حقیقت نورانیت چیست؟بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: حقیقت نورانیت چیست؟
- بازدید: 2563
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت نورانیت چیست؟بخش اول
سوال از جمع : امسال محرم حرارتی برای ما ایجاد شد که این جدا از شور و هیجان است . یک گرمی و حرارت است . چطور می شود این حرارت را حفظ کرد ؟
استاد : بنده ابتدای پاسخم شما را می برم به فضای قرآن ؛ به سوره نور آیه 37 که خداوند اشاره می کند به مردانی که ( و این مفهومش این نیست که شامل زن ها نمی شود . ما می گوییم طرف مرد میدان هست در حالی که خانم است و کار انجام می دهد پس این یک اصطلاح و اشاره هست ، یک چیز کامل و جامع است که همه را در بر می گیرد.) در داد و ستد روزانه شان نام و یاد خدا دائمی است . بنده بعضی موضوعات توجهم را جلب می کند و چندین سال با آن بازی می کنم ، سال ها طول کشید تا جوابش را گرفتم . نام و یاد خدا در داد و ستد روزانه ، آدم فکر می کند خیلی عجیب و کوچک و پایین و پست است . آن زمان که بنده بچه بودم به دستشویی می رفتم ، دستشویی ها خیلی عمیق و خیلی مخوف بود ، آدم می ترسد داخلش بیفتد . سوره های کوچک جزء سی را یاد گرفته بودم و برای این که نترسم در دستشویی از حفظ می خواندم . خدا خیر دهد صاحب خانه ای داشتیم که خانمی پیری بود . یک دفعه جیغ و دادش در آمد که به این بچه یاد بده شیطان با تو شریک می شود چرا در دستشویی قرآن می خوانی ، بنده سال ها برایم مسئله بود که مگر نمی گویید خدا همه جا هست خب پس آنجا هم که می روم هست چرا مرا از او دور می کنی و من را می ترسانید ؟ بعداً گفتم خیلی خب قرآن نمی خوانم بجای آن آوازهای خواننده ها که از رادیو پخش می شد تک بیت ، تک بیت حفظ می کردم و آن ها را می خواندم . باز بنده خدا گفت : این بچه ات دیوانه می شود . جن ها می آیند و عقلش را می برند ، نگذار در توالت و حمام با صدای بلند بخواند . داد و ستد روزانه یا نام و یاد خدا همیشه همراهشان هست یعنی دقیقاً همین مسئله . می خواهد بخرد یادش هست خدا به او نگاه می کند پس باید عادلانه تعیین قیمت کند ، می خواهد بفروشد نگاه می کند می بیند خداوند همیشه به او نگاه می کند . خلاصه هر حرکتی را می خواهد انجام دهد چون خودش را تنها نمی بیند و خدا را با خودش می بیند جلوی کارهای زشت و منفورش گرفته می شود و بالعکس ترس های بیرون از خودش از او ریخته می شود . یکی از حُسن های این آیه و کلام خداوند همین هست . بنده شما را ارجاع می دهم به این آیه . به آن خوب فکر کنید و مثل بنده بالا و پایینش کنید و بعد آن را بیاندازید در گردانه زندگی تان . آب می خورید یاد خدا ، نگاه می کنید یاد خدا جاری باشد . بنده خیلی زیبا پسند هستم و زیبایی را در همه کَس و همه چیز می بینم و این را هیچ وقت بیان نمی کنم برای اینکه می ترسم آدم ها به اشتباه بیفتند . بنده زیبایی را در یک مرد هم می بینم ، در یک زن هم می بینم ، در پرنده هم می بینم ، در تصاویر مختلف می بینم . در هر چیزی که زیبایی حقیقی وجود دارد می بینم و قلباً هم تحسین می کنم و اصلاً هم به جنسیت کار ندارم . از تمساح ها بدم می آید ، خیلی زشتند اما بعضی اوقات این قدر زیبایی و ابهت دارند که نمی توانند تحسین شان نکنم ، در حالی که می دانم آن جنسیت چه خبر است و اگر من گیرش بیفتم چه بلایی سرم می آورد . نام و یاد خدا در آن لیوان آبی که می نوشم ، قطره های آب که از گلو پایین می رود و خنکی که حس می کنم و لذتی که می برم آنجا هم خدا را می بینم و چون می بینمش یادش می کنم ، در همه چیز . سال 84 حج تمتع رفتم ، امسال 95 هست ، یازده سال گذشته است . بنده به عینه ، دانه دانه به شما خواهم گفت که از ایران حرکت می کنید چطور می روید ، کجا می روید ، چکار می کنید ، از کدام در می روید ، مسجد النبی ، مسجد الحرام و الی آخر ، با تمام اعمال . اگر توانستید یک غلط از بنده بگیرید ! اما از بنده بپرس شکیات نماز چه هست ، اگر دانستم . نمی دانم چون تمام عمرم تلاش کردم شک نکنم که گیرش نیفتم . اما سفرم را حفظ کردم ، علت داره حفظ کردم برای اینکه با آن زندگی کردم . در تاکسی نشستم به جای اینکه آدم ها را کنکاش کنم بنده رفتن حج را طی کردم . ذره ذره به راهم نگاه کردم خیلی چیزهایی را که موقع رفتن ندیده بودم بعداً در این رفت و آمد های دائم روزانه ام پیدا کردم . درست می گویید محرم امسال حرارت است و نه هیجان . بنده به توفیق الهی و به اذن آقا امام زمان(عج) الان اینجا نشستم چون ایشان اِذن ندهند نمی توانم هیچ کاری کنم . به توفیق الهی تلاش کردم شما را با امام آشنا کنم ، نه با زخم های تنش چون به اندازه کافی ما در سینه زنی هایمان این قدر شور و این قدر عشق و دلگیری و دلتنگی هست که آدم ها دائم نگاهش می کنند . بنده نیامده ام این کار را بکنم بلکه آمده ام شما را با وجود واقعی و اصلی امام آشنا کنم ، این است که تلاش کردم به آن حقیقت برسیم . آن حقیقت وقتی وارد شد اگر گناه نکنی و بیرونش نکنی آن دیگر دائمی با شما خواهد بود چون از جنس حقیقتی است که در شماست . من و شما همه مان از آن حقیقت بهره بردیم چون همه مان از خدا بهره بردیم . یک بخش امام ، معصومیت شان هست که ما نداریم اما بخش حقیقت درونی شان را همه مان داریم ، شما را به آن حقیقت رساندم . تلاشم را کردم با همه وجودم و خداوند توفیقش را داد چون نیتم را نگاه کردم و از او خواستم . بنده خیلی تلاش کردم ، خسته شدم و اینها نتوانستند به جایی دست بیندازند بنابراین خودت به آنها بده . بده و بگذار اینها با آن آشنا شوند . آن چیزی که در درون شما داغ است و گرم هست و در این چند روز دائمی شده است ، درک کردن آن حقیقت درونی است ، چطوری این را نگه دارید ؟ با آن زندگی کنید . با حقیقت درونی ات چطور زندگی می کنی ؟ اگر آن حقیقت نباشد نفس هم نمی توانی بکشی . اگر آن حقیقت نباشد اصلاً زنده نیستی ، غیر از این هست ؟ پس بنابراین با این حقیقت زندگی کن . شما چطور عادت داری پدرت را صبح اول وقت ببینی ، به پدرت سلام کنی . دوست داری حتی اگر زن هم داری خانه ات هم جداست اگر مقدور است صبح قبل از این که از در بیرون روی دم در هم شده یک سلامی کنی و بروی چرا که بزرگ های ما گفتند هر وقت کارت گیر می کند برو نگاه به پدر و مادرت کن اگر آن ها به تو لبخند زدن کارت باز شده است اگر نخندند کارت باز نمی شود یعنی این حس در شما بطور دائم وجود دارد ، در آنهایی که خانواده دوست هستند . آنهایی که آن ارتباط درونی به دلایل مختلف وجود ندارد جدا از بحث ماست ، ولی فی الواقع این هست ، شما باید با امامتان این گونه زندگی کنید ، زندگی که به شما بخشیده و گفته چادرتان را کنار چادر من بزنید صبح به صبح به من سلام بدهید و بیرون بروید این را از دست ندهید . یادش کنید ، نامش را ببرید و هر چه بیشتر نگاه کن چطور زندگی کرده ، ببین چطور فرزندش را در آغوش گرفته ، به همسرش چطور نگاه می کرده ، اشکال همسرش را چطور می گرفته . پیغمبر خدا در آخرین حجشان در مکّه به همسرش عایشه گفت که می ترسم ، پرسید چرا ؟ گفت خداوند بر عهده من تکلیفی سنگین گذاشته ، گفت چه تکلیفی ؟ گفت علی را باید به همه معرفی کنم اما هیچ مگو کسی نباید بداند ، عایشه اولین قدمی که برداشت به حفصه گفت ، حفصه همسر دیگر پیغمبر و دختر عمر بود ، عایشه دختر ابوبکر بود و بعد هم پدرانشان متوجه موضوع شدند و اولین قدم 5 نفره با هم در مکه نقشه قتل پیغمبر را کشیدند ، قبلاً با اسنادش برایتان سخنرانی کرده ام . وقتی که خداوند به پیغمبر اطلاع داد که همسرت رازت را برملا کرده و چنین نقشه ای کشیده شده ، مردهایی که با معصوم زندگی می کنند ، هم نفسی می کنند اینجا باید ببینند که با خطای زنش چطور روبرو شد ، او را کتک زد ؟ فحش داد ؟ به خانواده اش بی حرمتی کرد ؟ فقط به او گفت می دانم چکار کردی ، عایشه به او گفت از کجا می دانید ؟ گفت خدا به من وحی کرده ، با معصوم زندگی کردن یعنی این ، که امروز اگر همسر آقایی نافرمانی کرد یا بالعکس خانمی با همسر نامرتبی روبرو شد چکار باید بکند ؟ آن کسی که با معصوم زندگی می کند راه و روش او را پیش می گیرد ، مردم دیگر به او می گویند تو دیوانه ای این سر تو سوار می شود ، بگذار سوار شود من جز راه معصومم راه دیگری نمی روم ، معصوم را پائین نیاورید در حد زندگی عادی روزمره تان ، خودتان را بالا بکشید و در همه زمینه ها هم سطح زندگی معصوم شوید ، آن وقت نتیجه آن را می بینید ، بنده 11 سال از حج تمتعم گذشته هنوز آنرا به یاد دارم و از آن جدا نشده ام ، کربلا را می خواهید با جزئیات برایتان بگویم ، یک دفعه هم بیشتر نرفتم ، باسختی فراوان هم رفتم ، ولی هنوزم وقتی جایی گیر کنم باز هم به آنها توسل می کنم و حاجتم را گرفتم ، در کربلا از کفل العباس دور زدیم و از سمت حرم حضرت ابوالفضل وارد بین الحرمین شدیم ، پشتم را به حرم حضرت عبّاس کردم و رویم به حرم امام حسین(ع) بود ، پسرم آمد و گفت پشت شما به حرم حضرت عباس است گفتم می دانم ، من با آقا کار داشتم به او گفتم آقا جان من پشتم به برادر علمدارتان گرم است ، من پشتم را به او نکردم ، من پشتم را به نماینده ای از حضرت دوست داده ام تکیه کردم به او ، پشتم به برادر علمدارتان گرم است و رویم به خودتان است تو را به جان مادرتان حضرت زهرا قسمت می دهم نگاهی کنید ، به همسرم گفته بودند باید بستری می شدند ، گفتم آقا من دکتر و بیمارستان نمی خواهم ، نگاه کنید آقا ، شما را به جان مادرتان حضرت زهرا قسم می دهم ، جواب گرفتم وقتی جوابم را گرفتم از جایم بلند شدم . بعد از چند سال که دوباره مشکل همسرم تکرار شد به یک جوان سفارش کردم که بگو آقا فلانی گفته پشتم را به برادرتان گرم کنم و رویم به شما و شما را به جان مادرتان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که به چیزی که می خواهد توجه کنید ، به او گفته بودم آنقدر بایست تا جوابت را بگیری ، آن جوان خودش می گفت، که آنقدر ایستادم ، یکباره دیدم یک شال سبز روی دستان من است ، چشم باز کردم دیدم مردم بطور عادی دارند حرکت می کنند باید با امام این طور زندگی کنید . امسال چیزی به دست شما دادیم که اگر قدرش را ندانید تا آخر عمرتان را باخته اید ، اگر قدرش را بدانید محرم سال بعد شما اینجا جمع می شوید و کارتان را انجام می دهید ، نیاز به من ندارید ، چون راهتان را پیدا کرده اید . بخورید ، بیاشامید ، با همسرانتان آمیزش داشته باشید ، داد و ستد کنید ، به مهمانی بروید ، مهمانی بدهید ، همه امورات روزمره را انجام بدهید به شرط این که در تمام این روابط آقای شما حضور داشته باشد ، آقاجان خوبست این کار را انجام دهم ؟ وقتی تو با آقایت زندگی کردی هر کجا که جواب سؤالت را متوجه نشدید خودشان جلوی انجام آن کار را می گیرند و اجازه نمی دهند انجام شود ، گاهی اوقات لحظه آخر می آیند و از من سؤال می پرسند و به سرعت هم پاسخ آن را می خواهند ، این طور مواقع به امام زمان(ع) می گویم آقا شما امر فرمودید ولی من متوجه نشدم اگر صلاح است انجام شود ، اگر صلاح نیست انجام نشود ، هر کجا که متوجه موضوعی نشدید به آقا بگوئید درست است ؟ خوبست ؟ انجام دهم یا خیر ؟ ببینید چه می گویند ، امیدوارم که پاسختان را گرفته باشید . امروز دقیقاً در همین زمینه می خواستم صحبت کنم ، چند جمله ای به آن اضافه کنم . گره کور همه ما ، مرد و زن ، پیر و جوان ، کوچک و بزرگ در یک چیز هست و آن نداشتن متانت است ، جوانها و پیرهای ما صاحب متانت نیستند و کسی که متانت ندارد در تنگناها و لحظات حساس چنان واکنشی از خود نشان می دهد که فقط ابلیس او را راهنمایی می کند . یادتان هست در آخرین شب یعنی شام غریبان ، کلام آقا امیرالمؤمنین فرمودند که خداوند فرموده : "از صبر و نماز کمک بگیرید . فرمودند صبر ، پیامبر خدا و نبوت است و نماز ولایت است . خداوند نفرمود هر دو سخت است ، فرمود آن سخت است . از لحاظ دستوری هم به جمله نگاه کنیم وقتی اشاره به یکی می شود ، آن یکی شامل آخرین مطلب می شود یعنی نماز که همانا اقامه ولایت آقا امیرالمؤمنین است ، در جلسات بعد در زمانی که دوباره شروع به صحبت کردم ، چون جلسه آخر اتمام حجت کردیم که ای جماعت ! خدا در قرآن فرموده که آن یکی فقط بر خاشعین راحت و امکان پذیر و سبک است و سنگینی ندارد که پذیرش این امر ولایت فقط برکسانی که خضوع و خشوع کامل دارند بدون چون و چراست . پذیرشش ابوالفضلی است . آقا امام حسین(ع) فرمودند : برو ، آقا ابوالفضل(ع) بلند شدند راه افتادند با گریه . خانم حضرت زینب(س) جلوی ایشان را گرفتند و گفتند : عباس جان کجا می روی ؟ ایشان گفتند : آقا و امام من فرمودند برو . حتی از امامشان نمی پرسند : چرا بروم ؟ برای چه بروم ؟ مگر من چه کار کرده ام ؟ گفتند برو ایشان هم گفتند : چشم ، بلند شدند و راه افتادند . در هر فرد مسلمان اگر خضوع و خشوع نباشد نه مسلمان است ، نه مؤمن است و نه مؤمنی که قلب امتحان شده داشته باشد ، مؤمنی هم که قلب امتحان پس داده نداشته باشد به حریم حقیقت راه پیدا نمی کند . حالا بنده باید امشب می آمدم در بحث ولایت شروع می کردم از روایت نورانیّت امام علی(ع) صحبت می کردم ، به چه درد می خورد ؟ کسی که خاضع و خاشع نیست کلام در قلب همچون صخره اش اثری نخواهد داشت . من امسال به برکت این محرم فهمیدم عیب کارم کجاست . دریایی گوهر را روی صخره های سنگی می ریختم ، خب صخره سنگی چه کار می کند ؟ یا روی صخره می ماند و می گندد یا چون چیزی برای نگهداری ندارد از روی آن سُر می خورد و می افتد . وقتی قلبی خاضع و خاشع نیست ، در مقابل خالقش خاضع نیست ، می تواند در برابر امامش خاضع باشد ؟ نمی تواند باشد ، غیر از این است ؟ تا وقتی که خودتان را وفق ندهید دیگر این روایت را ادمه نخواهم داد و مسلمانی که بمیرد و این روایت بزرگ از امامش را نشنود ، نفهمد و در وجودش جاری نسازد ، من می گویم از قول کسی دیگر نمی گویم مسلمان نمرده است . خودتان می دانید حالا از صبح تا شب یک تسبیح 10000 تایی دستت بگیر صلوات بفرست . لا اله الا الله بگو ، لااله الاّاللهی که زیر پرچم ولایت نباشد تأثیر گذار نیست . اگر می خواست اثر گذار باشد به شمری که یازده بار پیاده رفته بود حج ، اثر می گذاشت . گذاشت ؟ شمر چه کرد ؟ یا بر عمربن سعد و خیلی افراد دیگر از جمله سلیمان صرد خزاعی اثر می گذاشت . گذاشت ؟ خیر . همه چیز را جمع کنیم ، سجاده را هم جمع کنیم . نماز خوانی که اشهداَنّ علیّاً ولی الله را می گوید اما متوجه نمی شود ، چه نمازی ؟ برای خدا از محّرم امسال خارج نشوید ، همه ماههایتان را محّرم کنید منظورم این نیست که سیاه بپوشید و دائم نوحه بخوانید ، متوجه می شوید چه می گویم ؟ گاهی اوقات پسرم آهنگهایی را می آورد ، ساز و ضربش زیاد بود ، می گویم این دیگر چیست ؟ می گوید : مادر به خدا برای پروردگار ، برای امام زمان(عج) می خواند . اوایل می خندیدم اما الان دیگر نمی خندم ، راست می گوید او هم در هنر خودش خدا را دیده من نمی پسندم برای مکانی که در آن قراردارم اما به این معنی نیست که او عیب دارد ، او هم خدا را این طوری دیده که با آن همه شور و هیجان برای خودش می خواند .
خاضع و خاشع شوید تا شما را از این درگاه رد کنند . این درگاه جایی نیست که بتوان بسادگی از آن عبور کرد ، شب عاشورا امام شما فرمود هر کس حق الناس بر گردن دارد برگردد . یعنی شهادت در راه خدا و امام هم حق الناس راپاک نمی کند . بروید دورتان را تمیز کنید ، حقوقی که بر گردن دارید رد کنید تا وقتی زنده هستید این کار را انجام دهید . اولاد به پدر و مادر بد کرده برود و رضایتش را بدست بیاورد ، پدر و مادر در مورد فرزندش کم کاری کرده جبران کند . برادر با برادر ، برادر با خواهر ، هرکسی بر گردن شما حقی دارد حقش را ادا کنید . این حقها نمی گذارد شما خاضع شوید چون هنوز ستمگرید و به زور ستاندید . چیزی را که به زور گرفتید پس بدهید تا به شما اجازه بدهند خاضع و خاشع بشوید . مگر نمی خواهید اینها را بدانید ؟ مگر از من نپرسیدید ؟ من جواب می دهم . بچه های کوچک که با پدر و مادرها با تندی و ترشی حرف می زنند . از حالا بدانند حقوق پدر و مادر بر گردن شماست . بعداً که به سن بالاتر و عقل بالاتر که رسیدید حساب و کتاب شما را می بندند . آنوقت نان بدود شما هم بدوید . کار می خواهی ، کار بدود شما هم بدوید . خوشبختی بدود شما هم بدوید . نگویید که نگفتم ، همه چیز را گفتم . حق خدا ، مردم و ولیّ خدا را بدهید . دائم نشسته گریه می کند که امام زمان(ع) جمعه شب از راه رسید و شما نیامدید ، آخر تو دنبال ایشان بودی که بیایند ؟ اصلاً نبودی ، همین امروز توی ایّام عزاداری از صبح تا به حال چه کاری انجام دادی که بیایند ؟ یک مقدار فکر کنیم ما چه می خواهیم وقتی برایش خرج نمی کنیم ؟ خاضع شوید ، خاشع شوید تا اجازه بقیه روایت را پیدا بکنم بعد ان شاءالله در خدمت شما خواهم بود یاعلی مدد .