منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

هفت شهر عشق را در گذر از کربلا ببینیم بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

نیمه شب بود از خواب با صدای خویش بیدار شدم در حال زمزمه بودم شنیدم که زبانم می گفت هفت شهر عشق را عطار گشت آخر الامر به شهر آغازین برگشت ؛ جالب نیست چون اصلاً شعر این نیست یک مصرع آن معروف است و مصرع دوم آن مصرع دوم این شعر نیست هفت شهر عشق را عطار گشت آخر الامر به شهر آغازین برگشت کمی توجه نمودم چون باورم نمی شد ،من با عطار و اشعارش احوالات او از خیلی سال پیش آشنا بودم خیلی سال پیش آشنا شدم هنوز هم آشنا هستم ولی برای من عجیب بود این چیزی که به طور مرتب زمزمه می کردم در جوانی خود همیشه با حسرت با خودم زمزمه می کردم :
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
اما این بار زمزمه من کاملاً متفاوت بود
هفت شهر عشق را عطار گشت آخر الامر به شهر آغازین برگشت
سراغ هفت وادی سیر و سلوک عطار رفتم.یک بار دیگر برگشتم و مطالعه ای کردم دیدم که می گوید :آن هفت وادی است به این ترتیب طلب.عشق .معرفت.استغناء.توحید.حیرت ،فقر و فنا.این تقسیم بندی است که عطار کرده است.درست و غلط من نمی دانم ولی به طور حتم بیشتر از من می دانسته است من همه ی اینها را می دانستم از کتب زیادی هم اینها را قبلاً مطالعه کرده بودم اما تازه پی برده ام که نه تنها نمی دانستم تا چه رسد به اینکه بخواهم بفهمم . چون ما می گوییم بعد از دانستن فهمیدن است و ارحج فهمیدن است من نه تنها که نمی فهمیدم حتی نمی دانستم چرا؟حالا عرض می کنم سالهایی را از خداوند عمر گرفتم هر سال حتی از زمان بچگی با شوری خیلی عجیب به محرم وارد می شدم اما در پایان محرم نمی دانستم بر من چه گذشت حالا که وقت خروج از محرم رسیده الان چگونه ام ؟ در سالهای اخیر تلاش کردم با شروع محرم به گوشه ای از این حکایت بزرگ به قدر وسع خود نگاه کنم و آنچه را می یابم با شما در میان بگذارم.شما را هم سهیم کنم در این راستا هم مقالات بسیاری که هر کدام دارای بخش های متعددی هستند به خدمت شما عرضه نمودم ولی امسال نمی دانستم از کدام زاویه باید نگاه کنم تا بتوانم ارمغانی داشته باشم و برای شما تحفه ای بیاورم که به هفت شهر عشق عطار رهنمون شدم فهمیدم در آن هفت شهر و همسفری با مولاحسین بن علی ع و یارانشان اسراری نهفته است که باید به این اسرار رسید.از خدای خویش و آقا حسین بن علی (ع)درخواست نمودم که مرا قدم به قدم راهنمایی بفرمایند.
عطار در کتاب منطق الطیر زیبای خود هفت وادی را این طور شرح می دهدخیلی قشنگ است:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی ، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار ( اول کار ) وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغناء صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
(قلزم دریا ورودخانه عظیم را می گویند)
عطار هفت وادی را چنین شرح می دهد اگر خدا توفیقم داد و اجازه دیدن داد تا پایان ماه صفر با هم می رویم و مرحله به مرحله این وادی ها را با سازندگان فاجعه کربلا یا سازندگان صحنه ی کربلا با هم طی می کنیم.
وادی اول گفتیم طلب است . طلب را عطار تعریف می کند . عطار می گوید :
چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب(صد تا رنج)
چون نماند هیچ معلومت بدست دل بباید پاک کرد از هر چه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار
من امشب بیت اول را می خواهم بگویم.ما بقی آن می ماند در شب های دیگر .
هر ساله با رسیدن به محرم علی الخصوص و گاهی در مراسم مذهبی عشق به امام حسین (ع) اوج می گیرد آثار ظاهری در لباس های مشکی ، دکورهای مشکی و نواهای عزاداری تجلی می کند با پایان یافتن عزاداری ها همه چیز به حالت اول آن بر می گردد ، و در آخرین حد اخلاص که قرار می گیرید آه و افسوس های ما که امسال هم گذشت حسینی نشدیم این را می گوییم اما پی نمی گیریم که چرا حسینی نشدیم امشب که اولین شب قبل از ورود به ماه محرم است عرض کنم زیرا هیچ کدام از ما فی الواقع حسینی بودن را طلب نمی کنیم می گوید می خواهیم حسینی شویم زبان می گوید اما طلبی وجود ندارد. من می گویم دروغ می گویی نمی خواهی بشوی.صبر کنم تا توضیح بدهم: چند سال پیش به یک شخصی که از من هم بزرگتر است گفتم فلانی نمی خواهی به وادی معرفت و آگاهی قدم بگذاری چون آدم خیلی خوبی است خیلی صریح گفت نه! من نمی پرسم چرا ؟او در چشم های من که پر از پرسش بود نگاه کرد و گفت: هر کس در این وادی قدم بگذارد چون امام حسین (ع) باید تاوان بدهد و من نمی توانم و نمی خواهم من فقط او را نگاه کردم اما قلبم لرزید ، منقلب شدم، چون فهمیدم اون کاملا آگاه است و خداوند بنده های آگاهش را امتحان می کند. به ماه نکشید امتحاناتش شروع شد، یکسال بعد بهش گفتم که فلانی گفتگوها یمان را به خاطر داری؟ بلافاصله گفت بله ،حتی من نگفتم کدام گفتگو، بلافاصله گفت بله، معلوم بود بارها به این گفتگوی بین من و خودش فکر کرده بود اما هنوز نتوانسته بود کنار بیاد . بعد از گذشت چند سال هنوز هم در حال پس دادن امتحان است. امتحان، امتحان، امتحان، مردودی، مردودی و باز هم امتحان. امشب بیاندیشید فکر کنید، تصمیم بگیرید، آیا واقعا حسینی بودن را می خواهید یا خیر؟
عطار میگوید:
چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
ساده هم نیست، نقل و نبات هم به آدم نمی دهند، مگر به آقا دادند؟ مگر به آقای شما دادند؟ آیا حاضری؟ یا هنوز می خواهی خودت را بزنی به خواب خرگوشی، واز آن زیر ایمن رد شوی؟ فکر می کنی اگر خواب خرگوشی باشی ایمن رد می شوی؟ پس بیدار شو، بیدار شو، از خواب زدگی هم پرهیز کن، با خودت رو راست شو.
می گویند چون بخواهی کسی را بشناسی یا با او همسفر شو یا هم سفره، اگر شما ندانید چرا امام خانه و کاشانه اش را در مدینه رها کرد شبانه از شهر خارج شد، آن هم با خانواده، آن هم از مسیر مستقیم نرفت راه پر پیچ و خم را استفاده کرد و عبور کرد، نمی توانی ایشآن را طلب کنی، چون تو نمی دانی همسفرت کیست و چه کار میکند، نمی توا نی آقا را همراهی کنی، همسفرش نمی توا نی بشوی، چون هر قدم که پیش می روی یک "چرا" جلوی تو سبز میشه، چرا؟، چرا؟چرا؟ اگر شما موسی کلیم الله هم که باشی، که نیستید، من هم نیستم، موسی کلیم الله در همسفری با خضر نتوانست اعتراض نکند، اعتراض کرد و از همسفری خضر نبی معزول شد. پس باید مراقب باشید. پیش نیاز طلب، کسب اطلاعات از کسی است که می خواهی همسفرش باشی. شمااین کار را کردید؟ آقا می شناسید را ؟ بله مادرشان خانم حضرت زهرا ست، پدرشان آقا امیرالمومنین هستند، جدشان آقا رسول الله هستند، باز هم بگویم پدر پدربزرگشان کی بود، عموی پدرشان کی بود و ....، نه ما این ها را نمی خواهیم که اینها راه ما را باز نمی کند من با شناخت داستانی ماجرا هیچ کاری ندارم، چون قبلا بارها و بارها در قالب های مختلف همه این ها را شرح دادم، بروید سخنرانی های قبل را بخوانید تمام این ها را بخلاصه کردم وتاریخ وار شرح دادم، امام در طول حیات برادرشون، امام حسن مجتبی چطور برخورد کردند، بعد از شهادت برادر و تا زمان زنده بودن معاویه احترام دار صلح برادر بودند وچطور رفتار کردند و پس از مرگ معاویه چه اتفاقی افتاد. از امامتون چی خواستند ؟ همه اینها را گفتم ، از امامتون چی خواستند که جواب این خواسته ی آنها این بود که از مدینه حرکت کنند و خروج کنند؟ یعنی در حقیقت خروج کنند از ظلم و ظلم مداری. آیا چون امام بودند چنین کردند؟ آیا تصورشان برای خروج تشکیل یک حکومت جدید اسلامی بود؟ آیا از جانشان می ترسیدند و امنیت خانواده اشان . و هزاران "آیا"ی دیگر که در این ذهن چموش آدمی می تواند مطرح بشود. من امروز می توانم بفهمم که اصلی ترین و مهم ترین انگیزه امام خروج از حیطه ظالم و یوغ ظالم بود، تا امت ایشان نیز بفهمند یاد بگیرند که در جایی که می توان از جنگ دوری نمود خروج و دور شدن از حیطه ظالم را اختیار کنند، تا پس از خارج شدن انتظار فرج و گشایش الهی را بکشند. جوابتان را دادم، ولی بپرسید چطور؟ من توی محرم هیچ پاسخی برای هیچ کسی ندارم .
پس اولین قدم، آموزه امروز ما در شب آغازین ماه محرم این است، در هر کجا که سفره ظلم گسترده است می بایستی از آن سفره جدا شد و هجرت نمود. طلب کنید، ولی به یاد داشته باشید چنین طلبی صد تعب نیز با خود همراه خواهد داشت. مگر امام شما پس از خروج صدها تعب و رنج را تحمل نکرده؟ اما در دنیا و در جهان آخرت جاودانه است، همسفری با جاودانه ها ساده نیست، هر کلامی را نگوئید و هر خواسته ای را لق لق زبان قرار ندهید. درکش کنید بعد بخواهید. وقتی درکش کردی خودت را بکِش وسیع بشوی تا در تو، انواع درد و سختی بتواند جا بگیرد. قبول؟ این فعلا مختصری از وادی طلب تا فردا شب ببینیم ببینیم در ادامه طلب چه خواهیم داشت. خیلی ساده نیست ماه محرم امسال ماه آگاهی است، من به شما قبلا گفتم صحبتهای اول ماه محرم سالهای قبل را مرورکنید ،اما امسال میگویم فهمیدی، فهمیدی، اگر نفهمیدی دیگر نمی توانی بفهمی باید بمانی در بذر تاریخی.

نوشتن دیدگاه