نگاهی نو به یاران امام حسین(ع) در دشت خون و بلا بخش پنجم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: نگاهی نو به یاران امام حسین(ع) در دشت خون و بلا
- بازدید: 4395
بسمالله الرحمن الرحيم
طی شب های گذشته و گفتگو هایی که با هم داشتیم امیدوارم که توانسته باشم دوستان مان را به سطحی از نگاه و تفکر رسانده باشم که درک کرده باشند بنده هیچ بحثی در رابطه اختلاف دو گروه سنی و شیعه ندارم. یکروز امام زمان (عج) که ظهور بفرمایند مطلب را خودشان بحث و صحبت خواهند کرد.اما همانطور که در قرآن کلام وحی می خوانیم و بارها خوانده ایم که خداوند فرموده است آیا اگر پیشینیان شما به اشتباه عمل کردند شما باز هم می خواهید همین اشتباه را پیش بگیرید؟ همان اشتباه را می خواهید ادامه دهید؟ و به آن باور باز هم می خواهید عمل کنید؟ دعوت می کند بشر را به اینکه آنچه را در گذشته اتفاق افتاده است نگاه کند اشکالش را ببیند و ازش عبرت کند و دیگر آن را ادامه ندهد.بررسی عملکرد پیشینیان افق بازتر و روشن تری را پیش چشمان ما گسترده می کند. در عین اینکه احترام پیشینیان در جایگاه خودش محفوظ است اما امروز این نگاه به ما تذکر می دهد که ما دیگر تکرار آن جریانات را نداشته باشیم. همین و بس. نه بیشتر از این. وگرنه جامعه اسلامی اگر این موضوعات را نشناسد نمی تواند خطرات آینده را پیش بینی کند و نتیجتا سر سلامت از ماجراها به در نمی برد. واقعا باید فکر کرد. ماه رمضان و ماه محرم از جمله ماههایی است که حقیقتا انسانها باید زمانی را برای تفکر و اندیشیدن اختصاص دهند. قبل از اینکه سینه بزنیم، قبل از اینکه نوحه بخوانیم ، قبل از اینکه سیاه بپوشیم باید بیندیشیم چگونه عده ای با نام و اعتقاد مسلمانی حاضر شدند دست به کشتن وحشیانه کسی بزنند که خودشان هم معتقد بودند، قبول داشتند که رسول خدا(ص) در مورد او و برادرش سفارش ها کرده است و حرفها زده است. چطور ممکن است آدم همچین کاری را انجام دهد. اگر امروز به آن نپردازیم فردا ما این کار را می کنیم. ما آن اعمال را تکرار می کنیم چون هرگز نمی فهمیم اونها چه مسیری را رفتند که به آنجا رسیدند ما هم همان مسیر را می رویم. چه فرقی دارد؟ مگر ما تافته جدا بافته ایم؟چون امروز کامپیوتر و تکنولوژی برتر داریم ما خیلی برتریم؟ ما خیلی بدتریم برتر نیستیم. در خیلی چیزها ما خیلی بدتریم.
در الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ج 2 آمده است که آقا سیدالشهدا در مقابل لشگرعمرسعد فرمودند آیا به راستی سخن پیامبر خدا (ص) را در مورد من و برادرم به شماها نرسیده است که آقا فرمودند این دو سید و سالار جوانان بهشت هستند. آقا می خواهد یادآوری کند که گذر عمر و هوای نفس خیلی چیزها را از خاطر آدم می برد. آقا می خواهد یادآوری کند و به یادشان بیاورد. بهشان می گوید شما واقعا به خاطر ندارید؟ این کلام را از رسول خدا (ص)نشنیده اید؟ جوان تر هایتان شاید پیغمبر (ص) را ندیده باشند ولی این همه آدم سن و سال دار که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده و بین شماست و آماده شمشیر کشیدن و ریختن خون من است واقعا به خاطر نمی آورد که پیغمبر خدا (ص) چی فرمودند؟این لشگر کلام امام را می شناختند. قبول هم داشتند هم این کلام برایشان آشنا بود و هم مورد قبولشان. پس چی؟ مشکل آنجا بود که روزی در 50 سال قبل کلام بزرگی از رسول خدا را زیر پا گذاشتند و نادیده گرفتند.یعنی آنروزی که اینکار را کردند یک جا پای قشنگ ،قالب گرفته حاضر شد که در نسل های بعد هم بدانند که می شود روی کلام رسول خدا(ص) پا گذاشت.ببینید چه می شود. این تفکر را بوجود آوردند که باید از اسلام استفاده کرد اما هر جا به نظرت آمد که اسلام جواب نمی دهد با نظر خودت کار درستت را انجام بده. چون معتقد بودند که اسلام مثل هر چیز دیگری در دنیا کهنگی می پذیرد. یکروز کهنه می شود. دورانی دارد و وقتی کهنه شد باید قطعاتی از آن تعویض کرد.
علامه طباطبایی در معنویت تشیع نوشته است که خلیفه دوم می گفت همانطور که یک شتر در طول عمرش حالات گوناگون توانایی،جوانی، پیری، ناتوانی دارد اسلام هم همینطور است یعنی اسلام را یک نوع تفکر بشری می دانست که در دوره های مختلف بر اساس زمان می تواند تغییر کند در حالیکه دینی که خالق هستی برای کل بشریت آورده است و فوق عالم تفکر بشری است و شامل مرور زمان هم نمی شود، اصلا نمی شود از این منظر بهش نگاه کرد. دین خدا یک پدیده مادی برای عصر و زمانه خاصی نبود که همانطور که ماده فرسایش پیدا می کند دین هم فرسایش پیدا کند.در این نوع تفکر اگر امام حسین(ع) آدم هایی که با این تفکر دارند زندگی می کنند بخواهند جامعه اسلامی را بر گرداند زمان آقا رسول الله(ص) چی می شود. همانی می شود که دیدید که در صحرای کربلا اتفاق افتاد. امام زمان (عج) که ظهور کند جامعه بشری را برمی گرداند به زمان آقا رسول الله در قالب تکنولوژی برتر.آن وقت اگر من و شما حاضر نباشیم چیکار می کنیم؟ همان کاری را می کنیم که لشگر عمر سعد کرد.عمر سعد خیلی واضح می گفت. می گفت من می دانم تو بر حق هستی ولی خلافت ری را چیکار کنم؟ هوس داشتن این خلافت را چیکار کنم. خوب من و شما هم همین را می گوییم اگر هر روز خودمان را با این باور جدید و درست و محکم به روز نکنیم به ما هم همان اتفاق می افتد.
در بحار الانوار ج 44 آمده است آقا امام حسین می فرمایند من برای سرکشی و عداوت (یعنی برای اینکه جلوی حکومتی بلند شوم. عداوت هم یعنی دشمنی) فساد کردن ( یعنی مال و منال به دست بیاورم.) ظلم نمودن (یعنی آنهایی که قبلا اذیتم کردند بزنم پدرشان را در بیاورم.) من برای اینها خروج نکردم یعنی از حکومت خروج نکردم بلکه جز این نیست که من به منظور اصلاح در دین جدم قیام نموده ام.من در نظر دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم. من می خواهم مطابق سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم علی ابن ابطالب(ع) رفتار نمایم.به یاد داشته باشیم قرآن برای چی آمده است. ببیند ما اینها را باید هر روز مطرح و نو کنیم.. ما باید به یاد داشته باشیم قرآن برای چی آمده است. قرآن زندگی دنیا را به خوبی سر و سامان می دهد. نمونه حی و حاضرقواعد ازدواج در اسلام سبب می شود مرد ها و زنها در اسلام به هم متعهد باشند و خارج از این تعهد زندگی نکنند ،نه اینکه خوشم آمد می خواهم امتحان کنم. بروید ببینید چه می شود. یکسال دو سال شش ماه سه ماه دو ماه هرچی با هم زندگی کینم به صورت مشترک اگر خوشمان آمد برویم تعهد بپذیریم. اسلام این را نمی گوید. اسلام آمده است زندگی دنیا را سر و سامان دهد.
در اقتصاد و در تجارت تزی را ارائه می کند که هیچوقت جنسی در انبار برای آنکه گران شود نماند. زمینی برای آنکه گران شود، بایر به نام دیگری در یک گوشه نماند.ما امروزه انجام می دهیم بخاطر همین هست که حال و روزمان همین است. بهتر از این هم نخواهیم شد. قرآن آمده است که زندگی آخرت را برای ما آماده کنید. چطوری ؟اگر بشر آخرت را بپذیرد باید آسمانی شده باشد. یعنی باورش اینقدر قوی شده باشد که مرگ پایان این دنیا نیست ، مراحلی برتر از این هم وجود دارد . بشر بایدآسمانی شده باشد ، چطوری بشر آسمانی بشود ؟ با چهار تا کلام ؟ کلام را خدا فرستاد اما در کنار کلام ، انسان معصوم فرستاد . فرستاد گفت این الگوی معصوم بی خطا ، برای شما که این کلام را برای شما باز کند ، شما یاد بگیرید چطوری آسمانی بشوید . معصوم با باطن قرآن در ارتباط است ؛ یک جامعه مادّی فقط شخصیت آسمانی یک معصوم می تواند مدیریت صحیح کند و آن را به سرمنزل مقصود برساند .
تاریخ را نگاه کنید ، 14 قرن گذشت معصومین همیشه کنار ایستادند خب جامعه چه شد ؟ هر دوره ظلم و فساد و گند همه جا چرخید ، یک دوره بیشتر ، یک دوره کمتر . جز حکومت علی(ع) یک دوره نشان بدهید که هیچ خبری نبود ، همه چیز آسمانی بود ؟ نیست ، چون معصوم باید مدیریت کند . در آیه 33 سوره احزاب خداوند فرموده : وَ قَرْنَ في بُيُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً – نماز به پا دارید نمی گوید نماز بخوانید ، نماز خواندن یک جزء کوچک از این کلام است می گوید نماز به پا دارید یعنی اگر از بالای پله های این جا آمدی پایین وقت نماز است فوری به نماز بایست که بقیه هم تو را ببینند . سجاده ها را پهن کن ، مُهرها را بچین ، کمک کن وضو بگیرند و هزاران کار دیگری در امر به پا داشتن نماز که این ها همه اش فعل های کوچک است . تو نمازخوان کامل درست باش که چهار تا جوان دیگر تو را ببیند به نماز خواندن تمایل پیدا کند . نه نماز بخوانی ، این قدر هم پیشانی ات سوخته چون بعضی ها مُهر داغ می گذارند بعد هر چه جوان است مثل طاعونی از تو فرار کنند ، این نماز به پا داشتن نیست .
نماز به پا دارید ، زکات بدهید زکات جامعه بشری را از فقر و نکبت نجات می دهد . خوب توجه کنید نمی خواهم وارد بحث اقتصادی بشوم ، نه من صلاحتیش را دارم و نه دیگر حوصله اش را دارم که بروم و مطالعه اقتصادی بالا بکنم و برای شما اخبار بیاورم ولی این را می دانم : جوامعی که مردمش حاضر هستند از سهم مالشان قدری بگذرند در آنجا نیازمند نخواهد بود ، گرفتار خاموش نخواهد بود . نماز به پا دارید ، زکات بدهید ، خدا و رسولش را اطاعت کنید ، ببینید اینها را خداوند کنار هم می آورد . جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید ، شما را کاملاً پاکیزه گرداند . پیامبر(ص) و اهل بیت را سفارش به این کارها می کند می گوید با این ها می خواهد شما را کاملاً پاکیزه کند ، از هر گونه آلودگی پاک کند . پس اهل بیت پیامبر(ص) از هر گونه بدی و زشتی دور است چون خداوند آنها را این طوری معرفی می کند . در سوره واقعه آیات 77 ، 78 ، 79 خداوند فرموده : إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لا یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ - قطعاً این قرآنی ارجمند است ، که در کتابی مسطور جای دارد ، که جز پاکان بر آن دست نیارند . منظورش فقط این نیست که تو با وضو باشی .این قرآنی ارجمند است ، قرآن که می دانید نام دیگرش فرقان است یعنی هدایتگر ، جدا کننده حق و باطل می گوید این ظاهرش برای شما این است و بسیار ارجمند اما در کتابی مسطور جای دارد چه بخشی از آن در کتاب پوشیده و مخفی جای دارد ؟ آن بخش باطنی قرآن است ، وجه ظاهری آن دست من و شماست ؛ می خوانیم ، می شنویم ، حرف می زنیم اما بخش باطنی آن در کتابی مسطور جای دارد . مترجمین کتاب مسطور را در پرانتز می نویسند لوح محفوظ . من می گویم "قلب امام ناطق" آن لوح محفوظ آنجاست ،جز پاکان بر آن دست نیابند . اگر کتاب مسطور در عرش الهی باشد که دست امام هم به آن نمی رسد . تا از دنیا برود . نه اینجاست . برای من و شماست . اما نزد امام معصوم . جز مطهرون کس دیگری به آن دست پیدا نمی کند . پس باطن قرآن را مطهرون صاحبان عصمت و طهارت می توانند بازگو کنند . و می توانند اجرا کنند . در سوره احزاب هم که اهل عصمت و طهارت را اهل بیت پیامبر به ما معرفی کرده است . و این هم کلام حق است . نمی توانیم بگوییم ردش کنیم . وقتی کلام حق فراموش شد می شود آن چیزی که تاریخ نشان داد . و یزید بر جای حسین می نشیند . و امام معصوم در کربلا شهید می شود . این یک جمله کاملا اِخباری و اِخطاری است . که مباد در زمان ظهور آقا دوباره این تکرار شود . و مباد که ما جزء لشگر عمر سعد باشیم .
دیشب راجع به زهیر بن قین بجلی صحبت کردیم . ولی کلام را تمام نکردم . امشب آن را ادامه می دهم . زهیر بن قین چهل سال قبل از عاشورا در جنگ های صدر اسلام مثل ارمنستان و فتح بلنجر فتح دریایی حضور داشته است . ببینید چهل سال قبل در راه اسلام می جنگیده . در اثر انحراف جامعه از بینش آسمانی شدن بشر در دنیا و پیوستن به مسیر دنیا در جایی قرار گرفته بود که از امام دوری می کرد . و طوری حرکت می کرد که در منزلگاهها در یک منزل با امام نباشد . یا اینها باشند و یا آنها و همین شخصیت در یک ملاقات با امام حسین چنان جهش عقلی و فکری برایش پیدا شد که دیگر در کنار امام ماند . در هدایت کوفیان و حراست خیمه های امام و اهل بیت مستقیما دخیل بود . ابو مخنف و بعضی از مورخان از علی بن حنظله بن اسعد شامی که او هم از کثیربن عبدالله شعبی بجلی که خودش این شخص کثیربن عبدالله شعبی بجلی قاتل زهیربن قین بود . از زبان او نقل می کند . می گوید وقتی ما برای حمله به سوی یاران حسین می رفتیم زهیر با لباس رزم سوار بر اسب آمد و خطاب به نیروهای سعد شروع به صحبت کرد . زبانی گویا خواهد بود که قلب گویایی داشته باشد. قلبش قبل از زبانش دید . و به او دروغ نگفت
پیغمبر خدا وقتی به معراج رفت و برگشت آیه صریح قرآن است که می فرماید به معراج رفت و قلبش دید و به او دروغ نگفت . می خواهی کلامت رسا باشد ؟ می خواهی کلامت ببرد ؟ منافق وکافر و مشرک را داغون کند ؟ قلبت باید گویا باشد . در مقابل نیروهای عمر سعد شروع به صحبت کرد . ای اهل کوفه شما را از عذاب خدا می ترسانم . لازم است من شما را نصیحت کنم . تا زمانی که بین ما و شما شمشیر جدایی نینداخته ما و شما با هم برادریم . و بر یک آیین و شریعت هستیم . ولی همین که شمشیر به روی هم کشیدیم رشته ی برادری بریده خواهد شد . ما امتی خواهیم بود و شما امتی دیگر . اینک خداوند ما و شما را در رابطه با ذریه پیامبر در معرض امتحان قرار داده است . تا معلوم شود چه خواهیم کرد ؟ اینک ما، شما را به نصرت و یاری ذریه پیامبر و مخذول کردن یزید طغیان گر، فرزند طغیان گر دعوت می کنیم . زیرا جز بدی از او و پدرش در طول حکومت شان ندیدند و نخواهیم دید . آنها هستند که چشم های شما را با میل سرخ از گودی بیرون کرده و دست ها و پاهای شما را قطع می کنند . آنها هستند که شما را با بریدن گوش و در آوردن چشم مثله می کنند . بر شاخه های درخت خرما به دار می کشند . نیکان و افرادش شایسته شما و قاریان قرآن را چون حجر بن هدی و اصحابش و هانی بن عروه و اصحابش را کشتند و می کشند . زهیر گفت اما پاسخ سخنانش فقط دشنام و کلمات زشت و سخت و انکار بود . اما به تبعیت از امامش از حرف نایستاد . کلام زشت آنها را نیکو جواب داد . به دلیل ضیق وقت وارد این گفتگوها نشدم .ولی واقعا لازم است که بخوانیم . اگر می خواهیم ادب را یاد بگیریم لازم است این ها را بخوانیم . این ها مگر بزرگ نبودند خوب ادب را باید از بزرگان یاد گرفت . بخوانیم یاد بگیریم . این ها را باید خواند و تعمق کرد تا مسیر باقی مانده عمر را چگونه باید رفت ؟ شمر لعین در پاسخ تیری به سمت زهیر انداخت . با دشنام گویی و فریاد سعی کرد کلامش را مخدوش کند . در کلام قرآن خواندیم منافقین با مسخره کردن و سروصدا کردن که آن یک مدل مخدوش کردن کلام حق است و با دشنام گویی و فریاد کشیدن و عربده کشیدن یک نوع دیگری است . اما زهیر شمر و منش و اعتقاداتش را در مقابل یارانش برملا نمود . گفتگوی سختی میان آنها در گرفت . تا جایی که امام شخصی را به نزد زهیر فرستاد تا او را برگرداند . و سپس به زهیر فرمود آن چه که لازم بود گفتی اگر برای آنها نفعی داشته باشد .
ابو مخنف و دیگران از حمید بن مسلم نقل کردند که شمر بن ذی الجوشن با لشگرش آن قدر به امام نزدیک شد که به سراپرده امام رسیده بود . و به چادر نیزه می زد . و فریاد کشید برای من آتش بیاورید . می خواهم خیمه را بر اهلش آتش بزنم . یک حرکت غلط در تاریخ بارها و بارها می تواند تکرار شود . و هر بار تکرارش سختی و عذاب بر اولین نفر برگزارکننده وارد خواهد کرد . اولین بار در خانه حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر و ولی خدا را به آتش کشیدند . بعدها خالد بن ولید یک عده را برای تنبیه کردن که چرا از دین برگشتید در آخور حیوانات کرد و آتش زد . در کربلا شمر ملعون خیمه امام را می خواهد بر سر اهل بیتش اراده کند که آتش بزند . مواظب باشید که شما موسس حرکتی در جامعه نباشید که بعدها از نسل های شما ادامه پیدا کند . این حرکات مثل ضربه زدن بر آب است . یک آب راکد مثل آب حوض با دستتان آرام ضربه بزنید روی آب ببینید این ضربه دست شما در ابتدا با یک دایره کوچک و بعد بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر که تا کجا می رود . و آن قدر می رود تا به دیواره حوض بخورد تا منهدم شود . و پاسخگوی تمام این دایره ها شما هستید . شمایی که ضربه به آب زدید . زهیر برخاست و برای دور کردن شمر ملعون و سپاهش جنگ سختی در گرفت . تا آنها را دور کرد
روز عاشورا زهیر به همراه حر به قلب لشگر عمر سعد زدند . و دلیرانه جنگیدند . تا به مقام رفیع شهادت نائل شدند . در بحار الانوار جلد 45 و ابصار العین آمده که امام بر سر زهیر آمدند و فرمودند خداوند هرگز تو را از رحمت خود دور نکند ای زهیر . و کشنده ات را لعنت کند . مانند لعنت به آنها که مسخ شدند و به صورت میمون و خوکها در آمدند .
در تاریخ عاشورا زهیر تعدادی داریم . این یکی از آنها بود . زهیر دومی زهیر بن بشر خثعمی است . این زهیرها همه در رکاب امام شهید شدند . اگر توفیقی باشد یکی یکی به آنها می پردازم . این زهیر فرزند بشر خثعمی است . منصوب به خثعم که خثعم از قبیله قحطان است . و یمنی الاصل بودند . این ها اهل یمن بودند . پدر بشر یعنی پدر بزرگ زهیر از موسسان و بانیان کوفه بود . کوفه اولش شهری به این صورت نبود . کوفه را یک مقری ساختند برای تجمع لشگر . و لشگریان در آنجا جمع می شددند . یعنی به عبارت بهتر یک شهرک نظامی بود . بعدها این شهرک نظامی تبدیل به یک شهر مسکونی شد . و بعد از آن یک دوره ای مرکز حکومت شد . بشر پدر زهیر از اشراف کوفه بود . دلیر و شجاع و در جنگ قادسیه شرکت داشت . زهیر فرزند چنین شخصیتی بود .از ابتدا در جمع یاران باوفای امام قرار داشت و در اولین حمله روز عاشورا این زهیر شهید شد . مقامش همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه براین زهیر سلام و درود فرستاده شده است . روحش شاد .
برای امشب آن چه که در توانم بود گفتم . انشاالله معصومین خدا و شهدای کربلا و اسرای کربلا از این بنده حقیر خدا پذیرفته باشند . باز هم می گویم ما این جا جمع نمی شویم که فرقه های شیعه و سنی را بررسی یا از هم جدا کنیم . نه اصلا چنین قصدی نیست . فقط آن چه که اتفاق افتاده بیان می شود و تاثیر آن را در آینده گفته می شود . باشد که جوانها حواسشان را جمع کنند . که در چنین حکایت هایی در گیر نشوند . و فراموش نکنند . قرآن کتابی دنیایی صرف نیست . اسلام دینی که فقط برای دنیا باشد نیست . اما اگر کسی به باطن قرآن و به باطن این دل برای این که جهت آخرت آسمانی شود بخواهد دست پیدا کند ناچارا باید آسمانی بشود . و برای آسمانی شدن ناچارا باید از معصومی پیروی کند . و دومی ندارد .
صحبت از جمع : یک راهکاری بفرمایید تا بتوانیم در حقه هایمان را باز کنیم ؟
استاد : به این سادگی هم نیست ، به این راحتی هم نیست ولی واقعیتش این است که خواستن ، توانستن است . شما وقتی طلب می کنید و برای طلبتان حاضر می شوید رنج بکشید به عبارت دیگر قیمتش را بدهید و وقتی ابراز می کنید و حرکت می کنید ، خدایی که با شماست خودش می گوید : من از رگ گردن به تو نزدیکترم . خدایی که با شماست خواست شما را حتی زودتر از آن که بر زبانت جاری بشود می گیرد و در این راستا تو را کمک می کند . آن حقه در قلب است در مغز نیست اگر کسی بخواهد در این حقه را بردارد در بخش عقلانیتش باید تلاش کند از همدیگر تفکیک کند . یک سری روابط در بخش دنیا هست که دو دو تا می شود چهارتا . اما در بخش غیر دنیا مطمئن نیستم چهار تا بشود برای همین هم اینجا ابزار کار تو است با دو دو تا چهار تا کار کن اما در بخش زندگی خیلی روی آن سفت نایست که دو دو تای تو بشود چهار تا . ما در مسائل سفت می ایستیم ، سخت می ایستیم . حتی در بهترین چیزها که سخت می ایستیم حجاب ما می شود ، شما دیدید در بعضی از کتاب ها می نویسند حجاب های نورانی . بعضی از عرفا ، بزرگان می نویسند نمازهایتان ، ذکرهایتان می شود حجابتان ، چرا این را می گویند ؟ برای این که من وقتی نماز می خوانم و نمازم را می بینم ؛ ذکر می کنم و ذکرم را می بینم ، نماز و ذکری که برای طی کردن مسیر تا خدا انجام داده بودم خودش می شود دیوار بین ما می ایستد . در حتی چیزهای خوب هم نباید به این سفتی ایستاد چون آنها هم می شوند حجاب های نورانی . من خیلی دلم می خواهد که تو خیلی چیزها را بدانی اما تا چه حد مجاز هستم که تو را تحت فشار بگذارم ؟ فقط این قدر می توانم جلو بیایم که برای تو بیان کنم ، بیان کردم تمام شد ؛ تو پذیرا هستی الهی شکر می نشینم نگاهت می کنم خوشحال می شوم ، خودم را هم صاحب فیض نمی دانم ، چرا ؟ چون خداوند مرا وسیله قرار داد که برای تو چیزی را گفته باشم ، همین قدر نه بیشتر ، البته خود این هم خیلی ارزش دارد ، که آدم را وسیله بکنند برای کارهای خوب ، اما اگر بیشتر از این به تو فشار وارد کنم آن چیزی را هم که همین گفتارم به دستم داده بود آن هم از دستم می پرد . سعی کنید در دنیا نرم عبور کنید ، با دشمن سخت و با کفر ، سخت ؛ما خیلی از مواقع دشمن را با دوست اشتباهی می گیریم چون خیلی سفت می ایستیم ، سفت نایستید و همیشه در آغاز حرکت از خدای بالای سر ، از ولیّ بر حق کمک بخواهید که ماهیت نشانتان بدهد ، ماهیت آن چیزی که شما می خواهی به سمت آن بروی بر شما عیان بشود ، عیان بشود این قدر درگیر نمی شوی . یک ذره آرام تر ، یک ذره ملایم تر ؛ یک دوستی گفت رزقم بسته است ، گفتم چون تو بسته ای . خیلی ها اینجا رزقشان بسته است ، به تک تک شما می گویم ، برای این که شما بسته هستید . نگاه کنید ، چون در امور بسته هستید یک چیزی را که می گیرید رها نمی کنید . چون این از اموراتی است که همه با آن درگیر هستند .
صحبت از جمع : من در این مسئله خیلی تعمق کردم . واقعاً مطلب این نیست که ما چیزی را ببندیم ، باز کنیم ، دری است ..... من دیدم همه مان اسیر عادات هستیم ، اسیر نحوه زندگیمان ، حتی بعضی ها متأسفانه اسیر نحوه زندگی شریکشان ؛ شریک زندگی شان بد حرکت می کند و طرف مقابل هم رها نمی کند ، می خواهد اصلاح کند و در این کار خیلی مصّر است و این می شود گرفتاری طرف مقابل . بهر حال ما ده روز دیگر می بینیم چکار خواهیم کرد ، می رویم دنبال تمام عاداتمان که قبلاً داشتیم و تا زمانی که این عادات را عوض نکنیم ، رها نکنیم ، چون صد در صد قسمت عمده مشکلات ما در عادات ماست . عوض نکنیم همین است که هست . عالم دهر هم باشیم ، هیچ فایده ای ندارد ، اصلاً قابل اصلاح نیست . اگر آن عاداتی را که می دانیم بد هستند ، غیبت می کنم ، به دیگران طعنه می زنم . یک مدت دیدم پسرم هر کاری انجام می دهد ایراد می گیرم ،خب رها کن ، کار تو اصلاً این نیست . یا برای پسرمان یا دخترمان خیر می خواهیم آن را هم دیگر رها نمی کنیم ؛ ما اصلاً هم چنین مسئولیتی نداریم . بنده این طور تشخیص دادم که این ما هستیم که رها نمی کنیم تا زمانی هم که مشت گره کرده ایم و باز نمی کنیم همین است ، هیچ تغییری به وجود نمی آید .
استاد : نکته خیلی قشنگی است اگر به آن توجه کنید در زندگیتان یواش یواش این همه طنابی که در طول عمر دور خودتان پیچیدید ، هیچ کسی هم نپیچیده خودتان پیچیدید . این طناب ها را یک دانه ، یک دانه تاب می دهید باز می کنید ؛ آزاد بشوید ، کار نداشته باشید . بنده خیلی از مواقع تاوانش را دادم ، خیلی هم کتک خوردم تا دلتان بخواهد . هم کتک خوردم ، هم برایش زجر کشیدم ، هم گریه کردم . گاهی اوقات می گفتم خدایا ! مگر من چکار کرده بودم ؟ فلانی را ببین این کارها را انجام می داد ، من یک دانه از این کارها را انجام داده بودم خب پس چرا این طوری شد ؟ گفت : باید این طوری باشد تا تو یاد بگیری رها کنی ، رها کردم . دوستی می آید از من می پرسد که می خواهم فلان چیز را ببرم ؛ می گویم نبری بهتر است ، می گوید : نه من می خواهم ببرم . می گویم ببر . از من سوال می کنند تو که می دانستی این ببرد بد است خب چرا به او اجازه دادی ببرد ؟ برای این که اختیار کرده ببرد از بنده یک دفعه سوال کرده ، یک دفعه هم جواب دادم . شما می توانید در زندگی تان با دیگران این طوری بکنید ؟ بنده خیلی وقت است که شروع کرده ام . یک بار می گویم ، می گویم عزیزم این است انجام نده یا نه این کار را انجام بده و با همین شیوه خیلی ها را که گارد بسته بودند ، دستکش های آهنی پوشیده بودند و آماده زدن همدیگر بودند از هم جدا کردم ولی هیچ وقت وسط آنها نرفتم . یک جمله: می خواهی ، بخواه ؛ نمی خواهی ، سرت سلامت . من دلم می خواهد این آب را تو بخوری ، تو می گویی نمی خورم ، به حلق تو بریزم ؟ این که بدتر است . می خوری ، بخور ؛ نمی خوری ، سرت سلامت ، نخور . می گذارد و می رود ، می ریزیم دور ؟ اشکالی ندارد بریزید دور ، چون قرار بود این برای تو صحت بیاورد ولی تو پس زدی ، باور کن به آن یکی نمی توانیم این را بدهیم ، آدم ها این را باور ندارند . یک کلام هایی اینجا گفته می شود که فقط مخصوص یک آدم است ، می آید می شنود و می رود . اگر باور کرد ، برده اگر باور نکرد که باخته است خب من چکار کنم خودم را بکشم ؟ اگر حرص بخورم ، جوش بخورم هم خودم را آزار دادم ، دیگر مابقی ماجرا را نمی بینم و همین که او را آزار می دهم چون با تفکرم دائم دارم با دندان هایم او را می جَوم . چرا انجام ندادی ، چرا این طوری شد ، چرا گوش نمی دهی ............ خب سودش به چه کسی رسید ؟ نه او درست شد و نه من آزاد شدم ، حالا دیگر رها کردم . هر کسی ناراحت است برایش دعا می کنم ، گاهی اوقات خیلی ناراحت می شوم چند قطره اشکی هم برایش می ریزم ولی چند قطره نه بیشتر بعد می گویم خدایا ! بنده ، بنده تو است ، تو به من داده بودی ولی من عرضه نگه داشتن نداشتم خودت نگه دار . این کار را در زندگی ات انجام بده ببین چقدر آزادی می گیری و چقدر راحت می شوی . اما تا بخواهی شروع کنی سخت است اما وقتی راه افتادی دیگر راه می افتی . امتحان کن ببین چه می شود ؟