومی عمیق تر از این صحبت ها دارد و خیلی بزرگ تر از این حرف هاست . در زمان حیات پیامبر(ص) به گونه ای حکومت اسلامی اداره می شد که بالا تر از کلام پیامبر(ص) و حکم ایشان چیزی جاری نمی شد یعنی نباید جاری می شد ، باید آن چیزی اجرا می شد که پیامبر(ص) فرمودند . در نص صریح قرآن خداوند آدمیان را ملزم می کند به اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا . " اطیعوا الله و اطیعوا الرسول " تصریح فرموده که اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را . اطاعت از خداوند به عنوان یک خالق ، به عنوان خالقی که همه چیز را آفریده و همه چیز را می داند و بهترین ها را برای ما مقرر کرده است خیلی عجیب نمی آید ، برای آدمیزاد قابل هضم است ؛ اما اطاعت از پیامبر(ص) ، آن هم پیامبری که بشری است مانند بقیه بشر ها . چون خداوند در قرآن فرموده به پیامبر(ص) که به این ها بگو من هم بشری هستم مانند شما . خداوند جایگاهش معلوم بود ، پیغمبر که بشری است مانند بشر های دیگر ، آیا او را هم اطاعتش را باید هم ردیف اطاعت از پروردگار قرار دهیم ؟ اگر بگوییم نه نکنید اما کلام خداست نمی توانیم بگوییم نه ، مجبوریم اطاعت کنیم . خب بکنیم ! دل یک جوری می شود پس یک چیزی این جا هست که من نمی دانم ، یک چیزی وجود دارد که من خبر ندارم خب آن چیز چیست ؟ حقیقتی از ذات اقدس الهی در پیغمبر خدا نهفته که این حقیقت پروردگاری است و آن چه که ما از آن اطاعت می کنیم ، اطاعت از همین حقیقت پروردگاری است . این نکته خیلی مهم و ظریف و باریک است ، روی آن می ایستی اگر حواست را جمع نکنی یا از این سمت می افتی یا از آن سمت ، یا بی دین می شوی یا می روی آن جایی که می گویی پیغمبرم خداست ، حواستان را جمع کنید . من شما را جایی نیاوردم که از این لبه تیز به پایین پرت شوید ، با من بپرید . در وجود پیامبر(ص) حقیقتی نهفته است که از حقیقت پروردگاری است اما نه آن حقیقتی که پیغمبر را در لباس تن تبدیل به خدا کند . مگر مسیحی ها چه می گویند ؟ این ها هم همین ها را می گویند ، می گویند : عیسی پسر خداست ، یعنی پس خود خدا دیگر . نه من این را نگفتم ، گفتم حقیقتی وجود دارد که مار ا وادار می کند از پیغمبر همچون خداوند اطاعت کنیم ولی نه به آن شکل که به رسول خدا منظر پروردگاری ببخشد . این مرز خیلی ظریف است و خیلی حساس ، که باید خوب آن را فهمید تا بتوان از پیغمبر خدا اطاعت کرد . خیلی ها می گویند ما خدا را قبول داریم اما لزومی نمی بینیم که از یک بشر با این نام اطاعت کنیم . خدا را قبول داریم ، از خود خدا هم حرف شنوی داریم ، نمی شود این ها آن حقیقت را ندیده اند . حکم پیامبر(ص) ، صلاح دید ایشان برای امت ، روش و منش ایشان برای تبعیت در زندگی بر هر آدمی واجب است ، غیر قابل انکار است پس باید با دقت نگاه کرد .
همین پیغمبر روز غدیر که می رسد پس از ایراد سخنانی که کمی قبل عنوان کردم به مردم اعلام می کند که همان مقامی را که من نسبت به شما دارم یا به عبارت بهتر همان حقیقتی که با من همراه است در وجود علی(ع) هم هست پس بر شما واجب است همانطور که اطاعت از خداوند یکتا می کنید ، و امر مرا که رسول خدا هستم می پذیرید بعد از من علی(ع) هم بر شما همین حکم را دارد یعنی مولای شماست ، اطاعت از امر او بر همه شما واجب است . پس مقام مولایی امیرالمومنین بر امت مسلمان مثل مقام یک حاکم یا یک خلیفه بر مردم دیارش نیست ، مثل مقام یک عالم مذهبی صرف برای رفع مسائل شرعی مردم نیست یا مقام یک بزرگ محله یا قبیله یا قوم نیست . همه این ها در ایشان وجود دارد اما باز هم از این بالاتر است چه بسا اگر آدم ها این نکته را درک کرده بودند ، در جنگی که با معاویه برقرار شد ، ده متر تا چادر معاویه بیشتر نمانده بود که مالک اشتر برای همیشه بساط معاویه را برچیند در مقابل مکر عمر و عاص که قرآن ها را بر سر نیزه ها کرد ، شمشیر بر زمین نمی گذ اشتند . چون امام حاضرشان گفت بجنگید ، ای مردم ! قرآن ناطق شما من هستم نه آن هایی که پاره کاغذی است و بر سر نیزه ها بالا رفته است ، بجنگید . اما نجنگیدند چون آن حقیقت را نتوانستند ببینند ، حقیقت مولایی را نتوانستند بفهمند و درک کنند . علی(ع) فقط خلیفه وقت نبود ، فقط عالم دینی نبود که برای مردم بگوید چگونه هر امری را انجام بدهند . مقامی بود فراتر از زمین و آسمان ها ، ماهیت هر چیزی را مشاهده می کرد . گذشته ها را می دانست ، تا ابد را هم باخبر بود همه این حقایق در جمله بزرگ پیامبر(ص) که دست ایشان را بالا بردند و فرمودند : هر که من مولای اویم پس از من علی (ع) مولای اوست ، نهفته است . فقط قلب پاک و عمل درست نیاز است که بتواند این جمله را درک کند و نه تنها درک کند ، اطاعت کند . بسیار کسانی هستند که این جمله را درک کردند ولی اسارت نفس شیطانی شان اجازه نمی دهد که آن ها اطاعت کنند .
عمر بارها در طول دوران خلافتش گفت اگر علی(ع) نبود عمر هلاک شده بود به واسطه بینش و علم امیرالمومنین ، پس می دانست که از او برتر است . پیامبر خدا پس از اینکه خداوند را وصف کردند فرمودند : ای مردم ! من در رساندن آن چه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردم ، سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم . جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد از طرف پروردگارم که او سلام است ، مرا مأمور کرد در این مکان به پا خیزم ، به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر ، وصی ، جانشین من و امام بعد از من است . جایگاه او نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی(ع) است جز اینکه پیامبری بعد از من نخواهد بود . او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است " وَ هُوَ وَلِّیُکُم بَعدَ اللهِ وَ رَسُولِه " و خداوند در این باره آیه ای از کتابش بر من نازل فرموده است . این آیه ، آیه امیرالمومنین است : همانا صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده ، نماز به پا داشته و در هنگام رکوع زکات می دهند ، شیعه و سنی متفق القول هستند که این آیه فقط شامل امیرالمومنین است و کسی دیگر چنین نکرده است . من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از این ابلاغ مهم معاف دارد زیرا از کمی متقین، زیادی منافقین، فساد، دغل کاری گناهکاران، فریب و نیرنگ مسخره کنندگان به اسلام آگاه هستم. سپس در مورد منافقین فرمودند:" ای مردم آگاه باشید که خداوند او را برای شما ولی و امامی قرار داده است که اطاعتش بر مهاجرین و انصار، بر پیروی کنندگان از آنها به نیکی، بر روستایی و شهری، بر اعجمی و عربی، بر آزاد و بنده، بر بزرگ و کوچک، بر سپید و سیاه و بر هر یکتا پرستی واجب است. حکم او اجرا شونده، کلامش مورد عمل و امرش نافذ است. هرکس با او مخالفت کند ملعون است. هرکس از او پیروی نماید مورد رحمت الهی است، کسی که او را تصدیق نماید و آنکه از او شنوایی داشته باشد و اطاعتش نماید مورد آمرزش و غفران خدا قرار می گیرد. ای مردم! این آخرین باری است که در چنین اجتماعی به پا می ایستم پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید. "
شما فکر نمی کنید که الآن پیامبر دارد اینها را به ما می گوید؟ در همین دوره. می گوید من که امام علی (ع) را قبول دارم. دروغ می گویی. امام علی (ع) جایگاهی در معاملات تو ندارد. جایگاهی در روابط تو با خانواده ات ندارد. جایگاهی در آن لحظه که نگاهت به نامحرم می افتد ندارد چون تقوایی نداری. امام علی (ع) مجسمه تقوا بود. شما از ایشان با خود چه دارید؟
"خداوند عزوجل صاحب اختیار و معبود شماست. بعد از خداوند رسولش محمد (ص) که به پا ایستاده و شما را مخاطب قرارد داده است ولی شماست و بعد از من علی(ع) صاحب اختیار و امام شما به امر خداوند است. بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد." با این وضوح!
تا نفس هست راز می گوییم روز و شب چون نماز می گوییم
نسل در نسل از علی و غدیر باز گفتند باز می گوییم
اگر سال دیگر زنده بودم توفیق اینجا بودن را داشتم باز هم می گویم. می گوید تکراری است باز هم می گویم . تا نفس دارم باز هم می گویم. بخوانید، آگاه باشید. امروز عصر آگاهی است. درست است که گناه در شکل های مختلف جلوه گری می کند، در نهایت خودش هم انجام می شود اما همین که عده ای آنها را گناه بزرگ می بینند نشان دهنده معرفتشان به اصل صحیح و درست الهی است. پس وقت را از دست ندهید. بخوانید. هرچه بیشتر خودتان را آگاه کنید. در منابع اهل سنت می دانید چی نوشته اند؟ نوشته اند واقعه غدیر خم اتفاق افتاد اما به این سبب که پیامبر دوستی و محبتش را بین مردم به امیرالمؤمنین(ع) نشان دهد بعد هم امیرالمؤمنین را بین مردم معرفی کند که ایشان بعد از خودش به مسائل خانوادگی اش برسد.آخر نه اینکه پیغمبر کلی مال و منال داشت، نه اینکه پیغمبر ویلای اینجا و آنجا و آنجا داشت و تازه آدم می آید این را در ملأعام عنوان میکند؟ آیا عقل سلیم می پذیرد که یک پیغمبر اولوالعظم و جهانی که برای کل بشریت ظهور کرده است حداقل صد و بیست هزار نفر را جمع کند و بگوید رفته ها بیایند و منتظر عقب مانده ها بدوید و همه را یکجا جمع کند و برای این ها صحبت کند که فقط در حضور اینها بگوید من علی را دوست دارم. علی جان بعد از من زن و بچه مرا نگه دار و مواظبت کن. در خانه اش نمی توانست بگوید؟ عقل سلیم این را می پذیرد؟ این با عقل ساده ترین افراد با کمترین دانش و علم هم همخوانی ندارد. چطور یک عده ای دربست درهای تعقل شان را بستند و به این حدس و گمان بی پایه و اساس پایه تفکر و اعتقاد بستند و بهش پابند شدند؟ خداوند در قرآن فرموده است آدمی بسی در خسران است. لایه های خسران متفاوت است این هم یکی از آن لایه هاست.
باز بر می گردم به بحث مولا بودن. قبلا هم عرض کردم مولا بودن فراتر از حاکم،خلیفه و یا حتی مرجع دینی بودن است. مولا می داند که برای امتش چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. فرق مولا با یک حاکم دینی این است حاکم دینی همان ساعت و با همان جریانات تصمیم می گیرد اما مولا از قبل می داند چه چیز در شرف وقوع است و می داند به کدام سو خواهد رفت. حتی در انتخاب حاکم و خلیفه وقت هم باید ایشان تصمیم گیرنده باشد.هر حاکمی تحت نظر مولا بایستی حکومت کند. همینطور که در عصر پیغمبر(ص) هم بود. در عصر پیغمبر(ص) حکم می گرفتند برای جاهای مختلف و می رفتند. درست است که در آخرین روزهای عمر پیغمبر(ص) تبعیت نکردن از دستور رسول خدا(ص) شروع شد. دستور دادند فلانی و فلانی عازم جنگ در سر حدات اسلامی شوند . رفتند در بیرون شهر در خیمه گاه های سپاهشان نشستند تا پیغمبر از دنیا رود و فوت کند فوری به شهر بازگردند. برای چی؟ برای خلافت. رفتند دیدن پیغمبر (ص) و شروع کردند به مخالفت. پیغمبر(ص) فرمود کاغذ و قلم بیاورید تا این امر مهم را بنویسم. در بحث جانشینی مکتوب کنم .صحابه پیغمبر(ص) گفت او هذیان می گوید و بیمار است. بر بیمار گفتار آخر صحیح نیست و وصیتش قابل اجرا نیست.تمرد، تبعیت نکردن از پیغمبر(ص) از قبل از رحلت ایشان شروع است. یادمان باشد تاریخ را از منظرهای مختلف بخوانیم و از منظرهای مختلف نگاه کنیم تا بینشی درست و صحیح از همه وقایع تاریخ داشته باشید ، ای مردم! شما شیعه هستید اگر تاریخ شیعه را ندانید زشت است.