گفتگوی آقا امیرالمومنین از حکمت 31 نهج البلاغه
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: نهج البلاغه
- بازدید: 58
بسم الله الرحمن الرحیم
از امیرالمومنین درباره ایمان پرسیدند، ایمان یعنی چه؟ هیچ وقت از خودت پرسیدی ایمان یعنی چه؟ می گویی معلوم است دیگر، قبول کنم خدا یکی است پیغمبر، امام، کتاب دارد.!!
ایشان فرمودند ایمان بر 4 پایه استوار است، ایمان بالا نشسته به این 4 تا سوار است، شرط داشتن ایمان؛ صبر، یقین، عدل، جهاد است اما کار به همین جا ختم نمی شود، می دانید صبر یعنی چه؟ یعنی یک چیزی را ببنیم لب و دهنم را فشار بدهم که من هیچ چیز نگویم نه این صبر نشد، به آن می گویند تحمل بیهوده، زجرآور.
پایه ی اول ایمان؛ صبر:
ایشان فرمودند صبر هم دارای 4 تا پایه است: شوق، هراس، زهد، انتظار، بعد معنی فرمودند:
1- شوق: آن کس که مشتاق بهشت باشد شوق برای رسیدن به بهشت، شوق برای رسیدن به امام زمان(عج)، من به خودم گفتم ای آدم از 1001 آرزو آن یکی که برای تو انگیزه زنده بودن فراهم می کند چیست؟ گفتم من امامم را در دنیا به چشمانم ندیده ام اینقدر زندگی کنم که امام ظهور کند من با این دو چشمم او را ببینم، لباسش را به دست بگیرم و ببوسم، این را شوق می گویند، فرمودند آن کس که مشتاق بهشت باشد، دل از شهوت و تمایلات باطل بشوید، آن کسی که می خواهد امام زمان را ببیند آقاست چشمش را به زن نامحرم در هر وضعیتی حتی چادر پوشیده، باحجاب، نمی اندازد، دید چشمش را پایین می اندازد، خانم همینطور، این ساده ترین است که می گویم حالا دیگر بگیر و برو، شهوت و تمایلات باطل دل می شوید چرا؟ شوق بهشت دارد شوق این را دارد که در این دنیا بتواند امام زمان(عج) را ببیند، نکند به او پشت کند.
2-هراس: آنکه از آتش بترسد از مُحرّمات بپرهیزد، می گوید : چون از آتش می ترسد از مُحرّمات از آنهایی که حرام است پرهیز میکند من دوست ندارم بسوزم. خیلی جوان بودم که انقلاب شد درست است که با حجاب بیرون میرفتم ولی کلّه ام بوی قورمه سبزی میداد بچّه دانشجو هم بودم خیلی ها رو دیدم برای اینکه صدای حزب اللهی ها را در بیاورند یک کارایی میکردند من هرگز به خودم نپذیرفتم تاری از موهایم را در خیابان بیرون بگذارم، چرا ؟ ترس از خدا نبود، میگفتم من تحمّل اینکه یکی بیاید به من توهین کند را ندارم این برای من عذاب بود، این هراس مرا ایمن نگاه میداشت تا بعدا دیدم نه بابا کار فراتر از این صحبت هاست اینها چیست ؟ اینها کیستند ؟ تو یک عمری بچّه مسلمان بزرگ شده بودی همین جوری برو دیگر در برف و باران زمستان و گرمای تابستان با چادر مشکی به مدرسه میرفتی، تو را چه شده است؟
3- زهد: آنکه به دنیا زُهد بورزد مصیبت ها بر او آسان گردد. او که از دنیا فقط از حداقل هایش استفاده می کند، عبادت می کند وقتی بر او مصیبتی وارد میشود داشتن مصیبت ها آسان می شود مصیبت فقط مرگ نیست فکر کن یکباره تمام سرمایه اش را از دست می دهد، فکر کن یکباره خونه ای را که با هزار امید خریده روی سرش خراب می شود و.... او که زُهد میورزد به خداوند بندگی می کند تحمّل مصیبت ها برای او آسان می شود.
4- انتظار: او که مرگ را در انتظار است در نیکی کردن شتاب می کند. نکند دیگر وقت نکنم فلان کار را انجام بدهم، من وقتی به سفر میروم صدقه نذر میکنم و کنار می گذارم و برای اینکه یادم نرود اوّل از همه روی کاغذ مینویسم بعد در موبایلم یادداشت میکنم چرا ؟ شاید افتادم مُردم، من اگر بمیرم بچّه هایم روی میزم را نگاه می کنند نوشته ام را می بینند، دفاترم را می بینند، موبایلم را چک می کنند و می بینند که من نوشته ام عزیزانم این قدر صدقه بدهکارم وقتی هم پرداخت میکنم حذف میکنم، آنکه مرگ انتظار کشد در نیکیها شتاب کند.
پایه ی دوم ایمان؛ یقین :
یقین روی 4 پایه استوار است: بصیرت زیرکانه، درک حکیمانه ی واقعیّت ها، پندگیری از حوادث روزگار، عبرت از سرگذشت پیشینیان.
1و2- آنکه با بصیرت و زیرکانه به واقعیت ها بنگرد درهای حکمت و دقایق امور به رویش باز شود، درِ حکمت که باز می شود چون می فهمی که این دقیقه چه امری باید انجام شود لحظه بعدی چه امر دیگری.
3- آنکه دقایق امور را بفهمد عبرت آموزد این را فهمید می گوید عجبا من اصلا به آن فکر و توجه نکرده بودم .
4- آنکه عبرت آموزد چنان باشد که گویی با گذشتگان میزیسته است. یعنی هر آنچه که از گذشتگان بوده انگار تو با آنها زندگی می کردی چرا ؟ چون از آنچه که بر آنها گذشته تو عبرت کردی وعبرتها تو را به آنها وصل می کند.
پایه ی سوم ایمان؛ عدل:
عدل هم 4 شاخه دارد : فهم دقیق، دانش عمیق، قضاوت صحیح، استحکام در حِلم
او که درست اندیشید به عمق دانش می رسد.
او که درست فکر می کند، طبقه بندی ذهنش را درست چیده پاک و تمیز است به عمق علم و دانش می رسد. برای چیست ؟ به چه درد می خورد ؟ چرا باید باشد؟ و…آنکه به عمق دانش برسد از چشمه زلال حکمت و حقیقت نوشد. چرا نام حضرت زهرا(س) بایستی جزء شهادتین باشد؟ وقتی تو به عمق این ماجرا رسیدی تازه درِ حقایقش، چشمه ی زلالِ حقایقش به روی تو باز می شود حالا مَثَل می گویم ان شاءالله که اینطوری باشد دنیایی به روی من باز شده خُب من چه بگویم؟! وقتی برای شما چیزی نباشد نمی توانم که حرف بزنم، یا شما رسیده باشی بگو، من اگر نرسیده باشم نمیفهمم اینها چیزهایی است که آدمها باید حتما خودشان حرکت کنند.
کسی که حلیم و صبور باشد در کارش کوتاهی نورزد با نیکنامی زندگی کند. صبور است دیگر با حِلم بسیار است، حِلم یعنی بردباری. کارش را درست انجام میدهد استرس و بزن برو ندارد کسی که صبور است نمازش را طوری می خواند آنهایی که روبرویش ایستاده اند از نماز خواندنش غرق لذّت شوند، برای ما چه ؟ به رکوع نرفته در سجده هستی، سجده نرسیده قد بلند می کنی.
پایه ی چهارم ایمان؛ جهاد:
برای من و شمایی که می خواهیم جهاد کنیم، جهاد 4 شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، صدق و راستی در همه حال، دشمنی با فسق و فاسقان.
جهاد را ما به این میشناسیم که شمشیر، تفنگ بکشیم، پهباد بلند کنیم ، توپ و زره پوش راه بیندازیم به جنگ دشمن غدّآری برویم که به سمت ما آمده تازه خود این جنگ مسئله دار است به این سادگی به آن جهاد نمی گویند.
1- هرکس امر به معروف کند باعث می شود که مؤمنان تقویت بشوند، چون امر درستی را در دین تذکر می دهد یا کمک می کند اینگونه مؤمنان زیاد و زیادتر می شوند.
2- کسی که از زشتی ها نهی می کند بینی کافران را به خاک می مالد. چقدر کیف می کنم یمن دائما اطلاعیه میدهد ما تا آخرین لحظه پای فلسطین ایستاده ایم. دائم پوز اسرائیل و آمریکا را به خاک می مالد حتّی اگر زورش نرسد ولی زورش را هم که نداشته باشد رویش را که دارد ، زبان و نیّتش را که دارد ، شاید نه، حتما، خداوندی که بالای سر ماست به نیّت درست او وسعت بدهد و خیلی چیزها را عوض کند من و شما اینجا چه کاره هستیم ؟ به گوشم می شنوم این حرفها را که ای بابا ما خودمان در مملکت این همه گرسنه داریم حالا پولهایمان را جمع کنیم به فلسطین، غزه بفرستیم، آنها که بُمب خورده اند نیمی از آن ها مُردند بقیه هم عنقریب می میرند این گرسنه های اینجا را هم بگذاریم بمیرند؟
3- او که در میدان نبرد صادقانه پایداری کند وظیفه خود را ادا نماید . بنده 4 یا 5 ساله بودم اینقدر عروسی فامیل در سالن های خیلی بزرگ خیلی شیک با ارکستر فلان دعوت کردند خانم ها می رفتند آرایشگاه موهایشان را درست میکردند لباس های شیک میپوشیدند من که بچه بودم نگاه میکردم بعد میدیدم خانم های فامیل دور و بر مادر من چرخ می زدند ببین موهایت چقدر خوشگل شده است ببین لباس هایت چقدر قشنگ است حالا یک امشب چادر سرت نکن برای چه چادر سر میکنی مادرم هم می گفت نمی شود، یعنی چه؟ یک شب است بعدا هم استغفار کن. نمیشود. صادقانه در این میدان نبرد ایستاد گفت نمی شود ما هم دیدیم گفتیم نمی شود چون او گفت نمی شود، ما که عقلمان نمیرسید با همان بچگی خودمان گفتیم نمی شود. من همیشه از گوشه چشم از وسط بچه ها در مهمانی ها نگاه میکردم ببینم واقعا مامانم چادرش را برمیدارد بعد میدیدم نه بر نمی دارد نمیشود دیگر صادقانه در این میدان نبرد ایستاد تا وظیفه اش را ادا کند.
4- کسی که با فاسقان دشمنی کند و برای خدا خشم ورزد خدا هم او را پشتیبانی کند روز قیامت او را راضی سازد اختیار خودتان است یک جهاد شما مخالفت و دشمنی با کسانی است که روبروی خدا ایستاده اند به آن ها خشم بورزید تا خدا شما را پشتیبانی کند و روز قیامت خدا از شما راضی باشد .
آنچه را که در دین به ما گفته شده است مفهوم واقعی آن را نمی شناسیم برای همین هم یک دفعه اینور میزنیم یک دفعه آن ور میزنیم. اگر بدانیم ایمان یعنی چه؟ سعی میکنیم آن پایه ها را در خودمان ایجاد کنیم. اگر فهمیدیم عدل یعنی چه؟ سعی می کنیم عادل باشیم و…

